خاتون آبادی
خاتونآبادی، خاندانی از عالمان امامی در اصفهان و تهران از سدۀ 12 ق/ 19 م به بعد. افراد معروف و متنفذ این خاندان در طول 3 سده، نقش مهمی در تاریخ فرهنگی و سیاسی ایران ایفا نمودند. آنان طی سدههای 12 تا 14 ق در اصفهان، و از سدۀ 13 ق بهبعد در تهران، بهعنوان یکی از خانوادههای پرآوازه در عرصههای دین و دانش و سیاست حضوری چشمگیر داشتند. نسب ایشان به حسن اَفطَس، نوۀ امام سجاد (ع) میرسد. در سدۀ 9 ق به درخواست سلطان حسین بایقرا، جد آنان، سید حسن نقیب سادات حسینی برای تصدی تولیت آستان قدس رضوی به ایران آمد (کتابی، 1/ 53؛ ایمانی، 127). عمادالدین که از نوادگان همین سید حسن و از اجداد خاندان است، در روستای خاتونآباد اصفهان، و فرزندش، اسماعیل (د 1033 ق)، در روستای مجاور آن، گَوَرت ساکن شدند (کتابی، 1/ 53-54؛ معلم، 1/ 129-130) و نسبت خاتونآبادی از اینجا برای خاندان مسجل شد. افراد مشهور این خانواده از دو فرزند اسماعیل یعنی محمدصالح و محمدباقرند. بهجز جایگاه فرهنگی، انتقال افرادی از نوادگان محمدصالح از اصفهان به تهران در نیمۀ نخست سدۀ 13 ق، وصلت با خاندان سلطنتی قاجار، و قرارگرفتن در بحبوحۀ رخدادهای مشروطه، حضور اجتماعی آنها را اهمیت بخشید و به نقش علمی ایشان، نقش سیاسی نیز افزوده گشت.
از خانوادۀ محمدباقر، عبدالحسین و محمداسماعیل مشهورترند: عبدالحسین (د 1105 ق) نزد محمدتقی مجلسی، محمدباقر سبزواری، میرزا رفیعا و ملا عبداللٰه تونی درس خواند (خاتونآبادی، عبدالحسین، ص 516، جم ). بخش اخیرِ کتاب وقایع السنینِ وی، یکی از مهمترین آثار پیرامون دورهای از تاریخ متأخر ایران است که تا عصر مؤلف ادامه دارد. پس از درگذشت عبدالحسین، دیگر اعضای خاندان، وقایع کتاب را تا 1193 ق ادامه دادند (نک : سراسر کتاب؛ معلم، 3/ 673). آمنه بیگم معروف به بانوی اصفهانی، عالم، مجتهده و مفسر معاصر از نوادگان عبدالحسین است.
محمداسماعیل دانشآموختۀ مجلسی اول بود و حدود 50 سال در حوزۀ اصفهان به تدریس و تألیف پرداخت. آثار او در زمینههای فقه، اصول، حدیث، تفسیر و اخلاق است (خاتونآبادی، عبدالحسین، 505؛ آقابزرگ، 4/ 261، جم ). فرزند بسیار معروف او محمدباقر (د 1127 ق)، افزون بر پدر، شاگرد آقا جمال خوانساری بود. شاه سلطانحسین، محمدباقر خاتونآبادی را بزرگ میداشت و به استادی خود برگزید، و حتى منصب شیخالاسلامی را بدو پیشنهاد کرد و بهرغم آنکه آقا جمال خوانساری به درخواست شاه، وی را در پذیرش ترغیب کرد، محمدباقر تن نداد و آن منصب را عموزادهاش، محمدصالح، بر عهده گرفت. خاتونآبادی هم سلطان را محترم میداشت و رسالۀ نوروزیه و بسیاری از دیگر آثار خود را به نام او تألیف کرد (نک : «رساله ... »، 706). ارادت شاه به وی سبب شد تا در 1124 ق با تعریف منصبی جدید تحت عنوان ملاباشی که وظیفۀ زعامت و ریاست بر تمامی علما، سادات، اشراف و عظما را داشت، محمدباقر را به این سمت برگزیند (خاتونآبادی، عبدالحسین، 565-566). با فزونی قدرت محمدباقر، سعایت دشمنان بهویژه قوللرآقاسی فتحعلیخان، که بعدها سمت اعتمادالدوله یافت، افزون شد و 3 سال بعد در ماجرای گرانشدن قیمت نان، انگشت اتهام برای گرانی به سمت خاتونآبادی اشاره رفت و همین امر موجبات هجوم به خانۀ او، و آزار و اذیت وی را فراهم آورد. شاه سلطانحسین بهرغم ارادتش، درصدد رفع مشکل برنیامد؛ محمدباقر هم که بیمار بود، بیحرمتیها را برنتافت و در همان سال درگذشت و در تکیۀ خاتونآبادیها به خاک سپرده شد (همو، 567 بب ). آثار زیادی از محمدباقر برجا ست که بخشی از آنها تألیف، و برخی ترجمه از عربی به فارسی است؛ آثاری چون آداب دعا، سورههایی که در فرایض خوانده میشود، نوروزنامه و مانند آن، که همه نمونههایی از آثار سنتی عصری است. ترجمۀ فارسی مشکول قزوینی، ترجمۀ عهدنامۀ مالک اشتر، و ترجمۀ اناجیل اربعه از برگردانهای معروف او ست (جعفریان، 43-45). کتاب اخیر یکی از مهمترین نمونهها در نوع خود است. محمدباقر با استفاده از نسخههای مختلف، و با کمک برخی از پادُریانِ اصفهان به ترجمۀ اناجیل اقدام کرده، و بر آن بوده تا ضمن آشناسازی فارسیخوانان با اناجیل، نشانههای بطلان آن را نیز نشان دهد. در مواردی که فهم مطلب آسان نبوده، برای درک بیشتر مخاطب، حواشی و توضیحات کناری صورت گرفته است (نک : ترجمه ... ، 56-57). اصولاً ترجمههای وی به درخواست شاه یا یکی از درباریان بوده است.
تکیۀ آغاباشی، در کنار تکیۀ خاتونآبادیها، که گروهی از زهاد و عباد و صوفیان در آن مدفوناند، از آنِ اعقاب محمد، فرزند همین محمدباقر است (کتابی، 1/ 379-380، 415- 419). اما نسل محمدباقر از فرزندش، اسماعیل (د 1116 ق) ادامه یافت که فقیه، مدرس چهارباغ، و استاد سید نعمتاللٰه جزایری بود. از نوادگان وی، ابوالقاسمِ مدرس (د 1202 ق)، عالم معروف فلسفه، حدود 30 سال در جامع عباسی اقامۀ نماز، و سالها در مدرسۀ چهارباغ، تدریس میکرد (همو، 1/ 338- 339). وی فقه را نزد محمدمهدی بحرالعلوم، و حکمت و فلسفه را از ملا اسماعیل خواجویی و ابومحمد بیدآبادی آموخت. وی را انتقالدهندۀ میراث ملاصدرا یاد کردهاند. ابوالقاسم خوانساری، جد صاحب روضات الجنات و ملاعلی نوری از شاگردان اویند. شرح بر نهجالبلاغه و تفسیر القرآن از آثار او ست (معلم، 1/ 131-132؛ کتابی، 1/ 338؛ معصومعلیشاه، 3/ 214).
محمدصادق (د 1272 ق)، نوۀ ابوالقاسم، کتاب کشف الحق، معروف به اربعین را تألیف کرد و چون میان واقعیات جامعه و برخی واضحات مذهبی فاصله میدید، در بخش پایانی آن، به مباحث کلامی رجعت در اندیشۀ شیعه نیز پرداخت (ص 9، 217 بب ). همچنین فرزند او، محمدحسین نایبالصدر (د 1326 ق) که از شاگردان شیخ انصاری و ملا علی کنی بود، شجرهنامۀ مفصل خاندانش را تدوین کرد.
در گروه زنجیرۀ دوم خانواده، یعنی فرزندان محمدصالح بن اسماعیل، یکی از نوادگان او محمدصالح (د ح 1126 ق) یادکردنی است. او شاگرد و داماد مجلسی، و در فقه، حدیث، کلام و تفسیر توانا بود. پس از درگذشت مجلسی، بهرغم وجود کسانی مانند فاضل تونی، زعامت حوزۀ اصفهان، و چند سال بعد در 1115 ق شیخالاسلامی آن دیار بدو سپرده شد (خاتونآبادی، عبدالحسین، 565-566؛ معلم، 2/ 318- 319؛ کتابی، 1/ 54). آقابزرگ آثار بسیاری از او را نام برده که غالباً در شرح آثار متقدم و امهات شیعی، تفسیر و ادعیه است (2/ 48، 197- 198، جم ).
فرزند وی، محمدحسین (د 1151 ق) فقیهی پرآوازه است که افزون بر اعضای خانواده، از آقا جمال خوانساری و سلیمان ماحوزی دانش آموخت و در دربار صفوی جایگاهی والا داشت. با حملۀ افاغنه و تسلط بر شهر، محمدحسین مورد آزار و شکنجه قرار گرفت و اموالش مصادره شد؛ خودش هم ناگزیر به خاتونآباد رفت و همانجا بود که «مناقب الفضلاء» را تألیف کرد و در آن، به جور زمانه و اوضاع نابسامان مملکت اشاراتی نمود (نک : ص 465-466؛ امین، 9/ 253-254؛ کتابی، 1/ 58). اگرچه برخی از آثارش همچون «مفتاح الفرج» تلخیص و مختصری از اثر مؤلفی دیگر است (نک : ص 101-102)، اما برخلاف بسیاری از اعضای خانوادهاش، بیشتر آثار وی تألیف خودِ او ست و شرح، حاشیه یا ترجمه از کاری دیگر نیست (نک : آقابزرگ، 2/ 301، 7/ 154،جم ).
بهجز نوادگان وی از سوی فرزندش، عبدالباقی، خاندان او در گروه محمدمهدی، مسیری متفاوت پیمودند. محمدمهدی بن مرتضی بن محمدمهدی، پس از درگذشت امام جمعۀ تهران در 1236 ق، از سوی فتحعلی شاه قاجار برای تصدی آن منصب به تهران فرا خوانده شد. وی که به آقابزرگ شهرت داشت، فقیهی بنام بود و شرحی فارسی هم بر نهج البلاغه داشت (معلم، 2/ 319-320؛ آقابزرگ، 14/ 148).
برادرزادۀ آقابزرگ، یعنی ابوالقاسم بن محمدحسن (د 1270 ق) معروف به آقا، در 1237 ق با گروهی از عالمان اصفهان برای ادای تسلیت به فتحعلی شاه که پسرش درگذشته بود، رهسپار تهران شد و مورد عنایت شاه قرار گرفت. با درگذشت عمویش، در امامت جمعۀ تهران جانشین وی شد و تا آخر عمر در آن منصب ماند (همو، 3/ 146). وی بیرون دروازههای تهران به خاک سپرده شد و بعدها ناصرالدینشاه بر مقبرۀ وی عمارتی بنا کرد معروف به «سرِ قبر آقا»، که بقعۀ آن امروزه در جنوب شرقی تهران در منطقۀ مولوی واقع است.
فرزند آقا، زینالعابدین، پس از مرگ همسر ثروتمندش که دختر دوستمحمد خان معیرالممالک بود (نک : معیرالممالک، رجال ... ، 32)، امکان آن را یافت تا با ضیاءالسلطنه، یکی از دختران ناصرالدین شاه ازدواج کند (همو، یادداشتها ... ، 17). او در دربار، بسیار پرنفوذ بود و برخی از مشاهیر قاجار همچون شمسالسلطنه، همسر دکتر محمد مصدق، از نسل اویند. اینکه او از 1280 ق امام جمعۀ تهران بود و از 1306 ق تولیت مدرسۀ مروی را بر عهده گرفت، ظاهراً نه با محوریت دانش وی، که بهسبب ارتباط وثیق او با دربار بود؛ دلیلی که حتى در سفرش به سرزمین عثمانی، موجب احترام و بزرگداشت وی از سوی سلطان عثمانی گشت (همو، رجال، 254-256؛ سپهر، 50؛ نیز نک : نوایی، 194، 197). دربارۀ شخصیت زینالعابدین مخصوصاً از منظر سیاسی، اختلاف نظر است و برخی نقدها و تعریضات نسبت به وی در منابع مشاهده میشود (اعتمادالسلطنه، 650، 1069؛ سپهر، همانجا). فرزندان او خواهرزادگان شاه بودند و دو نفر از آنها، یعنی ابوالقاسم و سید جواد ظهیرالاسلام، به دامادی مظفرالدین شاه درآمدند؛ ایشان هر دو از مخالفان سرسخت مشروطه بودند.
از دو برادر یادشده، ابوالقاسم نزد شریعت اصفهانی و حبیباللٰه رشتی درس خوانده بود و به «امامجمعه» شهرت داشت؛ او آثار فقهی بسیاری هم مانند مقصد الطالب در شرح مکاسب (تهران، 1368 ش) و رسالهای در باب تسامح در ادلۀ سنن (تهران، 1323 ش) نگاشت. وی هم بسیار پرنفوذ (نک : عاقلی، 1/ 24) و هم از مخالفان سرسخت مشروطه بود. تندرویهای او در هواداری از دربار و سلطنت بهشدت در افول جایگاهش نزد علما و بدنۀ جامعه مؤثر افتاد. وی در قضیۀ ازدواج با همسر موقرالسلطنه (برای گرفتن طلاق اجباری آن بانو از شوهرش، نک : سپهر، 283، 285) شدیداً از سوی علما و مردم مورد طعن بود. در واقعۀ افزایش قیمت قند توسط تجار و درگیری ایشان با صدراعظم عینالدوله هم، که علما بر ضد عینالدوله متحد شده بودند، وی طرف علما را از دست داد و با صدراعظم همرأی شد (همو، 135، 141). مجموعۀ این موارد سبب شد تا مردم به او بیحرمتیها کنند و اشعاری توهینآمیز هم در نکوهش او سر دهند و حتى برادر خود وی نیز او را سرزنش کند (همو، 294-295، 305، 308؛ بامداد، 5/ 97). وی پس از خلع محمدعلی شاه در 1327 ق، به سفارت روسیه پناهنده شد و به اروپا رفت. چون به ایران بازگشت، کمیتۀ ملی مشروطه وی را از امامت جمعه برکنار کرد و برادر او محمد، معروف به امامزاده را که برخلاف دیگر برادرانش مشروطهخواه پرشوری بود، به جای او منصوب نمود.
برادر دیگر ابوالقاسم یعنی سید جواد که اوج حضور او در منابع به سال 1283 ش/ 1323 ق مربوط میشود، به لطف برادر، ارج و قربی در دربار یافت و مظفرالدین شاه به او لقب ظهیرالاسلام داد (عاقلی، 1/ 21). در همین سال، هم نظارت بر موقوفات مدرسۀ سپهسالار (سپهر، 135) و هم کل ریاست و امامت آن مدرسه بدو سپرده شد (همو، 156). ظهیرالاسلام که طرفدار حکومتیان بود (همو، 223-224)، سالها بعد در بحبوحۀ مشروطه، در 1290 ش/ 1330 ق نیز هنگام درگیریها و دستگیری طرفداران محمدعلی شاه توسط دولت مشروطه، نامش در میان دستگیرشدگان بود (عاقلی، 1/ 82). ظاهراً باری در مشهد نیابت تولیت آستان قدس رضوی را عهدهدار گشت، اما در 1300 ش به فرمان احمد شاه از این سمت عزل، و به تهران فراخوانده شد. در همان سال، وی را به جرم دستداشتن در توطئۀ ترور قوام و سردار سپه دستگیر کردند، اما کماکان پس از این قضیه هم دارای جایگاه اجتماعی مناسبی بود و در 1306 ش در جریان کشمکش روحانیان با دربار برای اصلاح و اجرای برخی قوانین، حضوری فعال داشت. وی در همان سال درگذشت (همو، 1/ 155، 162، 227).
برخلاف ابوالقاسم و سیدجواد، برادر دیگر آنها محمد امامزاده (د 1324 ش) مشروطهخواهی بهشمار میرفت که درسخوانده در مکتب آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی بود و از نجف برای حضور در نهضت به ایران آمد. وی در 1288 ش بهعنوان یکی از اعضای 28نفرۀ کمیسیون عالی مشروطهخواهان برای ادارۀ امور کشور انتخاب شد. در همان زمان بود که به فرمان کمیتۀ ملی، امامت جمعۀ تهران بدو واگذار شد. در دو ماجرا نیز نقش مهمی ایفا نمود: یکی قرار گرفتن در کنار دیگر مشروطهطلبان پس از به توپ بستن مجلس (بامداد، 5/ 218- 219؛ عاقلی، 1/ 63، 65) و دیگر در قضیۀ مخالفت برخی از علما با رئیسالوزرایی صمصامالسلطنه (همو، 1/ 125-126). او همچنین اندیشۀ وحدت کشورهای اسلامی را در سر میپروراند و به همین سبب، برخی از بزرگان دین همچون کاشفالغطاء و سید حسن صدر و دیگران را برای طرح اندیشۀ خویش به ایران دعوت، و از ایشان پذیرایی نمود (معیرالممالک، رجال، 258)؛ تفکری که نمونههای مشابه آن در همان حدود زمانی، در سطح دیگر کشورهای اسلامی هم وجود داشت (مثلاً نک : مدن، 42-43).
با درگذشت محمد امامزاده، برادرزادهاش، حسن بن ابیالقاسم معروف به حسن امامی (د 1358 ش)، امامت جمعۀ تهران را عهدهدار شد. وی که در خانوادهای اهل علم پرورش یافته بود، تحصیلات عالی خود را در رشتۀ حقوق در سویس به پایان رساند. وقتی به ایران بازگشت بهجز مناصب فراوان ازجمله نمایندگی در هفتمین مجلس شورای ملی، به تدریس در دانشگاه، و تألیف هم پرداخت. کتاب حقوق مدنی از او ست که هنوز هم از منابع مهم و اصلی در رشتۀ حقوق است.
در میان اعضای خاندان خاتونآبادی، مخصوصاً محسن بن محمدباقر، پسرعموی زینالعابدین، که به صدرالعلما میرزا محسن مجتهد شهرت داشت، مشروطهطلبی فعال بود. او امتیاز روزنامۀ مجلس شورای ملی (نخستین دوره) را از سوی مظفرالدین شاه داشت (برای متن فرمان، نک : عاقلی، 1/ 29). وی که شاگرد و داماد سیدعبداللٰه بهبهانی، از سران مشروطه بود، مشی سیاسی وی را نیز میپیمود. میرزا محسن از اعضای فعال انجمن ملی (آغاز فعالیت 1282 ش)، و جزو 9 نفری بود که جهت عضویت در کمیتۀ انقلاب یا هستۀ رهبری انجمن، بیشترین آراء را کسب کرده بودند (اتحادیه، 62؛ شیرالی، 79، 81، 86). ارتباط خویشاوندی با برخی از بزرگان دربار از سویی، و احترام اجتماعی وی از سوی دیگر، سبب شده بود تا هر دو طیف درباریان، و مردم و علما وی را محترم شمارند و برای حل مشکلات سیاسی و جز آن بدو رجوع نمایند. چنین جایگاهی برای «کمیتۀ مجازات» خوشایند نبود و اسباب قتل وی را در 1296 ش فراهم آورد (عاقلی، همانجا، نیز 114، 119؛ تبریزی، 51-59). خاندان خاتونآبادی در طول زمان با نامهای دیگری همچون صدرالعلما، امامی، مدرس و جز آن در اصفهان، تهران، و برخی دیگر از شهرهای ایران زندگی میکردهاند.
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ اتحادیه، منصوره، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، تهران، 1361 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1356 ش؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به کوشش حسن امین، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ایمانی خوشخو، مریم، «خزائن الانوار (خلاصۀ رساله)»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی، تهران، شهریور و مهر 1380، شم 47 و 48؛ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن 12و 13و 14هجری، تهران، 1347 ش؛ تبریزی، جواد، اسرار تاریخی کمیتۀ مجازات، تهران، 1362 ش؛ جعفریان، رسول، مقدمه بر ترجمۀ اناجیل اربعه (نک : هم ، خاتونآبادی، محمدباقر)؛ خاتونآبادی، عبدالحسین، وقایع السنین و الاعوام، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1352 ش؛ خاتونآبادی، محمدباقر، ترجمۀ اناجیل اربعه، به کوشش رسول جعفریان، قم، 1373 ش؛ همو، «رسالۀ نوروزیه»، میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان، قم، 1376 ش؛ خاتونآبادی، محمدحسین، «مفتاح الفرج»، به کوشش حمید احمدی جلفایی، ضمن میراث حدیث شیعه، قم، 1388 ش، دفتر بیستم؛ همو، «مناقب الفضلاء»، به کوشش جویا جهانبخش، همان، قم، 1378 ش، دفتر چهارم؛ خاتونآبادی، محمدصادق، کشف الحق ( اربعین)، به کوشش داوود میرصابری، تهران، 1361 ش؛ سپهر، عبدالحسین، یادداشتهای ملکالمورخین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1368 ش؛ شیرالی، فاطمه، انجمنهای تهران در عصر مشروطیت، تهران، 1384 ش؛ عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، 1387 ش؛ کتابی، محمدباقر، رجال اصفهان، اصفهان، 1375 ش؛ معصوم علیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1339-1345 ش؛ معلم حبیبآبادی، محمدعلی، مکارم الآثار، اصفهان، 1337 ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، رجال عصر ناصری، تهران، 1361 ش؛ همو، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، 1361 ش؛ نوایی، عبدالحسین، مهد علیا به روایت اسناد، تهران، 1383 ش.