زنبور عسل
زَنْبورِ عَسَل، حشرهای مفید و مشهور که در فرهنگ مردم ایران ازلحاظ دینی، غذایی، دارویی و اقتصادی جایگاه ویژهای دارد.
در زبان عربی، به زنبوری که عسل تولید میکند، نَحل (قیم، ذیل واژه)، و در زبان فارسی به آن زنبورِ عسل میگویند. به این نوع زنبور کبت انگبین ( آنندراج، نفیسی، ذیل زنبور؛ قزوینی، 456)، برمور / برمُر، مگس عسل، زنبور انگبین، منگ / منج انگبین و مگس شهد نیز گفتهاند ( لغتنامه ... ، معین، ذیل زنبور، نیز زنبورخانه). لکها به آن زَردووِل و سیرووِل میگویند (ایزدپناه، 69، 80). در زبان پهلوی، زنبور عسل را مگسِ اَنگوبِن میگفتهاند (بندهش، 98؛ مکنزی، 53)، که شاید واژۀ هنگ در زبان کردی به معنای زنبور عسل و ملکۀ زنبورها (هرن، 1 / 163) بازماندهای از آن باشد.
واژۀ زنبور متداول در زبان فارسی، برگرفته از واژۀ زُنبور در زبان عربی، و به همان معنی زنبور است که به انواع آنها اطلاق میشود (معین، قیم، ذیل واژه). در زبان پهلوی، انواع زنبور را با نام wabz (زنبور سیاه) میشناختهاند (بهار، 188؛ مکنزی، 85). زنبور در اوستا، به شکل vawžaka- آمده است (بارتولمه، 1346) و به حشرهای اطلاق میشود که در دین زردشتی از موجودات آفریدۀ اهریمن، یعنی جزو خرفستران به شمار میرود و کشتن آنها را واجب دانستـهاند (یشتهـا، آبـانیشت: 90). در عهد عتیـق نیـز زنبـور حشرهای زیـانآور و آزاردهنده معرفـی شده است (اشعیـا، 7: 18- 19).
زنبورِ عسل در طول تاریخ و نیز در افسانهها و اساطیر، حشرهای مفید، پرکار و مولد عسل ــ بهعنوان مادهای مغذی و شفابخش ــ دانسته شده است. این حشره با جمعآوری شهد از گلها، موم و عسل (ه م) تولید میکند. زنبور عسل وحشی در تنۀ درختان و دیگر مکانهای مناسب لانه میکند و نوع اهلی آن را در کندوهای ساخت انسان نگهداری میکنند (دایرةالمعارف ... ؛ بریتانیکا، II / 41-42؛ میرحیدر، 8 / 127). مردم برای دستیابی به عسل زنبور وحشی، با آتشزدن، دوددادن یا با استفاده از هر وسیلۀ دیگر، زنبورها را فراری میدادند و عسل آنها را برمیداشتند (کمیلی، 1). به استناد یکی از قصههای ایرانی، اگر کندوی عسل را درون آب نگه دارند، زنبورهایش را آب میبرد و میتوان از عسل آن استفاده کرد (انجوی، 2 / 102).
افزون بر وجود نام زنبور عسل در متون کهن ایرانی، نوشتۀ پلوتارک نیز نشان میدهد که ایرانیان عصر هخامنشی (559- 330 قم) عسل را بهخوبی میشناخته، و از خواص مختلف آن باخبر بودهاند؛ حتى از عسل استفادۀ صنعتی میکردهاند. او نوشته است که سبب زیبا و پرجلابودن رنگ پارچههای دورۀ هخامنشی این بوده که آن را با عسل آمیخته بودند (3 / 454).
چند اشاره به زنبور عسل در قرآن کریم، ازجمله وجود آیههای 68 و 69 سورۀ نحل (16) (نیز نک : ابنمنظور، ذیل نحل)، نهیکردن پیامبر (ص) مردم را از کشتن زنبور عسل (همانجا) و درنظرگرفتن کفارۀ خاص برای کشتنش، و تعیین شرایط خاص برای خریدوفروش آن (نک : طوسی، 3 / 167؛ ابنادریس، 2 / 336- 337؛ علامۀ حلی، 4 / 106-107) ــ که اشاره به اهلیکردن زنبور عسل در آن عصر دارد ــ همه گویای آن است که زنبور عسل افزون بر فایدۀ مادیاش، جایگاه دینی خاصی نیز در میان مردم داشته است.
خصوصیاتی را برای زنبور برمیشمارند که از آن جمله است: دارای بصیرت و آگاهی است؛ کمآزار است؛ در عین خردی، پرسود است؛ قانع است؛ از آلودگیها و پلیدیها میگریزد؛ از کسبوکار خویش روزی میجوید؛ و فرمانبردار امیر خویش است. فرد مؤمنی که دارای همین ویژگیها ست، به زنبور عسل تشبیه شده است (ابنمنظور، همانجا).
زنبوران عسل زندگی اجتماعی پیشرفتهای دارند و دستهجمعی زندگی میکنند (دایرةالمعارف). آنها ملکهای دارند که جثهاش بزرگتر از دیگران، و وظیفهاش تولید مثل است. ملکه هرگز از کندو خارج نمیشود، و در صورت خروج، همۀ زنبورها نیز از کندو بیرون میروند؛ اگر بمیرد، همۀ زنبورها میمیرند، و همه مطیع دستورات اویند؛ اگر زنبوری وظیفۀ خود را نداند، او را از کندو بیرون میکنند؛ دربانی بر در هر کندو ست تا مانع از ورود زنبورهای آلوده به نجاست باشد؛ با موم، خانههای ششضلعی منظم میسازند؛ و آدم ناآشنا و غریب را میگزند. زنبور جوان عسل سفید، زنبور میانسال عسل زرد، و زنبور پیر عسل سرخ تولید میکند (قزوینی، 456؛ نیز نک : دایرةالمعارف).
زنبور عسل ضمن گردآوری شهد گیاهان، حدود 80٪ از گیاهان را نیز بارور میکنند. برخی از باغداران برای باردهی درختان میوه، بهخصوص درختان دوپایه، در باغهای خود کندوی عسل میگذارند تا باردهی این درختان افزایش یابد. گردۀ مذکر گلها در لابهلای موهای پای زنبور عسل که مشغول جمعآوری شهد گلها ست، جمع میشود. زنبور این گردهها را با عسلی که از کندو آورده است، با کمک بزاق دهان خود، مخلوط میکند و خمیر بهدستآمده را به کمک موهای زیر پایش، با فشار به حفرۀ ذخیرۀ موجود در پشت پایش داخل میکند؛ همینکه این حفره پر شد، به کندو بازمیگردد و از این گردهها و شهد گلها، موم و عسل میسازد که قسمتی نیز به تغذیۀ لاروها و ملکه اختصاص دارد (میرحیدر، 129).
لرها ضربالمثلی دارند که میگوید: «زنبور خودش پاک یا حلال نیست، ولی گُهش پاک است» (ذوالفقاری، 1 / 1134). گیلکها میگویند: «زنبور عسل در کندوی خود، خیلی بماند، تا بهار» (همانجا). آذریها میگویند: «زنبور عسل پرورش بده تا چشمت زردی عسل را ببیند» (همانجا)؛ همچنین، برای تمسخر کسی که لافِ داشتن میزند، میگویند: «زنبور دارم، زنبور دارم، زنبور بیعسل» (همانجا). زنبورخانه را شوراندن، کنایه است از تحریک دشمن با انجام کاری زننده که او را به خشم آورد؛ یا مثل زنبور به مار گفت تو بزن من خود را مینمایانم، من میزنم تو خود را نشان ده (دهخدا، 2 / 921؛ قس: بقایی، 203).
زنبور عسل در باورهای مردم ایران و در خواب و خوابگزاریهایشان نیز راه یافته است. مردم بر این باورند که اگر زنبور عسلی وارد خانهای شود و او را در آن خانه حبس کنند، بدبختی به آن خانه رو میآورد. اگر زنبور عسل یا ملکۀ آنها را بکشند، همۀ زنبورهای عسل مینالند (ماسه، I / 198). خاقانی نیز با شعری به این موضوع اشاره کرده است (ص 257). اگر کسی زنبور عسل را در خواب ببیند، نشانۀ آن است که به سود یا ریاست دست مییابد، یا در کار و کسب خود اقدام به کوشش فراوان میکند، یا بهزودی ثروتمند میشود (ابنسیرین، 289؛ ماسه، I / 250). آذریها داستان کوتاهی دربارۀ زنبور عسل و خر دارند که بیشتر دربارۀ اشخاص بی بو و خاصیت، و درعینحال مغروری صدق میکند که نمیتوانند از امکانات موجود بهترین بهرهبرداری را بکنند. مَثَلی نیز در این باره به زبان ترکی، از زبان زنبور عسل به خر ساخته شده، که ترجمۀ آن چنین است: همان یونجه و علفی که تو میخوری، من هم میخورم، تو پِهِن درست میکنی و من عسل (وکیلیان، 2 / 187).
زنبور عسل از مرحلۀ گردآوری عسل بهطور طبیعی تا مرحلۀ تبدیل آن به صنعت پیشرفتۀ زنبورداری، در اقتصاد مردم ایران نقش بسزایی داشته است. زنبورداری سنتی از دیرباز تا کنون با کندوهای ساختهشده از تنۀ درخت در مازندران و قسمتهایی از خراسان و شاهرود؛ از سبد در آذربایجان، سنندج، همدان و بروجرد؛ از سفال در سنندج، کرمانشاه و همدان؛ از گل در لرستان و همدان؛ از تخته در خرمآباد و خوانسار؛ و از کدو در خراسان و برخی نقاط دیگر ــ با توجه به مهارت افراد سازندۀ آنها ــ وجود داشته است. هنوز هم در برخی از روستاها زنبورداری سنتی به همان شکل ابتدایی آن وجود دارد (نک : کمیلی، 4-10).
زنبور سبز، زرد و سرخ از دیگر زنبورهاییاند که مردم آنها را میشناسند (همایونی، 320؛ نفیسی، ذیل زنبور) و از نیششان میگریزند. مردم پیوسته در پی یافتن راهی برای جلوگیری از گزیدن آنها بودهاند. در تحفة الغرائب، اثری از سدۀ 4 ق، آمده است که افتادن زنبور در روغن موجب مرگ آن میشود و اگر آن را در سرکه بیندازند، دوباره زنده خواهد شد. با سوزاندن سرگین (ه م) در زیر لانۀ زنبوران، میتوان آنها را فراری داد. از آنجایی که زنبور از بوی سداب متنفر است، با مالیدن سداب بر بدن، میتوان از نیشزدن زنبور جلوگیری کرد (ص 27، 44، 74).
برخی بر این باورند که اگر فردی با دیدن زنبور، زبان خود را در بین دندانها بگیرد، زنبور وی را نمیگزد (طوسی، 625). اهالی سیرجان بر این باورند که اگر شخص به هنگام نزدیکشدن زنبور به وی، دستش را تکان دهد و بگوید: «سیر، سیر، برو گرمسیر، خرما بیار تا باهم بخوریم»، زنبور از او دور میشود و نیش نمیزند (مؤیدمحسنی، 485-486). اهالی اردکان برای تسکین درد ناشی از زنبورگزیدگی، بر این باورند که باید زنبور را فوراً کشت، زیرا تا زنده است، محل گزیدگی نیز سوزش خواهد داشت. آنان مالیدن مخلوط آب انار و کاهگل بر روی محل گزیدگی را مفید میدانند؛ همچنین قراردادن مخلوط تریاک با شیرِ زنِ دخترزاییده، شیرۀ درخت انجیر، گوگرد خیس کبریت و آب جعفری لهشده، و یا مخلوط سرکه و کاهگل را بر روی محل گزیدگی مفید میدانند (طباطبایی، 692).
مردم خراسان برای رفع درد ناشی از زنبورگزیدگی، حبۀ انگوری را لِه میکنند و در محل نیشزدگی زنبور قرار میدهند. آنها مالیدن نفت بر محل گزش را نیز مفید میدانند. همچنین، مخلوط سبوس گندم با دُرد سرکه، یا حبهای سیر کوبیده با سرکه را بر روی محل گزش قرار میدهند؛ یا برای تسکین درد ناشی از گزش هر نوع زنبوری، تف غلیظی روی سنگی میاندازند و با پاشنۀ لنگهکفشِ کهنهای، تف را روی سنگ میسایند و پاشنۀ آلوده به بزاق دهان را بر موضع نیشزدگی میمالند (شکورزاده، 224).
به نظر شیرازیها، با مکیدن محل گزیدگی، درد و سوزش بلافاصله ساکت میشود (همایونی، 334). لکها زهر نیش زنبور را از محل گزیدگی بیرون میکشند و گِل پای گیاه پونه را روی موضع میگذارند؛ آنها در صورت امکان، مهرههای سبزرنگی را که خودشان پاژل (= پادزهر) مینامند، بر روی نعلبکی میمالند و کف حاصل از آن را بر روی محل گزیدگی میگذارند. اگر با این عمل محل گزیدهشده متورم شد، آن فرد را در آب میاندازند (رضایی، 80).
دربارۀ زنبورهای دیگر ــ بهجز زنبور عسل ــ باورهایی وجود دارد. دیدن هر نوع زنبوری در خواب نشاندهندۀ مردی آشوبگر است و واردشدن شمار بسیاری از زنبوران در جایی، نشان از آمدن سپاه است. نیز دیدن زنبور، نشان از فردی است که بر عقیدۀ خود پافشاری میکند؛ همچنین، نشان از انسان ناتوان و پرسخن دارد. اگر حکمرانان زنبور را در خواب ببینند، به معنای سپاه و لشکر، و یا بهدستآوردن غنایم بسیار است (ابنسیرین، 289). زنبور سرخ کافر است و پادشاه زنبوران ــ که پیش حضرت علی (ع) به وی ایمان آورد ــ یعسوب نام داشت؛ به همین سبب آن حضرت به سرور زنبوران و یعسوبالدین شهرت یافت (هدایت، 109؛ ماسه، I / 186). تهیۀ ضمادی از زنبور سیاه و روغن زیتون برای علاج برص یا پیسی مفید است (حکیم مؤمن، 138).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابنادریس، محمد، السرائر، قم، موسسة النشر الاسلامی؛ ابنسیرین، محمد، منتخب الکلام فی تفسیر الاحلام، بیروت، 1996 م؛ ابنمنظور، لسان؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1379 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لکی، تهران، 1367 ش؛ بقایی، ناصر، امثال فارسی در گویش کرمان، تهران، 1370 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1380 ش؛ بهار، مهرداد، یادداشتها بر بندهش (هم )؛ پلوتارک، حیات مردان نامی، ترجمۀ رضا مشایخی، تهران، 1338 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، تهران، 1345 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1375 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی نورآبادی، علیعباس، «طب و درمان عامیانه در بین قوم لک»، نجوای فرهنگ، تهران، 1386 ش، س 2، شم 5-6؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ علامۀ حلی، حسن، مختلف الشیعة، قم، 1413 ق؛ عهد عتیق؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ قیم، عبدالنبی، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، 1384 ش؛ کمیلی، عزیزالله و دیگران، کندوهای بومی ایران و طرق انتقال آنها به کندوهای جدید، ادارۀ کل کشاورزی، لرستان، 1360 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ معین، محمد، فرهنگ، تهران، 1382 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1375 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، 1368 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ هرن، پاول و هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق زبان فارسی، ترجمه و به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1356 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1377 ش؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strasbourg, 1904; Britannica, micropaedia, 1986; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.