حمام
حَمّام، ساختمانی عامالمنفعه، برای نظافت و شستن سر و تن، با معماری سنتی زیرزمینی، معمولاً مجلل، باشكوه، یكپارچه، گسترده و متشكل از فضاهای متعدد.
حمام کلمهای عربی، از مادۀ «حمم» است که مفهوم گرمی و داغی در آن سریان دارد، و حمیم بر آب داغ و نیز بر مایع جهنمی اطلاق میشود. لغات حمامی، حمامات، استحمام، و حتى لغت حمی، به معنی تب، و حمیم، به معنی خویشاوند، از این واژهاند (فرزان، 433-434). حمام آفتاب گرفتن، حمام خزینه، حمام خون، حمام زایمان، حمام زنانه، حمام عمومی، حمامکردن، حمامگرفتن و حمام نمره نیز از ترکیبات کلمۀ حمام است (انوری، 3 / 2586). در زبان فارسی معیار، گرماوه، گرماوان و بهخصوص واژۀ گرمابه را نیز برای حمام بهکار میبرند. به نظر برخی از پژوهشگران، در واژۀ ترکیبی گرمابه (گرم + آبه) منظور از آبه محل ساختمان، و مجموع این واژه به معنی ساختمان گرم است، مثل سردابه: ساختمان سرد، و گورابه: محل گور که معنی رایج آن قبرستان یا مقبره است (پیرنیا، 197). به استاد حمامدار، گرمابهبان و حمامی نیز میگویند (برهان ... ، فرهنگ ... ، ذیل واژهها).
حمام پیش از اسلام
افسانۀ ساختن حمام در ایران به دورۀ اساطیری و به زمان جمشید، از پادشاهان پیشدادی، میرسد. در شاهنامه آمده است که جمشید فرمان داد دیوان از خشت و گل و سنگ گرمابه بسازند (فردوسی، 1 / 43). بلعمی در سدۀ 4 ق / 10 م نوشته است: جمشید دیوان را فرمود تا گرمابه نهادند (ص 130). ثعالبی نیز در سدۀ 5 ق آورده است: شاه جمشید، از تبار هوشنگ، چون بر اهریمنان دست یافت و به زیر یوغشان آورد، آنان را در ساخت بناهای کلان، ازجمله حمامها، به کار گرفت (ص 14). همچنین نوروزنامۀ منسوب به خیام در سدۀ 5-6 ق، اشارهای به جمشید دارد که دیوان را مطیع ساخت و آنها را برای ساختن گرمابه به کار گرفت (ص 24-25).
خسرو پرویز، پادشاه ساسانی، 9 انگشتر داشت که هریک برای مهرکردن فرمان خاصی به کار میرفت. نهمین انگشتر او از جنس آهن بود و بر نگین آن، آبزن نگاشته شده بود که هنگام واردشدن به حمام به دست میکرد (مسعودی، 1 / 273). همۀ اینها حكایت از آن دارند كه در ایران باستان، درون یک فضای معماری سرپوشیدۀ گرم، ظرفی بزرگ به نام آبزن برای شستوشوی تن قرار داشته است و آن را به حمام تعبیر كردهاند.
در حفاریهای باستانشناختی چغازنبیل، مربوط به دورۀ ایلام و پادشاهی اونتاشگال در هزارۀ 2 قم (1264-1245 قم)، تشتهایی بناییشده به شكل حوضی آبنما بر روی كف بعضی از اتاقها پیدا شده است. دو ضلع یکی از این تشتها، 60 / 2×80 / 1 متر، در یك گوشۀ اتاق به دو دیوار اتاق تكیه داشتند. یك صافی نیز به قطر 12 سانتیمتر در دهانۀ تنبوشهای قرار داشت كه آب را به بیرون و درون خمرۀ بزرگی هدایت میكرد. این تأسیسات را نشانۀ وجود حمام برای شستوشوی سر و تن در کاخها دانستهاند (گیرشمن، 2 / 108-112، نیز تصویر 34، نیز 2 / 263، لوح 49). ساکنان کاخهای شاهی این دوره برای حمامکردن خودشان آب را برمیداشتند و درحالیكه در درون تشت بودهاند، آن را روی تن خود میریختهاند، یا خدمتكارشان این عمل را انجام میداده است. آنها در آب غوطهور نمیشدهاند، زیرا به اعتقادشان آب ریختن پاكتر از غوطهورشدن در آبی بوده كه از همان ابتدا آلوده و پلشت است.
خانههای شخصی مردم عادی و حتى خانههای اربابان بزرگ شوش همان دوره، تشتهای گردی (خمره) از جنس سفال با اندود قیر معدنی داشتهاند؛ این تشتها را در اتاقی میگذاشتند که آبریزگاه نیز در همان اتاق بوده است. ولی در حمامهای شاهانۀ دورۀ ایلام اونتاشگال، تشت تخت زمینی بناییشده با آجر و اندود گچ بوده که نقل مکان آن غیرممکن، و مسلماً از تأسیسات پرخرج و نوعی تجمل به شمار میآمده است. از این امر، نوعی درجهبندی مستفاد میشود كه اینها در ردیف پایینتر قرار داشتهاند. بعضی از حمامها در عین داشتن آب سرد، آب گرم هم داشتهاند كه آن را آشپزخانههایی تأمین میكرده كه آب باید از آنها میگذشته است (همو، 2 / 110-111). سمت مغرب حیاط تچر، در تختجمشید دورۀ هخامنشی (559-330 قم)، حمامی است به ابعاد 75 / 1×25 / 2 متر، شامل دو قسمت بیرونی و اندرونی که برای شستوشوهای تشریفاتی شاهنشاه هخامنشی در نظر گرفته شده بود (تجویدی، 172، 173).
نوشتهاند که ایرانیان عهد اردشیر دوم (379-383 م) وقتی به سفرهای جنگی میرفتند، مستخدمی را که تنها وظیفۀ او حمامکردن ارباب خود بوده است، با عنوان حمامی میبردند. بنابراین برخی بر این باورند که ملل مغربزمین در دورۀ اشکانی با دیدن اینها، حمام گرم را از ایرانیان تقلید کردند. آوردهاند که اسکندر یونانی نیز پس از شکستدادن داریوش سوم هخامنشی (336-330 قم)، وارد خیمۀ او شد و در حمام وی حمام کرد (نیرنوری، 154).
در بررسیهای باستانشناختی دورۀ ساسانی (226-651 م) حمامهایی را یافتهاند که دارای جویهای بناساز برای جریان آب، تنبوشه، بقایا و آثار یک تون برای گرمكردن حمام، یک چاه، و سکویی ساختهشده برای استراحت بوده است (همو، 155). مغان دورۀ ساسانی داشتن حمام را توهین به دین میدانستند. بلاش، پادشاه ساسانی (484- 488 م) که از مغان بیزار بود، کوشید تا رسم مغان را براندازد و در شهرها گرمابههایی پدید آورد. احداث گرمابه در شهرها یکی از سنتشکنیهای بلاش و در حکم گذشت نسبت به شهرنشینان بود (پیگولوسکایا، 426). بلاش برای ساختن حمام عمومی در شهرها با خشم رؤسای مذهب روبهرو شد. همچنین پس از او، قباد (488-496 م) که در شهرِ «آمد» (در روم شرقی آن دوره، و در دیاربکر در ترکیۀ امروزی) یک حمام عمومی دید و آن را بسیار پسندید، دستور داد نظیر آن را در هریک از شهرهای ایران بسازند (متز، 2 / 428). شاید هم اصطلاح حمام تركی از اینجا نشئت گرفته باشد.
در کارنامۀ اردشیر بابکان آمده است بابک به ساسان فرمان داد: تن بشوی؛ دستی جامه و پوشاکی خدایوار برای ساسان آوردند که بپوشد (ص 8). فردوسی نیز به این موضوع اشاره كرده است: بدو گفت بابک به گرمابه شو / همیباش تا خلعت آرند نو (6 / 142).
در آیین مزدیسنا چون آب و آتش و زمین را به لاشه و مردار و چیزهای گندیده و فاسد آلودن، گناه شمرده میشد، بر همین مبنا مضمون فرگرد 41 ارداویرافنامه نشان میدهد که هرکس زیاد به گرمابه رود و درنتیجه آب را بیشتر آلوده كند، در آن جهان بر روان او گُه و چرک میخورانند و دیوان با سنگ و تبر او را میزنند، زیرا پلیدی را به آب و آتش و زمین برده است (زرتشت بهرام، 50). ولی برای شهرنشینانی که پیرو آیین زردشت نبودند، گرمابه سنتی رایج و معمول به شمار میرفت و بخشی از زندگی شهری را تشکیل میداد (مسعودی، 1 / 273). در حفاریهای باستانشناختی در بخش بازمانده از محوطۀ حریرۀ جزیرۀ کیش، آثـاری از حمامی با صحنهای متعدد و به مساحت تقریبی 500 مـ2 ظاهر شد. هنگام کاوش و خاکبرداری این حمام، در کف گرمخانۀ آن سفالهای مربوط به دورۀ ایلخانیان (653-750 ق) نیز کشف شد (مختارپور، 53).
این سخن پوپ نیز دربارۀ تمام دورههای تاریخی صدق میكند که در آنها پلسازی رایج بوده است: پلها اهمیت داشتهاند و همیشه باید تحتنظر میبودند. معمولاً پلها افزون بر باجگاهها و گمرکخانه و همچنین دژِ كنار پلهای ساختهشده در مرزها، وسایل رفاهی متنوعی نیز ازجمله حمام داشتهاند (ص 289).
حمام پس از اسلام
در ایران باستان، وقتی تن از پلشتیها پاك میشد كه آن را در آب غوطهور نكنند، بلكه آب را روی تن بریزند. حمامهای عهد باستان ایران نیز به همین سبب، تشتكهای كوچك آبنما داشتهاند. با اسلامیشدن ایران در سدۀ 7 م و گسترش كامل قوانین فقهی دین اسلام بر جامعۀ ایرانی، مفاهیم دینی پاك و نجس در برابر مفاهیم بهداشتی تمیز و كثیف قرار گرفت و تعریف آب كر برای پاكشدن بدن از نجسیها به میان آمد. در ایران اسلامیشده، تن وقتی از نجاست پاک میشد كه به ترتیب خاصی در آب كر غوطهور شود، یعنی آبی كه در مخزنی جای میگرفت كه طول، عرض و عمق آن مخزن، هریک 3 وجب و نیم باشد. به نظر میرسد احتمالاً ساختن حمامهای دارای خزینه از همینجا نشئت گرفته باشد.
نوع معماری و كاركرد حمام در اوایل دورۀ اسلامی، توجه همۀ مسلمانان را جلب کرده بود، تا جایی كه ساختن آن را به جنّیان و شیاطین نسبت میدادند. مثلاً در نیمۀ اول سدۀ 6 ق، ابوالفتوح رازی ساختن گرمابه را به دستور سلیمان و به دست جنیان و شیاطین دانسته است (15 / 50). یعقوبی در سدۀ 3 ق نوشته است که ایرانیان حمام نداشتند (1 / 216)؛ ولی برخی معتقدند مسلمانان به تقلید از ایرانیان به حمام میرفتند و با اشنان و صابون و سدر و کافور، سر و تن خود را میشستند (نیرنوری، 155).
دربارۀ حمامدرمانی، آوردهاند که امیر منصور سامانی گرفتار مرضی شد که پاهایش در اختیارش نبودند و نمیتوانست بر سر پا بایستد. محمد بن زکریای رازی، پزشک ایرانی سدۀ 3 ق / 9 م، امیر را به حمام جوی مولیان برد و بر تن او آب ریخت و نرمشی در مفصلهای او ایجاد کرد؛ سپس بهطور تصنعی برآشفت و بر امیر توهین کرد و کارد کشید و او را تهدید به مرگ کرد. آنگاه امیر ترسید و خشمگین شد و بر سر پاهای خود برخاست (نک : نظامیعروضی، 74-75). همچنین دربارۀ حمامدرمانی، علیاکبر نفیسی، پزشک مخصوص مظفرالدین شاه، در 1317 ق در کتاب خود به نام پزشکینامه برای درمان انواع بیماریها، اشارهای به نقش حمامهای مختلف کرده که با استفاده از داروهای گوناگونی همراه بوده است (ص 324، 325، 340، 755، 768، 769، 869، 877).
در سدۀ 5 ق / 11 م، محمد غزالی دیدن صورتهایی را که بر سردر حمامها ترسیم میکردهاند، حرام دانسته و گفته است: اگر در دسترس باشند، باید تباه گردند و در غیر این صورت، باید به حمام دیگری بروند. از دیگر منکراتی که او نقل میکند، اینها ست: برهنهکردن عورتها و نگریستن در آنها؛ برهنهکردن دلاکْ ران و آنچه را زیر ناف است؛ دست در زیر لنگ کردن، زیرا سودن عورت دیگری و دیدن آن حرام است (4 / 987- 988). او منکرات دیگری را نیز برمیشمارد (نک : 4 / 988- 989) و همچنین در بخش اسرار طهارت، دربارۀ حمام به تفصیل سخن میگوید (نک : 1 / 385-390).
در اسرار التوحید نیز شرح مفصلی دربارۀ حمامرفتن ابوسعید ابوالخیر (357-440 ق) و برخورد او با سلمانی و بخشیدن لباسهای خود به او و عریانماندنش آمده است (محمد بن منور، 132-134). مقدسی در سدۀ 4 ق، از لنگ به كمر بستن ایرانیان (عجمان) در حمام و پاسداری حمامهای اصفهان به دست زنان سخن گفته است (ص 655). در کشف المحجوب (سدۀ 5 ق) آمده است یکی از اقدامات احترام به مهمان، تعارفکردن وی به حمام بعد از شب مهمانی و بردن او به پاکترین حمام است. در آنجا نیز باید مراقبت کند که جامۀ وی با میزرهای حمام نیامیزد، و نگذارد که خادم اجنبی وی را خدمت کند (هجویری، 504- 505). در قابوسنامه مربوط به سدۀ 5 ق، از قول محمد بن زکریای رازی، سخن مفصلی در آیین گرمابهرفتن و نفع و ضرر آن آمده است (عنصرالمعالی، 62). عطار حکایتی از سلطان محمود با ایاز در حمام میآورد ( الٰهینامه، 174-175). همو داستانی نیز دربارۀ شیخ ابوسعید ابوالخیر و پیرمردی و حمامیای در حمام نقل میکند (مصیبتنامه، 239). عطار حکایتی نیز از شیخ ابوسعید در حمام نقل میكند: كیسهكش حمام که در حال جمعكردن چرک بدن ابوسعید و گذاشتن آن به شكل فتیلههایی روی بازو و پیش چشم شیخ است، از او میپرسد: جوانمردی چیست؟ شیخ پاسخ میدهد: چرک تن را پنهانکردن و آن را پیش چشم خلق نیاوردن است (منطق ... ، 267). نظامی گنجوی نیز در سدۀ 6 ق در هفتپیکر، اشارهای به حمام دارد (ص 167، 265).
سعدی که هم لفظ گرمابه و هم لفظ حمام را به کار برده است، از مسافری یاد میکند که به شهری وارد میشود و امیر آن شهر دستور میدهد که او را به حمام برند و سر و تن وی را بشویند (بوستان، 46، کلیات، 818، 881). همو در گلستان، با ذکر جایگاهی به نام حمام، از گِلی خوشبوی یاد میکند که روزی در حمام به دستش رسیده است (1 / 16). حافظ در سدۀ 8 ق / 14 م، یکی از شروط رفیق شفیق را حریف گرمابه بودن دانسته است (ص 251). رشیدالدین فضلالله در وقفنامۀ ربع رشیدی در سدۀ 7 ق، اشاراتی به تعدادی حمام در محلههای بیرونی و اندرونی تبریز به نام حمام رشیدی کرده، و از حمامی نیز جزو موقوفات خود نام برده است و تکلیف آب آنها را هم روشن کرده است (ص 43، 204). همو در تاریخ مبارک غازانی اهمیت حمام را در دورۀ مغولان با این جمله بیان میکند که غازان خان (سل 694-703 ق) فرمود تا داخل شهر تبریز و کنار هر دروازه از دروازههای این شهر و متصل بر آنها، کاروانسرایی بزرگ و 4 حمام بنا کنند (ص 206). مولوی در سدۀ 7 ق، در مثنوی واژههای حمام، گرمابه، تون و گلخن را به کار برده و شهوت دنیا را به گلخن حمام تشبیه كرده است که حمام تقوا با آن روشن است (ص 481).
حمدالله مستوفی در سدۀ 8 ق، یکی از نشانههای مهم آبادبودن هر مکانی را داشتن حمام یا حمامات آورده که نمونۀ آن دیههای مربوط به اصفهان بوده است (ص 51). جامی در سدۀ 9 ق، به نقل از کشف المحجوب میگوید که سلطان به درویشی 300 مثقال زر فرستاد که صرف حمام کند. درویش به حمام رفت و همۀ آن زرها را به حمامی داد و رفت (ص 70). در دورۀ صفوی، یکی از تفریحات شاه عباس اول گُلریزان در حمام بود. به امر او آب خزینۀ حمام بزرگ شهر را تازه میکردند و روی آن خروارها گل سرخ میریختند و خود او با نزدیکان و ندیمههای مخصوص، وارد آن میشدند. منجم مخصوص شاه عباس ماجرای گلریزان 1009 ق را توضیح داده است (نک : فلسفی، 2 / 330).
محمدباقر مجلسی در سدۀ 11 ق / 17 م، در آداب حمام رفتن و سر و بدن شستن و دارو کشیدن و آداب بعضی از غسلها، بهتفصیل سخن گفته است (ص 115-125). نصرآبادی نیز در همین سده، تعریفی از حمام در 8 بیت داده است (ص 318).
براساس گزارش رستم التواریخ، تألیف اواخر سدۀ 12 و اوایل سدۀ 13 ق، غالباً مجموعۀ حمام، کاروانسرا، آبانبار و تکیه در کنار هم بودهاند که ازجمله میتوان به مجموعهای اشاره كرد که در زمان شاه سلطان حسین در خارج از شهر شیراز، در جوار شاه میر حمزه بوده است (رستمالحکما، 412-413).
امینالدوله (1193-1263 ق / 1779-1847 م) كه از گستردن فرشهای ابریشمین اغنیا و تجار ایرانی بر روی سكوهای سربینۀ حمامها، بهمنظور استراحت بعد از حمام، اطلاع داشت، در سفرنامهاش نوشته است: در استانبول نیز تجار ایرانی قالیچهای ابریشمین آورده و سر حمام را مفروش کرده بودند (ص 353). از نوشتههای همین شخص كه از برجستگان عالیمقام ایران بوده، چنین استنباط میشود كه غیر از عدۀ معدودی از بزرگان و عالیمقامان، دیگران در خانۀ خودشان حمام سرخانه نداشتهاند و حتى آنهایی هم که داشتهاند، چندان حمام معتبری نبوده است. او نوشته است: صبح به حمام کوچک سرخانۀ اختصاصی سید رضی رفتم. سربینه که اتاقی از حیاط آشپزخانه است، سرد بود. بخاری را هیزم گذاشتند و افروختند. آب حمام هم گرم نبود، زردفام و ناتمیز بود. دلاکی از خارج آورده بودند (ص 386).
در سیاحتنامۀ ابراهیم بیک، مربوط به عصر مشروطه، از وضع بسیار ناگوار حمامها و آب گندیدۀ آنها، و از داخلشدن مردمانی كه ناخوشیهای مسری دارند به درون حوضی متعفن به نام خزینه که رنگ آبش از کثافت تغییر یافته و منشأ امراض گوناگون است، سخن رفته است (زینالعابدین، 10، 35).