داراب
داراب، شهرستان و شهری کهن در استان فارس.
شهرستان داراب
این شهرستان در خاور استان فارس قرار دارد و از شمال به شهرستانهای نیریز و استهبان، از شمال خاوری به شهرستان سیرجان در استان کرمان، از شرق به شهرستان حاجیآباد در استان هرمزگان، از جنوب به شهرستانهای لارستان و زریندشت، و از غرب به شهرستانهای جهرم و فسا محدود است ( اطلس ... ، 137). براساس قانون تقسیمات کشوری در 1394 ش، شهرستان داراب دارای 4 بخش به نامهای مرکزی، رُستاق، فورگ و جنّت، 12 دهستان، و 4 شهر به نامهای داراب، فدامی، دوبرجی و جنتشهر، به مرکزیت شهر داراب بوده است («درگاه ... تقسیمات ... »، npn.). در سرشماری رسمی 1390 ش، شهرستان داراب دارای 345‘189 تن جمعیت بوده است («تعداد ... »، npn.).
شهرستان داراب کموبیش کوهستانی است و هرچه به شمال نزدیکتر شویم، به ارتفاع کوهها افزوده میشود. بلندترین کوه این شهرستان، کوهِ قلات سردو به بلندی 126‘ 3 متر در 23کیلومتری خاور شهر داراب قرار گرفته است و کوههای مروارید، قشقه و پنجشاه از دیگر کوههای بلند این شهرستان به شمار میروند. آبوهوای آن در ارتفاعات شمالی، معتدل، و در نواحی مرکزی و جنوبی، معتدل مایل به گرم و گاه گرم است. شهرستان داراب از نظر میزان بارندگی جزو نواحی خشک به شمار میرود. رودهای رودبار و تنگچرخی یا آبشور از مهمترین رودهای آن هستند (جعفری، 496-497).
اقتصاد شهرستان داراب بر کشاورزی و صنایع دستی استوار است. مهمترین فراوردههای کشاورزی آن اینها ست: پنبه، گندم، جو، مرکبات، خرما، بادام، و انگور، و صنایع دستی آن شامل قالیبافی، گلیمبافی و گلدوزی بر روی پارچه است و افزونبر اینها دامداری نیز در این شهرستان رواج دارد ( فرهنگ ... ، 113 / 25).
شهر داراب
این شهر در °54 و ´32 طول شرقی، و °28 و ´45 عرض شمالی، در ارتفاع 130‘1متری از سطح دریا (پاپلی، 233) و در سرزمینی جلگهای جای دارد ( فرهنگ، 113 / 26). داراب ازلحاظ موقعیت ارتباطی، بر سر راه شیراز به بندرعباس واقع شده، و فاصلۀ آن تا شیراز 211 کمـ است (جعفری، 497). این شهر در روزگار باستان نیز از موقعیتی مهم برخوردار بوده، و بر سر راه نظامی فارس به هرمز قرار داشته است (روشنضمیر، 107). شهر داراب از آبوهوای معتدل، خشک و کوهپایهای برخوردار است و آثار شهر دارابگرد کهن در 8کیلومتری آن برجا ست (جعفری، همانجا). شهر داراب در سرشماری رسمی سال 1390 ش، دارای 930‘16 خانوار با 672‘61 تن جمعیت بوده است («تعداد»، npn.).
پیشینۀ تاریخی
تاریخ شهر داراب کنونی از تاریخ شهر دارابگرد کهن جدا نیست، که ویرانههای آن در حدود 9کیلومتری جنوب غربی شهر داراب هنوز برجا ست (کریمیان، 74). در تاریخ حماسی ایرانیان، بنیاد شهر دارابگرد به داراب / دارا از پادشاهان کیانی نسبت داده شده است (نک : فردوسی، 5 / 1346؛ طبری، 1 / 572؛ ثعالبی، 398) که نشان از دیرینگی آن دارد. از یافتههای باستانشناختی در محوطۀ شهر دارابگرد، اینگونه پیدا ست که این شهر به گمان بسیار در روزگار پارتیان بنیاد نهاده شده است (نک : کریمیان، 77، 79؛ پرادا، 179؛ گیرشمن، 272).
نولدکه نام دارابگرد را برگرفته از نام «داریو»، یکی از پادشاهان کوچک و محلی فارس، میداند (ص 146). به عقیدۀ برانر (ص 751)، دارابگرد در دورۀ فرمانروایی دودمان بازرنگی (از شاهان محلی پارس در دورۀ پارتها، نک : نولدکه، 42)، پایتخت آنها بوده است. «کورۀ» دارابگرد در دورۀ پارتیان از کورههای نیمهمستقل فارس بود و آخرین فرمانروای آن، پیش از اردشیر بابکان، شخصی به نام «تیری» یا «بیری» بود که اردشیر از هفتسالگی نزد او پرورش یافته و آموزش دیده بود. پس از مرگ او، بـابک که گویـا در آن زمان حکمران استخر بوده است، منصب ارگبذی دارابگرد را از گوزهر برای اردشیر گرفت. از همین شهر بود که او برضد اردوان پنجم، پـادشـاه اشکانی، شورید و ازاینرو شاید بتوان دارابگرد را به نوعی نخستین مقر فرمانروایی شاهنشاهی ساسانیان دانست. شواهد سکهشناسی گواه آن است کـه ضرابخانۀ دارابگرد در روزگار ساسانیان از ضرابخانههای ایران بود و پس از برافتادن ساسانیان نیز در دورۀ اسلامی، ضرابخانۀ این شهر بار دیگر فعالیت خود را از سال 39 ق آغاز، و اقدام به ضرب سکههای معروف به «عرب ـ ساسانی» کرد (کریمیان، 74).
در دورۀ فتوحات مسلمانان در ایران، بنابه روایتی دارابگرد در روزگار عمر، خلیفۀ دوم، به دست ساریة بن زُنَیم کنانی (نک : ابناثیر، 2 / 553، 3 / 42)، و بنابر روایتی دیگر به دست عثمان بن ابیالعاصی گشوده شد (بلاذری، 1 / 478). در 28 ق / 649 م، در سرزمین پارس شورشی برضد عربها روی داد و مردم دارابگرد نیز در این شورش دست داشتند؛ اما سپاه مسلمانان به فرماندهی عبدالله بن عامر، نخست شهر استخر و سپس دارابگرد را به تصرف درآورد (ابناثیر، 3 / 101).
دارابگرد در روزگار ساسانیان یکی از 5 کورۀ استان فارس به شمار میرفته است. این تقسیمات در دورۀ اسلامی همچنان دستنخورده باقی ماند (نک : ابنرسته، 106؛ ابنحوقل، 264؛ مارکوارت، 27). جغرافینویسان سدههای نخستین اسلامی آگاهیهایی از وضعیت شهر دارابگرد به دست دادهاند. بنابر نوشتۀ ابنبلخی (ص 309) این شهر مدوّر ساخته شده بود، چنانکه گویی در ساخت آن پرگار به کار برده بودند و نیز بارویی استوار و خندقی با آب روان داشته است. شهر دارای باغها، نخلستان و بازارهای زیبا بوده است و در میانۀ شهر، تپهای قرار داشته که مسجد جامع بر فراز آن واقع شده بود (مقدسی، 428). به نوشتۀ اصطخری (ص 123)، برای شهر بارویی تازه ساخته بودند. خندق دور شهر را آبهای زیرزمینی و چشمهها پر میکرد و در آن گیاهانی میرویید که به دور آدم یا اسبی که به درون خندق میرفت، میپیچید و رهایی از آن بسیار دشوار بود. در این خندق گونهای ماهی بدون استخوان میزیست که بسیار خوشمزه بود. در ناحیۀ دارابگرد کوههایی از نمک سفید، سیاه، زرد، سبز و سرخ وجود داشت که نمک آنها به دیگر شهرها برده میشد (همو، 154-155).
در سالهای پایانی فرمانروایی ابوکالیجار دیلمی (حک 415- 440 ق / 1024- 1048 م) در فارس، گروهی از شبانکارهایها دارابگرد را تصرف کردند و دیلمیان نتوانستند در برابر آنها کاری کنند (ابنبلخی، 388- 389)؛ سرانجام یکی از فرمانروایان شبانکاره به نام مظفرالدین محمد بن مبارز، دارابگرد را به تصرف قطعی خود درآورد و بر قلمرو شبانکارهها افزود (منتخب ... ، 4؛ شبانکارهای، 164). چنین به نظر میرسد که شهر دارابگرد در سالهای آغازین سدۀ 6 ق / 10 م، شهری ویران بود و جز دیوار و خندق، چیزی از آن بر جای نمانده بوده است (ابنبلخی، 309).
در 659 ق / 1261 م، مغولها بر دارابگرد دست یافتند و از راه آن به سوی دیگر شهرهای فارس تاختند (شبانکارهای، 166). در 799 ق / 1397 م، دارابگرد بار دیگر گذرگاه گروهی از سپاهیان امیر تیمور گورکانی، به سوی دیگر شهرهای فارس بود (شرفالدین علی، 600-601). به نوشتۀ فسایی، مؤلف اواسط دورۀ قاجاریه، شهر داراب (دارابگرد کهن) تا زمان استیلای فرمانروایان شبانکاره آباد بود، ولی کمکم در اثر جنگهای پیدرپی ویران گشت و در حدود یکفرسنگی آن شهر دیگری بنا شد و آن را نیز داراب نامیدند که در روزگار قاجار مرکز بلوک داراب بوده است (2 / 1314).
در 994 ق / 1586 م (به روزگار سلطان محمد خدابنده، شاه صفوی)، حکومت دارابگرد به محمد سلطان ذوالقدر یساولباشی واگذار گردید (قاضی احمد، 2 / 828) و در 997 ق / 1589 م (سالهای آغازین سلطنت شاه عباس اول)، این مقام به محمدقلی خان پسر مرتضىقلی خان پرناک سپرده شد (همو، 2 / 888). در 1023 ق / 1614 م، ایل قزاقلر بهسبب گرایش برخی از سران آن به عثمانیها، از مرز قراباغ آذربایجان کوچانیده، و در دارابگرد سکونت داده شدند؛ در جریان این رویداد، دارابگرد بهعنوان اقطاع و تیول به شمسی خان قزاقلر، فرمانده این ایل، واگذار گردید (اسکندربیک، 2 / 1456).
داراب در 1160 ق / 1747 م، محل استقرار محمد خان قراچورلو، یکی از سرداران نادر شاه افشار، گردید که برای سرکوب شورش قلیچ خان به فارس آمده بود (محمدکاظم، 3 / 1175). در 1207 ق / 1793 م، لطفعلی خان زند برای مقابله با سپاهیان آقا محمد خان قاجار، چند روزی برای تهیۀ تدارکات در دارابگرد ماند تا از آنجا به قلعۀ رونیز برود (موسوی اصفهانی، 379). در 1270 ق / 1854 م، حکومت داراب به محمد خان قوامالملک واگذار گردید و او در شمال شهر، قلعه و برج و بارویی ساخت و پس از وی پسرش محمدرضا خان قوامالملک به حکومت این شهر گمارده شد (فسایی، همانجا).
آثار تاریخی دارابگرد
در دارابگرد 4 اثر تاریخی از دورۀ ساسانی بر جا مانده است: 1. قلعۀ دحیه در پنجکیلومتری جنوب شهر که بازماندۀ همان قلعۀ دورۀ ساسانی است. این قلعه از یک محوطه و بارویی دایرهایشکل، تشکیل شده است؛ 2. در جنوب کوه پهنا محوطۀ وسیعی را در دل کوه تراشیدهاند که امروزه این محوطه مسجد سنگی خوانده میشود. نقشۀ این ساختمان مانند تالار بزرگ کاخ شاپور یکم در شهر شاپور است. این بنا پس از اسلام تبدیل به مسجد شد؛ 3. آتشکدۀ آذرجو در دوفرسنگی شمال شهر داراب؛ 4. سنگنگارۀ معروف و مهم دارابگرد در شمال کوهستان پهنا، میان شهر داراب کنونی و قلعۀ دحیه، که در آن پیروزی شاپور اول بر والِریَن، امپراتور روم، نقش بسته است (هرتسفلد، 313-314؛ مصطفوی، 91-92). برخی از پژوهشگران معاصر بر این باورند که این نقشبرجسته، یادگار پیروزی اردشیر اول بر گُردیانوس سوم و فیلیپ عرب، از امپراتوران روم، است (لوکونین، 84؛ موسوی حاجی، 5).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش منصور رستگار فسایی، شیراز، 1374 ش؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابنرسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛ اسکندربیک منشی، عالمآرای عباسی، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1377 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ اطلس گیتاشناسی استانهای ایران، به کوشش سعید بختیاری، تهران، 1383 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1956 م؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، 1367 ش؛ «تعداد جمعیت و خانوار»، آمار (مل )؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زتنبرگ، پاریس، 1900 م؛ جعفری، عباس، دایرةالمعارف جغرافیایی ایـران، تهران، 1379 ش؛ «درگاه ملی آمار تقسیمات کشوری»، آمار (مل )؛ روشـنضمیـر، مهـدی، «سنـگنگـارۀ دارابـگـرد»، سخنـرانیهـای پنجمیـن اجلاسیۀ همایش تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، 1355 ش؛ شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصامالدین اورونبایف، تاشکند، 1972 م؛ طبری، تاریخ؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش پرویز اتابکی، تهران، 1375 ش؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور (داراب)، ادارۀ جغرافیایی ارتش، تهران، 1367 ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367 ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1363 ش؛ کریمیان، حسن و ساسان سیدین، «دارابگرد در انتقال از ساسانیان به دوران اسلامی براساس مستندات باستانشناختی»، فصلنامۀ باغ نظر، تهران، 1389 ش، س 7، شم 13؛ لوکونین، ولادیمیر گریگورویچ، تمدن ایران ساسانی، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1350 ش؛ محمدکاظم، عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364 ش؛ مصطفوی، محمدتقی، اقلیم پارس، تهران، 1343 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ منتخب التواریخ، منسوب به معینالدین نطنزی، به کوشش ژان اوبن، تهران، 1336 ش؛ موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، تهران، 1363 ش؛ موسوی حاجی، رسول، «تأملی عمیق در اثبات هویت واقعی و محتوی تاریخی نقشبرجستۀ دارابگرد»، دوفصلنامۀ میراث فرهنگی، تهران، 1375 ش، شم 16؛ نولدکه، تئودُر، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358 ش؛ نیز:
Amar 1, www.amar.org.ir / default.aspx?tabid=2400; Amar 2, www. amar.org.ir / portals / 0 / geo / geo94xlsx.xlsx; Brunner, Ch., «Geographical and Administrative Divisions», The Cambridge History of Iran, vol. III(2), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Ghirshman, R., Iran From the Earliest Times to the Islamic Conquest, London, 1954; Herzfeld, E., Iran in the Ancient East, Tehran, 1976; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901; Nöldeke, Th., «Ueber îranische Ortsnamen auf Kert und andre Endungen», ZDMG, 1879, vol. XXXIII; Porada, E., Iran Ancien, ed. A. Michel, Paris, 1962.