شعبده بازی
شُعْبَدهبازی، نمایشی سرگرمکننده که با نیرنگ و زیرکی موجب شگفتی بیننده میگردد. شعبدهبازی را چشمبندی، نظربندی، حقهبازی، نیرنگ، تردستی، سبکدستی و علم ریمیا نیز نامیدهاند (نفیسی؛ لغتنامه ... ).
شعبذه و شعوذه در زبان عربی به معنی نمایاندن چیزی در چشم بیننده بهغیراز صورت حقیقی آن، یا نمایاندن باطل در لباس حق، و نوعی تردستی نظیر سحر است (نسوی، 546؛ زمخشری، 331)؛ چنانکه با حرکت سریع دستان، چند چیز را واحد، یا یک چیز را متعدد، و یا جمادی را جانور بنمایانند و امر محسوس را بدون بهکاربردن دست، از دیده بپوشانند (طاشکوپریزاده، 1 / 307). این کاری است که مهرهبازان میکنند و چون مهرهای را که در زیر حقه (ظرفی کوچک) نهادهاند، ناپدید یا متعدد مینمایند، ایشان را حقهباز میگویند (نسوی، 547). اما درعینحال، برخی در عربیبودن کلمۀ شعبذه و شعوذه تردید داشتهاند و برای انتساب آن به شخصی به نام «شعباذه»، در مقام کسی که این فن به او منسوب است، هم اعتباری قائل نشدهاند (نک : «شعبذه ... »، 10). ثعالبی نیز در تعریف شعبدهبازی مینویسد: «چشمبندی، دروغپردازی، تردستی و باطلی را در صورت حقیقت فرانمودن». وی همچنین میافزاید که ابوالعجب یا بوالعجب، کنیهای برای شعبدهبازان است، و برای تأکید این سخن شعری نیز از ابوتمام نقل میکند (ص 250؛ قس: شمیسا، 1 / 188-190، کاربرد بوالعجب با همین مفهوم در ادبیات فارسی).
در شعر فارسی نیز شاعران کار فلک و چرخ گردون را مصداق بوالعجبی میدانند، زیرا به باور آنها فلک پدیدههای این جهان را به صورتی وارونه در مقابل دیدگان انسان مجسم میکند. بر همین اساس، کاشفی نیز ضمن آنکه شعبدهبازان و حقهبازان را از اهل معرکه به شمار میآورد، مینویسد: «اگر پرسند که حقهبازی را از کجا گرفتهاند، بگوی هم از دور فلک، که مهرۀ مهر و ماه را با سایر کواکب گاه پنهان سازد و گاه آشکارا گرداند و صدهزار مهرۀ ثوابت در حقه پنهان کند و یک مهرۀ رخشندۀ مهر را بیرون آرد»؛ او ادامه میدهد: «اگر پرسند که حقیقت حقهبازی چیست، بگوی آنکه بر دور زمان اعتماد نکند؛ چه، هر زمان حقۀ فلک مهرۀ عمر عزیزی غایب میسازد و از هر تویی نقش دیگر مینماید»، و نتیجه میگیرد: «شعبدهها را بر این قیاس باید کرد که چیزی مینماید و فیالواقع چنان نیست» (ص 343).
از گذشته، بسیاری از نویسندگان به شعبدهبازان و کارهای آنها اشاره کردهاند که این موضوع نشاندهندۀ حضور فعال آنها و رواج شعبدهبازی در دورههای مختلف است؛ برای نمونه، ابنندیم بخشی از فن دوم مقالۀ هشتم کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده است. او عبیدالکیس را که صاحب کتاب شعبده، و قطبالرحا را که صاحب کتاب بلعیدن شمشیر و چوب و سنگریزه و سنگ شبه و خوردن صابون و شیشه و حیلههای آنها بودهاند، از نخستین افرادی به شمار میآورد که در اسلام به شعبدهبازی اشتغال داشتهاند. ابنندیم در ادامه، از یکی از شعبدهبازان معاصر خود به نام منصور ابوالعجب یاد میکند که در شعبدهبازی بسیار تردست و چالاک بوده است (ص 372).
در کتاب کنوز المعزمین نیز از عملیات مربوط به شعبدهبازی و افسونسازی و اموری ازایندست سخن رفته است (ابنسینا، 93-94). مؤلف عجایب المخلوقات هم ضمن بحثی کوتاه دربارۀ زردشت، از قول رستم او را از جملۀ حقهبازان و شعبدهبازان به شمار آورده، و اضافه کرده است: به همین سبب، رستم نبوت او را تصدیق نکرد (طوسی، 75).
اما گزارشهای دقیقتر از چگونگی انجام شعبدهبازی و حقهبازی، و جایگاه شعبدهبازان و مقام و مرتبت آنان در جامعه را بهویژه در دورۀ صفویه بیشتر در سفرنامهها و برخی از کتابهای تاریخی این دوره میتوان ردیابی کرد؛ این امر تا آنجا اهمیت دارد كه بیشترین گزارشها و شرحهایی كه در منابع تخصصی معاصر مربوط به این موضوع آمده، برگرفته از سفرنامهها، بهویژه سفرنامۀ شاردن، است. از دیگر سفرنامهنویسان این دوره، میتوان از سیلوا ای فیگروا (ص 218)، سفیر وقت اسپانیا، و اوژن اوبن فرانسوی (ص 233) نام برد که در سفرنامههای خود به شعبدهبازی در ایران اشاره کردهاند. الئاریوس از معرکهگیران میدان بزرگ اصفهان یاد میکند که به شیوهای ماهرانه میپریدند، میرقصیدند و شعبدهبازی میکردند (ص 262). برخی دیگر از سفرنامهنویسان اروپایی نیز به همین حد بسنده کردهاند که اشارهای کلی به فعالیت شعبدهبازان، حقهبازان و تردستان نمایند (برای نمونه، نک : کمپفر، 237؛ جملی کارری، 143؛ ارسل، 240). اما شمار کمی از آنها به جزئیات شعبدهبازی نیز پرداختهاند؛ برای نمونه، تاورنیه ضمن اینکه حقهبازان ایرانی را چابکتر و تردستتر از همکاران اروپایی آنها میداند، مینویسد: حقهبازان اروپایی دکمه یا غنچه زیر حقه پنهان میکنند، اما ایرانیان تخممرغ میگذارند؛ آنها افزونبر نمایش در میدانهای عمومی، برای انجام این کار به خانهها نیز دعوت میشوند (ص 627).
در میان سفرنامهنویسان اروپایی، شاردن براساس شیوۀ کارش بیش از دیگران به جزئیات شعبدهبازی توجه نشان داده است. او مینویسد: اینها از دایرهای كه دورش از داخل، تیغههای خنجر به فاصلۀ یك گام تعبیه شده است، میجهند. این تیغهها با همۀ تیزیای كه دارند، چنان نرماند كه در صورت تماس با تن آدمی، خم میشوند. از دیگر اعمالی كه شاردن از شعبدهبازان گزارش میدهد، این است كه آنان از میان طنابی پرش میکنند كه دو نفر آن را به شكل مربع، با اضلاع 16 تا 18 شست (= 027 / 0 متر) نگه میدارند؛ این اندازه آنقدر كوچك است كه یك طفل بهزحمت میتواند از میان آن بگذرد. او میگوید: دو نفری كه طناب را نگه داشتهاند، هنگام عبور شعبدهباز، آن را در لحظهای كوتاه بهسرعت باز میكنند و پس از پرش او، آن را به حالت اول برمیگردانند. شاردن در ادامه، دربارۀ شعبدهبازانِ آتشباز مینویسد: آنان درحالیکه دو دست و دو پای خود را قائم نگه داشتهاند، به پشت برمیگردند و به دو آهنگر دستور میدهند سندانی بر سطح شکم برهنهشان بگذارند و روی آن با آهن تفته که از قبل آماده کردهاند، بیل بسازند و برای آنكه نیرو و استقامت خویش را بنمایانند و نشان دهند كه بر اثر ضربههای سنگین پتك، نوسانی در وضعشان حاصل نمیشود، زیر بدن خود شمشیری به وضع قائم چنان تعبیه میكنند كه نوك آن با پشت شعبدهباز یك انگشت فاصله دارد و چندان در چنین حال باقی میمانند كه دو آهنگر كار ساختن بیل را به پایان میبرند (4 / 187- 188).
شاردن همچنین از شعبدهبازی یاد میكند كه به همان وضع بدنش را نگه میدارد؛ اما اینبار، روی بدن او سیب و خربزهای را با شمشیر به دو نیم میكنند، بدون آنکه به او آسیبی برسد. او همچنین از شعبدهبازانی میگوید كه توبرهای پر از تخممرغ را با پای خود و یا بهوسیلۀ تماشاگران لگدكوب میكنند، اما بعد، تخممرغهای لهشده به چند جوجۀ كبوتر و یا جوجۀ مرغ تبدیل میشوند (4 / 188). شاردن در مقایسۀ شعبدهبازان ایران با دیگر نقاط جهان، میگوید: ایرانیها مثل شعبدهبازان فرنگی گدایی نمیكنند، بلكه بساط نمایش خود را در میدان شهر و برای عامۀ مردم پهن میكنند و مردم در صورت تمایل به آنها پول میدهند. شعبدهبازان ایرانی شیرینكاریهای دیگری هم میكنند؛ آنها گاه نقاب به چهره میزنند و گاه بدون نقاب معركه میگیرند و مردم را مشغول، و گاهی به دعوت مردم به خانهها میروند و آنها را سرگرم میكنند. به گفتۀ شاردن، ایرانیان اینگونه تفریحات را «مسخره» مینامند كه به معنای شوخی و بازی است؛ او میگوید: «لغت ماسكاراد ما از آن آمده است» (4 / 188- 189). به گزارش شاردن، تصور و باور مردم از شعبدهبازی، سحر و جادو و دخالت شیطان بوده است (4 / 193).
همانگونهکه اشاره شد، افزونبر سفرنامهنویسان اروپایی، برخی از تاریخنویسان دورۀ صفویه نیز به کارهای شعبدهبازان اشارههایی داشتهاند؛ برای نمونه، نویسندۀ احیاء الملوک (تألیف: 1027 ق) در کنار معرکهگیران مختلف از شعبدهبازان و حقهبازان نیز یاد کرده است (شاه حسین، 254).
شعبدهبازی از دورۀ قاجار تا سالهای اخیر نیز رایج بوده است. به نوشتۀ جعفر شهری، برخی از اعمال شعبدهبازان در اواخر دورۀ قاجار اینها بوده است: تخممرغ را در کلاه کسی میشکستند و از آن نیمروی داغ درمیآوردند؛ از زیر کلاه کسی کبوتر بیرون میآوردند؛ پنبه به دهان فردی میگذاشتند و از آن 100 تا 200 متر نخ خارج میکردند؛ دستمال سفید در دهان کسی میکردند و به جای آن، دستمال رنگی از دهانش درمیآوردند (تاریخ ... ، 6 / 31).
شهری در جایی دیگر مینویسد: برخی از حقهبازان، ظرفی مانند بطری از جنس حلبی یا مفرغ داشتند که به آن شامورتی میگفتند؛ ته آن سوراخ بود و در نقطهای از آن نیز منفذی وجود داشت. آنها در ظرفْ آب میریختند، درحالیکه دستشان روی منفذ بود؛ سپس، ظرف را وارونه میکردند. بهطور طبیعی، آب از آن خارج نمیشد؛ اما با گفتن «شامورتی آب بده»، دست خود را از روی منفذ برمیداشتند و در این حالت، آب از سر ظرف بیرون میریخت (طهران ... ، 4 / 441، نیز 442، حاشیۀ 70). اصطلاح شامورتیبازی از همین حقهبازی گرفته شده است. شامورتیبازی در دیگر شهرهای ایران نیز رایج بود (نک : قاسمی، 93؛ مقدم، 1 / 569).
در برخی از شهرها، شعبدهبازی از سرگرمیهای جشن عروسی (ه م) نیز هست. در تویسرکان، یکی از شعبدهبازیها این بود که شعبدهباز در برابر تماشاگران شماری سوزن در گوش خود فرومیکرد، سپس با بیان کلماتی نامفهوم، دستهای خود را به هم میزد که نشان دهد چیزی در دست ندارد؛ آنگاه با انگشتان خود سوزنها را از گوشۀ چشمانش بیرون میکشید. یا اینکه مقدار زیادی کاغذ تکهتکه میکرد و در دهان خود میگذاشت و آنها را میجوید و نشان میداد که آنها را قورت داده است، و پس از چند لحظه، یک لوله کاغذ به طول چند متر از دهان خود بیرون میآورد (مقدم، 1 / 568- 569).
مآخذ
ابنسینا، کنـوز المعزمین، بـه کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1331 ش؛ ابنندیـم، الفهـرست؛ ثعالبـی، عبدالملک، ثمار القلوب، بـه کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف؛ جملی کارری، ج. ف.، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز، 1348 ش؛ زمخشری، محمود، اساس البلاغة، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ سیلوا ای فیگروا، گارثیا، سفرنامه، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1363 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شاه حسین بن غیاثالدین محمد، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1343 ش؛ «شعبذه، شعوذه، بوالعجب»، یادگار، تهران، 1323 ش، س 1، شم 2؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات، تهران، 1387 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ طاشکوپریزاده، احمد، مفتاح السعادة، حیدرآباد دکن، 1397 ق / 1977 م؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ قاسمی، فرید، کتاب لرستان، تهران، 1378 ش؛ کاشفی، حسین، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1350 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مقدم (گلمحمدی)، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ نسوی، محمد، نفثة المصدور، به کوشش امیرحسن یزدگردی، تهران، 1343 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نیز: