زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

خون

خون، مایعی سرخ‌رنگ که در همۀ رگهای بدن جریان دارد و بدن را تغذیه می‌کند. 
خون به معنی جان هم آمده است ( فرهنگ ... )، و رنگ سرخ آن در فرهنگ و اندیشۀ مردم نماد دوگانه‌ای دارد: از سویی، نشان از خون‌ریزی، درنده‌خویی، خشم، انتقام، شقاوت، برهوت، مرگ، بدبختی و ذلت، و از سوی دیگر، مظهر نور، خورشید، بردباری، ایمان، عزت نفس، بزرگی، بزرگواری، شور و شوق، پیروزی، تهور، بی‌باکی و نیز نشان شهیدان است (عاشورپور، 2/ 142-143، 486)؛ همچنین مردم برای خون در ترکیب واژگانی خون‌ریزی، دو وجه ظالم و مظلوم قائل شده‌اند که شخص خون‌ریز را ظالم، و کسی را که خونش ریخته شده، مظلوم می‌نامند و هابیل را اولین مظلوم و قابیل را اولین ظالم می‌دانند (همو، 2/ 486؛ شریعت‌زاده، 418). 

خون در ایران باستان

در بندهش، تن انسان به ساختار گیتی تشبیه شده که پوست او چون آسمان، گوشت او چون زمین، استخوان او چون کوهها، رگهای او چون رودها، و خونِ در تن او چون آب در رود است (ص 123)؛ همچنین همان‌گونه که در گیتی مردم گناه و ثواب می‌کنند و پس از مردن، اهل ثواب به بهشت، و اهل گناه به جهنم می‌روند، در تن مردم نیز خوراکِ کمتر تبدیل به خون پاک و وارد رگها می‌شود، و خوراکِ بیشتر در روده انبار، و از نشیمن دفع می‌گردد (ص 125). در همین متن، از قول سازندۀ جهان هستی، آمده است که استخوان انسان را از مینوی زمین، خون آن را از آب، موی او را از گیاه و جان وی را از باد ساختم (ص 146) و اشاره‌ای نیز به خلق فلزات از اعضا و اندامهای جسد کیومرث شده است، ازجمله اینکه از خون او ارزیز (قلع) پیدا شد (ص 80). بندهش پیدایش درخت انگور را از خون گاوِ یکتا‌آفریده ــ پس از مرگ آن ــ آورده، و اشاره‌ای نیز به «می» کرده است که کودکِ می از خون گاو یکتا می‌روید و اضافه کرده است که می خود خون است (ص 78). 
در گزیده‌های زادسپرم، مردم به سپهر آسمانی تشبیه شده‌اند و چنین آمده است: اگر سپهر آسمانی 7 لایه است، تن انسانی نیز از 7 لایه آفریده شده است، اندرونی‌تر آن مغز؛ پیرامون مغز، استخوان؛ پیرامون استخوان، گوشت؛ پیرامون گوشت، پی؛ پیرامون پی، رگ [خون]؛ پیرامون رگ، پوست؛ و پیرامون پوست، موی (ص 44). 
در متون کهن دینی زردشتی، خون ازجمله مواد نجس به‌شمار آمده است: در وندیداد خون جزو نسا و پلشتی است، و برای تطهیر اشیاء آلوده به خون مقررات سختی در نظر گرفته شده است. اگر خون شخص مرده‌ای بر پوشاک او ــ اعم از پارچۀ کتانی، نخی، پشمی و علفی یا پوست یا چرم ــ رسیده باشد، امکان تطهیر وجود ندارد و باید آنها را پاره و دفن کنند (1/ 367، 395). 
خون دشتان یا خون حیض نیز ناپاک است؛ تا حدی که هر مرد و زن چون در بطن مادر از خون حیض خورده و ناپاک شده‌اند، باید مراسم برشنوم (ه‍ م) را به جا آورند تا پاک شوند (رضی، 663-667). در فرگرد 16 وندیداد نیز اشارتی به خون حیض و زن دشتان و روشهای تطهیر او شده است (نک‍ : 2/ 838- 839). در شایست ناشایست نیز چنین آمده است: خون که از زن دشتان به کس یا چیز رسد، همه را با آب و گمیز (پیشاب گاو) باید شست‌‌وشو داد (ص 134). در مینوی خرد نیز آمده است: خرِ سه پا‌یِ ساکن در دریای ورکش، به محض نزدیک شدن آبی که به دشتان (حیض) آلوده است، آن را با نگاه کردن پاک و پاکیزه می‌کند (ص 81). برای زخم‌زننده و جاری‌کنندۀ خون نیز 200 ضربه با شلاق اسب‌رانی، و 200 ضربه با شلاق سرَاُشَوچَرَنه (آلت فرمانروایی) در نظر گرفته شده است (وندیداد، 1/ 270). در دنیای دیگر خون خوراندن به بدکاران یکی از کیفرها ست، مثلاً به خوردِ روان مرد بدکاری که در دنیا آب و آتش، و مردمان دیگر را با پلیدی و نسای تن آلوده کرده، و همواره ناپاک و چرکین بوده، و خود را هنگام کار نشُسته است، مواد گندیده‌ای از‌جمله خون، می‌دهند ( ارداویراف‌نامه، 48- 49). 

جلوگیری از خون‌ریزی

خارج‌شدن خون از بدن همواره نشانه‌ای از خطر جانی و نزدیک شدن فرد به مرگ تلقی شده، و همیشه نیز با ترس همراه بوده است. مَثلهایی نیز برای تمسخر کسانی وجود دارد که خون دیده‌اند، همچون ضرب‌المثلهای معروف جهودْ خون‌دیده (دهخدا، 2/ 603)؛ کاشانی خون‌دیده (ذوالفقاری، 2/ 1408)؛ یا به قول اهالی جروق فارس و زرقانیها، کاکا سیاه خون خودش را دیده (همو، 2/ 1409) که شاهرودیها آن را به‌صورت غلام‌سیاه خون دیده (شریعت‌زاده، 193)، و دماوندیها به‌صورت هندی خون بدیه (علمداری، 216) ادا می‌کنند. این مَثلها همگی کنایه از آدم ترسو ست که همیشه با امکانات موجود و در دسترس، در صدد بندآوردن سریع جریان خون برمی‌آیند. 
ابن‌سینا در قرن 4 ق/ 10 م، در کتاب قانون در طب، براساس مطالبی که به قول خودش از مردم شنیده، نوشته است: خون کبوتر موجب قطع‌شدن خون دماغی می‌شود که از پردۀ مغز می‌آید (2/ 123). نیز در تحفة الغرائب، مربوط به سدۀ 6 ق/ 12 م چنین آمده است: اگر زنی به شدت خون‌دماغ شود، اگر سرگینِ خوک را خشک کنند و آن را با نخی پشمین ببندند و به آن زن آویزند، خون باز ایستد (ص 26). 
امروزه مردم در هر منطقه‌ای از ایران برای بند‌آوردن خون به اعمالی متوسل می‌شوند. مثلاً دماوندیها باور دارند که کارَتَنک (تار عنکبوت) خون را بند می‌‌آورد (علمداری، 186). تهرانیهای قدیم نیز باور داشتند اگر بر پیشانی فرد خون‌دماغ شده بنویسند «لعنت بر کسی که نان در دهانش باشد آب بخورد»، خونِ دماغ بند می‌آید (شهری، طهران ... ، 4/ 553). همچنین فتیله‌ای را با سفیدۀ تخم‌مرغ آلوده می‌کردند و در بینی می‌گذاشتند، یا ترکیب غبار ساییدۀ پوست تخم‌مرغ و غبار ساییدۀ کندر را به بینی می‌دمیدند، یا آب خیساندۀ اسفند را بر بینی می‌چکاندند (همان، 4/ 250). به باور تهرانیها خوردن تخم‌مرغ نیم‌بند و آردِ جو، خون‌ریزی بینی، سینه، شکم و حیض را قطع می‌کند (شاملو، حرف ت، دفتر 1/ 194). اگر ساییدۀ پوست تخم‌مرغ را روی زخم بگذارند، خون آن بند می‌آید (همان، 197). اگر انار را بسوزانند و به‌خوبی نرم کنند و با عسل بیامیزند و روی شکم و سینه بمالند، خون‌ریزی داخلی سینه و معده و قی خون‌دار را برطرف می‌کند (همان، دفتر 2/ 964). شیرازیها برای معالجۀ خونی که مرتباً از بینی جاری می‌شود، داخل خیار درشتی را خالی می‌کنند و مقداری سرکۀ سال در آن می‌ریزند و به خورد مریض می‌دهند، یا پشم خرگوش را می‌سوزانند و در بینی مریض می‌چپانند، و یا آب برگ رز یا تره را می‌گیرند و در بینی می‌چکانند (همایونی، گوشه‌ها ... ، 122). 
اردکانیها روی هر بریدگی یا زخمی که احتمال خون‌ریزی دارد، پودر گچ می‌ریزند و روی گچ خشک‌شده را با پارچۀ پاکی می‌بندند و سپس 3 بار با سدر، کافور و آب خالص غسل می‌دهند (طباطبایی، 365)، و برای علاج خون‌دماغ، آب سرد روی سر می‌ریزند و اگر خون‌ریزی شدید باشد، بیمار را به پشت می‌خوابانند و قدری کرک شتر در بینی او فرو می‌کنند، یا کرک را می‌سوزانند و در بینی بیمار می‌ریزند؛ برای جلوگیری از خون‌ریزی زخم، نمد را می‌سوزانند و روی زخم می‌ریزند. برای جلوگیری از خون‌ریزی دندان، تکۀ نازکی از پنبه را به ارده آغشته می‌کنند و روی زخم دندان می‌گذارند، یا با چای غلیظ می‌شویند (همو، 683). همچنین آنها چند عقرب زنده، به‌خصوص عقرب سیاه را در روغنِ ارده می‌اندازند، پس از یک ماه عقربها در روغن حل می‌شوند و دارویی به نام روغن زخم حاصل می‌گردد که برای بندآوردن خون هر زخمی مفید است (همو، 691). 
در دوان، پودر گیاه آویشن شیرازی را برای بند‌آوردن خون در محل حجامت می‌پاشند؛ برای بیرون‌راندن باقی‌ماندۀ خون حیض از بدن زائو نیز آن را به‌کار می‌برند (لهسایی‌زاده، 293). در تهران قدیم، دمیدن کمی از غبار گچ در بینی، خون‌دماغ را قطع می‌کرد. پاشیدن پودر گچ بر بریدگی، مانع خون‌ریزی می‌شد. آغشتن پودر گچ با سفیدۀ تخم‌مرغ و گذاشتن آن بر روی زخم، خون‌ریزی را قطع، و زخم را خوب می‌کرد (شهری، تاریخ ... ، 3/ 113). قمه‌زنهای تهران قدیم روز عاشورا باور داشتند که آب خزینۀ حمامهای عمومی خون را بند می‌آورد. آنها درحالی‌که خون از سر و رویشان جاری بود، به درون آب خزینۀ حمام می‌رفتند و همراه آنها ثواب‌جویانی که می‌خواستند از خون حسین (ع) نصیبی داشته باشند، وارد خزینه می‌شدند؛ تا چند روز نیز مردم در همان آب خون‌آلود غسل می‌کردند (همان، 3/ 23-24). 

خون گرفتن

با آنکه مردم باور داشتند که هرگز نباید خونی از بدن کسی خارج شود و ضرب‌المثلهایی نیز در این مورد ساخته شده است (نک‍ : ادامۀ مقاله)، اما مواردی نیز وجود دارد که خارج‌شدن خون از بدن را مفید دانسته‌اند. حتى بیرونی نیز رفتن خون از شکم را مفید دانسته و نوشته است که برای بواسیر سودمند است (نک‍ : کاسانی، 982-983). مواردی نیز وجود دارد که مردم برای درمان بعضی از بیماریها، خودشان داوطلبانه خواهان خروج خون از بدنشان می‌شوند. آنها برای چنین کاری، خود را در اختیار دلاکان می‌گذارند تا با نیشتر زدن یا زالو انداختن، بخشی از خون بدن آنها را ــ که به قول خودشان کثیف بوده است ــ خارج کنند (نک‍ : ه‍ د، حجامت؛ فصد؛ زالو). 
قبل از سالهای اخیر معمول چنین بود که برخی از افراد نذر می‌کردند در روز عاشورا خون خود را در ماتم شهدای کربلا بریزند و باور داشتند که با ریختن خونشان در راه امام حسین (ع) گناهشان بخشوده می‌شود (نک‍ : ه‍ د، قمه‌زنی). چند تن از سیاحان و نمایندگان خارجی که در ایران سیر و سفر کرده‌اند نیز اشاراتی به این مورد دارند (نک‍ : اُلئاریوس، 491؛ آلمانی، I/ 152). اهالی روستای طالب‌آباد شهر ری گریۀ بیش از حد بچه را ناشی از درد گوش می‌دانند و برای معالجه، کودک را به حمام می‌برند، پشت گوشش را تیغ می‌زنند، کمی خون که خارج شد، معتقدند گوش‌درد خوب می‌‌شود (صفی‌نژاد، 412). آذریها دربارۀ خون گرفتن از بدن مَثلی با این مضمون دارند: خون را به فراخور رگش می‌گیرند (ذوالفقاری، 1/ 933)؛ بنابراین برای خون گرفتن، حد و حدودی قائل شده‌اند که به تمسخر دربارۀ کسی که برای مال مفت دهانش باز است، مَثل: «خون‌گیر (فصاد) را مفت دیده، رگهایش سست شده» (همو، 1/ 934) را به کار می‌برند. 

نقش خون در درمان

با اینکه طب قدیم مبتنی بر تجارب علمی است و از طب عامه فاصله می‌گیرد، ولی طبیبی چون ابن‌سینا، ضمن شرح شنیده‌هایش دربارۀ خون و آثار شفابخش آن، می‌افزاید بیشتر اینها جای باور و اعتماد نیست: خون خرگوش گرم است، اگر بر بهک (لک و پیس) و لکۀ سیاه صورت بمالند، مفید است. گویند خون کفتار مانع رویش موی می‌شود که صحیح نیست؛ لیکن در این زمینه خون قورباغه و خون کنه مؤثرتر است. خون کفتار پستان را به ‌همان حالتی که هست نگاه می‌دارد، ولی این ثابت نشده است. خون خرگوش و بزِ نر که منعقد شوند، ورم گرم را زودتر می‌رسانند. گویند خون حیضِ زن، علاج جمره (بیماری کفگیرک) است و خون گرمِ گاوِ نر ورم سخت را نرم می‌کند. خونِ گرم خرگوش جوش شیری را شفا می‌دهد. گویند اگر خون حیض را بر نقرس بچکانند، فایده دارد. اگر خون کبوتر و ورشان (قمری) و بوتیمار را تا گرم است بر ترکهای استخوانی و دردناک بچکانند، مفید است و اگر با روغن گِل نیم‌گرم مخلوط شود و بر جایی بمالند که از افتادن آسیب دیده است، نمی‌گذارد آماس کند. خون کبوتر خون‌دماغ را که از پردۀ مغز آید، قطع می‌کند. اگر خون لاک‌پشت بیابانی را شربت کنند، داروی صرع است. می‌گویند خون بره و خون شتر علاج صرع‌اند که در این شک دارم. خون ورل (نوعی حیوان خزنده شبیه به مارمولک) و خون مارمولک دید را تقویت می‌کند. خون آفتاب‌پرست مانع روییدن مو در پلکها می‌شود. می‌گویند خون قورباغه همین تأثیر را دارد ولی معلوم نشده است. اگر خون کبوتر، ورشان (قمری)، بوتیمار، فاخته و به‌ویژه خون بال آنها را در دیده بچکانند، سرخی چشم (نقطه‌های سرخ چشم) را از بین می‌برد. اگر قطره‌هایی از خون بیخِ پر این پرندگان باشد، بسیار مفید است. می‌گویند خون شب‌پره پستان را برجسته نگاهدارد، ولی درست نیست. گروهی گواهی داده‌اند اگر مقدار یک اوقیه (5/ 7 مثقال) از خون بزغالۀ گیج را ــ قبل از اینکه سرد شود ــ با سرکه بیامیزند و در 3 روز بنوشند، بسیار سودمند است. پنداشته‌اند که برداشتن خون حیض مانع آبستنی می‌شود. اگر خون بزِ نر یا ماده و کَل (بز کوهی) را خشک کنند یا در روغن بجوشانند، اسهال را بند می‌آورد. خون خشکیدۀ بزِ نر سنگ کلیه را خرد می‌کند. می‌گویند و یاوه می‌گویند که خون سگ پادزهر گزیدن سگ هار است (2/ 123-124). 
در تحفة الغرائب دربارۀ خاصیت خون آمده است: اگر روی سنگ مغناطیس، زَیت (روغن) بمالند، این سنگ به همان میزان که می‌تواند آهن را به سوی خود بکشد، آن را از خود دفع می‌کند، و همین‌که سنگ را با خون بز و سرکه بشویند، خاصیت آهن‌ربایی خود را باز می‌یابد و آهن را به طرف خود می‌کشد (ص 11). اگر خون خرگوش را به لکه‌های سرخ و تیرۀ (کَلَف) صورت بگذارند، لکه را از بین می‌برد (همان، 19). اگر با سوزن مسی آلوده به خون بز، گوش را سوراخ کنند، هرگز آن سوراخ بسته نمی‌شود (همان، 25). اگر خون هدهد را با آب بیامیزند و به خورد کسی دهند، سِحر بر او اثر نمی‌کند، و اگر خون هدهد را با خون گوساله بیامیزند و با میل در چشم بکشند، سفیدی را از چشم می‌برد (همان، 189-190). 
در طب اکبری یکی از علل استسقا (تشنگی بیش از حد) زیادبودن خون آمده، و علاج آن شربت زرشک و لیمو و آب تمر هندی و آب انار ذکر شده است. در همان اثر، خون‌ریزی بیش از حد یکی از علل استسقا آمده است که باید شربت و غذایی که خون‌افزا باشد، مثل شربتهای خون‌افزا و غذاهایی مانند زردۀ تخم‌مرغ و گوشت به بیمار بخورانند (شاه ارزانی، 2/ 737). اگر خون طوطی را خشک کنند و بسایند و در میان دو دوست پراکنده کنند، میان آنها جنگ و دشمنی می‌افتد (حبیش، 359). اگر خون خروس را وقتی که در حال جنگ است، وارد طعام کنند، هر‌که از آن طعام بخورد، میانشان جنگ و خصومت افتد، و اگر خون طاووس را در سایه خشک کنند و با شکر و زردۀ تخم‌مرغ پخته بیامیزند و به خوردِ کودک دهند، کودک دیوانه می‌شود. اگر کسی خونِ باز بخورد، بدخوی و دلیر گردد (همو، 361). اگر خون عقعق (کلاغ زاغی) را خشک کنند و به گلاب بسرشند و از آن به شخص مورد نظر بدهند، آن شخص بسیارگو و سلیطه می‌شود (همو، 362). 
اگر خون خرگوش را به اسب بخورانند، باریک‌قوایم و لاغر‌میان و تندرو می‌شود. خون خروس مهیج باه است (موریه، 126). شیرازیها برای درمان حناق بچه سر جوجه‌خروس را می‌برند و خون گرم آن را در گلوی بچه می‌ریزند (همایونی، گوشه‌ها، 38). خراسانیها و نیز اردکانیها برای معالجۀ خروسک، خروسی را سر می‌برند و قطره‌ای از خون حیوان را در حلق بچه می‌ریزند (شکورزاده، 212؛ طباطبایی، 682). اهالی گیل و دیلم می‌گویند اسبی که بسیار دویده و خسته شده است، باید قدم بزند و بشاشد، در غیر این صورت تب می‌کند و می‌میرد؛ برای درمان تب، خون دختر قاعده را به آن می‌خورانند (پاینده، 252). در گیل و دیلم برای درمان زردی، خون لاک‌پشت را در چای می‌ریزند و به بیمار می‌دهند (همو، 259). شاهرودیها برای علاج سیاه‌سرفه، خون سیاهِ دم‌کرده را به مریض می‌خورانند (شریعت‌زاده، 258). 

خون و قربانی

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.