سرو
سَرْو، از مهمترین و شناختهشدهترین گیاهان اسطورهای و آیینی در فرهنگ ایرانی. سرو درختی است از راستۀ بازدانگان و از تیرۀ مخروطیان که برگهای سوزنی و همیشهسبز دارد؛ هنگام رشد به شکل مخروطی بالا میرود؛ چوب آن سفید و در برخی گونهها، زرد یا اندکی مایل به قرمز است؛ بوی مطبوعی دارد و بسیار محکم است (بهرامی، 739). درخت سرو میوههای کوچکی شبیه میوۀ کاج دارد که بوی تند و مطبوعی میدهد. انواع و اقسام این درخت در نقاط مختلف ایران با نامهای گوناگون به چشم میخورد که برخی از آنها به اورس، سرو آزاد، سرو سهی، و سرو کاشی یا سروناز مشهورند (معین).
سرو یا سَرب واژهای پهلوی است (مکنزی، 74؛ لغتنامه ... ) که در بندهش نیز آمده است: «هرچه را بار به خواربارِ مردمان میهمان نیست و سالوار است، مانند سرو و چنار، سپیدار و شمشاد و شیز و گز و دیگر از این گونه، دار خوانند» (ص 87).
پیشینه
یکی از بارزترین تمدنهایی که سرو را مقدس میشمارد، تمدن ایران باستان است. ظاهر مخروطی و بُتهجقهای سرو که تظاهری از شکل شعلۀ آتش است، آن را به نماد آتش مقدس تبدیل کرده، و بوی مطبوع و ملایم چوب آن برای برافروختن و خوشبوساختن آتش مقدس به کار میرفته است. طبق روایات، زردشت نخستینبار سرو را از بهشت آورد و به کشت آن همت گماشت و حتى به نیایش آن پرداخت (نک : دنبالۀ مقاله). در سراسر تاریخ ایران، این درخت مقدس زینتبخش باغهای معروف ایرانی بوده است. در نقوش برجستۀ تخت جمشید، بهویژه در حجاریهای روی پلکانها، نقش سرو فراوان دیده میشود که حکایت از نمادینبودن این درخت کهنسال دارد.
در مجموع، درخت سرو بهسبب مقاومت، استحکام، نفوذناپذیری، نپوسیدن در رطوبت، و غیرقابل هضم بودن برای کرمها و دیگر خزندگان موذی، موارد استفادۀ گوناگون داشته است.
بهجز نقشهای اسطورهای و آیینی درخت سرو، که حتى در دوران اسلامی در فرهنگ ایرانی به چشم میخورد، از دیگر مظاهر آن حضور در هنر نقاشی و باغآرایی ایرانیان است. سرو از بارزترین نمادهای باغ ایرانی است؛ تزیین باغها با درختان همیشهسبز، راستقامت و خوشتراش سرو از گذشتههای دور معمول بوده است. نام برخی از این باغها در تاریخ مانده است، مثل باغی که ملکشاه سلجوقی در کنار زایندهرود با ردیفی از درختان کاج و سرو احداث نمود (نک : دبا، 11 / 208). همیشهسبز بودن، استحکام و بلندی (سر به آسمان زدن) از جملۀ ویژگیهای درخت سرو است که آن را به نمادی از جاودانگی تبدیل میکند؛ ازاینرو نهفقط در باغها، که در حیاط یا اطراف اماکن مقدس، چون امامزادهها نیز کاشته میشده، و حتى در نقاشیها و کاشیکاریها ترسیم میگردیده است (نک : دنبالۀ مقاله).
در میان باغهای ایرانی، باغهای شیراز و سروهای سربهفلک کشیده و زیبای آن شهرت دوچندانی دارند (برای آگاهی بیشتر، نک : ویلبر، 184, 205؛ سامی، 432 بب ؛ دانشپژوه، 206؛ آریانپور، 83، جم ). همین امر سبب شده است که بیشتر سیاحان این باغها و درختان سرو آن را ستایش کنند (مثلاً نک : واله، 2 / 1117؛ تاورنیه، 667؛ نُردن، 138؛ جکسن، 333؛ کرزن، II / 93). برای نمونه، جملی کارری مینویسد: دربارۀ باغها مشکل بتوان گفت که حظ ذائقه از طعم میوهها بیشتر از حظ چشم از تماشای خیابانهای مشجر طولانی است. درختان سرو در همهجا سر برافراشته، و خانههای گلی شیراز را زیر سایۀ خود گرفتهاند (ص 179). ادوارد براون نیز در وصف زیباییهای شیراز و دورنمای آن نوشته است: در زیر پای ما، دشتی سبز و باطراوت، و درختهای سرو و صنوبر در وسط باغهای شیراز دیده میشوند (ص 259-260). باغهای ایرانی با توجه به مهندسی حسابشده و ترکیبی ساده و گیرا از آب و گیاه، فضایی دلگشا و آرامبخش فراهم میسازند. این فضای آرام تمرکز ذهن و سیر به سوی عرفان در هماهنگی با عناصر تشکیلدهندۀ آن را سبب میگردد. نقش سرو در ایجاد این هماهنگی و تقارن در باغ بارز است (مهدیزاده، 36). حتى برخی پا فراتر نهادهاند و سرو را نمادی از اناهیتا (یاحقی، 460-461) و در پیوند مستقیم با باورهای باروری و حاصلخیزی در اساطیر ایرانی میدانند که خود ریشه در نیایش ایزدبانوهای باستانی دارد و بعدها در آداب و سنن اسلامی به شکل دیگری رسوخ کرده است (جوادی، 21). محققان بر این باورند که ترکیب هوشمندانۀ آب و گیاه در فضاسازی باغهای ایرانی، بیانگر رعایت هر 3 رویکرد مفهومی، کارکردی و زیباشناختی است که باغ را به میراثی پایدار تبدیل کرده و در آن مفاهیم آیینی و قدسی متبلور شده است (زمانی، 25).
سرو در طب قدیم و طب مردمی
باور به اثرات درمانی و التیامبخشی اجزاء درخت سرو (برگ، پوست و ساقه)، احتمالاً همزمان با شناخت این گیاه وجود داشته است. رازی بیشتر بر خواص التیامبخش زخمهای بزرگ با برگ، شاخه و میوۀ این درخت تمرکز داشته، و مزۀ تیز، گزنده، تلخ و گس این اجزاء را در بروز این خواص مؤثر دانسته است (نک : 21 / 13-14). ابومنصور موفق هروی مینویسد: «سرو قبضی قوی دارد بیتَبُش و تیزی به گرمی و سردی و تری و خشکی معتدل است، و چون تر از وی بکوبند و بر جراحت تازه نهند، ببندد و بِهْ کند، و خاکستر اوی چون برجای سوخته کنند و بر همه ریشهای تازه، منفعت دهد» (ص 188). او نام پارسی سرو را اَوْرس آورده است (همانجا). بیرونی طبیعت برگ و چوب سرو را گرم میداند (نک : کاسانی، 882)، و جرجانی میوۀ آن را گرم و خشک یاد کرده است (کتاب 3 / 125؛ نیز نک : ابنسینا، 2 / 239).
بهطور خلاصه، خواص کلی سرو را براساس نظر اطبای قدیم برای اجزاء مختلف آن چنین میتوان برشمرد: برگ سرو قابض و مُدر و محلل است که بهصورت ساییده یا دمکرده مصرف میشود؛ میوۀ سرو بندآورندۀ خون است که بهصورت ضماد، جوشانده و دمکرده مصرف میشود؛ گاه نیز ترکیبی از میوه و برگ آن مورد استفاده قرار میگیرد (برای آگاهی بیشتر، نک : میرحیدر، 3 / 40).
در نسخههای مردمی نیز برای درمان امراضی چون لک و پیس، شاشبندی، باد فتق، بواسیر و دیگر امراض از سرو استفاده میشود. برای نمونه، آشامیدن دو مثقال از برگ ساییدۀ آن سبب تقویت مثانه و دفع شاشبند میشود؛ یا اگر برگ سرو را بسوزانند و در آب بکوبند و بعد روی جراحت سوختگی آتش بمالند، آن را بهبود میبخشد. چکاندن آب میوۀ تازۀ سرو در بینی، زخم آن را التیام میدهد. ضماد برگ پختۀ سرو در سرکه و آرد باقلا، آثار لک و پیس و لکهای ناخن را ترمیم میکند. جویدن صمغ سرو آبریزش دهان را اصلاح میکند، و ضماد برگ پخته و میوۀ کوبیدۀ آن با موم و روغن زیتون روی شکم، سبب تقویت معده میشود (برای آگاهی بیشتر، نک : شهری، 5 / 331-332).
در گذشته در گیلان، بیماران را در شبهای جمعه به حیاط زیارتگاهها میبردند و با رشتهطنابی دست یا پای او را به درخت آزاد (سرو) حیـاط امـامزاده ــ کـه آن را معمـولاً آقـا یـا خانـم مـیدانـنـد ــ میبستـنـد و یـک شـب او را در زیـر آن درخـت میخواباندند. اگر بیمار در همان شب بهبود مییافت، مردم لباس او را پارهپاره میکردند و به نشانۀ تیمن و تبرک با خود میبردند. همچنین آنها شیرۀ این درختان را در شب جمعه میگرفتند و روی بدن بیمار میمالیدند؛ سپس پای درخت، شمع روشن میکردند و دخیل میبستند و به آن تبرشته میگفتند. گاه از سوراخهای زخمی و ترکخوردۀ پوست درخت آزاد، شیرهای شبیه خون بیرون میآمد که به آن خانمهخونه، یعنی خون خانم (همسر) امامزاده میگفتند (پاینده، 239).
سرو در فرهنگ مردم
این درختان بالابلند و سرسبز با جلوۀ مخروطی و استوارشان نهتنها نشانهای از آبادانی محسوب شده، که در درازای تاریخ این سرزمین، نوعی شناسنامۀ زنده و گویا از زیست، زیستگاه و تمدن به حساب آمده است. به عقیدۀ برخی از محققان، این نمادهای ایرانی بودن، همواره حسادت دشمنان ایران و ایرانی را برمیانگیخته، و به همین سبب، قطع و نابودی سروهای کهنسال، از جملۀ عادات و رسوم متجاوزان به این سرزمین بوده است (مهرشاهی، 42). پس از نابودی این سروها، آنها به بخشی از خاطرات تاریخی جامعه تبدیل شدند و به افسانههای ملی و محلی پیوستند. از معروفترین این سروها سرو کاشمر، سرو ابرقو، سرو دریمی، سرو چم و سروهای بقعۀ شاه نعمتالله ولی در ماهان را میتوان نام برد. این درختان کهنسال همیشه مورد احترام مردم بودهاند و از سوی مورخان و سیاحان به این امر اشاره شده است. سرو ابرقو با بیش از 000‘4 سال سن که حمدالله مستوفی نیز از آن یاد کرده است (ص 122)، یکی از این درختان است که آن را نهتنها کهنترین درخت در ایران، که یکی از باستانیترین موجودات زنده در سراسر جهان میدانند (نک : افشار، یادگارها ... ، 1 / 607؛ عقیلی، 230-231). فرصتالدولۀ شیرازی نیز از درخت سروی در فسا دیدن کرده که 28 تا 30 ذرع ارتفاع داشته است و 60 تن زیر سایۀ آن استراحت مینمودهاند (ص 84) و احتمالاً این همان درختی است که مقدسی نزدیک به 11 قرن پیش از آن یاد کرده است (نک : ایرانیکا، VI / 507).
بسیاری از این درختان تنومند که نظر سیاحان را به خود جلب کردهاند، جنبههای قدسی به خود گرفتهاند: واله از سروی عظیم و زیبا در پاسارگاد نام میبرد که به باور مردم محل، از شاخههای آن نوعی صمغ یا خون اعجازآور در روزهای جمعه میتراوید. دو حفرۀ بزرگ در دل این درخت بوده که ظرفیت دو تن را داشته است و مردم داخل آن شمع روشن میکردهاند. این درخت نیز همچون دیگر درختان بزرگ و کهنسال مجمع ارواح سعادتمند محسوب میشد؛ ازاینرو، به چنین درختانی پیر، شیخ یا امام میگفتند (2 / 117).
تقدس و تکریم درخت سرو با روشن کردن چراغ زیر آن در شبهای جمعه، دخیل بستن به آن و نبریدن شاخههایش، رسمی است که ریشه در باورهای کهن ایرانیان دارد. هنوز هم در مناطق شمالی ایران، مثل مازندران (اطراف فیروزکوه و لاسم لاریجان)، بر پای درختان اورْس کهن (پیر ورس) شمع و فانوس روشن میکنند و این درختـان را گرامـی میشمارند (حکیمی، 49، حاشیـههای 1 و 2). درختانی از این دست در مناطقی از گیلان با نام سور (سُر)، در آمل سورش، و در اصفهان نوش خوانده میشوند (همو، 49، حاشیۀ 2، نیز 61). در مناطق شمالی ایران، در شب جشن تیرماه سیزده (ه م) برای مراسم فال کوزه (ه م) به دست دختری نابالغ کوزهای میدهند که او آن را زیر درخت سروی میگذارد و روی آن قوطی کبریت، جاروی تمیز و آینه قرار میدهد. غروب همان روز دختر کوزه را به اتاق میآورد و مراسم فال را اجرا میکنند (هویان، 34-35).
دُبُد به سروهای خرمآباد و این باور که صاحب نیروی خارقالعادهای هستند و در روز عاشورا، هرقدر هم که هوا آرام باشد، آنها ناگهان به جنبش درمیآیند، اشاره دارد (نک : ماسه، I / 222-223). گاه نیز این درختان مقدس، انگیزۀ احداث مکانی مقدس چون مسجد و زیارتگاه میگردند که در کنار آنها ساخته میشوند. سرو مراد و مسجد سرو در سروستان (که هر دوی این اماکن نام خود را از سرو گرفتهاند)، از این مواردند. سرو مراد با 20 متر ارتفاع و بیش از 5 / 1 متر قطر و عمری طولانی (احتمالاً 000‘1ساله)، به مکانی برای روشنکردن شمع و بستن پارچه، نمک و نخهای رنگارنگ به شاخ و برگ و تنۀ آن تبدیل شده است. مردم عقیده دارند کـه این درخت مـرادشان را میدهد و برآوردن هر حاجتی را میشود از این سرو خواست، اما بیشتر برای شفای بیماریها به آن متوسل میشوند. به باور مردم محل، اگر کسی حتى یک شاخۀ نازک (چیله) آن را بشکند یا بسوزاند، عقوبت میبیند. حکایت میکنند که زنی سمنبرنام، روزی از درخت بالا میرود و شاخهای را میشکند. از سرو خون جاری میشود و سمنبر پس از سقوط از درخت، فلج میگردد. مردم جمع میشوند و میبینند که برای چند لحظه شعلهای در سرو زبانه میکشد و خاموش میشود. از آن روز به بعد، به این درخت احترام میگذارند و آن را نظرکرده میشمارند و از آن مراد میطلبند (همایونی، فرهنگ ... ، 68).
سرو دریمیِ فسا نیز از سروهای کهنسال 800سالهای بود که محلههای اطراف آن را زیرسرو میخواندند. این سرو نهتنها تفرجگاه مردم و محل استراحت مسافران شمرده میشد، زیر آن قهوهخانههایی نیز دایر بود. مردم باور داشتند که این درخت نظرکرده است و معتقد بودند که در شبهای جمعه، این سرو سرش به سمت امامزاده شاهزاده قاسم خم میشود و تعظیم میکند و داخل آن نیز چراغی روشن به چشم میخورد. برای همین به آن تریشه (نخ و بریدۀ پارچه) میبستند و مراد میخواستند (رضایی، 35؛ نیز نک : افشار، سفرنامچه ... ، 430-431).
در باور مردم، سرو کهن در هرزهویل منجیل نیز نظرکرده است و مردم به شاخههای آن تریشه میبندند و افزونبرآن، برای گرفتن حاجت خود، سکههای نذری را با زور به درون ساقۀ درخت فرومیکنند؛ حتى برای این کار از سنگ و چکش نیز مدد میجویند (نک : میرابوالقاسمی، 107). یکی از معروفترین سروهای مقدس پابرجا، سرو 200‘1سالۀ امامزاده سلطان با قطر 4 متر در نطنز است (برای آگاهی از نمونههای دیگر، نک : ایرانیکا، VI / 507).
بیتردید مهمترین سرو در حافظۀ تاریخی و ذهنیت جمعی ایرانیان، همانا اسطورۀ سرو کاشمر (ه م) است که داستان آن در منابع معتبر تاریخی آمده است.
از سروهایی که گویا زردشت کاشته بوده، سرو فریومد بوده است که تا سدۀ 6 ق، دوام آورد تا آنکه به گفتۀ بیهقی، آن را نیز سوزاندند (ص 283).
اصولاً تقدیس و ستایش درختان سترگ همچون سرو در مناطق شرقی کشور از گذشتههای بسیار دور سابقه داشته است. محققانی چون مهدی غروی (ص 44-46) و جهانگیر کورِجی کویاجی (ص 20-25) به عناصر باقیمانده از اعتقاد ساکنان نواحی شرقی نظیر سیستان، بهخصوص سکاهای ایرانی، به درخت سرو و پیوندهای مشترک اسطورهای و آیینی میان اهالی غرب چین و هند با ایرانیان، بهتفصیل پرداختهاند. سیاح و مهندس انگلیسی، جرج تیت، در سفر به مناطق سیستان در سالهای 1903-1906 م / 1282-1285 ش، به برخی بقایای آیین زردشتی اشاره میکند که از جملۀ مهمترین آنها احترام به درختان سروی است که در یک آبادی نزدیک روستای هوکات (از توابع جوین) به نام دَرگ (احتمالاً دَرُق کهن یا دُرُه) قرار داشته است. روایات محلی، کشت این درختان را به زمان انوشیروان نسبت میدهند، اما با توجه به سنوسال آنها و به نظر تیت، باید خیلی پیش از آن دوران کاشته شده باشند (نک : ص 188). او خود ارتفاع و قطر این درختان کهن و ستبر را اندازهگیری کرده، و احتمال داده است که درختان روستای درگ و روستای دیگری به نام سنگین، کهنتر از سرو کاشمر باشند (ص 189).
خط سیر تقدس و احترام به درخت اسطورهای سرو را در بسیاری از آداب و آیینهای امروزی نیز میتوان بهوضوح یافت. قسمتی از این روند تاریخی ریشه در نمادگراییهای هنری و بهخصوص مذهبی ـ آیینی دارد. این سیر تاریخی را از سروهای مخروطی حجاریشده در تختجمشید و نیز نقشبرجستههای آشوری (نک : لایارد، 293-347) تا تصویر آن بر سنگقبرهای ادوار اسلامی و نیز مراسم نخلگردانی و علمگردانی روزهای تاسوعا و عاشورا، میتوان پی گرفت (نک : دنبالۀ مقاله). امروزه در روستاهای لرستان نمونههایی از سنگمزارها وجود دارد که بهصورت راستگوشه (مستطیل) نصب شدهاند. روی سنگ، بهجز نام مرده و تاریخ فوتش، اشکالی چون تسبیح، مهر، شانه، گلابپاش، شکارچی با تفنگ و درخت سرو کندهکاری شده است (مجیدزاده، 12). گاهی هم بر روی گورها، کاشیهایی به شکل سرو دیده میشود که یک نمونه از آن را ایرج افشار در روستای هفتادر (هفت + آذر)، نزدیک عَقدا، از توابع یزد گزارش کرده است (سفرنامچه، 257). همو به رسم فروکردن چوبهای سرو کوهی به جای سنگ در بالا و پایین قبر در روستای مُجن (که در ترکمنصحرا هم رایج بوده است) اشاره میکند (همان، 275).
سیاحانی چون سر ویلیام اوزلی هم به نقش سرو بر سنگ قبرها و همچنین رسم کاشت درخت سرو بر سر مقابر در گورستانها در بسیاری از جاهای ایران، از خلیج فارس تا دریای خزر، و حتى از مازندران تا قسطنطنیه در عثمانی اشاره کردهاند (II / 93). توماس هربرت خود شاهد مراسم خاکسپاریای بوده است که در آن عزاداران با خود شاخههای سرو را حمل میکردند (ص 254)؛ ازاینرو، سرگذشت درخت سرو از آتشکدههای زردشتیان تا مزار امامزادگان در دورههای اسلامی بهعنوان عنصری مقدس، بخشی از یک واقعیت تاریخی است (نک : لایارد، 301).
از مهمترین آیینهای سوگواری که در آنها از نماد سرو بهره گرفته میشود، علمگردانی و نخلگردانی در مراسم تاسوعا و عاشورا ست (نک : ه د، علم و علمگردانی؛ نخلگردانی). صفویان نوعی سرو کوچک و فلزی را که علم نامیده میشد، با نام خدا و پیغمبر و اهل بیت او مشبک میکردند و آن را جلو دستههای سینهزنی به حرکت درمیآوردند (تناولی، 54).
سرو هنوز در فرهنگ ایرانی، و بهویژه در میان زردشتیان، گیاهی آیینی ـ اسطورهای است و در مراسم شادی و اعیاد ملی نقش ایفا میکند. بارزترین آن قراردادن شاخههای سرو بر سفرۀ نوروزی و اهدای شاخههای سرو یا مورد بهعنوان شادباش سال نو پس از نیایش اوستا، از سوی آنان است (آذرگشسب، 246- 248). در میان زردشتیان، شاخۀ سرو از جملۀ هدایایی است که بزرگان خانوادۀ داماد به عروس در پایان مراسم مختلفی چون نامزدی یا «سردواژ» میدهند (رمضانخانی، 225-226).
در مراسم عروسی زردشتیان، شاخۀ سرو، دانۀ جو، برنج و بشقابی از آویشن از جملۀ هدایایی است که در کنار اقلام دیگر، به موبد و دیگر اعضای خانوادۀ داماد تقدیم میشود (همو، 239). سرو و شمشاد نماد امشاسپند امرداد (به معنای جاودانگی) به شمار میآیند و بر سر سفرۀ گواهگیری (سفرۀ عقد) در کنار دیگر نمادهای امشاسپندان قرار میگیرند (همو، 236-237).
سرو در هنر ایرانی نیز جایگاه ویژهای دارد. مهرداد بهار دربارۀ نقوش تختجمشید نوشته است که ستونهای بلند این مکان با نماد مقدس درختان سرو و گلهای نیلوفر، جایگزین باغهای واقعی شدهاند و همان فضای مقدس را در ذهن تداعی میکنند. او مینویسد: «سروها و نیلوفرهای آبی مقدس، که صورتی انتزاعی یافتهاند، بر دیوار پلکانهای آپادانا، نقش برکتآور و نعمتبخش این بنا را نشان میدهند» (ص 180-181).
بارزترین جلوۀ سرو در هنر ایرانی شکلی تجریدی با عنوان بتهجقه است که در نقاشیهای مینیاتور (نگارگری)، و در هنر قالیبافی، پارچهبافی، خاتمکاری و جواهرسازی به منصۀ ظهور رسیده است. برخی بر این باورند که صورت سروی که نوک مخروطی آن متمایل شده، بنمایهای است که از سوی هنرمندان کهن، به یاد و احترام به سرو کاشمر، در نقاشیهای عمارات، نقش منسوجات، گلدوزیها و دیگر تزیینات صوری متداول شده است (حکیمی، 64؛ نیز نک : پرهام، 40؛ ادواردز، 58؛ بهآذین، 71-72). این بنمایۀ زیبا و پرمعنا فرایندی طولانی را طی کرده است تا از عنصری اسطورهای و قدسی، به نگارهای تزیینی و درعینحال تجریدی در هنر معاصر تبدیل شود (برای آگاهی بیشتر، نک : افروغ، 45).
از دیگر ابعاد بارز حضور سرو در فرهنگ ایرانی، تشبیهات، ترکیبات و مثلهایی است که با آن ساخته شده است (نک : ذوالفقاری، 1 / 1186، 2 / 1392، 1419، جم ). سروقامت، سرو گلندام، سرو خرامان، سرو چمان، سرو سهی و سرو سمنبو از جملۀ استعارات رایج در ادب فارسی است (مصفا، 827). افزونبر راستقامتی، بنمایههایی چون آزادگی، مبرا بودن از تعلقات دنیوی، سبزینگی جاودانه و پاکدامنی، صفاتی است که از سوی شعرای فارسیزبان برای سرو به کار رفته است (برای نمونه، نک : خاقانی، 125؛ مولوی، 351؛ خیام، 105؛ سعدی، 1 / 75، 215؛ حافظ، 289، 340). همچنین در ادب فارسی، همواره ارتباطی میان فاخته (قمری) و سرو به چشم میخورد (شمیسا، 2 / 633-634)؛ صائب تبریزی در اشعار خود فراوان به این موضوع پرداخته است: هرکجا فاختهای هست در این سبز چمن / بال در جستن آن سرو روان ریخته است (2 / 755). بهجز ادبیات رسمی و کلاسیک، در ترانههای محلی نیز سرو جایگاه خاص خود را دارد (برای نمونه، نک : همایونی، ترانهها ... ، 171، 234، 341؛ خسروی، 2 / 338؛ گودرزی، 48).
آزادگی سرو را در قصههایی چون «بوتۀ گل محمدی و هفت سرو» میتوان بازیافت. در این قصه، 7 برادرْ دختری را که سرنوشتش از سوی پدر بر مرگ رقم خورده بود، فراری میدهند و برای حفاظت از جان او، به سروهایی سبز و رشید تبدیل میشوند که گرداگرد دختر را فرامیگیرند؛ دختر نیز به گل محمدی بدل میشود (نک : درویشیان، 1 / 407- 409).
شکل مخروطی درخت سرو تصویری از شعلۀ آتش را به ذهن متبادر میسازد که شاید برخی باورهای مردمی دربارۀ این درخت ریشه در تصویر انتزاعی از آتش مقدس داشته باشد. به گزارش هانری ماسه، نزد مردم، سرو نیز جزو درختانی بود که گاه خودبهخود از میان میرفتند. او روایتی نقل میکند که کنار آرامگاه حافظ سروی وجود داشت که ناگهان خودبهخود آتش گرفت و از میان رفت (I / 218). همواره نگاه مردم ایران نسبت به این درخت اسطورهای و مقدس مثبت بوده است و حتى دیدن سرو در خواب تعبیر نیکویی دارد ( خوابگزاری، 327).
مآخذ
آذرگشسب، اردشیر، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران، 1343 ش؛ آریانپور، علیرضا، پژوهشی در شناخت باغهای ایران و باغهای تاریخی شیراز، تهران، 1365 ش؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1364 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ ادواردز، سسیل، قالی ایران، ترجمۀ مهیندخت صبا، تهران، انجمن دوستداران کتاب؛ افروغ، محمد، «عقلانیت در هنر ایرانی»، کتاب ماه هنر، تهران، 1388 ش، شم 128؛ افشار، ایرج، سفرنامچۀ گلگشت در وطن، تهران، 1384 ش؛ همو، یادگارهای یزد، تهران، 1374 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بهآذین، م. ا.، قالی ایران، تهران، 1344 ش؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، 1377 ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پرهام، سیروس، «از سرو تا بته؛ پژوهشی در تحول یک نگارۀ چندهزارساله»، فصلنامۀ نشر دانش، تهران، 1378 ش، س 16، شم 4؛ تناولی، پرویز، «سرو زرتشت»، طاووس، تهران، 1379 ش، شم 3-4؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جملی کارری، ج. ف.، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز، 1348 ش؛ جوادی، شهره، «اماکن مقدس در ارتباط با طبیعت (آب، درخت و کوه)»، باغ نظر، تهران، 1386 ش، شم 8؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد، تهران، 1367 ش؛ حکیمی، عصمت، «درختان مقدس آسیای غربی»، فصلنامۀ گیلان ما، رشت، 1381 ش، س 2، شم 4؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331 ق / 1913 م؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1336 ش؛ خسروی، عبدالعلی، تاریخ و فرهنگ بختیاری، اصفهان، 1372 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ خیام، رباعیات، به کوشش حسین دانش و توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1379 ش؛ دانشپژوه، منوچهر، شیـراز نگینی درخشـان در فرهنـگ و تمـدن ایـرانزمیـن، تهـران، 1377 ش؛ دبا؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1379 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا از نگاهی دیگر، شیراز، 1387 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ زمانی، احسان و دیگران، «بازشناسی و تحلیل جایگاه عناصر موجود در باغ ایرانی با تأکید بر اصول دینی ـ آیینی»، باغ نظر، تهران، 1388 ش، س 6، شم 11؛ سامی، علی، شیراز، دیار سعدی و حافظ، شیراز، 1347 ش؛ سعدی، غزلها، به کوشش نورالله ایزدپرست، تهران، 1362 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران، 1383 ش؛ عقیلی، عبدالله، «سروهای کهنسال ایران»، رهآورد، لسآنجلس، 1370 ش، س 7، شم 26؛ غروی، مهدی، «عصر طلایی امپراتوران بزرگ موریایی هند ... »، هنر و مردم، تهران، 1351 ش، شم 122؛ فرصت، محمدنصیر، آثار عجم، تهران، 1314 ق؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کویاجی، جهانگیر کورِجی، آیینها و افسانههای ایران و چین باستان، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1353 ش؛ گودرزی، محمدرضا، سوت و ناجش، سمنان، 1388 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجیدزاده، یوسف و دیگران، «آیین سوگواری در دلفان لرستان»، هنر و مردم، تهران، 1343 ش، شم 25؛ مصفا، ابوالفضل، فرهنگ دههزار واژه از دیوان حافظ، تهران، 1369 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مولوی، کلیات شمس تبریزی، به کوشش م. درویش، تهران، 1341 ش؛ مهدیزادۀ سراج، فاطمه و عاطفه نیکوگفتار، «بررسی تطبیقی راهکارهای دستیابی به آسایش، آرامش و فکر در باغهای سنتی ایران و ژاپن»، باغ نظر، تهران، 1390 ش، س 8، شم 17؛ مهرشاهی، داریوش، «هر سرو که در چمن برآید ... »، فصلنامۀ کرمان، کرمان، 1377 ش، س 7، شم 26- 28؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، «احترام به طبیعت از پرستش تا ازدواج با درخت، کهنترین و شگفتانگیزترین باورهای توتمی»، فرهنگ مردم، تهران، 1383 ش، س 3، شم 10؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1375 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ محمود بهفـروزی، تهـران، 1380 ش؛ همـایونی، صادق، ترانههای محلی فارس، شیراز، 1379 ش؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش؛ هویان، آندرانیک، «جشن تیرگان یا آبریزان و ردپای آن در دیگر نقاط جهان»، هنر و مردم، تهران، 1350 ش، شم 110؛ نیز:
Browne, E. G., A Year Amongst the Persian, London, 1893; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1966; Herbert, Th., Travels in Persia, London, 1928; Iranica ; Jackson, A. V. W., Persia Past and Present, London, 1969; Layard, A. H., Early Adventures in Persia, Susiana, and Babylonia, London, 1894; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Mozaffarian, V., A Dictionary of Iranian Plant Names, Tehran, 2007; Norden, H., Sous le ciel de la Perse, Paris, 1929; Ouseley, W., Travels in Various Countries of the East, More Particularly Persia, London, 1819-1823; Tate, G. P., Seistan, Quetta, 1977; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1676; Wilber, D. N., Persian Gardens and Garden Pavilions, Tokyo, 1962.