خاکساریه
خاکْساریّه، از طریقههای صوفیه که بهویژه از دورۀ صفوی به این سو در ایران رواج داشته است. نام این طریقه ظاهراً برگرفته از نام برخی شیوخ متقدم آن همچون بابا داوود خاکی (د 994 ق/ 1586 م)، و یا شاه خاکسار اپرم پارسی است. برخی نیز واژۀ خاکسار (چون خاک) را اشاره به فقر و تواضع پیروان این طریقه میدانند (ادهمی، 535؛ فتوتنامهها ... ، 144-145؛ امین، «پیوند … »، 16؛ آیین ... ، 280).
خاستگاه و تاریخچه
خاکساریه در شجرهنامه (کرسینامه)های مشایخ خود، پیشینۀ این سلسله را از طریق علی (ع) و پیامبر (ص) به انبیای الٰهی و آدم (ع) میرسانند. شاید نسبت ابوترابی نیز که اغلب همراه عنوان شخصیتهای خاکساریه میآید، بهسبب انتساب این طریقه به علی (ع) باشد. افزون بر اینها، نام سلمان فارسی هم در شمار حلقههای متقدم این طریقه آمده است؛ البته برخلاف بسیاری از طریقههای تصوف که عرفا و اولیای نامداری را در سلسلۀ مشایخ خویش ذکر میکنند، بیشتر نامهای موجود در کرسینامههای خاکساریه، ناآشنا و رمزیاند؛ از اینرو، ترسیم خط سیر تاریخی خاکساریه با تکیه بر منابع خود این طریقه چندان ممکن نیست (زرینکوب، 377؛ منجمی، 17، 21-30؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار … ، 39-41، 49؛ ادهمی، 393).
یافتههای برآمده از پژوهشهای تاریخی نیز چندان قابل توجه نیست و اطلاع زیادی از پیشینۀ این طریقه تا دورۀ صفویه بهدست نمیدهد و سبب آن شاید این باشد که بیشتر خاکسارها از تودۀ مردم بوده، و کمتر مورد توجه تاریخنگاران قرار گرفتهاند. افزونبراین، بسیاری از مشایخ آنان نیز گرایشهای شیعی داشته، و با پنهان کردن عقاید خود، در تقیه و گمنامی بهسر میبردهاند. مجموعۀ این عوامل ابهامی تاریخی دربارۀ خاستگاه، زمینههای شکلگیری و تاریخچۀ اولیۀ این طریقه بهوجود آورده، و ارائۀ نظریههای گوناگون در این زمینه را سبب شده است، چنانکه بعضی محققانْ این طریقه را ادامۀ حروفیان، نقطویان و حتى دورهگردان مانوی میدانند که خود را در قالب خاکساریه پنهان کردند.
برخی دیگر نیز نسبت جلالی را که اغلب همراه نام این طریقه ذکر میشود، شاهدی بر انشعاب خاکساریه از طریقۀ جلالیه و تداوم حیات آن در ایران میدانند. جلالیه خود شاخهای از سهروردیه، و منسوب به سید جلالالدین میرسرخ بخاری (د 690 ق/ 1291 م)، مرید بهاءالدین زکریا ملتانی، و منسوب به نوادۀ او، سید جلالالدین حسین بخاری، ملقب به مخدوم جهانیان (د 785 ق/ 1383 م) است و مرکز اصلی آن در اُچ قرار دارد (فرشته، 2/ 415-417؛ چشتی، 1/ 154- 155؛ برتلس، 617- 619؛ منجمی، 19؛ امین، «اطلاعاتی … »، 233؛ مدرسی چهاردهی، همان، 8، اسرار … ، 108؛ افشاری، مقدمه بر فتوتنامهها ... ، 41؛ زیدی، 71-72).
تکرار نام سید جلالالدین حیدر در اغلب کرسینامهها و مجالس خاکساریه نیز سبب آن شده است که برخی او را بنیانگذار، و یا احیاگر این طریقه بدانند، هرچند در مورد هویت وی هم ابهامات فراوانی وجود دارد. برخی او را همان میرسرخ بخاری، و خاکساریه را حاصل سفر فرزند سوم او (حامد) و همراهانش به ایران میدانند (ادهمی، 374، 394-395؛ ایوانف، 62؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، 23؛ آیین ... ، 300؛ خواجهالدین، 63-64). برخی دیگر هم سید جلالالدین حیدر را همان مخدوم جهانیان میدانند (افشاری، مقدمه بر آیین ... ، 56؛ زرینکوب، 373)، اما در اسناد تاریخی، میرسرخ بخاری و مخدوم جهانیان با نام حیدر خوانده نشدهاند. باز برخی دیگر قلندری از نوادگان سید جلالالدین بخاری، به نام سید جلالالدین حیدر (د 1016 ق) را که در لاهور درگذشته است، بنیانگذار این طریقه دانستهاند (افشاری، مقدمه بر فتوتنامهها، 40؛ مدرسی چهاردهی، همان، 3؛ خواجهالدین، 4- 6؛ مدرسی عالم، گنجینه ... ، 112).
گروهی هم معتقدند که سید جلالالدین حیدر باید همان سید قطبالدین حیدر تونی، پیر حیدریها و مدفون در تبریز باشد. دلیل این امر، اشارۀ مستقیم به اینهمانی این دو در نسبنامهای از خاکساران عهد صفوی است ( آیین، 183، 279، 313؛ نیز نک : ه د، حیدر، قطبالدین)، اما برخی دیگر چنین احتمال دادهاند که قلندران دورۀ صفوی با ترکیب نام میر قطبالدین حیدر تونی و پیر او، جلالالدین بخاری، نام جلالالدین حیدر را برساخته، و در قلندرنامههای خود آوردهاند. اگر این نظر درست باشد، میتوان ارتباطی میان خاکساریه و حیدریه را در نظر گرفت (افشاری، مقدمه بر آیین، 58 - 59، مقدمه بـر فتوتنامهها، 40-41؛ زرینکوب، 376).
برخی محققان دیگر سلطان حیدر صفوی را مؤسس خاکساریه دانستهاند، اما این دیدگاه هم به سبب یافتنشدن نام او در کرسینامههای خاکساری، چندان پذیرفته نیست. آشکار است که بیشتر این نظریهپردازان کوشیدهاند تا شخصیتی مشهور را به عنوان بنیانگذار خاکساریه معرفی کنند، حال آنکه مشایخ این طریقه اغلب چهرههای گمنامیاند که جز در سلسلهنامهها، نشان دیگری از آنان در دست نیست و مؤسس آن نیز نمیتواند از این قاعده مستثنا باشد. آنچه از این مطالب برمیآید، آن است که خاکساریه ظاهراً در تصوف هند ریشه دارد و در دورۀ صفوی به ایران آمده، و گسترش یافته است. این مطلب از یکسو با وجود اصطلاحات، آیینها و سنتهای مشابه، و از سوی دیگر با تکریم صوفیان هندی در رسالههای خاکساریه مربـوط بـه دورۀ قاجار نیـز تـأیید میشـود (نک : معصومعلیشاه، 2/ 525؛ زرینکوب، 374- 376).
باید توجه داشت که رشد و تحول خاکساریه جریانی نظاممند نبود و از همان دورۀ صفوی نیز انشعابهایی در آن پدید آمد و یا سلسلههای دیگری با آن پیوند یافت و شاخههایی بهوجود آورد که خاکساریه آنها را «دوده» میخواندند. یکی از این سلسلهها، درویشان نورایی بودند. آنها نسبت خود را به سید محمدنور (د 930 ق/ 1524 م) میرساندند که نخست در خانقاه اچ بود و پس از چندی، شاخۀ درویشان جلالی نورایی را ایجاد کرد. این جریان بعد از دو سده توسط شیخ عبدالوهاب نوری گنایی خاکی (د 1186 ق/ 1772 م) تقویت شد و تا اواسط دورۀ پهلوی به حیات خود ادامه داد.
درویشان عجم نیز در شمار خاکساریه بودند که نسبت خود را به حبیب عجمی (د 130 یا 141 ق/ 748 یا 758 م)، و یا افراد ناشناختهای چون حبیب برقانی و اپرم پارسی میرساندند. برخی از پژوهشگران نیز آنها را پیرو محمود پسیخانی (مؤسس فرقۀ نقطویه) میدانند. به هر روی، ایشان از شاخههای فعال خاکساریه، و مورد توجه پادشاهان صفوی بودند و تا دورۀ پهلوی نیز در ایران فعالیت داشتند ( فتوتنامهها، 280؛ امین، «پیوند»، 16؛ آیین، 336؛ ادهمی، 180، 466؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، 3).
دودۀ سوم خاکساریه، درویشان معصومعلیشاهی بودند که در ایام سلطنت آقا محمد خان قاجار از سلسلۀ خاکساری منشعب شدند. تاریخچۀ آنها چندان روشن نیست و از مشایخ معاصر ایشان میتوان به سَرمستِ طُرُفی و رحمت علیشاه دهکردی اشاره کرد (همو، «سلسله ... »، 966، سیر ... ، 98- 99؛ خواجهالدین، 49؛ افشاری، همان، 43؛ ادهمی، 635-640).
در فاصلۀ سالهای 1157-1160 ق/ 1744-1747 م، یعنی در دورۀ حکومت نادرشاه، یکی از قلندران جلالی هند بهنام غلامعلیشاه به ایران سفر کرد و پیروانی یافت که به درویشان خاکسار غلامعلیشاهی شهرت یافتند. او از نوادگان بابا داوود خاکی (د 994 ق/ 1586 م) بود و برخی معتقدند که وی طریقۀ جلالیۀ هنـد را بـه سوی تشیع سوق داد (افشاری، همان، 41-42؛ زرینکوب، همان، 375-376؛ ادهمی، 539، 591- 596).
بعدها، مشایخ بزرگی چون حاجعلی یزدی (بهار علیشاه) (د 1355 ق) در شاخۀ غلامعلیشاهی بهظهور رسیدند که باوجود عدم تمکین شیوخ شاخههای دیگر، بهتدریج اعضای دیگر شاخههای خاکساریه را جذب کردند و سرانجام در دورۀ حاج مطهر علیشاه (د 1361 ش/ 1402 ق)، مرید و جانشین بهار علیشاه، انحلال و ادغام تدریجی بقایای پیروان نورایی، عجم و معصومعلیشاهی در شاخۀ غلامعلیشاهی کامل شد و امروزه در ایران تنها سلسلۀ جلالیۀ ابوترابی خاکسار غلامعلیشاهی باقی مانده است؛ البته مشکل انشعاب همچنان در خود این شاخه نیز باقی ماند، چنانکه برخی مریدان بهارعلیشاه، همچون شهاب السلطنۀ بختیاری از حـاج مطهر پیروی نکردند و انشعابهایی، همانند حاجبیه را پدید آوردند.
مُدرسی عالم نیز شاگرد نورعلیشاه خراسانی بود و بعدها در دورۀ پهلوی، خودْ سلسلۀ عالمیه را پیریزی کرد. سید حسین جابری (میر طاهر علیشاه) هم سر از تمکین حاج مطهر برتافت و با چاپ آثاری مستقل، شعبۀ جدیدی در کرمانشاه پدید آورد (امین، همان، 12؛ افشاری، همان، 42؛ مدرسی چهاردهی، اسرار، 58، «سلسله»، 967، خاکسار، 9-11، سیر، 100؛ ادهمی، 623 -634).
مبانی سیر و سلوک
برای پیوستن به طریقۀ خاکساریه، مراسم تشّرف ویژهای وجود دارد که داشتن معرّف و ضامن معتبر، انجام غسل توبه، پرداخت وجه نقد به متصدیان مراسم، و تعهد خدمت و حضور در خانقاه (جمعخانه) از شرطهای مقدماتی آن است. پیشتر مرسوم بود که فرد داوطلب مدتی به خدمت در خانقاه میپرداخت و سپس تشرف مییافت، اما امروزه چنین رسمی برقرار نیست و فرد به محض ورود سالک این طریقه شمرده میشود.
مراسم تشرف در نهان نیست و در میان جمع، با همراهی پیر دلیل، و در حضور پیر طریقت یا مرشد، در حالیکه پیر دعا و پیر شهود در دو طرف او نشستهاند، برگزار میشود. پیر دلیل نخست، مرید تازهوارد را 3 بار غسل میدهد و سپس لُنگی سفید، کلاهی نمدی، کمربندی تافته و لباسی خرقهمانند را با آداب ویژهای بر تن او میپوشاند و چندین تار از موهای سر و صورت وی را بهصورت نمادین قیچی میکند. همۀ این مراحل با خواندن خطبهها و ذکرهای خاص همراه است و در رسایل و منابع خاکساریه برای هر یک وجود نمادین متعددی ذکر شده است. در پایان، براساس موقعیت اجتماعی، خصوصیات و یا شغل مرید، پیر طریقت یا مرشد نام ویژهای به او میدهد که اسم طریقتیِ او ست و معمولاً به واژۀ علیشاه ختم میشود. پیش از این زنان را در طریقۀ خاکساریه نمیپذیرفتند، اما از دورۀ حاج مطهر به اینسو، آنها را نیز مشرف میکنند (منجمی، 128-131؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، 12-14، 64؛ خواجهالدین، 90- 95؛ فتوتنامهها، 171-180؛ مدرسی عالم، رساله ... ، 6).
پس از راهیابی، مرید سیر و سلوک خود را آغاز میکند و باید منازل (مقامات) مختلفی را پشت سر بگذارد. برای نمونه، در خاکساریۀ غلامعلیشاهی 7 مقام وجود دارد:
ـ نخستین آنها لسان نام دارد. امروزه این مرحله همان مراسم تشرف است که شرح آن گذشت.
ـ مقام دوم پیاله نام دارد و مرید با نوشیدن پیالۀ فقر حاوی آب، گلاب و قند، در حضور جمع، از نوشیدن مسکرات منع میشود. این مراسم نیز امروزه همراه با تشرف و لسان است (همان، 3، 4؛ خواجهالدین، 96- 98؛ فتوتنامهها، 259-260؛ آیین، 271-272، 307، 338؛ مدرسی چهاردهی، همان، 16، اسرار، 107).
ـ مقام سوم کسوت نام دارد و در آن، پوست بازوی راست مرید را با سکهای منقوش به نام پنج تن آلعبا (ع) (مُهر نبوت) داغ میکنند.
ـ مقام چهارم گُلسپردن است که در پی مقام کسوت میآید؛ زیرا مرید یادشده پوستِ کندهشده از محل داغ را داخل محفظهای میگذارد و به مرشد خود تحویل میدهد.
ـ مقام پنجم جوزشکستن نام دارد که با حضور بزرگان، و بهویژه یکی از مشایخ طریقۀ اهل حق برگزار میشود. این مراسم با شکستن یک گردو و هدیهدادن به حاضران همراه است.
ـ مقام ششم چراغی یا چراغی گرفتن است که با ورود به آن، مرید بهصورت دستیار دائمی و خادم شخصی مرشد خود درمیآید.
ـ در پایان این مرحله، مرید به مقام هفتم، یعنی مقام ارشاد میرسد و میتواند بهعنوان مرشد، خانقاهی داشته باشد و مریدانی را در این طریقه هدایت کند یا به اصطلاح، لُنگ جاری سازد (خواجهالدین، 100-104؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، 21-30، 33-34، اسرار، 27، 118؛ منجمی، 151-157).
در هیچیک از مقامات گفتهشده سخنی از ریاضت نیست و بهطورکلی، در این طریقه گرایشی به ریاضتهای دشوار دیده نمیشود. مرید موظف است که در جلسۀ مربوط به هر مقام، به نشانۀ قربانیکردن نفس خویش، گوسفند ویژهای را انتخاب، قربانی، و برای میهمانان طبخ (دیگجوش) کند. دیگر آنکه خاکساران هندی لُنگی به تن میکنند که رنگ آن بیانگر مقام مرید است، اما خاکساریۀ ایران به تناسب مقامشان، معمولاً اشیائی چون زنجیر، نعلین، زنگ، عَلَم و جز آنها به همراه دارند. خاکساریه همچون اهل فتوت منشأ همۀ آیینها، مقامات و مراتب خود را به پیامبر (ص) و ائمه (ع) میرسانند؛ برای نمونه، چراغی را به علی (ع) نسبت میدهند و معتقدند زنجیری که بعضی بهپا دارند، در اقتدا به اسارت امام سجاد (ع) است (همو، 200؛ خواجهالدین، 88، 104؛ ایوانف، 85؛ فتوتنامهها، 160؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، 9، 26، 34؛ آیین، همانجا).
گزارشهایی که از مقامات و منازل معنوی در طریقۀ خاکساریه در دست است، سیر در این مقامات را بیشتر شبیه بهنوعی مراسم ترفیع مینمایاند؛ زیرا توصیفهای موجود کمتر به آداب و اهداف مقامات میپردازد و این بدان سبب است که مقتضیات هر مقام، بهصورت گفتاری و یا نوشتاری در قالب رسالهای به مرید داده میشد و او موظف به پنهان نگاهداشتن آنها بود، چنانکه در صورت مرگ مرید، آن نوشتار را با او دفن میکردند و همین امر، دسترسی به درونمایۀ آن نوشتهها را ناممکن ساخته است (مدرسی چهاردهی، سیر، 104).