حلوا
حَلْوا، خوراکی شیرین، سنتی و آیینی. حلوا با نامهای افروشه، (برهان ... ، ذیل واژه)؛ افروشک (فرهوشی، 6)؛ آفروشه ( آنندراج، فرهنگ ... ، ذیل واژه؛ نفیسی، ذیل آفروسه)؛ آفروشهشاه (جرجانی، کتاب سوم، 89، حاشیۀ 1، 2)؛ گوزینه یا گوزِنَک (برهان، ذیل واژه؛ فرهوشی، 229)؛ خبیص (صفیپوری، ذیل واژه)؛ و شکرینه (جرجانی، همانجا) نیز آمده است.
عمل و شغل پختن حلوا را حلواپزی، حلواسازی یا حلواگری (نظامی، 521؛ ایرانیکا، XI / 594) میگفتند و کسی را که حلوا درست میکرد، حلواپز یا حلوایی مینامیدند (شهری، تاریخ ... ، 3 / 736-737؛ مؤیدمحسنی، 65). همچنین افرادی را که در مجالس درباری عهدهدار توزیع و جمعآوری پیشغذاها و شیرینیها بودند، حلواچی میگفتند (کمپفر، 273).
در طب قدیم، حلوا را یکی از غذاهای گرم و تر دانستهاند که برای بهبود زخم روده، مثانه و گُرده، دفع مضرات نمک و اصلاح [سردیِ] گوشت بز مفید است (جرجانی، کتاب سوم، 42، 50، 58، 78)؛ برای دفع مضرات حلوا، استفاده از میوۀ ترش را توصیه کردهاند (همو، کتاب سوم، 89).
در برخی از مناطق ازجمله سیرجان و میبد، در 10 روز نخست زایمان، به زائویی که پسر زاییده باشد، حلوای گل زرد، که طبع سرد دارد، میدهند و به زائویی که دختر زاییده باشد، ترحلوا یا حلوای آرد برنج که دارای طبع گرم است، میدهند (مؤیدمحسنی، 431؛ جانباللٰهی، 69). اهالی چهارمحال و بختیاری حلوای سوهان را که از سمنو تهیه میشود، برای اعصاب مفید میدانند (نیکزاد، 1 / 38) و مردم اورمیه حلوای گردو را غذایی نیروبخش و گرم میشمارند و از آن برای دفع سردی استفاده میکنند (انجوی، 2 / 38). برخی معتقدند که حلوا را جبرئیل از بهشت نزد حضرت آدم (ع) آورده است («رساله ... »، 141). منظومۀ درخت آسوریگ از مادهای غذایی به نام پُست نام برده است که گفته میشود آرد سرخشده بوده است (ص 69؛ فرهوشی، 465). در گفتوگو میان خسرو قبادان و ریدک نیز از خوراکی به نام جوزافروشه و چربافروشه یاد شده که احتمالاً نوعی حلوای گردویی بوده است (متون ... ، 75؛ فرهوشی، 6؛ برهان، ذیل افروشه). عنصرالمعالی کیکاووس در سدۀ 5 ق در قابوسنامه، حلوا را غذای توانگران میداند (ص 262).
ناصر خسرو، شاعر سدۀ 5 ق، در دیوان خود اشعاری دربارۀ حلوا دارد (ص 181). جرجانی پزشک سدۀ 6 ق / 12 م، از آفروشه نام برده، و آن را حلوایی دانسته که از آرد، روغن و عسل تهیه میشده است (همانجا). در دورۀ ایلخانان مغول، در سدۀ 7- 8 ق، نیز حلوا یکی از خوراکیهای متداول بوده، و اوحدی مراغهای اشعاری در این باره سروده است (ص 117، 542). در دیوان خواجوی کرمانی، شاعر سدۀ 8 ق، بخشهایی به موضوع حلوا اختصاص یافته (ص 471)، و بخشی از اشعار بسحاق اطعمه ــ شاعر نیمۀ دوم سدۀ 8 ق، در دورۀ گورکانیان ــ نیز دربارۀ حلوا سروده شدهاست (ص 12، 15، جم.( شاه نعمتالله ولی، شاعر و عارف ایرانی سدۀ 8- 9 ق، اشعاری دربارۀ حلوا دارد (ص 35، 237، جم ). در اشعار سدۀ 11 ق نیز از حلوا نام برده شده است (نک : صائب، 368). همچنین، محمد مؤمن حسینی تنکابنی معروف به حکیم مؤمن، پزشک دربار شاه سلیمان صفوی، از انواع مختلف حلوا نام برده است (ص 92).
ژوبر در شرح سفر خود به ایران، حلوا را یکی از خوراکیهای اصلی سفرۀ غذا در میهمانیهای باشکوه فتحعلیشاه دانسته (ص 160)، و تانکوانی (سدۀ 13 ق) حلوا را یکی از خوراکیهای باارزش ضیافتهای باشکوه شاهانه معرفی کرده است (ص 209).
در دوران قاجار، مردم علاقۀ بسیاری به خوردن حلوا داشتند (ویلز، 144؛ آلمانی، I / 184). میرزا علیاکبر خان آشپزباشی، سرآشپز ناصرالدین شاه، به 12 نوع حلوا اشاره کرده است (ص 47- 49).
ادوارد پولاک، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، طرز تهیۀ حلوا را توضیح داده است (I / 121). دیولافوا نیز که در سدۀ 13 ق / 19 م به ایران سفر کرده بود، در وصف یکی از مهمانیهای حاکم بوشهر از حلوا بهعنوان یکی از خوراکیهای اصلی میهمانی نام برده است (ص 516). در این دوره، حلوا بهعنوان یکی از شیرینیهای مخصوص ماه رمضان، و نیز یکی از خوراکیهای مراسم سوگواری مصرف میشده است و پس از خاتمۀ سوگواری، بیشتر در میان فقیرانی که بر سر گور آمده بودند، توزیع میشده است (آلمانی، I / 222).
حلوا بیشتر از به هم آمیختن آرد سرخشده، روغن، شکر (یا قند، عسل و شیرۀ انگور) و افزودنیهایی مانند زعفران، هل و جز اینها تهیه میشود (نفیسی؛ لغتنامه)، بدین ترتیب که پس از سرخکردن آرد، شهد را به آن میافزایند. نوعی از حلوا نیز با آرد برنج تهیه میشود که به آن ترحلوا میگویند. حلوا را معمولاً در بشقابی میریزند و روی آن را با قاشق صاف میکنند (شهری، طهران ... ، 3 / 356، حاشیۀ 21).
در گیلان، حلوا را از آرد برنج و کره تهیه میکنند و به آن عسل میافزایند که به آن حلوا عسلی میگویند (برومبرژه، 124). در میبد، به حلوای آرد برنج، ترحلوا گفته میشود که ویژۀ زائو ست (جانباللٰهی، 69). برخی از حلواها از آرد جو تهیه میشوند. کنجد یکی دیگر از مواد اصلی است که با آن حلوا تهیه میکنند و به آن حلوا ارده میگویند. حلوای خرما را با آرد و خرما درست میکنند. خرما بِریزو از حلواهای مخصوص کرمان است که با خرما، آرد و گشنیز تهیه میشود (مؤیدمحسنی، 432). حلوای گل زرد یکی از انواع حلواها ست که از آرد برنج یا آرد گندم یا ترکیب هر دو با گل زرد تهیه میشود (مؤیدمحسنی، 431). در اصطهبانات، به این حلوا حلوای بَکَری هم میگویند و از غذاهای مخصوص ماه رمضان است (وکیلیان، 187- 188).
حلواشکری نوعی حلوا در سیرجان است که با آرد و پودر شکر تهیه میشود. بِرِشتوقند هم شبیه حلواشکری است، اما با روغن بیشتری تهیه میشود. برشتوآرد نخود هم یکی از حلواهای این شهر است که آن را مانند برشتوقند تهیه میکنند و به آن آرد نخودچی میافزایند (مؤیدمحسنی، 432-433). در سیرجان، برای تهیۀ برخی از انواع حلوا، به جای شکر یا قند، به آن شیرۀ انگور یا دوشاب میافزایند و به آن حلوا شیره میگویند (همو، 432). حلوای خامک هم از حلواهای مخصوص فردوس است که با شیرۀ انگور درست میشود (وکیلیان، 188). حلوای گردو و حلوای هویج نیز ویژۀ اورمیهاند که به ترتیب، از دوشاب و مغز گردو، و هویج و شیرۀ انگور و گردو تهیه میشوند (انجوی، 2 / 36، 38). حلوا تَقتَقُک که شبیه سوهان و پوشیده از کنجد است (جانباللٰهی، 70) و حلوا تنترونی تهیهشده از کنجالۀ کنجد، شیره، رازیانه و هل، از حلواهای خاص میبدند (همو، 72). در میبد به شلهزرد، حلوا برنج هم میگویند که ترکیبی از نرمۀ برنج، زعفران و شکر است (همو،85-86).
حلوا نشاسته، حلوای سرد و حلوای شاطهای یا حلوای سوان از حلواهای ویژۀ تویسرکاناند که با جوانۀ گندم تهیه میشوند و کاملاً نرماند (مقدم، 1 / 413-414). حلوای کاسه ترکیبی از آرد، تخممرغ و روغن، و یکی از حلواهای مخصوص شیراز است که در جشنها و عزاداریها مصرف میشود (خدیش، 289). حلوا سنگشکن یا حلوا ماماجیمجیم مخصوص آشتیان، و شبیه گز آردی است که روی آن کنجد یا شاهدانه نیز میپاشند (نجفی آشتیانی، 251). حلوای شیر که بیشتر برای افطار ماه رمضان استفاده میشود، حلوای نشاسته، حلوای آرد، حلوای روغنی، حلوای زیره و زنجفیل، حلوای اوشنی (آویشنی) و حلوای تخم ریحان و گردو از حلواهای مخصوص فسا هستند (رضایی، 395). در بوشهر، حلوا ـ ارده یا حلواشکری یا حلواراشی، حلواآردی (حلوای انگشتپیچ)، حلوازرد یا حلوابرنجی، حلواپشمک، و حلواخرمایی از حلواهایی است که به مناسبتهای مختلف طبخ و تهیه میشوند (نک : حمیدی، 269- 270).
حلوا رنگینک، حلوا زرد، حلوا خرمایی، حلوا گووَک، حلوای آردی، حلوای ارده، حلوای تخممرغی، حلوای حب، حلوای زیرتو، حلوای سَرگُوْدَک، حلوای قُرصَک و زبانگُش، از حلواهای مخصوص کازروناند که هرکدام به شیوۀ خاصی تهیه میشوند (مظلومزاده، 203-213). حلوای نان هم یکی از غذاهای مخصوص افطار در درگز است (وکیلیان، 188- 189). حلوای سوهان در اصفهان از سمنو پخته میشود (آقاجمال، 25). حلوای نشاسته، حلوای گل زرد، حلوای سرد، حلوای کنجتی (کنجدی)، حلوای نقره، حلوای شهدی، حلوای پُرشُکی، حلوا اُماجی، حلوای سنگشکن، و قوز تر حلوا سو (نوعی حلوای گردویی) هم از انواع حلوا در استان مرکزیاند (حجازی، 110-113). حلوای آردی، حلوای برنج، حلوای اماج، حلوای پاشان، حلوای صابونی، حلوای کدو، حلوای شکرپاره و حلوای سوهانی از جملۀ حلواهاییاند که در جاهای مختلف تهیه میشوند و در متون مختلف از آنها نام برده شده است (فاضل، 263-265؛ هاشمنیا، 215).
در میان کوچنشینان تالش، حلوا مصرف فراوان دارد (شکوری، 167). اهالی کومله در شرق گیلان رسم دارند که بر سر سفرۀ هفتسین قدری حلوای خانگی بگذارند (شهاب، 34). در گذشته، در جوشقان کاشان، حلوا ناهار برزگران (برفروبها) بود (انجوی، 1 / 2). در تنکابن، اگر عزیزی را از دست بدهند، روز نخست عید نوروز با حلوا از مهمانان پذیرایی میکنند (خلعتبری، 130). در تفرش نیز حلوایی به نام حلوای سنگشکن رایج است که آن را به صورت لوزلوز میبرند و در مهمانیها استفاده میکنند (حجازی، 110-111). در تویسرکان هم معمولاً سر سفرۀ غذا حلوا گذاشته میشود (مقدم، 1 / 413).
در محلات، شب نخست اسفند (که تقریباً 25 بهمنماه است) حلوا میپزند. در قمصر کاشان نیز در همین شب حلوا میپزند و سر مزار درگذشتگان خود، بین مستحقان و کسانی که برای فاتحۀ اهل قبور آمدهاند، پخش میکنند (انجوی، 1 / 91). کسانی که نامزد دارند، شب یا روز اسفند همراه با اسفندی که برای نامزدشان میفرستند، حتماً قدری هم حلوا میدهند (همو، 1 / 98). مردم اورمیه شب چلۀ کوچک حلوا، و شب چلۀ بزرگ حتماً حلواگردویی میخورند (همو، 2 / 14، 38). در اطراف اسکو، اورمیه و خوی، حتماً در میان خوردنیهای شب چله بشقابی هم حلوا قرار میدهند (همو، 2 / 31-32، 35-36، 38). در خوی، به مناسبت شب یلدا، حلوای کنجد، حلوای گردو و حلوای هویج به خانۀ عروس میفرستند (همو، 2 / 36).
حلوا یکی از غذاهای ویژۀ سوگواری است که برای خیرات مرده تهیه میکنند (ماسه، I / 111؛ جهانی، 84؛ اخوان، 136). در برخی از جاها، در سفرۀ بالای سر فرد درگذشته، چند بشقاب حلوا میگذارند و با آن از کسانی که برای عزاداری میآیند، پذیرایی میکنند. معمولاً در روز هفتم و چهلم، میان کسانی که به فاتحهخوانی آمدهاند، حلوای نذری پخش میکنند (احمدپناهی، 271؛ قاسمی، 1 / 124). در اصفهان، در مراسم شام هفته، معمولاً همراه با غذاهای معمول، حلوا هم تهیه میشود (انصاری، 227). در سروستان مرسوم است که تا 3 روز پس از درگذشت افراد، به هنگام غروب حلوا درست میکنند و 3 شب جمعۀ متوالی هم مقداری حلوا سر مزار میبرند (همایونی، فرهنگ ... ، 522). در بروجرد، در نخستین شب جمعه پس از فوت فرد، در مراسم شو جُمه بازماندگان ترحلوا میپزند (کرزبر، 323). یکی از شیرینیهای مراسم ختم در سیرجان حلواشکر است (مؤیدمحسنی، 217، 431-432). در اصطهبانات فارس، برای خیرات مرده حلوای شیر میپزند (وکیلیان، 188).
حلوا خوراکی آیینی نیز به شمار میآید و در بسیاری از جاها، ازجمله در کوهپایۀ ساوه، در ایام محرم، به ویژه در روزهای تاسوعا، عاشورا و اربعین حسینی، با آن از عزاداران پذیرایی میشود (سالاری، 283؛ نیز نک : حجازی، 153). در گیل و دیلم، صبح روز یازدهم ماه محرم، تَرَکحلوه درست میکنند، بدینترتیب که 72 قطعه نان تهیه میکنند و لای هر نان کمی حلوا میگذارند و پس از اینکه دور آنها را با ساقۀ برنج پیچیدند، میان عزاداران توزیع میکنند (پاینده، 192). زردشتیان در همۀ مراسم مذهبی و غیرمذهبی خود حلوا تهیه میکنند و برای فروهرهای گرسنه (ارواح درگذشتگان) حلوایی به نام حلوای شکر میپزند (رمضانخانی، 290-291).
حلوا جزو خوراکیهای سفرۀ افطار در جاهای گوناگون ایران است و افطارکردن با حلوا را رعایت وجه قدسی روزه میدانند (همایونی، همان، 110؛ حجازی، 155). در کازرون، شب بیست و یکم ماه رمضان، افزون بر خیرات حلوا برای مردگان و کسانی که نذر دارند، زبانگش تهیه، و خیرات میکنند (مظلومزاده، 272؛ برای آگاهی از شیوۀ پخت، نک : همو، 213-214).
همچنین مردم برای برآورده شدن حاجات و رفع بلا و خطر از زندگی، از حلوا در سفرههای نذری بهره میبرند. حلوا در سفرۀ حضرت ابوالفضل (ع) (میرنیا، 207؛ همایونی، گوشهها ... ، 181)؛ سفرۀ امام زمان (ع) (اسدیان، 200)؛ سفرۀ امالبنین، سفرۀ فاطمۀ بیمار (مؤیدمحسنی، 320-321)؛ سفرۀ حضرت فاطمه (ع) (حجازی، 160)؛ و همچنین سفرۀ امام حسن (ع) قرار داده میشود. حلوا یکی از خوراکیهای سفرۀ بیبی سهشنبه است که معمولاً سهشنبۀ آخر ماه شعبان پهن میشود (علمداری، 48). در بعضی از جاها شب تولد امام زمان (ع) هم میان مردم حلوا پخش میکنند (ماسه، I / 112). در شاهرود در روز وفات حضرت زهرا (ع)، حلوا میپزند و میان زنان پخش میکنند (شریعتزاده، 390). در بوشهر، برای تندرستی و زنده ماندن نوزاد، در یکی از زیارتگاههای شهر مجلسی زنانه برپا میدارند و حلوا نذر میکنند و آن را همراه با نان زیر سر نوزاد میگذارند. خوردن این نوع حلوا فقط برای پدر و مادر نوزاد مجاز است (حسنزاده، 181-182).
در سروستان، به نیت سالم ماندن کودک حلوا نذر میکنند و تا زمانی که بزرگ شود، این نذر را ادامه میدهند (همایونی، فرهنگ، 375). در کرمان و سیرجان، برای رفع مشکلات و آسانشدن زایمان، نوعی حلوا به نام حلوای زایمان حضرت نرجسخاتون درست میکنند (مؤیدمحسنی، 328). در خراسان، برای آسان شدن زایمان و تسکین درد زائو حلوایی به نام دوازده امام میپزند و پس از تولد نوزاد، صاحب نذر حلوا را از روی آتش برمیدارد و میان حاضران پخش، و باقی آن را خیرات میکند (شکورزاده، 24-25). در میبد هم برای زائو ترحلوا میپزند (جانباللٰهی، 69).
در گذشته، در تهران به حلوای ارزان حلوای جوزی، و به حلوای مرغوب ماماجیمجیم میگفتند (شهری، تاریخ، 3 / 739-740). همچنین، حلوا غذای توانگران بود وآن را خوراک باارزشی میدانستند (عنصرالمعالی، 262؛ آلمانی، I / 184) و با دیگر کالاها مبادله میکردند (شهری، همان، 3 / 741-742؛ قصه ... ، 1 / 35)، اما از نظر عامه، حلواپزی و حلوافروشی حرفهای کمارزش بود و اجازه نمیدادند فرزندانشان به حلوافروشها نزدیک شوند، چون آنها را افرادی ناباب میدانستند (شهری، همان، 3 / 741).
در بعضی از جاها، سمنو را نیز که با آرد گندم جوانهزده درست میشود، یکی از انواع حلوا میدانند (دریابندری، 2 / 1563؛ مؤیدمحسنی،240-241). حلوای مقراضی یا حلوای لاری را که از انواع مسقطی است و از نشاسته درست میشود، در بعضی از جاها جزو حلواها دستهبندی میکنند (همو، 240). رنگینک نیز یکی از انواع حلوا دانسته میشود که با خرمای هستهگرفته و مغز گردوی خردشده و هل و دارچین تهیه میشود (همو، 433؛ دریابندری، 2 / 1556-1557). کاچی را نیز در برخی جاها، نوعی حلوای رقیق میدانند؛ گاه نیز آن را با شیر، یا برای نمونه، در شیراز با بابونه درست میکنند (شهری، همان، 3 / 319؛ همایونی، گوشهها، همانجا). در نمین اردبیل، برای شب چله خوراکی ویژه به نام خَشیل تهیه میکنند که شبیه حلوا، و مخلوطی است از آرد، شکر و کمی نمک که آن را با آب میپزند و مقدار بسیاری روغن حیوانی روی آن میریزند و همراه با ادویه میخورند (انجوی، 2 / 31).
مردم بر این باورند که هرکس از حلوای آدم پیر بخورد، عمرش دراز میشود و از حلوای جوان درگذشته نباید خورد (هدایت، نیرنگستان، 71)؛ آوردن نام حلوا شبهنگام شگون ندارد (همان، 84)؛ اگر زن آبستن تا 40 روز پس از زایمان بمیرد، جایش در بهشت است و باید مقداری از حلوای او را به اطرافیان بدهند (فقیری، 131)؛ همچنین معتقدند که هرکس خانۀ جدیدی بخرد، باید شب اول شمع روشن کند و حلوا بدهد (همو، 134).
مردم نذرکردن حلوا را برای گشایش کار مفید میدانند (هدایت، فرهنگ ... ، 251-252) و معتقدند که نباید نام حلوا را بر زبان آورد، زیرا شوم و مایۀ بدبختی است (ماسه،I / 111؛ اسدیان، 304). در گذشته، هروقت کسی از دنیا میرفت، میگفتند برای شب اول بو راه بیندازید، یعنی حلوا بپزید، و اعتقاد داشتند که مرده بوی حلوا را میفهمد (جهانی، 84). خراسانیها معتقدند هرکس که نخستین روز برای فرد درگذشته حلوا بپزد، باید روز سوم هم حلوا را خود او درست کند (شکورزاده، 192). لرها اعتقاد دارند که اگر فرد درگذشته در خواب ملول باشد، باید شب جمعه برای او حلوا خیرات کرد، وگرنه او شخص رؤیابین را نفرین خواهد کرد (اسدیان، 184).
در کرمان و سیرجان به خرما بریزو، که مانند حلوای خرما تهیه میشود، مقداری دانۀ گشنیز میافزایند و معتقدند که دانههای گشنیز مانند کاسه از حلوا پر میشوند و به دست اموات میرسند (مؤیدمحسنی، 432). در نیاسر کاشان هم اعتقاد دارند که حتماً باید سر سفرۀ شب اسفند حلوا در خانه داشته باشند و قدری از آن را بخورند، زیرا مایۀ برکت و رونق خانه در سال آینده خواهد بود (انجوی، 1 / 97). در میبد رسم داشتند که شب اسفند حتماً حلوا ـ ارده بخورند (جانباللٰهی، 72).
واژۀ حلوا به ادبیات مردمی نیز راه یافته است، مثلاً «حلوای کسی را خوردن» کنایه از شرکتکردن در عزای کسی است (نجفی، 1 / 500؛ انوری، 3 / 2580)؛ «بوی حلوای کسی بلند شدن» و «حلوایی شدن کسی» کنایه از مرگ قریبالوقوع او ست (نجفی، 1 / 500-501)؛ و وقتی میگویند «فلانی بوی حلوا میدهد» یعنی پیر شده و مردنی است (هدایت، نیرنگستان، 109). «حلوا حلوا کردن کسی» کنایه از بسیار عزیز داشتن و مباهات کردن به او ست (نجفی، 1 / 500؛ انوری، همانجا)؛ و «حلوای عزا همزدن» کنایه از کار بیمزد و بیهوده کردن است (شهری، قند ... ، 310). در ادبیات مردمی، به کسانی که همواره در مراسم ختم و عزا حاضر میشوند، اصطلاحاً حلواخور میگویند ( لغتنامه، ذیل واژه).
اصطلاح «با حلوا حلوا گفتن دهن کسی شیرین نمیشود» کنایه است از اینکه باید اهل عمل بود، نه حرف (دهخدا، 2 / 702)؛ «چانهاش بوی حلوا میدهد»، کنایه از مردنی بودن فرد است؛ و «میان دعوا نان و حلوا تقسیم نمیکنند»، یعنی دعوا باعث زیان میشود (علمداری، 211-212). «گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم» (اخوان، 143)، «سیلی نقد بهتر از حلوای نسیه است» (کاربخش، 133)، «چو یکبار گفتی مگو باز پس / که حلوا چو یکباره خوردند، بس» (شهری، تاریخ، 3 / 750) و «خر چه داند قدر حلوا و نبات» (علیداد، 527)، از دیگر مثلهایی است که دربارۀ حلوا در زبان مردم رایج است. همچنین حلوای تنتنانی در ادبیات مردمی کنایه از لذت و گوارایی است (جناب، 141).
مآخذ
آشپزباشی، علیاکبر، سفرۀ اطعمه، تهران، 1353 ش؛ آقاجمال خوانساری، محمد، «عقاید النساء»، عقاید النساء و مرآت البهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، طهوری؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، تهران، 1373 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ انصاری، هرمز، مقدمهای بر جامعهشناسی اصفهان، به کوشش احمد جواهری، تهران، 1379 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ اوحدی مراغهای، دیوان، به کوشش امیراحمد اشرفی، تهران، 1362 ش؛ برومبرژه، کریستیان، «آشپزی در گیلان»، ترجمۀ آزیتا همپارتیان، خوراک و فرهنگ، به کوشش علیرضا حسنزاده، تهران، 1387 ش؛ برهان قاطع؛ بسحاق اطعمه، احمد، دیوان، شیراز، 1360 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تانکوانی، ژ. م.، نامههایی دربارۀ ایران و ترکیۀ آسیا، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1383 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، 1385 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان ( الاصفهان)، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، 1385 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385ش؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران، 1383 ش؛ حسنزاده، علیرضا، «خوراک و رشد اندیشۀ انسانی، مطالعۀ موردی: آیین نان پوش در فرهنگ مردم بوشهر»، خوراک و فرهنگ (نک : هم ، برومبرژه)؛ حکیم مؤمن، تحفة المؤمنین، تهران، 1378 ق؛ حمیدی، جعفر، فرهنگنامۀ بوشهر، تهران، 1380 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1379 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ خواجوی کرمانی، محمود، دیوان، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1374 ش؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1363 ش؛ دریابندری، نجف، کتاب مستطاب آشپزی، تهران، 1384 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ «رسالۀ اول»، آیین قلندری، به کوشش ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران، 1374 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ ژوبر، پ. ا.، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمۀ علیقلی اعتمادمقدم، تهران، 1347 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ شاه نعمتالله ولی، کلیات، به کوشش جواد نوربخش، تهران، 1335 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شکوری، چنگیز، سیری در کوچنشینان تالش، رضوانشهر، 1382 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیـزدهم، تهـران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373 ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ق؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، به کوشش فرهاد فیاض، تهران، 1379 ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ زبان پهلوی، تهران، 1358 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانههای محلی، شیراز، 1342 ش؛ قاسمی، احد، مغان، نگین آذربایجان، تهران، 1377 ش؛ قصۀ حمزه (حمزهنامه)، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1347 ش؛ کاربخش راوری، ماشاءالله، راور، شهری در حاشیۀ کویر، کرمان، 1365 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کمپفر، ا.، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1350 ش؛ لعلی، علیداد، سیری در هزارهجات، قم، 1372 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ مظلومزاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ مقدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی و مهدی محقق، تهران، 1368 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نظامی گنجوی، شرفنامه، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1368 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نیکزاد امیرحسینی،کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1381 ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش؛ همو، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز: