زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

صاحب الامر

صاحِبُ‌‌الْاَمْر،  در گویش محلی، سابیلَه‌میر، زیارتگاهی در شرق میدان صاحب‌آباد، در کنار مهران‌رود (چای‌کنار)، در شهر تبریز. 
بنای صاحب‌الامر در مجموعه‌ای به همین نام قرار دارد که افزون‌بر زیارتگاه، شامل مسجد ثقة‌الاسلام در بخش شمالی آن، مدرسۀ اکبریه که سالها به‌عنوان مدرسۀ علوم دینی مورد استفاده بوده، و یک بازارچه است. در 1345 ش، در‌پی احداث خیابان دارایی (شهید مدنی کنونی)، بخشی از محوطۀ این مجموعه تخریب شد و بقعۀ صاحب‌الامر و مسجد ثقة‌الاسلام در یک سو، و مدرسۀ اکبریه و بازارچه در سوی دیگر خیابان قرار گرفتند (کارنگ، 92؛ غفوری). 
بنای نخستین این بقعه به زمان صفویه باز‌می‌گردد. صاحب عالم‌آرای عباسی این مسجد را یکی از آثار دورۀ سلطنت شاه تهماسب اول صفوی (930-984 ق / 1524-1576 م) نام می‌برد (اسکندربیک، 1 / 203). پیش‌تر در این مکان، میدان وسیعی با عمارت و باغی در کنار آن وجود داشت. این مکان مرکز تبادل کالا و خرید‌و‌فروش بود و دارالضیافۀ شهر به شمار می‌رفت. اکنون اثری از عمارت و برج‌و‌باروی آن نمانده است (جوادی، 136). در‌حال‌حاضر، این مرکز خرید‌و‌فروش به بازارچه‌ای کوچک در یک سوی خیابان دارایی تبدیل شده است (غفوری). حیاط بزرگی نیز در محوطۀ بقعه وجود داشته است که پس از احداث خیابان دارایی، به حیاطی کوچک با باغچه‌ای با چندین درخت مبدل گشته است (همو). 
درِ داخلی بنا پوشیده از پنجه‌های فلزی و تعویذ و نظر‌قربانی (گؤزنظر) است. دورتادور محوطۀ داخلیِ بنا حجره‌هایی قرار دارد که در گذشته جلو هر‌یک، پردۀ سیاهی آویخته بودند؛ از بالای هر‌یک از آنها نیز قندیلی آویزان بوده است و در و دیوار داخل بقعه را با شمایل امامان می‌پوشاندند (بهرنگی، 96، 97). جلو محراب نرده‌ای کشیده شده بود تا کسی بدانجا پای نگذارد و پرده‌ای انداخته بودند تا چشم کسی به آن نیفتد؛ زیرا باور داشتند که حضرت صاحب‌الزمان (ع) آنجا دیده شده است. بالای طاق محراب نیز آیینه‌بندی شده است (کارنگ، 100). در گذشته در وسط بقعه، صندوق چوبی مشبکی قرار داشت که زیر آن قبری نبود (همو، 98). امروزه هیچ اثری از آن پرده و صندوق نمانده است. در حجره‌های یادشده نیز به‌سبب تبدیل مسجد به موزه، اشیاء نفیس قرار داده شده است (غفوری). 

باورها

 میدانی که این بقعه در آن واقع است، در گذشته به میدان صاحب‌آباد مشهور بود (جوادی، همانجا)، اما بعدها در‌پی واقعه‌ای به میدان صاحب‌الامر معروف گشت. گفته می‌شود که روزی امام جماعت مسجد با اسب خود برای اقامۀ نماز ظهر به محل مسجد می‌رسد. وی هنگام ورود به محراب، در این فکر بوده است که اسب خود را بفروشد و پول حاصل از آن را صرف کار دیگری بکند. در این حال، یکی از نمازگزاران مردی جوان و سبزپوش را می‌بیند که وارد مسجد می‌شود و جلوتر از امام جماعت سجادۀ خود را پهن می‌کند و به نماز می‌ایستد. چون نماز اقامه می‌شود، فرد نمازگزار نمی‌تواند پیش برود و اعتراضی بکند. پس از پایان‌یافتن نماز، مرد جوان قصد خروج از مسجد را می‌کند که فرد نمازگزار جلو او را می‌گیرد و یادآور می‌شود که این کار بسیار ناپسند بوده و به‌صرف اینکه او سید است، نمی‌تواند جلوتر از امام جماعت که مسن‌تر از او ست، نماز بگزارد. سید جوان لبخندی می‌زند و می‌گوید که امام جماعت مشغول خرید‌و‌فروش اسب بود، به همین سبب من نماز را گزاردم؛ پس از گفتن این حرف، مسجد را ترک می‌کند. وقتی فرد نمازگزار این داستان را برای امام جماعت تعریف می‌کند، او در‌حالی‌که بسیار منقلب شده بود، بر سرش می‌کوبد و می‌گوید که آن مرد بی‌‌شک حضرت صاحب‌الامر (ع) بوده است. این داستان دهان‌به‌دهان می‌چرخد و پس از آن، این مسجد به‌عنوان جایی که امام زمان (ع) در آن نماز خوانده است، تبدیل به مکانی مقدس می‌شود و به صاحب‌الامر تغییر نام می‌یابد (غفوری). 
براساس باوری دیگر، حضرت صاحب‌الزمان (ع) در خواب یا بیداری بر کسی نمایان شده است (ثقة‌الاسلام، 27- 28)، اما زمان دقیق وقوع این رویداد مشخص نیست. براساس باوری دیگر، امام زمان (ع) در این محل غایب شده است (بهرنگی، 95). برخی از مردم نیز که اطلاعی از این داستانها ندارند، به‌سبب وجود صندوقچۀ مشبک موجود در وسط بنا، به گمان اینکه این بقعه محل دفن یکی از امامزادگان است و صاحب‌الامر نام او ست، به آن متوسل می‌شوند (غفوری). 
واقعۀ فرار گاوی از دست قصاب نیز رویدادی مشهور در ارتباط با این بقعه است. این واقعه در 1265 ق روی داده است: گاوی از دست قصابی که می‌خواسته است او را ذبح کند، می‌گریزد و به این بقعه می‌رود. قصاب با ریسمانی در دست، به دنبال گاو می‌رود و زمانی که می‌خواهد گاو را از صحن خارج کند، در دم جان می‌سپارد. مردم پس از مرگ قصاب، بانگ برمی‌آورند که: «تبریز شهر صاحب‌الامر شد، از مالیات و حکم حکام معاف است. پس از این، حکم با بزرگِ مقام است» (نادر میرزا، 149، 150). پس از آن، مردم از نواحی مختلف به این بقعه می‌رفتند و برای گرفتن حاجت خود بوسه بر سم گاو می‌زدند و موی از گاو می‌کندند؛ تا‌آنجا‌که پس از مدتی مویی بر تن گاو نمی‌ماند. این غائله تا زمان مرگ گاو ادامه می‌یابد و پس از آن فروکش می‌کند (همانجا). گفته می‌شود که این جریان از خدعه‌های سفیر انگلستان بوده است. نادر میرزا در ادامۀ تعریف این داستان، از هبه‌کردن یک چلچراغ به مقام صاحب‌الامر یاد می‌کند (همانجا). مشهور است که آن گاو را قبلاً مست و تحریک کرده، قصاب را نیز که آلت دستی بوده است، می‌کُشند تا راز فاش نگردد (جوادی، 137). 
در سالهای گذشته، مردم و به‌ویژه زنان به‌قصد قربت از دور و نزدیک به این مقام می‌آمدند. عمده‌ترین بهانۀ توسل به این بقعه درخواست شفای بیماران بوده است. کسانی که بیمار بودند و یا بیماری در خانوادۀ خود داشتند، از بازارچۀ بقعه پنجۀ فلزی، تعویذ و یا نظر‌قربانی می‌خریدند و آن را به نیت شفا به در و نرده‌های بقعه میخ‌کوب می‌کردند. امروزه اثری از نرده‌ها نیست، اما درِ داخلی بنا بر جای خود مانده است و می‌توان تعویذها، پنجه‌های فلزی و نظر‌قربانیها را روی آن دید (غفوری). روی بیشتر آنها نوشته شده است: «یا حضرت عباس» و یا «یا ابوالفضل» (بهرنگی، 97). هر‌چند هنوز هم این باور در میان مردم آذربایجان وجود دارد، اما به‌سبب تبدیل مسجد به موزه و برای جلوگیری از خراب‌شدن آن، این کار صورت نمی‌گیرد (غفوری). 
بیرون از فضای داخلی بقعه و حیاط مسجد، در گذشته حجره‌هایی وجود داشته است که رمالان و دعانویسان در آنها بساط می‌گستردند (بهرنگی، 96). از جملۀ دعانویسان معروف صاحب‌الامر، می‌توان از دو پسرعموی سید نام برد که به «قره سید» مشهور بودند. این دو با یکدیگر رقابت داشتند و هر‌بار که می‌دیدند کسی به رقیبشان مراجعه کرده است، با صدای بلند او را نفرین می‌کردند (غفوری). 
روزهای پنجشنبه زنها استکان‌نعلبکی و سماورشان را در حجره‌های داخل بقعه می‌چیدند و از زائران پذیرایی می‌کردند (بهرنگی، همانجا). به گفتۀ ثقة‌الاسلام، این مسجد افزون‌بر شبهای جمعه، در ایام خاص و روزهای عزاداری ماه محرم و صفر، و به‌ویژه روز عاشورا محل ازدحام مردم بوده است (ص 28). 
بقعۀ صاحب‌الامر گاهی نیز تبدیل به مکانی برای بی‌پناهان می‌شد (بهرنگی، 95). گاهی نیز زنها نذر می‌کردند که در‌صورت گرفتن حاجت خود، سفره‌ای در داخل مقام برپا کنند و هر‌کسی را که بر سر سفره نشست، عزیز بدارند. این رسمی است که هنوز هم ــ هرچند نه مانند گذشته ــ ادامه دارد و بیشتر شبهـای جمعه بدان عمل می‌کنند (غفوری). به باور مردم، غذای این سفره‌ها خاصیتها دارد و چشیدن آن بر هر زائری واجب است (بهرنگی، 98). 
در گذشته زائرانی که حاجتی داشتند، برای آنکه بدانند حاجتشان روا خواهد شد یا نه، اعمالی انجام می‌دادند. برای مثال، زائران زن زیر قندیلهایی که بر بالای حجره‌ها آویزان بود، رو به قبله می‌ایستادند و نیت می‌کردند؛ اگر قرار بود حاجتشان برآورده شود، بی‌‌آنکه اراده کنند، به طرف دیگر می‌چرخیدند (همو، 97). 
در پای پلکانی که به بالای یکی از مناره‌ها راه دارد، سنگی سیاه با خالهای سفید قرار داشت (همانجا). اگر مردی می‌توانست این سنگ را بلند کند، حاجتش برآورده می‌شد (غفوری). بهرنگی دربارۀ این سنگ می‌گوید: بلند‌کردن سنگ به‌معنای بی‌گناه‌بودن فرد بوده است (همانجا). به باوری دیگر، اگر کسی بتواند این سنگ را بلند کند، گناهانش آمرزیده می‌شود (غفوری). 

مآخذ

اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1377 ش؛ بهرنگی، صمد و بهروز دهقانی، «مزارات متبرکۀ دارالسلطنۀ تبریز»، صمد بهرنگی و ماهی سیاه دانا، به‌ کوشش سیروس طاهباز، تهران، 1380 ش؛ ثقة‌الاسلام تبریزی، علی، تاریخ امکنۀ شریفه و رجال برجسته، تبریز، 1332 ش؛ جوادی، شفیع، تبریز و پیرامون، تبریز، 1350 ش؛ غفوری، عاطفه، تحقیقات میدانی؛ کارنگ، عبدالعلی، آثار باستانی آذربایجان (آثار و ابنیۀ تاریخی شهرستان تبریز)، تهران، 1374 ش؛ نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنۀ تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی ‌مجد، تبریز، 1373 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.