سیاه زخم
سیاهْزَخْم، گونهای بیماری عفونی، مشترک میان انسان و دام. این بیماری انواعی گوناگون دارد که مهمترین آنها سیاهزخم پوستی (جلدی)، ریوی (تنفسی) و رودهای (گوارشی) است. حکیم مؤمن آن را با نام آتشک آورده است (ص 664). سیاهزخم به نام فرانسوی آن، شاربون، معروف، و از بیماریهای خطرناک شایع در میان دامها ست (معین؛ دایرةالمعارف ... ). این بیماری در میان مردم مناطق گوناگون ایران، نامهایی متفاوت دارد: در شمال ایران، داغهتَشَک (پاینده، فرهنگ ... ، 455) یا داغتشک (شهاب، 136)، در سمنـان، سیاگَرا (عندلیب، 99)، و در میـان بلـوچها، گَندهدانک (زند، 2 / 216).
در سیاهزخم پوستی که رایجترین نوع به شمار میرود، شروع عفونت، مانند گزش حشرات، با خارش و برآمدگی پوست همراه است؛ از روز پنجم به بعد، تمام ضایعه به جوشگاهی ضخیم و سیاهرنگ تبدیل میشود؛ در این زمان، ممکن است در بیمار علائمی نظیر تبولرز، سردرد، تهوع و بیاشتهایی مشاهده گردد. در سیاهزخم ریوی، بیمار دچار تب بالا، لرز، استفراغ، ضربان سریع قلب و تنگی نفس میشود و خلط خونی دفع میکند. سیاهزخم رودهای نیز 5 روز پس از مصرف گوشت یا غذای آلوده، با دردهای شکمی، تهوع، استفراغ، تب و اسهال آغاز میشود (صائبی، 901، 904-905). امروزه، مایهکوبی مهمترین روش پیشگیری از سیاهزخم است و تزریق پادزیستهایی چون پنیسیلین برای درمان آن تجویز میشود.
پولاک، پزشک دورۀ قاجار، توضیحی دربارۀ بیماری گندهتاول داده، و ظاهراً آن را با سیاهزخم یکی دانسته و نوشته است: در ایران بیماری گندهتاول زیاد است و آن هم از نوعی که به لانهزنبوری شهرت دارد. به نوشتۀ وی، کهنسالان بیش از دیگران به این بیماری مبتلا میشوند؛ بااینحال، سیاهزخم در ایران به اندازۀ اروپا بدخیم نبوده است (ص 294). عبدالرحیم ضرابی، از ادیبان همین دوره، در تاریخ کاشان، از گسترش این بیماری در میان دام و انسان نوشته است (ص 145).
چرای دامها در زمینها و علفزارهای آلوده، و مصرف گوشت، پشم یا چرم این حیوانات از شایعترین اسباب ابتلای انسان به سیاهزخم بوده است؛ بنابراین، ضدعفونینمودن زمینهای آلوده و مصرفنکردن گوشت و پشم حیوانات مبتلا، از راههای پیشگیری از این بیماری بوده است (علامه، 165). به باور نمدمالان استان باختران، یکی از عوارض نمدمالی، بیماری سیاهزخم است (جزمی، 69). در جنوب ایران، بهسبب استفاده از کیسۀ آلودۀ حمام عمومی به سیاهزخم مبتلا میشدند؛ آنها چند روزی پس از استحمام، در پشت یا گردن خود احساس خارش میکردند و بهتدریج زخمهایی در پشتشان ایجاد میشد که چرکین و دردناک بود (اقتداری، 67).
درمانهای موقت سیاهزخم اثری نداشت، چنانکه در شهر لار، برای درمان، محل آن را با روغنی که بیشتر تنتور ید و محلولهای ضدعفونیکنندۀ رایج آن دوران بود، شستوشو میدادند و بیمار بهطور موقت بهبود مییافت، اما چند روز بعد میمرد (همو، 68). در گیلان، برای مداوای سیاهزخم، اطراف زخم را با میلهای فلزی، نقطهبهنقطه بهصورت یک دایره داغ میکردند، به این امید که از پیشرفت و پراکندگی بیماری جلوگیری نمایند (نک : تائب، 79).
در کومله، مردم بر این باورند که اگر ناخن را در حیاط بریزند، مرغ خانگی آن را میخورد، و ازآنجاکه ناخن در سنگدان هضم نمیشود و در تخم میماند، خوردن تخم آن مرغ موجب ابتلا به سیاهزخم میشود (شهاب، 136). گیلکها نیز بر این باورند که اگر کسی تخممرغی را که روی پوستش لکههای خاکستری دارد، بخورد، به سیاهزخم دچار میشود (پاینده، آیینها ... ، 246). میبدیها با جوشاندن اجزاء، احشا و سایر متعلقات کرکس و گذاشتن آن روی زخم، این بیماری را درمان میکردند (جانباللٰهی، چهل ... ، 409).
در ایلام، سیاهزخم در اوایل پاییز در میان دامها نمایان میشود و دامداران از روش داغکردن برای درمان آن استفاده میکنند؛ همچنیـن، گـذاردن مرهمـی کـه از جـوشانـدۀ کـرکس ــ سرگـر (لاشخور) ــ فراهم میشود، یا جوشاندۀ بادام کوهی و یـا ریختن سنگدان گردشدۀ کرکس بر روی زخم، از روشهای درمانی سیاهزخم به شمار میرود (اسدیان، 257، 291). در سنگسر، از توابع سمنان، جوشاندۀ ریشۀ چینی (نوعی علف کوهستانی) را به بیمار میخورانند یا از آب انار ترش و خاکستر مرهمی درست میکنند و روی زخم میگذارند (اعظمی، 56). همچنین، در قائمشهر برای خارجشدن چرک از موضع، پیاز، صابون و کمی ماست را زیر خاکستر گرم میکنند و روی موضع میگذارند (جانباللٰهی، پزشکی ... ، 106). ساکنان الموت قزوین محل زخم را خراش میدهند و شکم قورباغه را بر آن میگذارند (حمیدی، 231).
در روستای تلخاب زنجان، محل زخم را با مدفوع سگ و فضلۀ مرغ میبندند تا چرک کند و محتویات دانۀ سیاهزخم بیرون آید؛ سپس با جوشاندۀ گیاه «باتبات» و مقداری آرد، خمیر درست میکنند و بر زخم میمالند. اهالی روستای درام زنجان برای رفع زخم، طحال خوک را روی آن میگذارند (جانباللٰهی، همان، 200). در روستای کاروانسرای زنجان، دلاک با نیشتر ریشۀ زخم را که کبودرنگ است، خارج، و سپس آن را داغ میکند؛ اهالی روستا معتقدند اگر ریشه را بیرون نیاورند، از جای دیگر چرک میکند. در اورتابلاغ زنجان، برآمدگی سیاهزخم را نر یا ماده میدانند و بر این باورند که نوع نر با داغکردن از بین میرود، اما گونۀ ماده ممکن است دوباره چرک کند (همان، 221-222).
مردم خراسان برای درمان این بیماری خرچنگ میخورند (شکورزاده، 257). بیرجندیها با داغکردن، سیاهزخم را مداوا میکنند (رضایی، 735). در ایرانشهر، دانههایی را که در کنار انگشتان دست و یا کشالۀ ران و زیربغل میزند، سیاهزخم میدانند و اطراف آن را داغ میکنند (جانباللٰهی، همان، 221). سنگسریها برای جلوگیری از سوختن قسمت سالم پوست، اطراف زخم را خمیر میمالند و سپس زخم را داغ میکنند (همانجا).
در ایل باصری، به سیاهزخم «دانهداغ» میگویند و برای درمان آن فردی باتجربه، پس از مالیدن خمیر بر اطراف زخم، روغن حیوانی را میجوشاند و روی زخم میریزد تا شاید ریشه نزند و بهبود یابد؛ همچنین، گیاهان دارویی با طبع خنک نظیر پرسیاوشان، شاهتره، کاسنی، توله، و خاکشیر برای درمان این بیماری به کار میرود (نک : توکلی، 136-137، 191). بلوچها برای مداوای این زخم، مقداری پوست درخت بنه را میسوزانند و خاکسترش را با آهک مخلوط میکنند؛ با پیدایی سیاهزخم، خراشی روی آن ایجاد میکنند و بهصورت مداوم این مخلوط را وسط شکاف میریزند؛ به این طریق، آب و چرک بهسرعت بیرون میآید و سیاهزخم خشک میشود (زند، 2 / 216). مردم ابیانه خاک دیوار کاهگلی بارانخورده را روی زخم میریزند تا بهبود یابد (نظری، 458).
بیماری سیاهزخم در مثلها نیز به کار میرود؛ برای نمونه، در گیلان این مثل رایج است: «در پیشانی ما مگر اثر سیاهزخم هست؟» (ذوالفقاری، 1 / 960).
مآخذ
اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اعظمی سنگسری، چراغعلی، «درمان بیماریها و زخمها در سنگسر»، هنر و مردم، تهران، 1351 ش، شم 119-120؛ اقتداری، احمد، درد، درمان و دارو، تهران، 1388 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ همو، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ تائب، حسن، واژهنامۀ طب سنتی گیلان، رشت، 1388 ش؛ توکلی، غلامرضا، ایل باصری از تُرناس تا لَهباز، تهران، 1379 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ همو، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1390 ش، دفتر چهارم؛ جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، 1363 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ حمیدی، علیاکبر و دیگران، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ زند مقدم، محمود، حکایت بلوچ، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ صائبی، اسماعیل، بیماریهای عفونی در ایران، تهران، 1373 ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1335 ش؛ علامه، صمصامالدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ عندلیب سمنانی، خسرو، پیشینۀ طب سنتی در سمنان، سمنان، 1388 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1353 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نیز:
Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865.