خضر
خِضْر، به باور مردم، پیامبری که عمر جاودان دارد و در صحرا و بیابان، خیر و برکترسان، و یار و یاور گمگشتگان و درماندگان است. مردم بر آناند که دو تن از پیامبران دارای عمر جاویدند: یکی خضر و دیگری الیاس.
در آذربایجان، او را خیدیر یا خدیر نبی (انجوی، جشنها ... ، 2/ 46، 48، 125)، و در کردستان، خِدر زیندوک (سلیمی، زمستان ... ، 146) مینامند. در فرهنگ و ادبیات رسمی، بهویژه ادبیات عرفانی، خضر نماد پیر دستگیر و انسان کامل است. بهرغم آنکه در قرآن کریم نام او نیامده است، اما در متون تفسیری، او را مصاحب موسى و نیز پیشرو سپاه ذوالقرنین در دو قصه از قصههای سورۀ کهف (18) میدانند (نک : ادامۀ مقاله). در پیامبری او اختلاف نظر وجود دارد. به گفتۀ طبری، برخی او را پیامبر دانسته، و برخی نیز گفتهاند که او بندهای بود که خداوند به او علم داده بود ( ترجمه ... ، 4/ 947). در تبصرة العوام آمده است که «برخی از اهل مجوس» گویند که خضر برادر جمشید، و یار انبیا ست و کسی غیر از او یار انبیا نبوده است (رازی، 15).
بیشتر نویسندگان قصههای اسلامی نام وی را بلیا، و یا یلیا فرزند ملکان دانسته (مقدسی، 1-3/ 456؛ میبدی، 5/ 718؛ ابوالفتوح، 13/ 10؛ نیز خزائلی، 192)، و گفتهاند که خضر لقب او ست. به نوشتۀ طبری، او هرجا مینشست، آن موضع سبز میشد (ترجمه، 4/ 948). در تفسیر ابوالفتوح آمده است: «او را برای آن خضر خواندند، که او بر پوستینی سپید نشست؛ چون برخاست، سبز بود»؛ نیز از قولی دیگر آورده است: چون نماز میگزارد، پیرامون او از گیاه سبز میشد (12/ 173، 13/ 10؛ قس: میبدی، 5/ 717- 718).
در بیشتر منابع، از خضر به همراه الیاس یاد شده است؛ این دو، کارکردی مشابه دارند، اما در حوزههای جغرافیایی متفاوت. الیاس (ع) یا ایلیا از پیامبران بنیاسرائیل است و نام او دو بار در قرآن کریم یاد شده است (انعام/ 6/ 85؛ صافات/ 37/ 123). خضر و الیاس در بسیاری از روایتهای داستانِ به ظلمت رفتن اسکندر با هماند و زمانی که به چشمۀ زندگانی میرسند، از آن مینوشند و از اینرو، هر دو جاوید میمانند (نک : ادامۀ مقاله). برخی با استناد به شباهتهای لفظی و معنایی اسامی این دو، آنها را یک تن میدانند. به این ترتیب که تلفظ ایلیا در گویش سریانی «ابلیا» است و این تلفظ با اسم خضر، یعنی «بلیا»، بسیار نزدیک است. افـزون بر این، لفظ الیاس بـا لفظ آس ــ یعنـی گیـاه همیشهسبزِ مـورد ــ قرابت دارد و از این لحـاظ نیز با خضر ــ یعنی سبز ــ هم معنا ست. با توجه به همین شباهتها میتوان الیاس و خضر را یکی دانست و ازاینرو میتوان از شخصیت خضر که در کتابهای عهد قدیم و عهد جدید عنوانی ندارد و نامش در قرآن نیز نیامده است، پرده برداشت (خزائلی، 192).
در میان پیشینیان نیز این دیدگاه که خضر و الیاس یک تن بودهاند، وجود داشته است؛ چنانکه سورآبادی نیز به این موضوع اشاره کرده است (3/ 2107). نکتۀ جالب توجه دیگر اینکه مقدسی دربارۀ الیاس نکتهای را نقل میکند که شباهت معنایی او را با خضر نشان میدهد. به نوشتۀ وی، الیاس سیاح بود و گیاه سبز میخورد؛ بهگونهای که آن گیاهان درون بدنش دیده میشد (1-3/ 470). در متون گذشته، بر کارکرد یکسان خضر و الیاس، یعنی نجات گمگشتگان و درماندگان تأکید شده است؛ با این تفاوت که یکی در دریا، و دیگری در بیابانها این وظیفه را برعهده دارند. طبری در اینباره در دو موضع مختلف تفسیر خود مینویسد که خداوند خضر را موکل بر دریاها کرده تا چنانچه کسی که اجل او فرا نرسیده است، در دریا غرق شود، وی را نجات دهد و همچنین، به کشتیهایی که راه گم میکنند، راه را نشان دهد؛ و نیز الیاس از سوی خداوند موکل بر خشکی است و گمگشتگان در خشکی را راهنمایی میکند؛ همچنین، اگر کسی در بیابان بمیرد، الیاس بر او نماز میگزارد و چنانچه کسی نباشد، الیاس آن مرده را نیز دفن میکند. طبری اضافه میکند این دو خود را به کسی پدیدار نمیکنند، مگر کسانی را که خود بخواهند، «خویشتن بدو نمایند» (نک : ترجمه، 4/ 948- 949، 6/ 1543-1551؛ قس: سورآبادی، 2/ 1438- 1439، 3/ 2109؛ مقدسی، 1-3/ 456-457؛ بوشنجی، 281). ابوالفتوح بیآنکه به کارکرد الیاس اشاره کند، ضمن داستانی، از قول او مینویسد که خضر در جزایر دریا باشد (16/ 232). اما برخی از متون تفسیری، خضر را موکل بر خشکی، و الیاس را موکل بر دریا میدانند (نیشابوری، 338).
آنچه میان مردم ایران رایج است نیز منطبق با دیدگاه اخیر است. متولی زیارتگاه خضر در روستای کولغانِ میناب میگفت خضر و الیاس برادر، و هر دو فرزندان نوح پیامبر (ع) هستند. الیاس داخل دریا، و خضر کنار دریا در ساحل است. خلیفۀ مارگیر از بابازارهای (برای بابازار، نک : ه د، اهل هوا؛ زار) مشهور میناب میگفت: الیاس قدمگاه ندارد؛ زیرا، جایگاه او در اعماق دریا ست و خضر در «پشتۀ دریا»، یعنی در خشکی است (جعفری). این دیدگاه، با اندکی تفاوت، میان مردم لرستان و ایلام (اسدیان، 159)، و شهرهای مختلف خوزستان نیز رایج است (جعفری <قنواتی>، تحقیقات ... ).
در باورها و آداب و آیینها از خضر کمک خواسته میشود. در بیشتر داستانها نیز، اعم از ادبیات کتبی و شفاهی، خضر به کمک درماندگان و گمگشتگان میآید، خواه در خشکی باشند و خواه در دریا، و الیاس تنها حضور ندارد، بلکه همیشه همراه خضر است (نک : ادامۀ مقاله). در برخی داستانها نیز تأکید شده است که خضر در خشکی، و الیاس در دریا ست (نک : منتخب ... ، 138- 139). در یکی از روایتهای اسکندرنامه، پیری که او را قطبالاقطاب میگویند، به الیاس میگوید: «شما در دریاها یاری دهید و خضر همراه اسکندر شود» (باقیمحمد، 1/ 443). در برخی مناطق، خضر و الیاس را یک تن میشناسند و آن را به صورت خضرِ الیاس تلفظ میکنند؛ برای نمونه، مردم ایل قاراپاپاقْ خضرِ الیاس را یکی از اوتاد اربعه میدانند و بر این باورند که او نگهبان آبها و دریاها، و ناجی مردم گمکردهراه و کشتیشکستگان است و دستیارانی دارد که به شکل پری نمایان میشوند (قهرمانپور، 347). در برخی از مراسم و آیینها نیز، که از خضر و الیاس با هم نام میبرند، یا مراسمْ موسوم به هر دوی آنها ست، باز هم خضر برجسته است؛ مانند مراسم تهیۀ قاووت خضر نبی در آذربایجان (نک : انجوی، جشنها، 2/ 127- 128؛ نیز نک : آیین سفرۀ خضر، در همین مقاله). میبدی نوشته که خضر از مردم فارس (ایرانی؟) است و در جای دیگر، پدر خضر را ایرانی، و مادرش را رومی آورده است (5/ 718). در طرائق الحقائق نیز از قول دیگران آمده که خضر در حوالی شیراز متولد شده است (نک : معصومعلیشاه، 1/ 521).
برخی پژوهشگران بر این باورند که بر اثر توجه صوفیان به خضر، بهتدریج خضر اهمیت بیشتری یافت و الیاس را تحتالشعاع قرار داد؛ بهگونهای که عامۀ مردم بهکلی الیاس را فراموش کردهاند و نجات خود را، چه در دریا و چه در خشکی، از خضر میخواهند (خزائلی، 210؛ پورنامداریان، رمز ... ، 271-272).
موسى (ع) و خضر
در قصهای که بسیار مختصر در قرآن کریم (کهف/ 18/ 59-81) بدان اشاره شده، نامی از خضر نیامده، و از مصاحب موسى (ع) با عنوان بندهای از بندگان ما، یاد شده است؛ البته بندهای که خداوند او را مورد محبت و لطف قرار داده، و اسرار غیبی را به او آموخته است.
مفسران این قصۀ کوتاه را شرح و بسط فراوان داده، و از بندۀ یادشده با عنوان خضر یاد کردهاند. این قصه با اختلافاتی، در بسیاری از متون تفسیری، عرفانی و تاریخی آمده است. براساس این روایتها، موسى (ع) از خداوند میپرسد: «کسی از من آگاهتر هست که نزد او شاگردی کنم؟». ندا از خداوند میرسد: «هست و نامش خضر بن عامیل است و میتوانی او را در مجمعالبحرین، جایی که ماهی مرده زنده میشود، ببینی». موسى (ع) با شاگرد یا خادم خود ــ یوشع ــ به آنجا میرود و پس از ماجراهایی، خضر را میبیند و از وی درخواست میکند که اجازه دهد همراه او باشد. خضر میگوید: توانایی تحمل همراهی مرا نداری. موسى (ع) قول میدهد در مقابل کارهای او اعتراض نکند و به این ترتیب با خضر همراه میشود. خضر دست به کارهایی میزند که ظاهراً عجیب و دور از انصاف است؛ کشتیای را که در آن نشستهاند، سوراخ میکند، پسربچهای را میکشد و دیواری را که در حال فروریختن است، استوار میکند. موسى (ع) نیز هربار اعتراض میکند و خضر هم پس از هر اعتراض، قول او را به یادش میآورد. سرانجام خضر ضمن تفسیر و تأویل کارهای خود، موسى (ع) را ترک میکند (نک : ترجمه، 4/ 952-956؛ سورآبادی، 2/ 1436-1446؛ ابوالفتوح، 13/ 5-16؛ میبدی، 5/ 716 بب ). در متون تفسیری یهود، قصهای شبیه به این وجود دارد که در آن، جای خضر و موسى (ع) را الیاس و یوشع بن لاوی گرفتهاند (خزائلی، 195).
از قصۀ خضر و موسى (ع) روایتی شفاهی در آشتیان ثبت شده که کموبیش شبیه به روایتهای کتبی است و در آن، از یوشع با عنوان وزیر موسى (ع) یاد شده است (نادری، افشین، 233- 235). افزون بر مفسران، صوفیان و عارفان نیز به این قصه علاقۀ فراوان نشان داده، و برای توضیح و تشریح دیدگاههای خود دربارۀ ولی و انسان کامل، علم لدنی، علم نبی و ولی، و مقایسۀ مقام ولی و نبی بسیار به آن استناد کرده، و برخی نیز دست به تأویل و تفسیر آن زدهاند (نک : پورنامداریان، همان، 217- 219).
با توجه به تأثیر این دیدگاهها بر مجموعۀ اندیشۀ ایرانی، ازجمله فرهنگ و ادب شفاهی، و بازتاب آن در برخی افسانهها، توضیح بسیار مختصر دیدگاه عرفا و متصوفه از قصۀ خضر و موسى (ع) ضروری مینماید. از دیدگاه آنها، خضر در این قصه نماد انسان کامل، پیر طریقت و برخوردار از علم لدنی است. علمی که او دارد، علم اکتسابی نیست که با مدرسهرفتن بتوان آن را به دست آورد و تنها انسانهایی خاص میتوانند به آن دست یابند (همو، داستان ... ، 1/ 284-287)؛ زیرا به گفتۀ مولوی، چنین علمی «بخشش یزدان» است و «در میان جان انسانها» سرچشمه دارد (دفتر 4/ 544). صاحب این علم ولی و مرشد است. از نظر برخی از متصوفه، ولی برتر از نبی است؛ زیرا نبی علم وحی دارد، اما ولی دارای علم سرّ است و بدین ترتیب، از مسائلی آگاه است که نبی از آنها آگاه نیست (زرینکوب، 91). نسفی نیز ضمن تأویل قصۀ خضر و موسى (ع) مینویسد که خضر دانا به طبایع و حقایق اشیاء است و در عالم هیچکس علم و قدرتی برابر ولی ندارد؛ زیرا او تجلی خاص خدا ست (ص 307- 309). از اینرو، شخصی که مصاحب ولی است، باید بیهیچ شک و تردیدی و پرسشی، سخنان او را بپذیرد و به کار بندد. در همین ارتباط، نجمالدین رازی در بیان شرایط و صفات مریدی و آداب آن، ضمن اشاره به قصۀ خضر و موسى (ع) مینویسد که مرید نباید بر احوال و افعال شیخ اعتراض کند و هرچه را در نظر او بد جلوه میکند، نتیجۀ نقص و کژفهمی خود بداند و به نقصان شیخ مرتبط نکند؛ حتى اگر شیخ او را به خلاف شرع فراخواند، باید بپذیرد و باور داشته باشد که شیخ خلاف شرع نمیکند (ص 146-147).
صاحب مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة نیز در همین ارتباط و ذیل شرح «در آداب مرید با شیخ» مینویسد که مرید باید به هیچوجه، چه در ظاهر و چه در باطن، به رفتار شیخ اعتراض نکند و «هرگاه که بر وی چیزی از احوال شیخ مشکل آید و وجه صحت آن بر او مکشوف نگردد، قصۀ موسى (ع) و خضر یاد کند ... و هرچه علم او بدان ره نبرد از تصرفات شیخ، حوالت آن با قصور فهم و قلّت علم خود کند» (عزالدین، 220-221). شاید دقیقترین مصداق چنین سالکی را بتوان در داستان شیخ صنعان دید؛ وقتی پیروان شیخ او را در ولایت ترسایان به حال خود رها میکنند و به شهرشان بازمیگردند، یکی از پیروان که با آنها نرفته است، از وضع و احوال شیخ میپرسد و آنها میگویند: شیخ در نتیجۀ عشق دختری ترسا به خوکچرانی روی آورده، و زُنار بسته است. آن یار ضمن سرزنش ایشان میگوید که این چه رسم وفاداری است: چون نهاد آن شیخ بر زنار دست/ جمله را زنار میبایست بست، و ادامه میدهد که همۀ شما باید ترسا میشدید؛ پس از آن، یاران را تشویق میکند تا همراه او نزد شیخ برگردند (عطار، منطق ... ، 286 بب ).
آنچه دربارۀ علم ولی و نبی و مقایسۀ مقام آنها گفته شد، دیدگاه همۀ متصوفه نیست. برخی از آنها دیدگاههایی متفاوت دارند (برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نک : دبا، خضر). افزون بر عرفا و متصوفه، پیروان نظریۀ یونگ نیز قصۀ خضر و موسى (ع) را مورد توجه قرار داده، و آن را براساس دیدگاه این نظریهپرداز تحلیل کردهاند (نک : پورنامداریان، رمز، 217- 218؛ شایگان، 382-383). بازتابِ اشراف خضر به علم لدنی در بسیاری از داستانها دیده میشود. در یکی از روایتهای ابومسلمنامه، روایت بلندی از ملاقات احمد زمجی، یکی از یاران ابومسلم، و خضر نقل میشود که براساس آن، خضر شگفتترین هنرهای جنگاوری را به احمد زمجی میآموزد تا در آیندۀ بسیار دور، سپهسالار ابومسلم شود. سپس او را، مانند اصحاب کهف، صدها سال در غاری به خواب عمیق میبرد تا اینکه دورۀ ابومسلم (سدۀ 2 ق) فرا رسد و احمد زمجی به خدمت او در بیاید (اسماعیلی، 146). در یکی از روایتهای سنگ صبور، تیپ 408 فهرست آرنـه ـ تامپسون، خضر همچون عالم به اسرار غیب، بر دختر قهرمان افسانه پدیدار میشود و آیندهاش را پیشبینی میکند (نک : انجوی، 3/ 224-225).