حوا
حَوّا، نام نخستین زن، همسر آدم و نیای مادری نوع بشر.
واژهشناسی
حوا در زبان عبری به صورت חַןָה (ḥawwā) نوشته میشود و با واژۀ یونانی «Zōē»، به معنی زندگی مترادف است. این واژه در ترجمۀ هفتادی کتاب مقدس به صورت Ζωή و Εΰας، در عهد جدید Εΰα، و در ترجمۀ لاتینی کتاب مقدس یا ولگات Heva آمده و سرانجام به شکل Eve تغییر یافته است.
دربارۀ ریشه و معنای این نام نظریههای گوناگونی مطرح شده است. در عهد عتیق حوا «مادر همۀ زندگان»، و سبب تداوم هستی خوانده شده است. بر این اساس، به نظر میرسد که واژۀ عبری حوا از فعل ḥayyâ به معنی حیات بخشیدن، و یا از نام ḥay به معنی زندگی و زنده، مشتق شده باشد. برخی از محققان هم آن را به معنی «طایفه» دانستهاند، که بیانی از خویشاوندی نوع بشر از طریق مادری مشترک است. برخی نیز ḥawwāh و ḥay را با واژۀ hewyā آرامی، ḥwt فنیقی (Ḥawwat که احتمالاً ایزدبانویی مارمانند بوده است)، و حیّوت عربی به معنی مار، همریشه دانستهاند و این شباهتی است که در تفسیرهای ربانی نیز به آن اشاره شده است. محققان پیشین شباهت ظاهری این واژهها را نشانی از شباهت معنایی آنها دانستهاند و هم مار و هم حوا را از موجبات بدبختی نوع بشر به شمار آوردهاند و اگر چنین باشد، داستان حوا با اسطورهای کهن که در آن همۀ حیات از یک مار نشئت میگیرد، بسیار نزدیک میشود. در بعضی از روایتهای اسطورۀ بابلی نیز، اساس زندگی زمینی با اژدهایی اولیه به نام تیامت آغاز میشود (برندن، 269-270؛ بِنِت، «حوّا»، 607؛ پیترز، 655؛ پوپ، 572؛ رینسترا، 204؛ فیشبِین، 199؛ میچل، 400؛ هاوکینز، 282).
I. حوا در سنتهای پیش از اسلام
1. در سنت یهودی
الف ـ در عهد عتیق
در بابهای آغازین سفر پیدایش اشارههای مختلفی به داستان نخستینزن یافت میشود که میتوان آنها را در 3 روایت اصلی خلاصه کرد:
در روایت اول، خداوند پس از آفرینش آسمان و زمین و موجودات گوناگون، به آفرینش انسان پرداخت و به این ترتیب نخستین انسان، یعنی آدم را بر صورت خود و در قالب دو جنس نر و ماده آفرید. از نص آیات میتوان دریافت که این نخستین انسان نه یک مرد تنها، بلکه یک مرد و یک زن بودند و هر دو با نام کلی آدم خوانده میشدند. آنگاه خداوند مرد و زن را برکت بخشید و آنها را بر زمین متمکن گردانید. این چنین، مرد و زن هر دو بر صورت خداوند آفریده شدند، هر دو برکت یافتند و هر دو مسئولیتی مشابه در نگاهبانی از آفرینش خداوند و تسلط بر آن دارند (پیدایش، 1: 26-29؛ نیز نک : فیشبین، رینسترا، همانجاها).
براساس روایت دوم، پس از اینکه انسان بر یک به یکِ موجودات آفریدۀ خداوند نامی نهاد، و در میان آنها جفت مناسبی برای خود نیافت، خداوند خوابی گران بر او مستولی ساخت و با برگرفتن یکی از دندههای او، زنی برایش آفرید. بهاینترتیب، در ابتدای آفرینش انسان، مرد تنها بود و زن پس از چندی از بخشی از وجود او آفریده شد و از آن پس، نزدیکترین رابطۀ انسانی با همۀ قابلیتهای نیک و بد آن شکل گرفت. در این روایت، مرد بلافاصله پس از دیدن زن، او را استخوانی از استخوانهای خود، و گوشتی از گوشت خود شناخت و او را «ایشّاه» نامید (پیدایش، 2: 18-24). مفسران عبارت «استخوانی از استخوانهایم» را به معنای «خود خودم» گرفتهاند و آن را بیانی از اتحاد و پیوستگی نخستین زن و مرد در وجود آدم پیش از آفرینش زن به شمار آوردهاند. نام «ایشّاه» نیز که به باور برخی در زبان عبری برگرفته از «ایش» به معنای دنده یا انسان، و به باور برخی دیگر برگرفته از «انش»، به معنای نرمی و شکنندگی است، از یک سو نشان از انسان به مثابۀ انسان، با همۀ قوتها و ضعفهای او دارد و از سوی دیگر به رابطۀ نزدیک مرد با زن اشاره میکند و به همین سبب، از دیرباز این آیات کتاب مقدس را تأییدی بر اهمیت و تقدس ازدواج به شمار آوردهاند. محققان همچنین روایت دوم را کهنتر از روایت نخست میدانند و اشتقاق ایشّاه از ایش را به رغم شباهت ظاهری آن دو نمیپذیرند (هوک، «پیدایش»، 179؛ الیکات، I/ 22؛ کوان، 79؛ پیترز، پوپ، بنت، میچل، همانجاها).
در روایت سوم، پس از آنکه آدم و همسرش از میوۀ ممنوع درخت معرفت خوردند، خداوند آنها را نفرین کرد و درد زایمان و فرمانبرداری از مرد را مجازاتی برای زن، و کار سخت بر روی زمین و کوشش بسیار برای کسب معاش را تنبیهی برای مرد قرار داد و آنان را به زمین فرستاد. از آن پس، آدم همسر خود را حوّا نامید و به سبب آنکه فرزندانی برای او آورد، او را مادر همۀ زندگان خواند (پیدایش، 3: 6-20، نیز 4: 1-2). به این ترتیب، نام سوم زن نیز به نقش مادری او برای همۀ انسانها و ادامۀ نسل بشر از طریق او اشاره دارد (نک : رینسترا، II, 204؛ هوک، همانجا). در ادامۀ این روایت آمده است که حوا نخست قائن و هابیل را به دنیا آورد و در صدوسیسالگی آدم، شیث را زایید (پیدایش، 4: 1-2، نیز 25، 5: 3).
به باور برخی از محققان، نام حوا و معنایی که در این روایت برای آن ذکر میشود، ریشه در اسطورۀ سومری کهنی دارد که بر اساس آن چنین شخصیتی در اصل یک الٰهه بوده، و در جریان نگارش کتاب مقدس عناصر اسطورهای آن حذف شده است. به نظر این محققان، اصل داستان آفرینش حوا از دندۀ آدم، متکی بر اسطورۀ بهشت سومری و داستان اِنْکی و نینخورساگ است. براساس این اسطوره، هنگامی که نینخورساگ، یعنی الٰهۀ زمین در دیلمون یا بهشت سومری، 8 گیاه رویاند و انکی، ربالنوع آب، همۀ این گیاهان را خورد، نینخورساگ او را نفرین کرد و در نتیجه، 8 عضو انکی بیمار شد. انکی نزد نینخورساگ ابراز پشیمانی و زاری کرد و نینخورساگ نیز برای درمان اعضای دردمند انکی 8 الٰهۀ شفابخش آفرید و سلامتیاش را به وی بازگرداند. یکی از اعضای دردناک انکی دندهاش بود که نینخورساگ برای درمان و التیام آن الٰهۀ «نین ـ تی» (بانوی دنده یا بانوی به وجود آورندۀ زندگی) را آفرید. در نشانهشناسی سومری، «تی» هم به معنای دنده و هم به معنای زندگی است و ازاینرو، محققان چنین مضمونی را پیشزمینۀ داستان آفرینش در عهد عتیق دانستهاند (نک : پوپ، 572-573؛ هوک، «اسطورهشناسی ... »، 115؛ کریمر، 192, 194-196؛ میچل، 400؛ فیشبین، 199).
ب ـ در تلمود
بنا بر آنچه در هگادا (بخشی از تلمود) آمده است، نخستین همسر آدم پیش از حوا، لیلیث بود که از خاکی مشابه خاک آدم آفریده شد. چنین آفرینشی موجب آن شد که لیلیث خواهان حقوقی برابر با حقوق آدم باشد و از فرمانبرداری وی سرباز زند. بنابراین روایتها، وی سرانجام، آدم را ترک کرد و سوگند خورد که به فرزندان آدم و حوا آسیب رساند. ازاینرو، در ادبیات عرفانی و متون تفسیری یهودی، و نیز در اندیشۀ عامۀ یهودیان لیلیث به عنوان روح مرموز و پلید و همسر شیاطین شهرت یافته است. ظاهراً نخستین اشارۀ تلویحی به این موضوع در کتاب اشعیا (34 : 14) دیده میشود، که در آن لیلیث عفریت و روحی ساکنِ بیابانها ست که در میان حیوانات وحشی مأوا دارد (گینزبرگ، 34-35؛ هیرشبرگ، 573؛ امانسکی، 554-555؛ بسکین، 198).
بهاین ترتیب، پس از این ماجرا بود که آفرینش زن از بخشی از وجود مرد مقدر شد تا به سبب همانندی وی با مرد، میان آنها اتحادی مقدس و جداییناپذیر برقرار شود («کتاب ... »، 5:9-10؛ گینزبرگ، 35) و این چنین، حوا از پهلوی راست و از سیزدهمین دندۀ آدم آفریده شد تا یاور و تکیهگاه او باشد. خداوند مقدمات ازدواج آدم و حوا را با شکوه تمام فراهم کرد و آنها را تقدس بخشید. آنگاه این ازدواج در آیین شادمانهای با حضور فرشتگان جشن گرفته شد (همو، 36؛ هیرشبرگ، فیشیین، همانجاها).
بااینهمه، در الٰهیات ربانی و تفسیریِ حکیمان و ربیهای یهودی در دورۀ بینالنهرین و نخستین سدههای میلادی موضع متفاوتی دیدهمیشود که نشان از باور آنان به فرودستی شأن زن نسبت به مرد و تأکید بر نقش حوا در فریب آدم و خوردن از میوۀ درخت ممنوع دارد. در یکی از مدراشها یا تفسیرهای مربوط به این دوره آمدهاست که خداوند حوا را از سر آدم نیافرید تا تکبر نورزد، از چشمان آدم نیافرید تا عشوهگر نباشد، از گوش او نیافرید تا کنجکاو نباشد، از زبان او نیافرید تا سخنچین نباشد، از قلب او نیافرید تا حسادت نورزد، از دست او نیافرید تا به دزدی میل نکند، و از پای او نیافرید تا به پرسهزنی نپردازد. وی از بخشی نهفته از وجود آدم آفریده شد، تا عفیف و پاکدامن باشد. بهاینترتیب، این روایتها با پرداختن به چگونگی آفرینش حوا و ضعف او در برابر وسوسه و فریب، بیش از پیش کوشیدند تا نشان دهند که زنان به عنوان دختران حوا دارای همان ضعفها، و همچون او دارای ظرفیت و قابلیت فریبخوردن و فریبندگی، و متمایل به شرّند و به همین سبب، همواره باید فرودست مردان و تابع همسرانشان باشند. چنین نگاهی که ظاهراً در آغاز دورۀ مسیحی نگرشی رایج در میان یهودیان بود، بدون شک بر دیدگاههای پولس رسول، و در نتیجه، بر مسیحیتِ اولیه تأثیرگذار بوده است (رینسترا، 205؛ هیرشبرگ، همانجا).
براساس همین گونه روایتها، حوا پس از خوردن میوۀ ممنوع، با فرشتۀ مرگ روبهرو شد و دانست که به زودی خواهد مرد. پس، از بیم آنکه مبادا آدم پس از او همسر دیگری برگزیند، بر آن شد که آدم را نیز به خوردن آن میوه ترغیب کند و به این ترتیب، هر دو مرتکب این گناه شدند. در نتیجۀ این سرپیچی و نافرمانی، خداوند نُه نفرین (یا بلا) و نیز مرگ را برای حوا مقدر کرد (همانجا). بنا بر برخی روایتهای دیگر، آدم و حوا پس از تولد قائن و هابیل به مدت 130 سال جدا از یکدیگر زندگی کردند و آنگاه که دوباره به یکدیگر پیوستند، حوا شیث را به دنیا آورد. برهمیناساس، هنگامی که حوا درگذشت، در غاری در حبرون در کنار آدم به خاک سپرده شد (همانجا).
ج ـ در ملحقات کتاب مقدس و ادبیات بینالعهدین
مطالبی که در متون اپوکریفایی و نوشتههای مجعول دربارۀ داستان آفرینش آدم و حوا، و ماجرای هبوط آنها از بهشت یافت میشود، مبتنی بر مطالب سفر پیدایش است، اما به نظر میرسد که تحت تأثیر برخی عقاید دیگر، در این متون روایاتی مبنی بر تقابل خدا و انسان با شیطان، و تأکید بر موضوع گناه وارد شده است که در کتاب مقدس دیده نمیشود. برای نمونه، به رغم آنکه در «حکمت یسوع بن سیراخ» (یشوع بن سیرا) (25 : 33) و در «کتاب اول آدم و حوا» (5: 4-7) زن مسبب گناه آدم و گرفتار شدن همۀ انسانها در چنگال مرگ است، اما هبوط آدم به سبب مشکلی است که در وجود خود او نهفته است و مرگ پیامد گناهی است که آدم پیش از آفرینش حوا مرتکب شد. بر این اساس، آدم که از حکمت خدا آفریده شده بود، از حقیقت و اصل خویش بیخبر بود و همین بیخبری گناهی بود که مجازاتی جز مرگ نداشت. بنابراین، خداوند خواب را بر آدم چیره کرد و از او دندهای بر گرفت و با آن زنی آفرید، تا مرگ از طریق زن به سراغ آدم بیاید و زن را حوا یعنی مادر نامید («اسرار ... »، 30: 15-16؛ «کتاب»، بخش 5). البته در گفتوگوی آدم و خداوند که در «کتاب اول آدم و حوا» نقل شده است، گناه اصلی آدم و حوا داشتن آرزوی مقام الوهیت و شبیه بودن به خداوند مطرح میشود. بنا بر این روایت، بهرغمآنکه خداوند انسان را برای زندگی جاوید آفرید و صورت خدایی خویش را به او بخشید، آدم با گناهی که مرتکب شد، نه تنها خود، بلکه تمامی نـوع بشر را به سقوط کشید (نک : بخشهای 6, 14؛ «حکمت ... »، 2: 23-24).
در فصلی از کتاب «اسرار اخنوخ» و نیز در «کتاب اول آدم و حوا» روایت دیگری از ماجرای سقوط آدم و حوا و آفرینش جهان نیز بیان میشود. خداوند آدم را آفرید و بر روی زمین مسکن داد و باغ عدن را در شرق به وجود آورد. شیطان که روح پلید مکانهای زیرین بود، میدانست که خداوند میخواهد جهانی دیگر بیافریند و آدم را بر آن متمکن و مسلط گرداند. از این رو، به آدم حسادت ورزید و به سبب خطاهای خود از صف فرشتگان رانده شد و با هدف آسیب رساندن به آدم، نزد حوا رفت و او را فریفت تا از میوۀ درخت ممنوع بخورد («اسرار»، 31: 1-6؛ نیز «کتاب»، بخش 6). در ادامۀ داستان در مییابیم که آدم و حوا که به سبب گناه خود از بهشت رانده شدند، جایی در مرز غربی باغ عدن، در غاری پایینتر از آن باغ سکونت یافتند و در آنجا دوری از خداوند، تنهایی، گرسنگی، تشنگی، تاریکی (شب و روز) و رنج بسیار را تحمل کردند و طبیعت نورانی خود را از دست دادند (همان، بخشهای 1-12).
2. در سنت مسیحی
الف ـ در عهد جدید
نخستین اشاره به روایت سفر پیدایش دربارۀ آفرینش آدم و حوا را در انجیلهای متى (19 : 4-7) و مرقس (10 : 6- 9)، و از زبان عیسى (ع) میتوان یافت که در آن با اشاره به آفرینش زن و مرد، و یگانگی آن دو پس از ازدواج، بر تقدس نهاد ازدواج تأکید میورزد و امکان طلاق را نفی میکند. بهجز این، در سخنان و تعالیم شخص عیسى اثری از نگاه منفی دورههای بعد به حوا و جنس زن، و نقش او در فریفتن و به گناه کشانیدن آدمیان یافت نمیشود.
برخلاف این، در نامههای پولس رسول، که به اعتقاد محققان در این زمینه به روشنی تحت تأثیر آموزههای یهودی و متون بینالعهدین بوده است (نک : رینسترا، 205؛ بنت، «آدم»، 86)، رد پای عقاید رایج در میان یهودیان آن زمان را میتوان دید. پولس در یکی از رسالههای خود ماجرای فریب خوردن حوا از مکر مار را یادآوری میکند و در رسالهای دیگر با اشارۀ مجدد به این داستان، و تأکید بر این نکته که برخلاف حوا، آدم دستخوش فریب نشد، زنان را مستعد فریب خوردن و فریفتن میشمارد و آنان را شایستۀ عهدهدار شدن سمتهای کلیسایی و مناصب اجتماعی نمیداند (قرنتیان دوم، 11 : 3؛ تیموتائس اول، 2 : 12-15). وی در همانجا و در رسالهای دیگر، با اشاره به اینکه زن از مرد، و به جهت او آفریده شده است، بر فرودستی زن و لزوم مطابعت او از مرد تأکید میکند (همانجا؛ قرنتیان اول، 11 : 8-10). پولس یگانگی و پیوستگی آدم و حوا پیش از هبوط را نمادی از ارتباط و پیوستگی مسیح و کلیسا میداند و به طور تلویحی به مقایسۀ حوا با کلیسا، و مسیح یا «آدم جدید» با آدم یا «آدم قدیم» میپردازد و بر این اساس معتقد است که شوهر سرِ زن، و مسیح سرِ کلیسا و نجاتدهندۀ بدن است. پس همچنانکه کلیسا مطیع مسیح است، زنان نیز باید شوهران خود را در هر امری مطیع باشند و کمالشان را در خشنودی همسر، سرسپردگی به فرمان او و به دنیا آوردن فرزندان بجویند (افسسیان، 5 : 22-25؛ تیموتائوس اول، 2 : 15).
به باور پولس، همچنان که نسل بشر با گناه یک انسان (آدم) دستخوش مرگ، هبوط از بهشت و دوری از خداوند شد، به دست انسانی دیگر و به واسطۀ کشته شدن او بر صلیب و رستاخیزش، به خداوند بازگشت، بخشیده شد و در او (مسیح) حیات جاودان یافت (رومیان، 5 : 12-21؛ قرنتیان اول، 15 : 20-22، 45- 49؛ نیز نک : اسمارت، 349-350؛ بنت، همانجا).
بااینهمه، برخی از محققان بر این باورند که با دقت در چگونگی عملکرد پولس در فعالیتهای تبلیغیاش، و اینکه در کار تبلیغ خود، زنان را به عنوان همکاران خود میپذیرفت و در کلیسای قرنط (کورینث) به زنان اجازۀ نبوت داده بود، تردیدهایی را در زمینۀ موضع عملی واقعی او به وجود میآورد (نک : رینسترا، همانجا).