شاه ماهی
شاهْماهی، نوعی ماهی استخوانی دریازی که صیادان و ساحلنشینان دریای خزر باورهایی دربارۀ آن دارند. درازای این ماهی حدود 25 سانتیمتر، و دارای دو بالۀ شنای پشتی و دو زائدۀ ریشمانند در فک پایین است؛ رنگ زمینۀ بدنش متمایل به سرخ، با نقاط تیره در پهلوها، و یک سطح تیره در پشت است (معین، ذیل ماهی؛ نوزاد، 294-295). شاهماهی تا 25 سال عمر میکند. این ماهی را به گیلکی، اَرَنگه (مرعشی، 287) و میرماهیان نیز میگویند (بشرا، 116-117).
حکیم مؤمن (د 923 ق / 1517 م) شاهماهی را با نام بطارخ / بتارخ یا طَریخ آورده (ص 530، 581)، و در معرفی آن نوشته است: «شاهماهی[ای] که در بحیرۀ طبرستان [دریاچۀ مازندران] صید میکنند، بهتر از سایر اقسام است و انواع او بهحسب کثافت و لطافت و کیفیت استعمال و اختلاف زمان و مکان مختلف میباشد و بعضی از انواع او را گرم دانستهاند» (ص 506). عقیلی علوی شیرازی (سدۀ 12 ق / 18 م) در تعریف ماهی طریخ یا بتارخ نوشته است: «نوعی ماهی است به قدر یک شبر [وجب] ... تا دو شبر ... ، و سفیدرنگ، و آن را به فارسی حلواماهی نامند و در بحیرهای ... از ناحیـۀ آذربایجان و دریای فـارس و بحرین ... بـه هم میرسد؛ فَلسدار و کماستخوان و نازک، و تازۀ آن بسیار لذیذ، و آن را نمکسود نیز مینمایند و به اطراف میبرند» (ص 585-586). رابینو هم از طعم لذیذ شاهماهی سخن گفته است (ص 38، حاشیۀ 1).
شاهماهی سواحل دریای خزر نوعی ماهی سفید است که پیشاپیش، و درواقع بهعنوان سردستۀ ماهیان سفید حرکت میکند و ماهیان دستهدسته در پشت سر آن قرار میگیرند و جرگهای بزرگ را تشکیل میدهند. تجمع زیاد ماهی سفید در رودخانه یا دریا نشان از حضور شاهماهی دارد؛ بههمینسبب، صیادان سواحل دریای خزر صید شاهماهی را اقبالی بزرگ تلقی میکنند، چراکه وقتی شاهماهی به تور میافتد، سایر ماهیها هم کورکورانه، سر از پا نشناخته، وارد تور میشوند. ماهیگیران حاشیۀ دریا کشتن و خوردن شاهماهی را شوم و گناه میدانند؛ بنابر رسم، آنها یک اشرفی طلا در دهان شاهماهی میگذارند و آن را دوباره به آب میافکنند (مرعشی، همانجا؛ پاینده، 483)، چون باور دارند که آزادیاش شگون، خوشبختی، نعمت و ثروت میآورد. شیلداران (نک : ه د، شیل و شیلداری) پس از صید، آن را در آب جداگانه نگاه میدارند (پاینده، همانجا).
صیادان پیر میگویند رسم است هر ماهیگیری که شاهماهی را میگیرد، بیدرنگ آن را در تشت آبی میاندازد تا زنده بماند. پس از آنکه چندین روز شاهماهی را در تشت آب زنده نگه داشتند و ماهیهای فراوانی گرفتند که به هوای شاهماهی به همانجا رو آوردهاند، به دو سوی استخوان بالای گوش شاهماهی نشانهای مانند گوشواره میآویزند و آن را دوباره به دریا میاندازند. دیده شده است که یک شاهماهی نشانهدار را هم دوباره گرفتهاند (عمادی، 303-304، حاشیه).
رودهای شمال ایران در فصل بهار و پاییز، پس از هر بارندگی، پرآب و سیلابی میشوند که دراصطلاح به آن «آب زیادی» یا «لا» میگویند. در پی روانشدن هر سیلاب، ماهیان زیادی از آب شور دریا وارد آب شیرین رودخانهها میشوند تا تولید مثل، و زندگی رودخانهای را تجربه کنند. یکی از روشهای صید ماهی در مقیاس کلان، استفاده از شاهماهی بود که ماهیان دیگر را به دنبال خود میکشید و اسیرکردن آن شانس بزرگی برای مالاها (ماهیگیران) بود. آنها با مشاهدۀ این ماهی که مایۀ شگون و موجب شادمانی آنان بود، آن را با نظارت سرپرست و سردستۀ مالاها، که از تجربۀ بیشتری برخوردار بود، در جایگاه شیل میگرفتند و در قفسی چوبی میگذاشتند؛ سپس در جایی مناسب، آن را در آب دریا و یا رودخانه میانداختند و بهسبب حضور آن، ماهیان فراوانی صید میکردند. هجوم ماهیان میتوانست چند شبانهروز ادامه یابد، تا زمانی که سیلابهای بهاری و یا پاییزی فروکش کند. مالاها خوردن گوشت شاهماهی را نامیمون میپنداشتند و پس از صیدش، اهتمام فراوان در حفظ و نگهداشت آن به کار میبردند و با سلام و صلوات از آن مراقبت میکردند؛ چون از نظر آنها شاهماهی زیباتر از دیگر ماهیان بود، با گوشوارهای طلا که از پیش به زرگرها سفارش داده بودند، آن را بزک میکردند و برای سپاسگزاری به دهانش اشرفی طلا میگذاشتند، با این پندار که صیدشان رونق بیشتری بگیرد. آنها پس از سپریشدن فصل صید، شاهماهی را آزاد میکردند تا سال دیگر برایشان برکت و افزونی نعمت بیاورد.
دربارۀ دیدهشدن شاهماهی، روایتهایی بسیار در میان بومیان وجود دارد که به دو روایت اشاره میشود:
«در 1329 ش در شیل شَلمانرود (بر سر راه اصلی رودسر به لنگرود)، که خود نیز از ابواب جمعی شیل بودم، در «آفتاب بَر حوت» (اسفندماه)، طی یک شبانهروز، بهواسطۀ حضور شاهماهی، در حدود 000‘40 قطعه ماهی سفید صید نمودیم، که این تعداد غیر از ماهیهای کالَک (نابالغ) و نوع کولی بود. این صید کلان برای صاحبان و کارگران شیل بسیار خوشایند بود. ماهیهای کوچک را به مردم انفاق کردیم و ماهیهای بالغ را، هر قطعه به قیمت 4 ریال و نیم فروختیم. شاهماهی را در آن سال به چشم دیدم که به اندازۀ یک ماهی سفید نهچندان بالغ بود. شاهماهی شبیه ماهی کپور است، اما شانهاش برآمدگی بیشتری دارد و گردتر از ماهی سفید است و به رنگ سرخ و کمی به طلایی متمایل بود. گوشلاک (پوشش استخوانی آبشش) آن را سوراخ، و گوشوارهای کوچک از طلا به آن آویختند و بعد آزادش کردند» (تجلی).
بیشتر اهالی حاشیۀ شلمانرود، شامل شلمان، سیکارود، وَلیسه، فِتیده، گیلسفید و دریاکنار که از شیلداران و شیلبندان حرفهای بودند، گواهی میدهند در یکی از سالهای پیش از انقلاب، در دهان شاهماهی، بر سبیل کفران نعمت، «عَرَق» (مشروب الکلی) ریختند؛ از آن پس، نسل مـاهی در شلمانرود ــ کـه از رودهای ماهیخیـز شرق گیلان بـود ــ رو بـه نقصان نهـاد و دیگر هرگـز ماهیهای فراوان صید نگردید و بدینگونه برکت رودخانه از میان رفت.
از ترانهها و زبانزدهای گیلکی که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از شاهماهی یاد میکنند، تعداد کمی بر سر زبانها مانده است؛ برای نمونه: در لنگرود، که کانون صید و تجارت ماهی است، هرگاه ماهی زیادی به بازار عرضه میشد، مردم میگفتند: «شاهماهی گرفتهاند»، و برای تماشا و خرید ماهی میرفتند (بندری)؛ هرگاه بهسبب ورود مهمانی و یا برای دیدار با شخصیتی، گروهگروه از مردم به محل اقامت او روی میآوردند، گفته میشد: «پنداری شاهماهی گرفتهاند»، که کنایه از ازدحام و تجمع مردم در نقطهای بود (عمادی، 304).
مآخذ
بُشرا، محمد، خزندگان، دوزیستان و حشرات، رشت، 1387 ش؛ بندری لنگـرودی، محمـد (لنگرودشنـاس و شـاعر)، گفتوگو بـا مؤلف؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ تجلی دریاکناری، موسى (صیاد بومی)، گفتوگو با مؤلف؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش احمد روضاتی، تهران، 1402 ق؛ رابینو، ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران ( گیلان)، ترجمۀ جعفر خمامیزاده، رشت، 1357 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ عمادی، عبدالرحمان، «دیلمون پالوی»، دیلمون پارسی و دیلمون پالوی، تهران، 1392 ش؛ مرعشی، احمد، واژهنامۀ گویش گیلکی، رشت، 1363 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1371 ش؛ نوزاد، فریدون، گیلهگب، رشت، 1381 ش.