زمان تقریبی مطالعه: 10 دقیقه

شاهنامه

شاهْنامه، حماسۀ ملی ایرانیان سرودۀ ابوالقاسم فردوسی. این اثر منظومه‌ای با حدود 50 هزار بیت است که از یک سو در میان آثار ادبی کتبی بیشترین مظاهر فرهنگ مردم ایرانِ پیش از اسلام را در خود حفظ کرده است، و از سوی دیگر از لحاظ تأثیر بر فرهنگ و ادب عامـۀ ایرانیـان ــ چه از دید کمّی، چـه از نظرِ کیفی ــ قابل مقایسه با هیچ اثری از ادبیات مکتوب نیست. مقالۀ حاضر در 3 بخش تألیف شده است: 1. کلیات، 2. شاهنامه در فرهنگ مردم، 3. فرهنگ مردم در شاهنامه.

I. کلیات

فردوسی (ه‍ م) به احتمال بسیار در 329 ق / 941 م در روستای باژ، از توابع طوس، به دنیا آمد. او از دهقانان طوس بود؛ هم از‌این‌رو، به داستانها و روایات ملی علاقۀ بسیار داشت (برای آشنایی با دهقانان و نقش آنها در حفظ و ترویج داستانهای ملی، نک‍ : تفضلی، «دهقان»، سراسر مقاله). او تقریباً در سن 40سالگی، میان سالهای 366-370 ق / 977-980 م شروع به نظم شاهنامه کرد. برخی از پژوهشگران معتقدند فردوسی پیش از آنکه سُرایشِ متن کامل شاهنامه را آغاز کند، به‌طور پراکنده داستانهایی از ادب حماسی ایران باستان را به نظم کشیده بود که ازجمله می‌توان به داستانهای «بیژن و منیژه»، «رستم و اکوان دیو» و «رستم و سهراب» اشاره کرد (نولدکه، 26؛ صفا، 177- 179؛ آیدنلو، دفتر ... ، 149). براساس بیتی که در برخی نسخه‌های شاهنامه آمده است، سرایش کتاب در 384 ق / 990 م به پایان رسیده است: ز هجرت سه‌صد سال و هشتادوچار / به نام جهان‌داور کردگار (فردوسی، چ خالقی، 8 / 488، نیز حاشیۀ 5). پژوهشگران این سال را تاریخ تحریر یا تدوین نخست شاهنامه می‌دانند.
پس از روی کار آمدن محمود غزنوی، فردوسی تصمیم می‌گیرد که کتاب خود را به این پادشاه اهدا کند. هم از‌این‌رو، به ویرایش شاهنامه می‌پردازد، داستانهایی به آن می‌افزاید و قطعاتی در ستایش محمود می‌‌سراید و در مواضع مختلف کتاب جای می‌دهد. پایان این ویرایش که آن را باید تحریر یا تدوین دوم شاهنامه نامید، براساس بیت پایانی شاهنامه در نسخه‌های معتبر، روز 25 اسفند در سال 400 ق / 1009 م بوده است: سرآمد کنون قصۀ یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز اِرد (همانجا). فردوسی ظاهراً پس از این تاریخ و تا پیش از مرگ، تغییرات و ویرایشهای دیگری نیز در متن داستانها داده است (برای شرح بیشتر دربارۀ تحریرهای مختلف شاهنامه، نک‍ : صفا، 182 بب‍‌ ).
دربارۀ مدت زمانی که فردوسی بر سر نظم شاهنامه صرف کرده است، باتوجه‌به منابع تاریخی و نیز با استناد به برخی بیتهای شاهنامه، اختلاف‌نظر وجود دارد و از گذشته‌های دور تاکنون، میان 25 تا 35 سال دانسته شده است (نک‍ : آیدنلو، همان، 151-155). در این میان، مدت‌زمان 30 سال با استناد ‌به یکی از بیتهای الحاقی، شیوع بیشتری دارد: بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی (فردوسی، همان چ، 8 / 487، حاشیۀ 11). این بیت یکی از رایج‌ترین بیتهای شاهنامه میان مردم است که در بسیاری از روایتهای شفاهی نیز نقل شده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله).
موضوع قابل تأمل دیگر که در روایتهای شفاهی نیز بازتاب یافته است، شمار بیتهای شاهنامه است. از دیرباز براساس یکی از بیتهای شاهنامه، شمار بیتهای آن را 60هزار دانسته‌‌اند: بود بیت شش بار بیور هزار / سخنهای شایسته و غمگسار! (فردوسی، همان چ، 8 / 259). به‌جز این بیت، در برخی منابع کهن نیز به تعداد 60هزار بیت اشاره شده است که از‌جمله می‌توان به ترجمۀ عربی آن (همو، الشاهنامه، 2 / 2760) و نیز مقدمۀ منثور نسخۀ کتابخانۀ بریتانیا، تحریر 675 ق (گ 3 پ) اشاره کرد. به‌رغم این توضیحات، باید گفت که در همۀ نسخه‌های معتبر شناخته‌شدۀ شاهنامه، از‌جمله همین نسخۀ کتابخانۀ بریتانیا، شمار بیتها حتى به 50هزار نیز نمی‌رسد. شمار بیتها در چاپهای معتبر شاهنامه نیز به همین صورت است. برای نمونه، تعداد بیتها در چاپ خالقی مطلق و همکارانش 539‘49 بیت است (برای شرح بیشتر در این زمینه، نک‍ : آیدنلو، همان، 155- 159).
 موضوع بااهمیت دیگر ساختار و بخش‌بندی شاهنامه است. پژوهشگران متقدم شاهنامه، این کتاب را به 3 بخش اساطیری، حماسی و پهلوانی تقسیم کرده‌اند. بخش اول از ابتدا تا پایان دورۀ فریدون؛ بخش دوم از پادشاهی منوچهر تا پایان داستان شغاد که به مـرگ رستـم می‌انجامد؛ و بخش سوم از پادشاهی بهمن تـا پایان کتاب (نک‍ : صفا، 206-214).
بر این تقسیم‌بندی انتقادات اساسی وارد است که پژوهشگران به آن پرداخته‌اند (نک‍ : سرکاراتی، 71-112؛ آیدنلو، همان، 137- 138). اما در نوشتۀ حاضر، گاه مطالب براساس همین تقسیم‌بندی بیان می‌شود، زیرا در فرهنگ مردم بیشتر بخشهای اول و دوم این تقسیم‌بندی و به‌ویژه بخش دوم رواج دارد. به‌گونه‌ای که نقالان اساساً بخش سوم را نقل نمی‌کنند (نک‍ : دنبالۀ مقاله).

سابقۀ شاهنامه‌سرایی

 امروزه واژۀ «شاهنامه» به‌طور خاص به شاهنامۀ فردوسی اطلاق می‌شود. اما تا چند سده پس از سرایش این کتاب چنین نبوده، و «شاهنامه» نامی عام برای یکی از انواع ادب فارسی به کار می‌رفته است؛ زیرا پیش و پس از فردوسی، شاعران و نویسندگانی دیگر نیز شاهنامه‌هایی تدوین کرده بودند. شاهنامه‌سرایی ریشه در ادبیات پیش از اسلام دارد. در دورۀ ساسانیان، کتابهایی با عنوانِ «خدای‌نامه» (پهلوی: خوتای‌نامگ) تدوین و تألیف می‌شده که سرگذشت یا تاریخ پادشاهان ایران بوده است. خدای‌نامه در پهلوی معادل شاهنامه در فارسی دری است، زیرا خدای یا خوتای به معنی شاه و سرور به کار می‌رفته (مسعودی، 1 / 276؛ نیز نک‍ : مجمل ... ، 85، که در آن آمده است: ایرانیان باستان «پادشاهان را خدایگان خواندندی»)، و نامگ یا نامه نیز به معنی کتاب است.
براساس منابع عربی، شمار این خدای‌نامه‌ها زیاد بوده است. برای نمونه، حمزۀ اصفهانی می‌نویسد که خود به 8 نسخۀ مختلف از آنها دسترسی داشته است. همو از زبان بهرام بن مردانشاه، موبد شهر شاپور، می‌نویسد که این موبد بیش از 20 نسخۀ مختلف از خدای‌نامه را در دسترس داشته است (ص 22، 50-51). شمار این خدای‌نامه‌ها و نیز اختلافات آنها به گونه‌ای است که برخی از پژوهشگران از آنها به‌عنوان یک نوع (ژانر) ادبی در دورۀ ساسانیان یاد می‌کنند (امیدسالار، «خدای‌نامه»، 21). دربارۀ زمان تألیف خدای‌نامه‌ها نیز پژوهشگران اختلاف‌نظر دارند (نک‍ : نولدکه، 37- 39؛ مینوی، 29؛ امیدسالار، همان، 19-23).
شماری از این خدای‌نامه‌ها در سده‌های نخستین اسلامی با نامهایی مانند سیر الملوک، سیر ملوک الفرس و تاریخ ملوک بنی ساسان به عربی ترجمه شدند که معروف‌ترین آنها ترجمۀ ابن‌مقفع بوده است. اگرچه هم متن پهلوی و هم ترجمه‌های عربی خدای‌نامه‌ها از میان رفته است، اما بخشهایی از آنها را نویسندگان سده‌های نخستین اسلامی مانند بلعمی، حمزۀ اصفهانی و دینوری در کتابهای خود نقل کرده‌اند. 
اختلافاتی که در خدای‌نامه‌ها بوده، به ترجمه‌های عربی آنها، و از این راه به متون تاریخی نیز راه یافته است. برخی از پژوهشگران علت این اختلافات را در تفاوت منشأ اجتماعی نویسندگان خدای‌نامه‌ها می‌دانند و بر این باور‌ند که برخی از آنها را دبیران پادشاهان، و برخی دیگر را موبدان، و برخی را نیز وابستگان اشراف نوشته‌اند و از آن جهت است که خدای‌نامه‌هایی با رویکردهای سیاسی، مذهبی و پهلوانی شکل گرفته‌اند (برای آگاهی از دیدگاههای متفاوت در این زمینه، نک‍ : خالقی، «ابوعلی ... »، 1074-1075؛ تفضلی، تاریخ ... ، 271-274؛ شهبازی، 579-586؛ امیدسالار، همانجا). 
در دورۀ اسلامی و مدتی پس از ترجمه‌های عربی، برخی از دانشوران ایرانی خدای‌نامه‌های پهلوی را به زبان فارسی دری برگرداندند. ابوالمؤید بلخی، پیش از سال 352 ق / 963 م، کتابی به نثر از خدای‌نامه‌ها فراهم می‌کند که به شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی مشهور شده است و ظاهراً به‌سبب حجم زیادش، به شاهنامۀ بزرگ نیز معروف بوده است. از این کتاب، در منـابع مختلفی، از اواسط سدۀ 4 ق / 10 م تا اوایل سدۀ 7 ق / 13 م از‌جمله تاریخ بلعمی، مجمل التواریخ و القصص، نزهت‌نامۀ علایی و تاریخ طبرستان یاده شده است (نک‍ : همانجا).
اثر دیگر از آنِ مسعودی مروزی است که احتمالاً در اوایل سدۀ 4 ق می‌زیسته است. این اثر به نظم بوده، و تنها 3 بیت از آن باقی مانده که در آفرینش و تاریخ مقدسی نقل شده است (1 / 499، 522). نکتۀ جالب توجه اینکه مقدسی (همانجا) و نیز ثعالبی (1 / 11) در آثارشان، آن را شاهنامه نخوانده‌اند، بلکه با عنوان «قصیده» و «مزدوجۀ فارسی» از آن یاد کرده‌اند.
اثر دیگر شاهنامۀ ابومنصوری است. این شاهنامه به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، حاکم طوس، تدوین شد. در پی این فرمان، وزیر او ابومنصور مَعمَری «خداوندان کتب را از دهقانان و فرزانگان» از نقاط مختلف فرا خواند تا این شاهنامه را تألیف کنند. این تألیف در محرم 346 / آوریل 957 انجام یافت (نک‍ : ریاحی، سرچشمه‌ها ... ، 170). اساس این کتاب که منبع اصلی فردوسی در سرایش شاهنامه بوده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، بر ترجمۀ یکی از خدای‌نامه‌ها استوار بوده، اما درعین‌حال، دست‌کم 3 منبع دیگر نیز در تألیف آن به کار رفته است: 1. داستانهای رستم از کتاب آزاد سرو، 2. ترجمۀ فارسی داستان اسکندر، و 3. ترجمۀ برخی گزارشها از متون مکاشفه و پیشگویی که پس از اسلام به پهلوی نوشته شده بود (خالقی، «در پیرامون ... »، 512- 539). از متن فارسی شاهنامۀ ابومنصوری فقط مقدمۀ آن باقی مانده که البته متن آن را ثعالبی نیشابوری با اندکی حذف و اضافات با عنوان غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم به عربی ترجمه کرده است.
روند ترجمۀ خدای‌نامه‌ها یا بخشهایی از آنها پس از شاهنامۀ ابومنصوری و حتى پس از سرایش شاهنامۀ فردوسی نیز استمرار یافت که از‌جمله می‌توان به نهایت الارب فی ملوک العجم اشاره کرد. اگرچه این شاهنامه‌ها تا یکی دو سده پس از سرایش شاهنامۀ فردوسی میان مردم رایج بودند، اما به‌تدریج جای خود را به کتاب اخیر دادند. این موضوع صرفاً به‌سبب ارزش ادبیِ والای شاهنامۀ فردوسی نبوده است، بلکه از نظر مضمون نیز این شاهنامه‌ها، برخلاف شاهنامۀ فردوسی، پاسخ کامل ضروریات زمان را در خود نداشته‌اند (شریف‌زاده، 35). 

منابع فردوسی

دربارۀ منابع فردوسی پژوهشگران دیدگاههای متفاوتی بیان کرده‌اند و بیشتر آنها بر این نظرند که فردوسی اثر خود را بر مبنای منابع کتبی، به‌ویژه شاهنامۀ ابومنصوری سروده است. در این میان، برخی با استناد به بعضی از ابیات شاهنامه که در آنها تعابیری مانند «شنیدم»، «ز گفتار دهقان»، «چنین گفت»، «سخنگوی دهقان»، «گویندۀ پارسی» و جز اینها به کار رفته است، به این نتیجه رسیده‌اند که فردوسی در مواردی از منابع شفاهی نیز بهره گرفته است (نک‍ : شیرانی، 57 بب‍‌ )؛ اما همان‌گونه که دیگران به‌درستی تأکید کرده‌اند، در ادبیات کهن فارسی، بسیاری از این تعابیر برای اشاره به منابع مکتوب به کار می‌رفته است (برای آگاهی از شرح دلایل، نک‍ : آیدنلو، «تأملاتی ... »، 85-147؛ نیز، نک‍ : نحوی، 32-64).
در این میان برخی بر این نظرند که فردوسی تنها از یک منبع، شاهنامۀ ابومنصوری، بهره برده است و برخی نیز بر این باورند که اگرچه منبع اصلی فردوسی شاهنامۀ ابومنصوری بوده، اما درعین‌حال از منابع دیگر نیز استفاده کرده است (برای آشنایی با این دیدگاهها، نک‍ : آیدنلو، همانجا؛ نیز برای آشنایی دقیق با منابع مستقیم و غیرمستقیم شاهنامه، نک‍ : خالقی، «از شاهنامه ... »، 3- 19).
برخی نیز که آشنایی چندانی با فرهنگ ایرانی ندارند، با استناد به ابیاتی از این نوع و برخی مطالب دیگر، بر این باورند که شاهنامه براساس منابع شفاهی سروده شده است و فردوسی را نیز یک گوسان (خنیاگر) معرفی کرده‌اند (دیویدسن، سراسر کتاب). اساس غیرعلمی و غیرواقعی این دیدگاه با دلیلهای متقن از سوی برخی از شاهنامه‌شناسان ایرانی توضیح داده شده است (نک‍ : امیدسالار، «در دفاع ... »، 120-140؛ خالقی، «در پیرامون»، همانجا؛ خطیبی، «جدلها ... »، 25-37).

نسبت شاهنامه با ادبیات شفاهی

صفحه 1 از9
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.