زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

خورجین

خورْجین، یا خرجین، کیسه‌ای دولنگه برای حمل و نگهداری اقلام مصرفی و وسیله‌ای پرکاربرد در جوامع عشایری، روستایی و کم‌وبیش شهری.

واژه‌شناسی

دربارۀ اصل واژۀ خورجین نظرهای مختلفی وجود دارد. برخی فرهنگهای فارسی و عربی صریحاً خورجین را واژه‌ای عربی معرفی کرده و نوشته‌اند که از ریشۀ «خُرج» به معنای کیسۀ دو جیب گرفته شده است (نک‍ : صفی‌پوری، نیز، نفیسی، ذیل واژه؛ تونجی، 236؛ لغت‌نامه ... ، ذیل خرجین). همچنین در برخی منابع زبان‌شناختی، خورجین واژه‌ای است که در حوزۀ ایران فرهنگی و برخی زبانهای رایج در آن، همچون پشتو، بلوچی، ترکی و ارمنی به کار می‌رود. خورجین در زبان پهلوی bârak و bār-IJāmag نامیده شده است (نیبرگ، II/ 44؛ مکنزی، 17). در فرهنگها و لغت‌نامه‌ها باردان یا بارجامه که توشه‌دان یا کیسه‌ای است که در آن زاد و توشه می‌نهند، همان خورجین است که گاهی به همین نام نیز نامیده می‌شود (نک‍ : برهان ... ، فرهنگ ... ، لغت‌نامه، ذیل باردان). این کیسۀ دولنگۀ همه‌کاره و مورد نیاز را تقریباً در همه جای ایران می‌بافند و از آن استفاده می‌کنند و در هر جایی، نامی دارد؛ مثلاً ترکمنها آن را غُرچین، سیستانیها خُورَه یا خُرج، بختیاریها هورژین، هور یا حور، و یزدیها و بردسیریها خورَه می‌نامند (محمدی، 169؛ آذرلی، 166؛ خسروی، تاریخ ... ، 168؛ قاضیانی، 88). 
در سفرنامه‌ها و متون تاریخی نیز به خورجین با همین نام یا با نامهای دیگر آن، مثل باردان اشاره شده است. ناصرخسرو (394-481 ق) در سفرنامه‌اش، باردان را وسیله‌ای برای حمل‌‌و‌نقل توصیف کرده است (ص 76). پادشاهان صفوی (سل‍ 905-1135 ق) خورجینهای زینتی و زیبا را به عنوان هدیه به سفرا و افراد خاص می‌دادند (اکرمن، 2386-2387). فریزر که در سالهای 1833-1834 م/ 1249-1250 ق در ایران بوده، به خورجینهای بافته‌شده از علف و نی در مازندران اشاره کرده است (ص 566). جکسن نیز که از 1901 م تا 1910 م/ 1319 تا 1328 ق به دفعات به ایران آمده است، خورجین‌بافی را یادبودی از صنایع دستی همدان معرفی می‌کند (ص 149؛ نیز نک‍ : تاورنیه، 617؛ سرنا، 326؛ کرزن، I/ 53-54). 

انواع خورجین

در جوامع عشایری و روستایی، خورجین ابزار کار، اسباب معیشت و دادوستد، و لازمۀ زندگی ایلیاتی و کوچ‌نشینی است (پـرهام، دست‌بافتها ... ، 2/ 1-2؛ نیـز نک‍ : کیانی، سیه‌چادرها، 81؛ صفی‌نژاد، 162). چنان‌که گاه لفظ خورجین برای انواع دست‌بافته‌هایی به کار می‌رود که به‌عنوان توشه‌دان استفاده می‌شود. ازاین‌رو، برای شناخت انواع خورجین، این دست‌بافته به دو دستۀ جفتی و تکی تقسیم می‌شود (پرهام، همان، 2/ 2-3). 

1. خورجین جفتی

خورجینی که دو کیسۀ جداگانه به شکل دو لنگه دارد و از آن برای نگهداری اشیاء درون چادر و خانه، و در سفر، برای حمل اسبـاب روی چهـارپایان استفاده می‌شود (نک‍ : تصویر 1). خورجینهای جفتیِ کوچک‌تر که عرض هر لنگۀ آن کمتر از 50 سانتی‌متر باشد، خورجینه (خورجین کوچک) نام دارد و از آن برای نگهداری پول، کاغذ، کتاب، فشنگ و ابزار دوخت استفاده می‌کنند (پـرهام، همانجا). همچنین چنته‌هـای (نک‍ : دنبالۀ مقاله) کوچکی را که به‌صورت یک جفت چسبیده به هم می‌بافند، خورجینه، خورجینک و یا چنتۀ جفتی می‌نامند. چنتۀ جفتی را در فارس روی ترک اسب می‌گذارند (همان، 2/ 3، حاشیۀ 9). خورجینکهایی، که هر دو روی آن قالی‌بافت باشد، «دورو» نامیده می‌شود و ارزش آن چند برابر انواع یک‌رو ست (همان، 2/ 3، حاشیۀ 11).
از دیگر خورجینهای جفتی می‌توان به این موارد اشاره کرد: «اوکَش» یا آبکش، خورجینی بزرگ بافته‌شده از موی بز که قشقاییها برای حمل مشک آب از آن استفاده می‌کنند (کیانی، همان، 112؛ جوکار، 213)؛ «هورَسبو»، خورجینی برای نگهداری و حمل اسباب و اثاثیۀ منزل، که دهانۀ آن با حلقه‌های پشمی که در دو طرف دهانه تعبیه شده است، بسته می‌شود؛ «گُواله»، خورجینی که از موی بز و پشم نامرغوب بافته می‌شود و برای حمل کود، خاک و مواد سوختی استفاده می‌شود؛ و «حور»، که عشایر بختیاری برای نگهداری آرد، گندم و جز اینها از آن استفاده می‌کنند (امیراحمدی، 111-112؛ عسکری‌عالم، 1/ 34-36). 
در ابیانه، خورجین کیسه‌‌ای دولنگه و درشت‌بافت از جنس مو، پشم و به‌ندرت پنبه است که برای حمل محصولات کشاورزی و وسایل شخصی کاربرد دارد (نظری، 424). همچنین در میبد، برای حمل سیفی‌جات از جوال دوقلو یا همان خورجین استفاده می‌کنند (جانب‌اللٰهی، 280-281). در ایل بهمئی، از خورجین جفتی برای نگهداری گندم و آرد (رسترپو، 99)، و در برزک کاشان، از آن برای حمل محصولات کشاورزی و جز اینها استفاده می‌شود (جهانی، 121). 

2. تک‌خورجین

این نوع خورجین متشکل از یک کیسۀ کوچک در ابعاد حدود 20×25 سانتی‌متر است که به آن چنته (ه‍ م) نیز می‌گویند. چنته‌ها همچون کیف، بندی بلند برای انداختن روی شانه یا به دور گردن دارند. زنان عشایر چیزهایی مانند قیچی، سوزن، نخ، انگشتانه و قاشقهای کوچک آشپزی، و مردان نیز پول، چپق، کیسۀ توتون و فشنگ را درونش می‌گذارند. چنته‌ها به شیوۀ گره‌زنی (نک‍ : ه‍ د، گلیم) بافته می‌شود (برای آگاهی بیشتر دربارۀ چنته، نک‍ : پرهام، همان، 2/ 29-30؛ گلاک، 295؛ کیانی، کوچ ... ، 97؛ عسکری‌عالم، 1/ 34). 
نوع دیگری از تک‌خورجینها، قلیان‌دان است که عشایر آن‌ را اندکی بزرگ‌تر از چنته و به شکل مستطیل می‌بافند که طول آن چند برابر عرض آن است و قلیان را درون آن می‌گذارند. نمکدان تک‌خورجین دیگری است که ابعاد قسمت مخزن آن در حدود 40×40 سانتی‌متر است. در یک ضلع آن دهانه‌ای تنگ و باریک به عرض 15 تا 20 به شکل زائده‌‌ای به ابعاد تقریبی 20×20 سانتی‌متر بافته شده است که دست را از این قسمت وارد مخزن نمکدان می‌کنند (کیانی، همان، 95). عشایر نمک مورد نیاز برای پخت‌وپز، و دامداران نیز نمک مورد نیاز برای خوراک دام را درون نمکدان نگهداری می‌کنند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ خصوصیات طرح و نقش نمکدانهای مناطق مختلف عشایری ایران، نک‍ : تناولی، 43بب‍ ؛ پرهام، همانجا؛ امیرمعز، 217). 
نوع دیگر تک‌خورجین، مَفرَش یا رختخواب‌پیچ است؛ این دست‌بافت به شکل مکعب‌مستطیل و در ابعاد کوچک و بزرگ بافته می‌شود و عشایر برای جای‌دادن و نگهداری رختخواب و پوشاک از آن استفاده می‌کنند. عشایر قشقایی استان فارس به مفرش، «خوابگاه» می‌گویند (پرهام، دست‌بافتها، 2/ 3).

 مواد اولیه و شیوۀ بافت خورجین

مواد اولیه و شیوۀ بافت خورجین در مناطق روستایی و عشایری ایران متفاوت است. خورجینها گاه از پارچه‌های راه‌راه چندرنگ، شالهای تورمانند، گلیمهای بافته‌شده از نوارهای پارچه‌ای، جاجیم و حصیر تهیه می‌شوند. برای نمونه، قشقاییها با جاجیمهای شِشِه‌دِرمِه خورجینهای بزرگ و کوچک می‌دوزند (همان، 2/ 39-40). در میبد، لبافان خورجینهایی از جنس نخ پنبه به طول 3 متر و پهنای یک متر به‌صورت یک‌تکه می‌بافند؛ سپس، دو سر آن را تا میان، دولا می‌کنند و طرفینش را می‌دوزند. طرح خورجینها بیشتر راه‌راه و با دو یا 3 رنگ سفید، سیاه و قرمز همراه است (جانب‌اللٰهی، همانجا). در گیلان، با شال پشمی و دست‌بافت‌هایی از جنس نخ و ابریشم خورجین می‌دوزند (بازن، 135-136؛ سیما ... ، 101). 
در ایزدخواست، خورجینها را از موی بز می‌بافند و برای حمل آب به‌کار می‌برند (رنجبر، 21). بلوچها با برگهای بته‌ای به نام کهوربند یا نخل زینتی، خورجین حصیری می‌بافند (ناصری، 157). مـردم کوهپایـۀ سـاوه نیـز از گلیمهایی که با نوارهای پارچـه‌ای رنگارنگ بافته می‌شود، خورجین می‌دوزند (سالاری، 189-190). لرها با دست‌بافته‌های خشنی که از موی بز می‌بافند و از آن به‌عنوان سیاه‌چادر استفاده می‌کنند، خورجین می‌دوزند (بُد، 180).
بافت خورجین همانند سایر دست‌بافتها، در میان عشایر قشقایی کاری زنانه است که به چند روش روی دارهای گلیم‌بافی، قالی‌بافی و جز اینها انجام می‌گیرد: 1. خورجین گلیمی ساده‌بافت و تک‌رنگ؛ 2. خورجین گلیم سوزنی و رندی؛ 3. قالی خورجین (پرهام، همان، 2/ 2؛ درداری، 249). قالی‌خورجینها و یا خورجین سوزنی در روند مکرر کوچ‌نشینی بادوام‌تر از خورجینهای گلیمی‌اند (پرهام، همانجا). ممتازترین خورجینهای بافته‌شده در میان طوایف قشقایی متعلق به تیرۀ کوهیها از طایفۀ شش‌بلوکی است (همو، شاهکارها ... ، 29). قشقاییها پس از دوخت لبه‌های خورجین با نخی از موی بز، حاشیۀ آن‌ را شیـرازه‌دوزی می‌کنند (درداری، 248). همچنیـن قـالی ـ خـورجینهـا را بـا شیـرازه‌هـای چندرنگ تزیین می‌کنند (پرهام، دست‌بافتها ... ، 1/ 54). آنها برای بستن و قفل‌کردن دو سر خورجین، قطعات مستطیل‌شکل، به اصطلاح کلید، بر دهانۀ خورجین می‌دوزند و از میان آنها بندی رد می‌کنند تا دهانۀ خورجین بسته شود. به این نوع خورجینهای چفت‌وبنددار به اصطلاح «کلید خورجین» می‌گویند (همان، 2/ 15، حاشیۀ 39). 
خورجین بختیاری به هورجین و یا هور معروف است (کریمی، 110). جنس نخها و تکنیکهای به‌کاررفته در خورجین اینها ست: قسمت قالی‌بافت (تار پنبه‌ای، پود پشمی و گره‌دار)، سومک (تار پنبه‌ای، پود پشمی بـا بافت ممتد و یکنواخت) و ساده‌باف (تـار مویی ـ پشمی یـا پنبه‌ای، پـود پشمی با بافتی سراسری، ممتد و یکنواخت) است (دیگار، 163). برای بافت خورجین، روی یک چله، انواع بافتِ ‌قالی‌بافت (که شامل بخش انتهایی خورجین است)، سومک (بخش میانی خورجین) و ساده‌باف (درون خورجین) که هر کدام بخشهای تشکیل‌دهندۀ خورجین است، اجرا می‌شود. پس از اتمام بافت و چیدن چله‌ها، با دوختن این بخشها به یکدیگر، خورجین شکل می‌گیرد (همو، 165-166). همچنین بختیاریها در بافت خورجین، از رویۀ قالی یا گلیم استفاده می‌کنند و پشت آن‌ را بـا جاجیم می‌پوشانند. گاه نیـز از «بورَه» ــ نوعی جاجیم بدون نقش و رنگ ــ استفـاده می‌کنند (آهنجیده، 212-213؛ سرلک، 174). 
بختیاریها ثروت و دارایی هر خانوار را از روی شمار خورجینهایش ارزیابی می‌کنند (کریمی، 103). آنها برای تزیین خورجین دقت و ظرافت ویژه‌ای را در نظر می‌گیرند. برای نمونه، رویۀ خورجینهای بختیاری برای زیبایی بیشتر، سوزن‌دوزی می‌شود (گلاک، 309). گاه نیز روی خورجین را دکمه‌دوزی می‌کنند (کریمی، 59). همچنین بختیاریها کل سطح «وَرونَه» را که دو تکه پارچه به پهنای 10 سانتی‌متر و درازای 60 سانتی‌متر است و در انتهای آن دو منگولۀ بزرگ آویخته‌اند، با نقش‌ونگار و دکمه‌دوزی تزیین می‌کنند و به لبۀ خورجین می‌دوزند، تا بدین‌وسیله با حرکت ورونه، مگس و یا حشرات روی پای حیوانِ در حال حرکت ننشیند (همو، 111). همچنین معمولاً دو سر یک بند حلقه‌مانند را به قسمت عقب خورجین، در محل اتصال دو لنگه، می‌دوزند. حلقۀ این دو بند زیر دم حیوان می‌‌افتد تا مانع از سُرخوردن خورجین در هنگام حرکت و یا در سراشیبها شود (همو، 100). خورجینهای بختیاری نیز همانند خورجینهای قشقایی حلقه‌هایی دارد که با گذراندن این حلقه‌ها در هم، دهانۀ خورجین بسته می‌شود که به این نوع خورجینها اصطلاحاً «کلیددار» می‌گویند (آهنجیده، 213؛ نیز نک‍ : ساعدی، 153). 
هور (خورجین) که در آن آرد و گندم می‌ریزند، کلید و جاکلید ندارد. برای بستن آن، سرتاسر دهانۀ خورجین دوخته می‌شود و تنها قسمتی را باز می‌گذارند تا بتوان دست را برای برداشتن آرد یا گندم وارد خورجین کرد (کریمی، 111). قسمت پایینی و یکی از کناره‌های جلویی خورجینهای بختیاری و برخی خورجینهای قشقایی بیشتر قالی‌بافت است. بخش قالی‌بافت خورجین ضربه‌گیر است و مانع از پاره‌شدن خورجین در فرایند مکرر کوچ می‌شود (همو، 100، 249؛ امیراحمدی، 111-112؛ دیگار، 82؛ نیز نک‍ : گلاک، همانجا). 
به‌طورکلی، خورجینهای بختیاری از خورجینهای قشقایی کوتاه‌تر است، چون بختیاریها خورجین را بر پشت خر یا قاطر می‌گذارند که فقط با جل نازکی پوشیده شده است؛ اگر خورجین بلند باشد، به زمین می‌خورد و یا به صخره‌ها گیر می‌کند. در صورتی‌که قشقاییها خورجین را روی اسب یا شتر می‌گذارند که از قاطر بلند‌ترند و هم اینکه روی خر، پالان بلند پهلوداری می‌گذارند که هر قدر هم خورجین بلند باشد، پایین آن به زمین نمی‌خورد (کریمی، 276). خورجین‌بافی طایفۀ «گندلی» یا «قندعلی» در میان بختیاریها معروف است (همو، 165). 
در میان عشایر قراردادن خورجینها درون چادر نظم و ترتیب خاصی دارد. عشایر بختیاری بیشتر خورجینهایشان را روی دو یا 3 تَلوار (تخته‌ای چوبی که درون چادر تعبیه شده) قرار می‌دهند. پس از قراردادن خورجینها روی تلوار، روی آنها را با گلیم بلندی به نام «لِی» و یا جاجیم می‌پوشانند تا ظاهری زیبا به فضای چادر بدهد (دیگار، 216؛ کریمی، 69؛ بلوکباشی، 19؛ نیز نک‍ : کیانی، سیه چادرها، 108).
در منطقۀ بیجار، خورجین به صورت متصل با زین‌پوش بافته می‌شود (گلاک، 301). در بیاضه، خورجین جفتی که روی الاغ می‌اندازند، معمولاً بزرگ‌تر از خورجینی است که روی اسب می‌اندازند (سپهری، 103). خورجینهای بافته‌شده در منطقۀ جرقویۀ اصفهان نیز شهرت بسیار دارد و با کیفیت بالایی بافته می‌شود. در این منطقه، خورجین‌بافان با نخ پنبه‌ای رنگی و ابریشم مصنوعی، روی دارهای سادۀ بافندگی، خورجینهایی با طرحها و نقشهای هندسی می‌بافند. بیشتر خورجینها در 3 اندازۀ کوچک (برای زین دوچرخه)، متوسط (برای زین موتورسیکلت) و بزرگ (بـه عنوان زین بر پشت چهـارپایان) تولید می‌شود (سیدصدر، 147؛ یاوری، 101-102). 
خورجین‌بافی ازجمله مشاغل زنان پاکده از توابع رودبار (پورکریم، «پاکده»، 14-15)، ایل شکاک از ایلات کرد در غرب ایران (شهریار، 45) و طایفۀ منوچهری بخش جوانرود از توابع پاوه (پورکریم، «پاوه»، 11)، شاهسونها (قاسمی، 113-114) و بسیاری دیگر از نقاط ایران به‌شمار می‌آید. امروزه انباشتن خورجین با پنبه، ابر یا اسفنج و استفاده از آن به عنوان مخده، پشتی، نازبالش و جز اینها در شهرها مرسوم شده ‌است (پرهام، دست‌بافتها، 2/ 2، حاشیۀ 8). 

نقوش

نقوش به‌کاررفته در خورجینها متنوع است. بخش قالی‌بافت خورجینهای قشقایی بیشتر با طرحهای ترنجی، سربه‌سر، نقش‌مایه‌های مکرر، افشان، اشکال پراکنده یا منتظم و نقوشی چون خورشید هشت‌بازویی، قِزل‌قیچی، آقاجَری، کله‌مرغی و جزاینها همـراه است (همان، 2/ 3 بب‍ ؛ کیانی، کوچ، 78). همچنین قسمت گلیم‌بافت خورجینهای قشقایی شامل نقوش حاشیۀ پلکانی، کنگره‌ای، محرمات و یک نوار رنگی ممتد در جهت افقی است (پرهام، همان، 2/ 15). در بافت خورجینهای بختیاری، نقوشی چون رکابی، پله، نردبان، گامسیسی (نقش حیوانات) و گاپیت در وسط خورجین، و نقشهای آل باوِری، مرغابی (بط) و گنجشک (بَنگِش) در حاشیه بافته می‌شود. گاه نیز رویۀ خورجین را با دکمه‌های رنگی تزیین می‌کنند (دیگار، 162، 166؛ قاضیانی، 89). در میان عشایر شاهسون در آذربایجان و مغان، و در میان کردهای قوچان و نیز لرها، خورجینها معمولاً با نقوش هندسی، حیوانی و گیاهی سوزن‌دوزی می‌شود (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : بنت، I/ 370؛ وسگو، 144؛ گلاک، 301، 309). ترکمنها نیز خورجینهای مخصوص اسب و شتر را با طرحی سراسری تزیین می‌کنند که دربردارندۀ نگاره‌های هندسی با گلهایی به رنگ قرمز، زرد و سبز روی زمینه‌ای به رنگ قرمز تیره است (همو، 227).

فرهنگ مردم

خورجین در زندگی عشایر به‌عنوان کالایی بسیار مهم، بخشی از جهیزیۀ نوعروسان را تشکیل می‌دهد، برای نمونه، عشایر عرب خوزستان در جهیزیۀ عروس که «پَشا» نام دارد، گلیم، جاجیم، بالش، خورجین و جز اینها قرار می‌دهند (نک‍ : ارشادی، 304). در میان عشایر استان فارس نیز نوعروسان در هنگام ورود به منزل داماد، می‌بایست دست خود را درون خورجین پول کنند تا برکت آن زیاد شود (بهمن‌بیگی، 85). در ایل باصری استان فارس، مادر عروس فردای روز عروسی، هدایایی درون خورجین می‌نهد و برای خانوادۀ داماد می‌فرستد که به آن اصطلاحاً توخورجینی یا توحجله‌ای می‌گویند (توکلی، 225). خورجین در کنار لحاف و تشک، از ملزومات جهیزیۀ دختران بختیاری است (رخش‌خورشید، 128). 
دوخت خورجین در برخی مناطق ایران با آداب خاصی همراه است؛ برای نمونه، در کازرون، شب یلدا بر سر سفره، دختربچه‌ای را رو به قبله می‌نشانند و پارچه‌ای سبزرنگ را، که نو و آب‌ندیده است، بـه دستش می‌دهند و در برابرش، آینه و شمع می‌گذارند. سپس پارچه را به درازای 50 سانتی‌متر و پهنای 30 تا 40 سانتی‌متر تا می‌کنند و با سوزن و نخ سبزرنگ به شکل خورجین می‌دوزند و به آن خورجینک می‌گویند. پس از اتمام دوخت خورجینک، درون آن را پر از میوه می‌کنند و درِ آن را می‌بندند. آنها این کار را نمادی از تهیۀ توشه برای خورشید در سفر زمستانی‌اش می‌دانند. شب که از نیمه گذشت، دختربچه درِ خورجین را می‌گشاید و میوه‌های درون آن ‌را به نیت گشایش بخت و برآورده‌شدن آرزوها و رفع مشکلات، به دختران دم‌بخت و نیازمندان می‌دهد (نک‍ : حاتمی، 156). 
همچنین خورجین ابزار دست کوسه‌گلین (ه‍ م)، نوروزخوان و جز اینها برای جمع‌آوری هدایای مردم است (انجوی، 1/ 74، 2/ 15- 18؛ همو و ظریفیان، 232-233). 
امثال‌وحکم و اصطلاحاتی نیز در باب خورجین آمده است، ازجمله: دُزِه بُن هورِن نَتاری بِگِری، یعنی دزد ته خورجین را نمی‌توانی بگیری؛ هورِ سُهر مِنِت خومِه کُشته، بیرینِت مردم، یعنی خورجین سرخ! داخلت خودم رو کشته و بیرونت مردم را (بختیاری) (خسروی، فرهنگ ... ،184؛ کیانی هفت‌لنگ، 102)؛ آقا خورجین رو خر انداخت، خانم چادر به سر انداخت (نائینی)؛ اگر مَردی چه کردی؟ خورجین را تبدیل به توبره کردی (بختیاری)؛ توبرۀ ملا را دزدیدند، گفت: ماتم ندارد یک خورجینم را از وسط می‌برم، دو تا توبره می‌شود (آشتیانی)؛ توی ده راهش نمی‌دادند: گفت خورجینم را ببرید خانۀ کدخدا (شهربابکی)؛ خورجین پر باشد، چه از این سر چه از آن سر (فریدون‌شهر)؛ دشمن از در رفت، از روجین آمد، یه جیب کم داشت، با خورجین آمد (مازندرانی)؛ زن بیوه خورجین خالی می‌آورد که پر کند (سیرجانی) (ذوالفقاری، 1/ 226، 388، 424، جم‍ ، نیز 2/ 1472، 1791، جم‍ ‌).
در بیشتر داستانها، قصه‌ها و افسانه‌های ایرانی نیز شیوۀ تهیۀ خورجین و کاربردهای متفاوت آن به‌عنوان وسیله‌ای مناسب و جادار برای حمل‌ونقل و نگهداری اقلام مختلف آمده است (نک‍ : الول‌ساتن، 24بب‍ ؛ نادری، 214-215). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آهنجیده، اسفندیار، چهارمحال و بختیاری و تمدن دیرینۀ آن، اصفهان، 1378 ش؛ ارشادی، عیدی محمد، فرهنگ بختیاری، تهران، 1388 ش؛ اکرمن، ف.، «پارچه‌های دوران اسلامی؛ تاریخچه»، ترجمۀ زهره روح‌فر، سیری در هنر ایران، به کوشش آرثر اپهام پوپ و فیلیس اکرمن، تهران، 1387 ش، ج 5؛ الول‌ساتن، ل. پ.، قصه‌های مشدی گلین‌خانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ امیراحمدی، بهرام، «صنایع دستی در ایل بختیاری»، ذخایر انقلاب، تهران، 1369 ش، شم‍ 10؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ همو و محمود ظریفیان، گذری و نظری در فرهنگ مردم، تهران، 1371 ش؛ بـازن، مارسل و دیگـران، گیلان و آذربایجان شرقی، تـرجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، 1365 ش؛ بُد، ک. ا. دُ.، «سفرنامۀ لرستان»، دو سفرنامه دربارۀ لرستان، ترجمۀ سکندر امان‌اللٰهی بهاروند و لیلی بختیار، تهران، 1392 ش؛ برهان قاطع؛ بلوکباشی، علی، «ایل بهمئی»، هنر و مردم، تهران، 1344 ش، شم‍ 36؛ بهمن‌بیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، 1324 ش؛ پرهام، سیروس، دست‌بافتهای عشایری و روستایی فارس، به کوشش سیاوش آزادی، تهران، 1364 ش؛ همو، شاهکارهای فرش‌بافی فارس، تهران، 1375 ش؛ پورکریم، هوشنگ، «پاکده»، هنر و مردم، تهران، 1343 ش، شم‍ 27؛ همو، «پاوه»، همان، تهران، 1344 ش، شم‍ 32-33؛ تناولی، پرویز، نان و نمک، تهران، 1370 ش؛ توکلی، غلامرضا، ایل باصری از تُرناس تا لهباز، تهران، 1379 ش؛ تونجی، محمد، المعجم الذهبی، بیروت، 1969 م؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ جوکار، خداخواست، کمربند سبز فارس، شیراز، 1388 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ خسروی، عبدالعلی، تاریخ و فرهنگ بختیاری، اصفهان، 1372 ش؛ همو، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ درداری، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، شیراز، 1388 ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رخش‌خورشید، عزیز و دیگران، بامدی طایفه‌ای از بختیاری، تهران، 1346 ش؛ رسترپو، الویا، زنان ایل بهمئی، ترجمۀ جلال‌الدین رفیع‌فر، تهران، 1387 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، 1354 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سپهری، منصوره، بیاضه روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1387 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سیدصدر، ابوالقاسم، دایرةالمعارف هنرهای صنایع دستی، تهران، 1386 ش؛ سیمای میراث فرهنگی گیلان، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1380 ش؛ شهریار افشار، بیژن، «ایل شکاک»، هنر و مردم، تهران، 1345 ش، شم‍ 44؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ق؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ فریزر، ج. ب.، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1364 ش؛ قاسمی، احد، کوچ‌نشینان دشت مغان، تهران، 1377 ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافته‌ها و نقوش، تهران، 1376 ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ همو، کوچ با عشق شقایق، شیراز، 1377 ش؛ کیانی هفت‌لنگ، کیانوش، ضرب‌المثلهای بختیاری، تهران، 1378 ش؛ گلاک، ج.، «گلیم، جاجیم، زیلو»، سیری در صنایع دستی ایران، به کوشش همو و دیگران، ترجمۀ حمید عنایت، تهران، 1355 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محمدی خمک، جواد، واژه‌نامۀ سکزی، تهران، 1379 ش؛ نادری، افشین، نمونه‌هایی از قصه‌های مردم ایران، تهران، 1383 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش م. غنی‌زاده، تهران، 1372 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ وسگو، جنی‌ها، «قالی‌بافی»، هنرهای ایران، به کوشش ر. د. فریه، ترجمۀ پرویز مرزبان، تهران، 1374 ش؛ هال، آلستر و جوزه لوچیک ویووسکا، گلیم، تاریخچه، طرح، بافت و شناسایی، ترجمۀ شیرین همایون‌فر و نیلوفر الفت‌شایان، تهران، 1377 ش؛ یاوری، حسین، نساجی سنتی ایران، تهران، 1387 ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.