دایی جان ناپلئون
داییجانْ ناپِلْئون، عنوان رمانی جذاب و طنزآمیز از ایرج پزشکزاد (تألیف: 1348- 1349 ش).
داییجان ناپلئون از جالبترین و آموزندهترین رمانهای نوشتهشده دربارۀ جامعۀ ایرانی پس از جنگ جهانی دوم است (نک : بالایی، 135). پزشکزاد این رمان را در ژنو نوشت ( ایرانیکا، VI/ 597) و در ایران، برای نخستینبار، بهصورت ستون هفتگی در مجلۀ فردوسی به چاپ رساند؛ اما، بعدها این رمان در قالب کتابی مستقل، در 3 بخش و 459 صفحه منتشر شد (همانجا).
این رمانِ کمابیش حجیم، داستان عشق راوی نوجوان آن به لیلی، دخترِ داییجان ناپلئون، و نیز شرح حوادث گوناگونی است که در خانوادهای بزرگ و سنتی اتفاق میافتد. بزرگ خانواده، داییجان ناپلئون، نظامی بازنشستهای است که مطالعۀ فراوان او دربارۀ ناپلئون و ستایش بیش از حدش از او، سبب بهوجود آمدن این لقب شده است. مش قاسم، نوکر باوفایش، مثل سانچو پانزای دن کیشوت، پیوسته همراه ارباب است و حرفهای او را تصدیق میکند. داییجان ناپلئون در خانهای بزرگ در ملک موروثی زندگی میکند و همۀ افراد خاندانش نیز در خانههای اطراف آن، سکونت دارند. او همواره دربارۀ فعالیتهای نظامی و جنگی گذشتهاش، در جریان اشغال جنوب ایران از سوی انگلیسیها، دادِ سخن میدهد. مشقاسم هم با اضافهکردن جزئیات بیشتر، حرفهای او را تصدیق میکند تا جایی که امر بر داییجان ناپلئون مشتبه میشود و خود را ناپلئون میانگارد. کمکم، داییجان ناپلئون به این باور میرسد که او واقعاً شخصیت سیاسی مهمی است. وی در جریان واقعۀ شهریور 1320، میپندارد که انگلیسیها درصدد دستگیریاش هستند و از فرط ناامیدی، نامهای خطاب به هیتلر مینویسد و از او تقاضای کمک میکند. در پایان داستان، داییجان ناپلئون درحالیکه در افکار مالیخولیاییاش سرگرم مبارزه با دسیسۀ انگلیسیها برای نابودی خویش است، در بیمارستان جان میسپارد.
داییجان ناپلئون در زمان خود یکی از پرخوانندهترین رمانها بود («نقد ... »، بش )، تا حدی که برخی از منتقدان بر آناند که «در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، کمتر رمانی میتوان نام برد که توانسته باشد توجه عموم، یعنی هم طبقۀ تحصیلکرده و کتابخوان و هم عامۀ مردم را در ایران به اندازۀ رمان داییجان ناپلئون به خود جلب کرده باشد» (قانونپرور، 669). گرچه نخبگان جامعه، توجه زیادی به این اثر نشان ندادند و به نقد و تحلیل آن نپرداختند (نک : بهارلو، «سبک ... »، 284)، اما اقبال عمومی به این رمان، ناصر تقوایی را بر آن داشت تا در 1353 ش، فیلمنامۀ داییجان ناپلئون را بنویسد و سال بعد نیز سریال تلویزیونی آن را در 16 قسمت بهیادماندنی بسازد و در 1355 ش به نمایش بگذارد (نک : همو، صد ... ، 106، خاطرات ... ، 381).
جاذبههای داستانی رمان و ظرافتهای کار تقوایی، توانست بیشتر مردم را پای تلویزیون بنشاند و اشخاص، حوادث، مفاهیم و تکیهکلامهای رمان را در اذهان آنها ماندگارتر کند. تقوایی در بیان سبب انتخاب رمان داییجان ناپلئون برای ساخت مجموعهای تلویزیونی، به ظرفیت بالای آن در برقراری ارتباط با تودۀ وسیعی از مردم تأکید میکند. منتقدان نیز در تبیین میزان تأثیرگذاری رمان بر سریال یادشده، به طنز بسیار زیبا و شخصیتسازی قوی پزشکزاد در این متن اشاره میکنند (نک : تقوایی، 67؛ قانونپرور، 670). پزشکزاد، خود ضمن تأیید کار تقوایی و تأکید بر وفاداری آن به متن رمان خویش، تلویحاً، جذابیت مجموعۀ تلویزیونی را مدیون حفظ محتوای دیالوگهای متن کتاب دانسته و میگوید: «از تقوایی باید بسیار ممنون باشم که دیالوگ را، جز در موارد استثنایی، عیناً حفظ کرد و این برای من کمال اهمیت را داشت» («گفتوگو»، 351).
رمان داییجان ناپلئون اگرچه تا پیش از نمایش مجموعۀ تلویزیونی آن، 7 بار تجدید چاپ شده بود، اما در طول نمایش سریال نیز دستکم 3 بار دیگر انتشار یافت و پس از آن تا به امروز، بارها تجدید چاپ، یا به صورت افست و زیراکس، تکثیر شده است (نک : بهارلو، «سبک»، 281). افزون بر این، رواج تکیهکلامهای برگرفته از رمان و مجموعۀ تلویزیونی آن، چون «کار، کارِ انگلیسیها ست»، «دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ ... »، «بهوت افسرده هی» و جز اینها، بر سر زبان مردم کوچه و بازار، آن هم با گذشت سالها از انتشار این رمان و پخش مجموعۀ تلویزیونی آن، خود دلیلی محکم بر نفوذ آن در ذهن و ضمیر مردم است. درست به همین سبب، منتقدی بر آن است که «در داییجان ناپلئون، نوعی زیباییشناسی مردمپسند وجود دارد که به فراست پرورده شده است و همین کیفیت، باعث شده که اغلب آن را رمانی عامیانه و غیرروشنفکرانه ارزیابی کنند» (نک : «فانوس ... »، بش ). دلایل انتساب داییجان ناپلئون به جریان ادبیات عامهپسند را میتوان چنین برشمرد: انتخاب شخصیتها از میان تودۀ مردم، زبان گفتاری اثر، گفتوگوهای زنده، لحن داستان، کیفیت داستانی رمان و سرانجام محتوای اجتماعی و فرهنگی آن.
سبک طنزآمیز رمان از همان عنوان کتاب، خود را به رخ خواننده میکشاند و این سبک، در محتوا با نقش داییجانی فرتوت که خود را ناپلئون میانگارد و همۀ کارها و اقوال او را تقلید میکند، آغاز میشود. پزشکزاد در این اثر، هم از طنزهای زبانی بهره میبرد و هم از طنزهای تصویری؛ هم موقعیتهای خندهآور میآفریند و هم اشخاص و حوادثی طنزآمیز؛ و از همه مهمتر، هنر وی در «ایجاد فضای داستانی و صحنهپردازیها» (قانونپرور، 670) آشکار است.
جلوههایی از طنز به کار رفته در داییجان ناپلئون، چنین است: اغراق و مبالغه در توصیفها؛ غافلگیری در حوادث داستانی؛ کاربرد بیان کنایی و نیشدار؛ به کار بردن زبان شوخوشنگ گفتاری امثالِ مشقاسم در کنار زبان جدی و رسمی امثال داییجان ناپلئون؛ و کاربرد استعارههای طنزآمیزی چون «ناپلئون بناپارت» برای داییجان (ص 55)، «ژولیس سزار» برای پوری فشفشو، پسر داییجان سرهنگ (ص 273)، «سلطانِ گل زرد» برای آقاجان (ص 239)، «آکلۀ دمامه» برای عزیزالسلطنه (ص 301)، «اسب آبی» برای مادر زشتروی آسپیران غیاثآبادی (ص 310) و جز اینها. از این منظر، میتوان گفت: «طنز پزشکزاد، جزو اصلیِ فکر و زبان و ساختار قصههای او ست» (دستغیب، 60). گاهی هم، زبان و بیان در این رمان، به هزل گرایش مییابد، بهویژه رفتار و گفتار اسدالله میرزا که بیشتر آن هزل و شوخی و لودگی است.
استفاده از ظرفیتهای زبان ساده و بیپیرایۀ محاوره و رعایت تناسب گفتار اشخاص با موقعیت اجتماعی و عاطفی آنان، ویژگی دیگر رمان داییجان ناپلئون است. پزشکزاد در این رمان، به یاری همین زبان و لحن ویژه، بهخوبی توانسته است که موقعیت، شأن و منزلت اشخاص داستان را تعیین و حتى تثبیت کند و با این کار، شناسنامهای خاص برای هر یک از شخصیتها بیافریند. کاربرد تکیهکلامهایی مثل «سلامت باشید، سلامت باشید» برای دکتر ناصرالحکما، «مومنت مومنت» برای اسدالله میرزا، «دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ ... » برای مشقاسم، و جز اینها بخشی از شگردهای زبانیای است که نویسنده در جهت تثبیت موقعیت و ماندگاری اشخاص داستان در اذهان خوانندگان به کار میگیرد. مثلها و حکمتهای برگرفته از متون ادبی و گفتار مردم که برخی از شخصیتهای داستان، به تناسب شأن و مرتبۀ خود، آنها را به کار میبرند، همین ویژگی را دارند؛ ازاینرو، زبان رمان داییجان ناپلئون با ساختار طنزآمیز آن همخوانی تام دارد و هرگز جنبۀ آرایشی به خود نمیگیرد و گرفتار حشو و زواید و اطناب نمیشود. نکتۀ مهم دیگر دربارۀ زبان به کار رفته در این رمان، گرایش خاص نویسنده به کاربرد فراوان و تأثیرگذار اصطلاحات و ترکیبات و تعابیر عامیانهای است که دارای اصالت و نمایندۀ زبان قشر خاصی از اشرافیت ناساز و تجزیهشوندۀ تهران در دورۀ مورد گزارش داستان است (نک : «فانوس»، بش ).
پزشکزاد در این رمان، با خلق شخصیت داییجان ناپلئون، با دیدی انتقادی و طنزآمیز به جامعۀ ایران مینگرد، فضای فرهنگی و اجتماعی دورۀ بخصوصی از تاریخ ایران را به تصویر میکشد، و در حرفها و حرکات، طرز زندگی و اعتقادات هموطنانش به تأمل مینشیند و خوانندۀ ایرانی را به تأمل وامیدارد (قانونپرور، همانجا). تصویری که نویسنده از زندگی طبقۀ اشراف، و در مقابل، طبقۀ متوسط، یا به تعبیر متن، از زندگی آریستوکراتهای آن زمان عرضه میکند، قادر است بهخوبی سویههای فرهنگی و اجتماعی جامعۀ عصر داستان را به نمایش بگذارد. خواننده از رهگذر مطالعۀ این رمان، با آداب و رسوم طبقۀ اشراف، ازجمله با نوع تربیت فرزندان و الزام آنان به خواب عصرگاهی (ص 5)، مراقب گماردن برای کودکان و دختران جوان به هنگام خروج از خانه (ص 6، 351)، برگزاری جشن تولد برای کودکان (ص 18)، جشن ختنهسوران برای پسران (ص 99، 106)، مهمانیدادنهای پرزرقوبرق (ص 19)، برپایی مجلس جشن و سرور (ص 337- 338)، اجرای ساز و آواز و رقص (ص 52)، مشایعت مسافر با آینه و قرآن (ص 198)، داشتن نوکر و کلفت (ص 39)، پختن آش پشتپا (ص 200)، برگزاری مجالس عزاداری و روضهخوانی (ص 53-55)، نذر داشتن و ادای آن (ص 56) ازجمله نذرکردن شمع برای سقاخانه (ص 84) و جز اینها آشنا میشود.
افزون بر این، نویسنده بهخوبی توانسته است از طرز سلوک، منش و رفتار اشرافیت رو به نابودی آن زمان نیز تابلویی گویا و چندوجهی به نمایش بگذارد. از نظر فرهنگی، اینان مردمانی هستند که با ادبیات سنتی ایران، پیوندی استوار دارند و کتابخوانی و تمثل به اشعار و امثال، بهویژه خواندن متنهایی مانند لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، امیرارسلان نامدار و حتى پاورقیهای روزنامهها (ص 6-7، 52، 78) از عادات ایشان است؛ کاربرد القابی چون ناصرالحکما و عزیزالسلطنه، و عناوین و صفاتی مانند آقا، میرزا، خان، جان و جز اینها برای افراد خانواده را میتوان نمودی از رعایت اصل «سلسلهمراتب خانوادگی» در میان این قشر به شمار آورد. این گونه خانوادهها، بیشتر اسامی فرزندان خود را از میان نامهای شاهان و پهلوانان شاهنامه و برخی متون داستانی سنتی برمیگزینند؛ نامهایی مانند سیامک، شاپور، لیلی، فرخلقا و جز اینها معدودی از این اسامی هستند. اینان به ظاهر، از معتقدان مذهب شیعهاند و به زیارت قبور امامان علاقه دارند (ص 72، 85)؛ با این همه، دین و مذهب را گهگاه دستاویز جلب منافع یا دفع مضار خود میسازند و بهسهولت، به مقدسات مذهبی سوگند میخورند (ص 14، 49، 69، 71، جم )، و در مواردی، باورهای مذهبی را به سخره میگیرند (ص 144) و گاهی نیز باورهایی منطبق با باورهای اقشار غیرتحصیلکرده دارند (ص 278، 424، جم ).
اینان حتى ارزشهای اشرافی و خانوادگی خود را نیز به دیدۀ تحقیر مینگرند و آنگاه که منافع خود را در میان میبینند، آنها را زیر پا میگذارند: عزیزالسلطنه در جایی آشکارا و به دروغ، به بزرگترین تابلوی خانوادگی (روح آقای بزرگ) سوگند میخورد (ص 142)؛ آقاجان، با انتخاب اسم رمزِ «مرحوم آقای بزرگ با ژانت مکدونالد آبگوشت بزباش میخورد» و درج آن در نامۀ داییجان ناپلئون خطاب به هیتلر، جانب دیگری از بیاعتبارشدن ارزشهای اشرافی را به نمایش میگذارد؛ و سرانجام، ازدواج قمر، نوۀ آقای بزرگ، با آسپیران غیاثآبادیِ پولدوست و دروغگو (ص 304)، در عمل از نابودی این گونه خاندانها و شکلگیری طبقۀ متوسط شهری خبر میدهد.
از دیدگاه اخلاقی، تصویری که نویسنده از روابط و مناسبات درونی خانوادۀ اشرافیِ داییجان ناپلئون عرضه میکند، منفی، انتقادی و تا حدی هجوآمیز و کاریکاتورگونه است؛ مهمترین نمونۀ آن، شیوۀ ناجوانمردانۀ پدر راوی داستان، یعنی آقا جان، در مواجهه با اشرافیتگرایی رقیبش، داییجان ناپلئون، و رویارویی مردانهاش با طبقۀ نوظهور سرمایهسالار است. وی که به صراحت توان رویارویی با داییجان را ندارد، با رندی و ناجوانمردی، مدام سرگرم توطئه است و در تشدید توهمات داییجان میکوشد و او را تا سرحد مالیخولیا پیش میراند. افزون بر این، در میان این خانواده، خبرچینان و دسیسهگران پیوسته در رفتوآمدند (ص 41-42، 108، 158، 171، جم ) و راوی ــ که از اشخاص اصلی رمان نیز هست ــ خود از کسانی است که پیوسته استراق سمع و بصر میکند و اخبار و اطلاعات را در اختیار دیگران میگذارد.
از دیگر جنبههای زندگی اشراف که در این رمان بر آنها تأکید میشود، به اینها میتوان اشاره کرد: دسیسهکردن و تهمتزدن به دیگران (ص 96-97، 106، 112)، تخریب شخصیت افراد (ص 77، 140، 185، 189، جم ) از راه شایعهسازی و پخش آن در جامعه (ص 85، 140، 159)، رواج فسق و فجور ازجمله خیانت مردان به زنان و یا برعکس (ص 62، 155، 167، 189)، عیاشی و هرزگی مردان و شرکت در مجالس لهو و فساد (ص 210، 223، 275)، دروغ گفتن و دسیسهکردن (ص 312، 335، 420)، ناسزاگویی و افراط در کاربرد واژههای ممنوع و خلاف عرف جامعه، و ورود بیمحابا به حوزۀ تابوهای جنسی (ص 61، 68، 85، 102، 317).
همچنین، نویسنده اطلاعات مفیدی دربارۀ وضع معاش، شیوۀ زیست و امکانات رفاهی خانوادۀ داییجان ناپلئون، و در نهایت، تصویری از فرهنگ مادی این طبقه، در دسترس خواننده میگذارد. از این چشمانداز، همه چیز از رفاه و تجملگرایی حکایت دارد: در خانۀ اشرافی داییجان که در دل باغی بزرگ جا گرفته است، انواع مشروبات الکلی، سبزیپلو با ماهی، ماهی دودی، فالوده، سکنجبین و نظایر اینها صرف میشود (ص 19، 53، 58، 170، جم )؛ اسبابی چون ساعت دیواری (ص 7)، پشهبند (ص 6)، سماور (ص 8)، عبای نائینی (ص 9)، شلوار کشباف (همانجا)، کراوات (ص 19)، تفنگ شکاری (همانجا)، کلاه پوستی (ص 21)، قالی (ص 53)، مخده (همانجا)، آلاچیق (ص 57)، چراغ توری (ص 59)، صندلی (ص 66)، تختهنرد (ص 78)، دوربین جنگی (ص 80)، گرامافون بوقی (ص 172)، ربدوشامبر ابریشمین (ص 193) و جز اینها، از لوازم این نوع زندگی است؛ شیوۀ معماری بناهای واقع در محوطۀ باغ بزرگ نیز، که افزون بر بنای اصلی، مشتمل بر حیاط اندرونی (ص 19)، ایوان (ص 42)، آبانبار (ص 79)، اتاق پنجدری (ص 158) و صندوقخانه (ص 191) است، مؤید برخورداری این طبقه تواند بود و البته، از سبک معماری حاکم بر فضای شهر تهران در عصر رضاشاه حکایت میکند.
داییجان ناپلئون از منظر مطالعه در قشربندیهای اجتماعی و شناخت ساختارهای حکومتی نوین نیز قابل اعتنا ست. از این دیدگاه نیز کتاب، تصویری روشن، اما انتقادی و هجوآمیز از روی کار آمدن طبقۀ متوسط شهری و پیدایش نهادهای حکومتی جدیدی مثل «تأمینات» و «قوۀ عدلیه» عرضه میکند. ازآنجاکه داییجان ناپلئون در عالم خیال با نیروهای انگلیسی درگیر است و در عالم واقع، او و برادرش، داییجان سرهنگ، نظامی بودهاند، حوادثی در خانوادۀ ایشان اتفاق میافتد که با تأمینات و نظمیه ارتباط دارد. تصویری که نویسنده از این نهادها ارائه میکند، به قدر کافی پررنگ و گویا ست؛ ازاینرو، خواننده در طول داستان، مدام با ژاندارمری (ص 11)، کمیسری، تأمینات و نظمیه (ص 82) سروکار دارد و با اصطلاحات و مراتب نظامی مانند تابین (ص 16)، نایب (ص 11)، سرهنگ (ص 18)، سردار (ص 196)، یاور (ص 19)، مصدر (ص 20)، بازپرس (ص 30)، مستنطق (همانجا)، آسپیران (ص 104)، آجان (ص 154)، دوسیه (ص 205)، صاحبمنصب (ص 341)، کلنل (ص 180)، مارشال (ص 390)، ژنرال (ص 395)، سِر (ص 405) و جز اینها آشنا میشود.
برخی از منتقدان برای این رمان، افزون بر رویۀ اجتماعی و عاشقانـۀ داییجان نـاپلئون، وجوهی فلسفی ـ جامعهشناختی قائل شده، آن را با دن کیشوت سروانتس مقایسه کردهاند و میان دنیای این دو رمان، بهویژه میان شخصیت دن کیشوت با داییجان ناپلئون و سانچو پانزا با مشقاسم، شباهتهایی یافتهاند (نک : دادور، 49-62).
دیک دیویس آمریکایی در 1996 م، ترجمۀ انگلیسی موفقی از این کتاب عرضه کرده است (نک : قانونپرور، 670-672؛ بالایی، 135). کتاب همچنین به زبانهای روسی، فرانسوی و آلمانی نیز ترجمه و منتشر شده است.
ایرج پزشکزاد آثار طنزآمیز دیگری دارد که برخی از آنها بدین قرارند: اصغر آقای کل میتی و بوبول (1338 ش)؛ مجموعه قطعات طنزآمیز «آسمون ریسمون» (1334- 1338 ش)؛ حاج ممجعفر در پاریس (1333 ش)؛ ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید (1354 ش)؛ ادب مرد به ز دولت او ست تحریر شد (1352 یا 1353 ش)؛ انترناسیونال بچهپرروها (1363 ش)؛ شهر فرنگ از همه رنگ (1993 م/ 1372 ش)؛ پسر حاجی باباجان (1999 م/ 1378 ش)؛ خانوادۀ نیکاختر (1380 ش)؛ طنز فاخر سعدی (1381 ش) (نک : ایرانیکا، VI/ 597؛ جوادی، 322-323؛ میرعابدینی، صد ... ، 500، فرهنگ ... ، 49-50؛ شریفی، 356؛ دانشنامه ... ، 5/ 280-281) و جز اینها.
مآخذ
بالایی، ک.، ادبیات نوین فارسی، تهران، 1382 ش؛ بهارلو، عباس، خاطرات و خطرات فیلمبرداران سینمای ایران، تهران، 1376 ش؛ همو، «سبک روحی زبان داییجان ناپلئون»، معرفی و شناخت ناصر تقوایی، به کوشش همو، تهران، 1382 ش؛ همو، صد چهرۀ سینمای ایران، تهران، 1381 ش؛ پزشکزاد، ایرج، داییجان ناپلئون، تهران، 1354 ش؛ همو، «گفتوگو»، معرفی و نقد آثار ناصر تقوایی، به کوشش غلام حیدری، تهران، 1369 ش؛ تقوایی، ناصر، «گزیدۀ نقدها و گفتوگوها به همراه فیلمشناسی ناصر تقوایی»، نقد سینما، به کوشش نادیا غیوری، تهران، 1378 ش، شم 16؛ جوادی، حسن، تاریخ طنز در ادبیات فارسی، تهران، 1384 ش؛ دادور، ایلمیرا، «ایدهالیسم انتزاعی در دنکیشوت و داییجان ناپلئون»، پژوهش زبانهای خارجی، تهران، 1384 ش، شم 25؛ دانشنامۀ دانشگستر، به کوشش علی رامین و دیگران، تهران، 1389 ش؛ دستغیب، عبدالعلی، «طنز تلخ بهرام صادقی و طنز شیرین ایرج پزشکزاد»، گزارش، تهران، 1376 ش، شم 82؛ شریفی، محمد، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران، 1391 ش؛ «فانوس خیال؛ دفتری در سینما و نقد فیلم داییجان ناپلئون»، فرازسینما (مل )؛ قانونپرور، محمدرضا، «داییجان ناپلئون»، ایراننامه، تهران، 1375 ش، س 14، شم 4؛ میرعابدینی، حسن، صد سال داستاننویسی ایران، تهران، 1386 ش؛ همو، فرهنگ داستاننویسان ایران، تهران، 1369 ش؛ «نقد رمان داییجان ناپلئونِ ایرج پزشکزاد»، ایرانرمان (مل )؛ نیز: