خسرو و شیرین
خُسْرو و شیرین، دومین منظومۀ نظامی گنجوی، روایت عشق میان خسرو پرویز، پادشاه ساسانی، و شیرین، شاهزادۀ ارمنی. خسرو و شیرین همچون دیگر آثار نظامی، سرشار از اشارات، کنایات و مثلهای برخاسته از فرهنگ شفاهی است و میتوان حضور و ارائۀ پررنگ باورها و آداب و رسوم مردمی را یکی از ویژگیهای بنیادین آن دانست.
این عشقنامه در بحر هزج سروده شده است و حدود 500‘6 بیت دارد. نظامی این اثر را در 576 ق / 1180 م به پایان برده، و به اتابک شمسالدین محمد جهانپهلوان بن ایلدگز تقدیم کرده است (صفا، 2/ 802). به گفتۀ برتلس، نظامی خسرو و شیرین را پس از مرگ معشوق و همسر اولش، آفاق، آغاز کرده است (نک : ایرانیکا).
داستان با پادشاهی هرمز و تولد خسرو آغاز میگردد. خسرو در جوانی پس از شنیدن وصف زیبایی شیرین ــ شاهزادۀ ارمنستان ــ از زبان شاپور، نادیده عاشق او میشود، اما در کشمکش برای دیدن یار، با خبر مرگ هرمز و قیام بهرام چوبین مواجه میگردد. خسرو پس از یاری گرفتن از قیصر روم، با مریم، دختر او، ازدواج میکند. داستان با ورود فرهاد کوهکن و دلدادگی او به شیرین به اوج میرسد. خسرو پس از آنکه موفق نمیشود فرهاد را با وعدههای مادی از عشق شیرین رویگردان کند، او را روانۀ کندن کوه بیستون میکند و سرانجام با حیلهای، سبب مرگ او میشود. در نهایت، پس از مرگ مریم، خسرو با شیرین ازدواج میکند، اما مدتی بعد به دست پسر خود، شیرویه، کشته میشود و شیرین نیز در آرامگاه خسرو با خنجری به زندگی خود پایان میدهد (نک : نظامی، 119-397). برکناری هرمز از پادشاهی، قیام داییهای خسرو پرویز، یاری گرفتن خسرو از قیصر روم، و قیام بهرام چوبین و بر تخت نشستن خسرو از وقایعی است که در مستندات تاریخی تأیید شدهاند ( ایرانیکا؛ سادات، 13).
پیش از آنکه نظامی خسرو و شیرین را به نظم بکشد، روایتهایی از این عشقنامه در تاریخ طبری، شاهنامۀ فردوسی و غرر الاخبار ثعالبی (نک : دنبالۀ مقاله) آمده است. بنابراین بنمایۀ این داستان پیش از نظامی وجود داشته، و علاوه بر منابع مکتوب، احتمالاً روایتهای شفاهی آن نیز در آذربایجان رایج بوده است (نک : برتلس، 72-73).
به گفتۀ زرینکوب، این داستان از دیرباز در گنجه شهرت داشته و ماجراهای آن نقل میشده است و مسافران بغداد و مکه آثار و بناهای بازماندۀ مربوط به این عشق را دیده بودند (ص 74). نفیسی آن را مانند ویس و رامین، از حکایات ملی ایران میداند که از صدر اسلام در یادها مانده و نظامی آن را جاودان کرده است (ص 79). نظامی خود بیان میکند که آن را براساس دستنوشتهای در بَردع ــ یکی از شهرهای ارمنـستان ــ سروده است: بیاضش در گزارش نیست معروف/ که در بردع سوادش بود موقوف (ص 142). ظاهراً قبل از سقوط دولت ساسانی هم، یک یا چند روایت شفاهی راجع به این مطلب وجود داشته، و پارههایی از آنها در برخی از متون عربی و فارسیِ خداینامه (خوتای نامگ) ثبت شده است (کریستنسن، 497- 498).
زرینکوب به بنمایههایی که در این داستان، ریشه در ادب شفاهی دارند، اشاره میکند: عاشق شدن بدون دیدن، برخوردهای اتفاقی و تقارنهای نابیوسیده مانند برخورد ناشناس خسرو و شیرین هنگام آبتنی شیرین، و کندن جوی شیر و کوه بیستون (ه م) با تیشه نشانههایی از تخیل مردمی دارند؛ نیز برخی خوابها مانند به خواب دیدن خسرو نیای خود، انوشیروان (ه م) را، و اینکه انوشیروان رسیدن به دولت را به وی بشارت میدهد؛ حتى اندیشۀ خوشباشی و اغتنام فرصت، یک فلسفۀ مردمپسند است. کثرت اشارات مربوط به آداب و رسوم مردم و فراوانی امثال، حکایت از منشأ داستان دارد (ص 100-101).
شیرین یک شخصیت تاریخی است (نک : ایرانیکا)، اما برخی از نویسندگان دورۀ اسلامی که به مآخذ پهلوی دسترسی نداشتهاند، مانند دینوری، حمزۀ اصفهانی و یعقوبی، به داستان خسرو و شیرین اشارهای نکردهاند (نک : زرینکوب، 94). در تاریخ بلعمی، از شیرین با تعبیر کنیزک زیبای رومی یاد شده است که خسرو دستور داد صورتش را بر سنگ نگاشتند و پس از مرگش، کوشید مانند او را در روم بیابد، اما نتوانست (1/ 1089-1091). در شاهنامۀ ثعالبی، شیرین زنی است در نهایت زیبایی که خسرو در جوانی، پنهانی به او عشق میورزیده و سرانجام، به رغم مخالفت بزرگان و رجال که او را لایق پادشاه نمیدانستند، با او ازدواج کرده و قصری طلایی را به سکونت او اختصاص داده است (ص 333-334).
برخی از مورخان و نویسندگان اسلامی بر پایۀ روایتی، شیرین را مادرخواندۀ یزدگرد دانسته و آوردهاند: منجمان به پرویز گفتند: یکی از پسران او که نقصی در بدن دارد، پادشاهی را از او غصب خواهد کرد. خسرو پرویز فرزندان ذکور خود را زندانی کرد و از زنان باز داشت. شهریار، یکی از پسران او، به شیرین پیغام داد که زنی را برای او بفرستد، در غیر این صورت خود را خواهد کشت. شیرین زن حجامتگر زشترویی را در لباس رجال روانه کرد. شهریار با او درآمیخت و زن بارگرفت و یزدگرد زاده شد. شیرین او را در خفا پروراند و بزرگ کرد (نک : طبری، 2/ 767- 769؛ خواندمیر، 1/ 253). گفتنی است که تنها در مجمل التواریخ، از او به عنوان همسر خسرو پرویز یاد شده است (نک : ص 79-81).
شیرین در روایتهای تاریخی دو چهرۀ متضاد دارد: زنی از نژاد شاهزادگان، پاکدامن و با خصلتهای نیک انسانی که همسر خسرو است، و در مقابل، کنیزی بیمایه که از زنان حرمسرای خسرو است. این دوگانگی شخصیت او در تفاوت روایت نظامی و فردوسی دیده میشود. در روایت نظامی، شیرین چهرۀ غالب و زنی پاکدامن و از نژاد شاهان است، اما در روایت فردوسی، شیرین زنی از نژاد و طبقۀ پست اجتماعی، بدنام و بیرحم است که مریم، همسر خسرو، را میکشد (نک : نظامی، 154-157؛ فردوسی، 8/ 266-270؛ زرینکوب، 93؛ ایرانیکا). به نظر میرسد وجهۀ منفی شخصیت شیرین در روایت نظامی، در وجود «شکر اصفهانی» جلوهگر شده باشد. تمرکز اصلی نظامی در روایت عشق خسرو و شیرین است (نک : ایرانیکا). اما روایت فردوسی به تاریخ نزدیکتر است. فردوسی با بیعلاقگی و به گونهای کماهمیت، به این داستان میپردازد و برخلاف نظامی، شیرین را معرفی نمیکند (نک : خائفی، 489). نظامی خود به این تفاوت آگاه است و دلیل آن را کهولت سن فردوسی میداند: حکیمی کاین حکایت شرح کرده است/ حدیث عشق از ایشان طرح کرده است/ / چو در شصت اوفتادش زندگانی/ خدنگ افتادش از شست جوانی (ص 143).
سومیـن شخصیت اصلی این داستان، فرهاد ــ رقیب خسرو ــ است که فردوسی نامی از او نمیآورد و ظاهراً پرداختۀ نظامی است و آن را از روایتهای شفاهی اخذ کرده است؛ بهویژه روایتهای اقوام کُرد. نفیسی معتقد است که این روایت را نظامی از مردم گرفته و برای اولین بار به نظم کشیده است (ص 79؛ نیز نک : مظفری، 457). به گفتۀ محمد قزوینی و بدیعالزمان فروزانفر، در امهات کتابهای تاریخ اسلام نامی از فرهاد آورده نشده است؛ اما قابل ذکر است که در تاریخ طبری شمهای از این عشق روایت شده، و مؤلف مجمل التواریخ و القصص نیز از فرهاد به عنوان یکی از سپهبدان خسرو نام برده است (ص 96؛ نیز نک : مظفری، 450). کهنترین شاهد از آنِ ابوالحسن علی بن الیاس آغاجی ــ از معاصران دقیقی ــ است که در بیتی از فرهاد یاد کرده است: به تندی چنان اوفتد در برم/ که میتین فرهاد بر بیستون (نک : همو، 449-452).
برخی از محققان این حوزه، در پس چهرۀ داستانی فرهاد، فردی جسور و انقلابی را میبینند که به عنوان نمایندۀ اقشار اجتماعی و رمز قدرت طبقۀ کاسبان بیدارشده و بهپاخاسته علیه دستگاه ساسانی است (اسداللهیف، 37؛ برتلس، 85-86؛ احتشامی، «فرهاد ... »، 71). در کتابهای قدیم، فرهاد مهندس و حجار بوده و کار ساخت برخی بناهای عصر خسرو پرویز منسوب به او ست؛ اما پس از نظامی، به چنان شهرتی میرسد که شاخهای از قبایل کرد ــ مانند کلهر ــ خود را از نژاد او میدانستند (یاحقی، 629-630).
بنمایۀ دیگری که از اساطیر قدیم گرفته شده، مرگ فرهاد است که شباهت به مرگ سیاوش دارد. هنگامی که تیشۀ خونآلود فرهاد، در خاک بیستون فرو میرود، در آنجا درخت اناری سبز میشود که میوۀ آن داروی هر دردی است؛ همانگونه که از خون سیاوش گیاهی میروید که نماد جاودانگی او ست (احتشامی، «شیرین»، 137). پژوهشگری دیگر شخصیت فرهاد را در این داستان به عنوان شخصیتی بنیادین ارزیابی میکند؛ شخصیتی که در مقابل عشق زمینی که نماد آن خسرو است، نماد «عشق مینوی» است. از نظر او، ویژگی بنیادین این عشق آن است که در آن، عاشق و معشوق به وصال نمیرسند و هر دو یا یکی از آنها جان در کار عاشقی میکنند. وی سرانجام نتیجه میگیرد که همین امر باعث شده است که اندکاندک فرهاد جای خسرو را در نظیرههای خسرو و شیرین بگیرد و حتى نام این نظیرهها به فرهاد و شیرین یا شیرین و فرهاد تغییر کند (کزازی، 41؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله).
شهرت این داستان تا اندازهای است که یکی از عناصر تصویری بر روی سفالینهها، چینیها، بطریها و کوزۀ قلیانها صحنۀ دیدار خسرو و شیرین است (راوندی، 7/ 548) و منشأ الهام در تصویرگری قالیچههای ایرانی نیز قرار گرفته است (تناولی، 11- 18، 63-65). پذیرش و پسند این داستان تا جایی ریشه دوانده بود که بعدها تصویر اناهیتا را بر روی سکههای دورۀ خسرو پرویز، تصویر شیرین میپنداشتند (باستانی، 280). در ایران، بناها، چشمهها، نقاط جغرافیایی و محلهای زیادی را به نام شخصیتهای این داستان نامگذاری کردهاند، مانند بنای تاریخی داشکَسَن در جنوب شرقی شهر سلطانیه که در دل کوه کنده شده و مردم محل آن را به نام «شیرین و فرهاد» میخوانند (گنجوی، 1). همچنین بقایای قلعهای در کرمانشاه وجود دارد که به قلعۀ مریم یا قلعۀ شکر مشهور است؛ به گفتۀ مردم بومی، شیرین به سبب حسادت به مریم، از خسرو خواست که او را بکشد، اما خسرو که نمیخواست این کار را کند، برای او قلعهای دور از دسترس ساخت و مریم را در آنجا زندانی کرد (دانشنامه ... ، 5/ 248).
برخلاف داستان لیلی و مجنون (ه م)، خسرو و شیرین را باید یکی از داستانهای نمونهوار عاشقانۀ ایرانی به شمار آورد؛ زیرا بسیاری از اجزاء آن با ویژگیهای عاشقانههای ایرانی منطبق است. برخی از ویژگیهای داستانها و افسانههای عاشقانۀ ایرانی را چنین برشمردهاند: 1. عاشق شدن با توصیف یا با دیدن تصویر یا دیدن چهرۀ محبوب در خواب؛ 2. فعال بودن شخصیت عاشق و معشوق؛ 3. سفر؛ 4. مراعات مسائل اخلاقی و عرف جامعه به گونهای که تا پیش از ازدواج، مناسبات جنسی میان عاشق و معشوق وجود ندارد (برای آشنایی با این ویژگیها، نک : ه د، افسانه). این ویژگیها را به خوبی در داستان خسرو و شیرین میتوان دید. خسرو براساس توصیفی که شاپور از شیرین ارائه میکند، عاشق شیرین میشود. شیرین نیز با دیدن تصویر خسرو، دلدادۀ او میشود. سفر شیرین به مداین و سفر خسرو به ارمن و نیز تأکید شیرین به مهینبانو که «که گر خون گریم از عشق جمالش/ نخواهم شد مگر جفت حلالش» (ص 202) و پایبندی شیرین به این سخن از دیگر مصداقهای ویژگیهای مذکور است. پایبندی عاشق و معشوق به مسائل اخلاقی به گونهای است که یکی از پژوهشگران ضمن مقایسۀ خسرو و شیرین با داستانهای عاشقانۀ غربی، نتیجه میگیرد که برخلاف داستانهای عاشقانۀ غربی، در داستانهای ایرانی، «عشق الزاماً به زناشویی میانجامد» (ستاری، 3-5).
فرهنگ و رسوم مردمی
منظومۀ خسرو و شیرین بهسبب توجهی که نظامی به زبان محاوره داشته و شیوۀ بیانی که به آن پایبند بوده، سرشار از لغات و اصطلاحات مردم کوچه و بازار (طاهری، 382) و اعتقادات و آداب و رسوم مردمی است. گرایش به لغات گفتاری یا آنچه ادیبان «سوقه» میخواندهاند، تمهیدی است که شاعر به کار میبرد تا پیوند با مخاطب حفظ شود و نوعی رنگ واقعگرایی به کلام او دهد (زرینکوب، 230).
اصطلاحات و کنایات گفتاری (شفاهی)
نظامی بیشتر اصطلاحات و کنایات را از زبان زنان آورده، که اغلب آنها از زبان شیرین بیان شده است؛ از آن جملهاند: خواب خرگوش (ص 156، 235)؛ نور على نور (ص 137)؛ گردن خاریدن، کنایه از حیرت کردن (ص 138)؛ مبارکمرده، کنایه از غلام و بیچاره: اسیری را به وعده شاد میکن/ مبارکمردهای آزاد میکن (ص 221)؛ سلام خشک، کنایه از هدیهای بسیار ناچیز (ص 251)؛ پشم کشیدن، کنایه از بیاهمیت دانستن (ص 252)؛ در پیش کردن، به معنای در را بستن (ص 326)؛ وقت سر خاراندن نداشتن (ص 327)؛ مو درآوردن زبان (ص 341)؛ بر یخ نوشتن، کنایه از قطع امید کردن (ص 342)؛ آنکاره (ص 203)؛ چو خر در گل فروماندن (ص 239)؛ سرسری، به معنای کار بیهدف و ساده انگاشتن (ص 412)؛ شیرینی، کنایه از رشوه (ص 268)؛ خر راندن، کنایه از خود را به ندیدن زدن (ص 275)؛ پالودۀ روغنگذار، که ظاهراً کنایه از پالودهای نه چندان شیرین بوده است (ص 325).
مثلهای رایج
مراد آن به که دیر آید فرادست/ که هرکس زودخور شد، زود شد مست (ص 234)؛ مرا بگذار تا گریم بدین روز/ تو مادرمرده را شیون میاموز (ص 253)؛ کند با جنس خود هر جنس پرواز/ کبوتر با کبوتر باز با باز (همانجا)؛ سیه را سرخ چون کرد آذرنگی/ چو بالای سیاهی نیست رنگی (ص 187)؛ نمیشد موش در سوراخ کژدم/ به یاری جایروبی بست بر دم (ص 231)؛ به خلوت نیزش از دیوار میپوش/ که باشد در پس دیوارها گوش (ص 303)؛ تو نیکی بد نباشد نیز فرزند/ بود تره به تخم خویش مانند (ص 390).
آداب و رسوم اجتماعی
بسیاری از آداب، رفتارها و رسوم اجتماعی در این منظومه بازتاب یافته است که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: لباس سیاه پوشیدن در سوگواریها (ص 160)؛ شب خوش (ص 205)، اصطلاحی که در هنگام شب به جای خداحافظی به کار میبردند و معادل شببهخیر امروزی است؛ شِکَر بر مجمر ریختن (ص 302)، در گذشته، برای اینکه فضا را خوشبوتر کنند، در آتشدان علاوه بر عود، شکر هم میریختند (نک : خطیبرهبر، 511)؛ پنجنوبت زدن، که اشاره به نواختن نقاره در 5 نوبت است (ص 127).
باورها
اسپند دود کردن مادران برای سلامتی فرزندان (ص 131)؛ پای بز افکندن، اشاره به افسونی که بر پای بز میدمیدند (ص 359؛ نیز نک : هدایت، 53)؛ جَستن دل، نشانۀ آن است که انسان گرفتار عشق کسی یا چیزی میشود (ص 252)؛ اگر دیوانه ماه نو را ببیند، آشفته میشود (ص 269)؛ زمین 7 طبقه دارد (ص 138)؛ و آدمخوار بودن سیاهان (ص 258).
پزشکی مردمی
در این منظومه، به بسیاری از بیماریها و نیز راههای معالجۀ آنها اشاره شده است که ازجمله میتوان از این نمونهها یاد کرد: استسقا، نوعی بیماری که بیمار آب بسیار مینوشد (ص 195)؛ کسی که تب دارد، نباید حلوا بخورد (ص 221)؛ شیرینی خوردن باعث افزایش صفرا میشود (ص 341)؛ گرمابه برای بیماری سرسام بد است (ص 252)؛ برای معالجۀ استخوان شکسته مومیایی به کار میبرند (ص 342)؛ خوردن شکر در گرما زیانبخش است (ص 217).
مشاغل و پیشهها
در خسرو و شیرین نظامی به بسیاری از پیشههای آن روز اشاره شده است، مانند بوریاباف (ص 242)؛ پالانگر، که کارش ساختن پالان چهارپایان بود (ص 251)؛ جلاد که مسئول کشتن یا شکنجۀ محکومان بود (ص 412؛ نک : معین، ذیل واژه)؛ چوبکزن، کسی که در هنگام سحر در ماه رمضان، برای بیدار و هوشیار کردن مردم چوبک میزده است (ص 241؛ نک : معین، ذیـل واژه)؛ حکـاک (ص 141؛ نیـز نک : ه د، حکاکی)؛ دهلزن (ص 304)؛ و قصاب (ص 281).
بازیها
ازجمله بازیها و سرگرمیهایی که در این منظومه به آنها اشاره شده است، میتوان از این موارد یاد کرد: حقهبازی یا تردستی و شعبدهبازی (ص 283)؛ انگشتری باختن، که نوعی قمار بوده است (ص 213)؛ شیشهبازی (ص 235)؛ شطرنج (ه م) و اصطلاحات آن، مانند شهانگیز (ص 199)، شهرخ (ص 228)، شهمات (ص 383)؛ و نیز نرد و اصطلاحات آن مانند کعبتین (ص 161، 366)، و منصوبه (ص 176).
افسانهها
در این منظومه، به برخی افسانهها یا بعضی از بنمایههای مشهور اشاره شده است، ازجمله: افسانۀ مشهور به دام انداختن روباه گرگ را و طعمه را به دست آوردن (ص 210): مثل زد گرگ چون روبه دغا بود/ طلب من کردم و روزی تـرا بـود. از این افسانه کـه مطابـق بـا تیپ B35 آرنه ـ تامپسون است، روایتهای فراوانی در ایران ثبت شده است (برای برخی از این روایتها، نک : انجوی، تمثیل ... ، 5-6؛ الولساتن، 114؛ تاکههارا، 253-254). مثل مشهور «آقا گرگ عیدت مبارک» نیز از همین افسانه گرفته شده است (انجوی، همانجا). در برخی افسانههای سحرآمیز، قهرمان افسانه ابزارها یا اشیاء سحرآمیزی هدیه میگیرد که آنها را به هنگام فرار از دست دیو یا جادوگر، به کار میبرد. مثلاً وی با انداختن آینه، شانه، سوزن و سیماب موانعی بزرگ مانند کوه، بیشه، خارزار و دریا در راه تعقیبکننده ایجاد میکند (مثلاً نک : دو روایت ... ، 103؛ نیز انجوی، قصهها ... ، 1/ 8-13). نظامی در این بیتها به همین بنمایه اشاره کرده است: نپوشد برتو آن افسانه را راز/ که در راهی زنی شد جادوییساز/ / فکند آن آینه و آن شانه را چُست/ کزین کوه آمد و زان بیشهای رُست (ص 174).