زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه

حسن تعلیل

حُسْنِ تَعْلیل، اصطلاحی بلاغی و صنعتی از جملۀ صنایع بدیع معنوی، به معنی زیبا و هنرمندانه آفریدنِ علت در سخن ادبی. این صنعت گونه‌ای علت‌یابی است که با علت‌یابی در علم و فلسفه متفاوت است. 
انسان، موجودی علت‌جو ست و از دوران کودکی با پرسشهای خود در جست‌وجوی علل امور است و در دوران بالندگی در حوزه‌های مختلف شناخت، اعم از شناخت علمی، شناخت فلسفی، و شناخت هنری، متناسب با فضای هر شناخت، در تلاش برای یافتن علت پدیده‌ها ست. فی‌المثل اگر بپرسند چرا در بهار باد می‌وزد؟ یا سبب وزش باد بهاری چیست؟ پژوهنده‌ای که از منظر شناخت علمی به موضوع می‌نگرد و علت پدیده‌ها را در پدیده‌های دیگر می‌جوید، چنین پاسخ می‌دهد که علت وزش باد بهاری، مثل هر باد دیگر جابه‌جایی هوای گرم و سرد است. متفکری که از دیدگاه فلسفی در این پرسش تأمل می‌کند، ماجرا را ژرف‌تر می‌بیند. او منکر جابه‌جایی هوا به عنوان علت وزش باد بهاری نیست، اما «جابه‌جایی هوا» را به عنوان یکی از حلقه‌های زنجیر علیت در نظر می‌گیرد و آن‌را چونان دیگر پدیده‌ها سرانجامْ معلول علتی برتر به شمار می‌آورد؛ اما شاعر هنرمند نه تنها چشم بر «جابه‌جایی هوا» به عنوان علت وزش باد بهاری فرو می‌بندد، که با علت برتر و علةالعلل هم، در مقام تعلیل هنری، کاری ندارد. او نه با چشم تجربۀ حسی به موضوع می‌نگرد، نه با چشم عقل؛ بلکه با چشم عاطفه و دیدۀ خیال به میدان می‌آید و فی‌المثل چنین پاسخ می‌دهد که علت وزش باد در بهار آن است که باد، گل و سرو را در چمن ملاحظه می‌کند و این دو را با رخسار و قامت معشوق می‌سنجد و چون رخسار و قامت معشوق را برتر و بهتر از گل و سرو می‌یابد (تشبیه مضمر و تفضیل)، عاشقانه و مشتاقانه به قصد هواداری از معشوق (جانبداری + داشتن هوا: معنی ظاهری + معنی باطنی = عشق) به پا می‌خیزد و چمن را ترک می‌گوید و به کوی معشوق می‌شتابد. یعنی که علت جنبش باد بهاری همانا عشق و شیفتگی او نسبت به رخسار برتر از گل معشوق و قامت بهتر از سروِ او، و در یک کلام هواداری (در هر دو معنا) از معشوق است: در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو / به هواداری آن عارض و قامت برخاست (حافظ، غزل 21، بیت 4). 
پیدا ست که در حوزۀ شناخت علمی و فلسفی، هر معلول تنها یک علت دارد، اما در حوزۀ شناخت هنری و در عالم خیال شاعرانه، یک پدیده به شمار تخیلات شاعران علت تواند داشت. تأمل در آثار بلاغی نشان می‌دهد که روند علت‌آفرینی شاعرانه، در برخی آثار، ساده و خیال‌انگیز، و در پاره‌ای آثار، پیچیده و فیلسوفانه صورت گرفته است: 

1. خیالی و ساده

در آثاری که از دوران رادویانی (سدۀ 5 ق‌ / 11 م) و ظهور ترجمان البلاغه تا روزگار حاضر و در عصر همایی و پدید آمدن صناعات ادبی تألیف‌شده، غالباً علت‌آفرینیْ خیالی و شاعرانه و ساده است و جوهرۀ تعاریفی که از این صنعت در این گونه آثار به دست داده‌اند، چنین است: حسن تعلیل ذکر علتی خیالی و ادعایی و نه واقعی است که با معلول خود مناسبتی لطیف و دلپذیر دارد، چنان‌که در سخن حافظ علت ادعایی، شیفتگی باد بهاری نسبت به زیبایی معشوق است؛ علتی که با معلول خود، یعنی با وزش باد بهاری دارای مناسبتی لطیف و دلپذیر است. تبیین شاعرانه یا حسن تعلیل در آثارِ یاد شده، پیوسته با همین تعریف و غالباً با استشهاد به بیتی از عنصری همراه بوده است: ز بهر آنکه همی گرید ابر بی‌سببی / همی بخندد بر ابر لاله و گلزار (ص 309). 
در این بیت، خندیدن، یعنی شکفتن لاله و گل، معلول، و گریستن ابر، یعنی باریدن باران به عنوان علت ادعایی و شاعرانه ذکر شده است (به عنوان نمونه، نک‍ : رادویانی، 61؛ رشید وطواط، 84-85؛ کاشفی، 140-141؛ هدایت، 141-142؛ همایی، 260-261). شمیسا در این باب بر دو نکته تأکید ورزیده است و آن اینکه اولاً، تعلیل در ادبیات یا حسن تعلیل مبتنی بر تشبیه است؛ ثانیاً، جنبۀ اقناعی و استحسانی دارد (ص 169). 

2. عقلی و پیچیده

در آثار بلاغی که به زبان عربی تألیف شده، به ویژه آثار خطیب قزوینی مثل تلخیص المفتاح و الایضاح و شروح این دو کتاب یعنی شرح المختصر و مطول تفتازانی، نیز آثاری که بر بنیاد این آثار به زبان فارسی از دوران صفوی (905-1135 ق / 1500-1723 م) در ایران و از عصر خان آرزو (ح 1101- 1169 ق / 1690-1756 م) در هند (نک‍ : دادبه، 21 بب‍ ) تا روزگار حاضر پدید آمده است، نگاه عقلی ـ فلسفی حاکم است و به همین سبب در تعریف و نیز در طبقه‌بندی اقسام تعلیل ادبی یا حسن تعلیل، موشکافیها و پیچیدگیهای برآمده از نگرش عقلی ـ فلسفی آشکار است. 
از این منظر، حسن تعلیل چنان است که صفتی ادعایی (= خیالی) را به موصوفی نسبت می‌دهند و به قصد تأیید آن به ذکر علتی خیالی و شاعرانه می‌پردازند که علت حقیقی موصوف به شمار نمی‌آید: «وَ هُوَ اَنْ یُدّعَى لِوَصْفٍ عِلَّةٌ مناسِبَةٌ له باعتبارٍ لطیفٍ» (خطیب، الایضاح ... ، 342؛ تفتازانی، المطول، 436)؛ چنان‌که در سخن حافظ، عشق و اشتیاقِ باد صبا علت جنبش و وزش این باد ذکر شده (همانجا)، یا خرامیدن معشوق، علت سکون سرو به شمار آمده است: پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت / سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست (همان غزل، بیت 6). 

طبقه‌بندی

نگرندگان از منظر عقلی ـ فلسفی، حسن تعلیل را 4 گونه دانسته‌اند. مبنای طبقه‌بندی آنان، دو ویژگی یا دو عامل است: یکی، ثبوت یا عدم ثبوت صفت ادعایی در عالم واقع یا در عرف و عادت؛ دوم، ممکن الثبوت بودن یا ممتنع الثبوت بودن صفت ادعایی که در عرف و عادت ثابت نیست؛ بدین شرح: الف ـ صفت ادعایی ثابت است و هدف، بیان علت آن است: 1. علت آشکار نیست ← ثابت نهفته، 2. علت آشکار است ← ثابت آشکار؛ ب ـ صفت ادعایی ثابت نیست و هدف، اثبات آن است: 3. ممکن الثبوت است ← ممکن الثبوت، 4. ممکن الثبوت نیست ← غیرممکن الثبوت. 

1. ثابتِ نهفته

چنان است که صفت ادعایی گرچه در عالم واقع ثابت است، اما آشکار نیست، چنان‌که در بیت یادشدۀ حافظ (پیش رفتار تو ... ) اولاً، صفت ادعایی یعنی سکون یا پا برنگرفتن سرو ثابت است؛ ثانیاً علت این سکون در عرف و عادت آشکار نیست؛ ثالثاً، علت ادعایی و شاعرانه، شرمساری سرو در برابر خرامیدن (= رفتار) معشوق است. 
چنین است در بیتِ «خط مشکین زان نوشته بر رخش کلک قضا / تا بود از بهر دفع چشم بد حرز و دعا»؛ که اولاً، اتصاف رخ به خط مشکین ثابت است، یعنی سبزۀ خط بر رخ معشوق دمیده؛ ثانیاً، علت این اتصاف ظاهر نیست، یعنی در عرف و بر حسب عادت از علت دمیدن سبزۀ خط بر عذار خوبرویان سخن نمی‌گویند؛ ثالثاً، علت ادعایی و شاعرانه آن است که خط مشکین (با ایهام خط به معنی نوشته) حرزی است که برای دفع چشم بد از معشوق بر رخ او نوشته‌اند (نک‍ : آهنی، 213؛ حسینی، 187- 188؛ رنجبر، 92). 
نیز چنین است در بیتِ «چو گل هر دم به بویت جامه در تن / کنم چاک از گریبان تا به دامن» (حافظ، غزل 389، بیت 1)؛ که اولاً، اتصاف گل به چاک کردن جامه در تن که تعبیری است از شکفتن گل، ثابت است؛ ثانیاً، علت این اتصاف، آشکار نیست و در عرف و بر طبق عادت، کسی از علت شکفتن سخن نمی‌گوید؛ ثالثاً، علت ادعایی آن است که گل در اثر بوی خوش معشوق و در آرزوی وصال او چونان عاشق گریبان می‌درد و شکفتن همانا گریبان دریدن یا جامه در تن چاک کردن گل است. 
مثال عربی: لَمْ تَحْکِ نائِلَکَ السَّحابُ وَ اِنَّما / حُمَّتْ بِهِ فَصَبیبُها الرُّحَضاءُ؛ یعنی بخشش تو به بخشش ابر نمی‌ماند (که برتر از بخشش ابر است)، زیرا ابر با دیدن بخشش تو شرمسار شد، تب کرد و غرق عَرَق گردید و باران، همانا عرق برآمده از تب او ست! پیدا ست که بر حسب عادت و بر طبق جریان عادی امور، برای باریدن باران علتی آشکار نیست (متنبی، 1 / 274؛ نک‍ : آق اولی، 202؛ فندرسکی، 112). 

2. ثابتِ آشکار

آن است که صفت ادعایی در عالم واقع ثابت و آشکار است، چنان‌که در بیتِ «شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد / پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست» (حافظ، غزل 21، بیت 3)؛ که اولاً، برپای ایستادن یا قائم قرار گرفتن شمع، ثابت است؛ ثانیاً، علت آن یعنی روشن ماندن و نور ـ فشاندن نیز امری آشکار است؛ ثالثاً، علت ادعایی و شاعرانۀ برپای ایستادن یا برپای غرامت ایستادن شمع که گونه‌ای مجازات به شمار می‌آید، همانا کیفری است که شمع به سبب مقایسۀ خندۀ خود (لب خندان = شعلۀ شمع) با خندۀ معشوق و لب خندان او متحمل می‌شود. 
چنین است در بیتِ «زان کشم پیش تو هر دم آه ای آرام جان / تا کنم از دل برون مطلق هوای دیگران»؛ که اولاً، اتصاف عاشق به آه کشیدن یا آه کشیدن عاشق ثابت است؛ ثانیاً، علت آه کشیدن یعنی عشق و اشتیاق عاشق آشکار است (آه، دالّ است و عشق و اشتیاق، مدلول)؛ ثالثاً، علت ادعایی و شاعرانۀ آه کشیدن، بیرون کردن هوای دیگران، جز هوای معشوق، از دل است (حسینی، 188). 
مثال عربی: ما به قَتْلُ اَعادیهِ و لکنْ / یَتَّقی اِخلافَ ما تَرْجوا الذِّئابُ (متنبی، 1 / 297)؛ یعنی عادت ممدوح کشتن دشمنان نیست، لکن سبب کشتن دشمنان آن است که ممدوح نمی‌خواهد با گرگها پیمان‌شکنی کند، زیرا آنان امیدوارند تا از پیکر دشمنان وی سیر شوند! پیدا ست که بر حسب معمول بدان سبب پادشاهان دشمنان خود را می‌کشند که شرّ آنان دفع گردد و همین امر علت آشکارِ کشته شدن دشمنان پادشاهان از سوی آنها ست (حسینی، همانجا؛ فندرسکی، 112-113). 

3. ممکن الثبوت

چنان است که صفت ادعایی ثابت نیست، اما ممکن الثبوت است و می‌توان آن‌را اثبات کرد. 
مثال: از آن شد رام با من ای عطایی آهوی وحشی / که بوی مهر آن وحشی غزال او هم شنید از من؛ که اولاً، اتصاف آهوی وحشی به صفت رام بودن ثابت نیست، یعنی آهو عادتاً رام نیست؛ ثانیاً، ثبوت رام شدن برای آهو ممکن است، یعنی می‌توان آهو را رام کرد؛ ثالثاً، علت ادعایی رام شدن آهوی وحشی، در خیال شاعرانه آن است که بوی مهر معشوق (= وحشی غزال) را از عاشق شنیده است (نک‍ : حسینی، همانجا؛ مازندرانی، 343؛ فندرسکی، 113-115). 
مثال عربی: یا وٰاشِیاً حَسُنَتْ فینا اِسائَتُهُ / نَجّى حِذارُکَ اِنسانی مِنَ الغَرقِ (صریع، 328)؛ یعنی ای سخن‌چینی که کردار تو برای من نیکو ست، زیرا (سخن‌چینی موجب شده است تا من از تو حذر کنم) حذر کردن من از تو مردمک چشم مرا از غرق ـ شدن در آب چشم (= اشک) نجات داده است. پیدا ست که نیکو شمردن سخن‌چینی در عرف و عادت امری ثابت نیست، اما اثبات آن ممکن است. بدین ترتیب که انسان خردمند از سخن‌چین دوری می‌گزیند و در نتیجه از گزند سخن‌چین رهایی می‌یابد (مازندرانی، 343-344). 

4. ممتنع الثبوت

 آن است که صفت ادعایی برای موصوف نه ثابت است، نه ممکن است که ثابت بشود، چنان‌که در بیت یاد شدۀ حافظ (در چمن باد بهاری ... ، همان غزل، بیت 4)؛ اولاً، اتصاف باد بهاری به هواداری معشوق در عرف و عادت ثابت نیست، یعنی در عالم واقع و در عرف و عادت باد بهاری هوادار معشوق به شمار نمی‌آید؛ ثانیاً، نمی‌توان این اتصاف را ثابت کرد، یعنی این ادعا که وزش باد بهاری با هدف هواداری معشوق صورت می‌پذیرد، در عرف و عادت و از منظر علمی ثابت شدنی نیست؛ ثالثاً، علت ادعایی و شاعرانۀ وزش باد بهاری در چمن، همانا هواداری (= حمایت + عشق) او از عارض و قامت معشوق در برابر گل و سرو است. نیز چنین است در بیتِ «خیال آن بت خون‌ریز از چشمم نشد بیرون / از آن در خواب هم ریزد ز چشمم قطره‌های خون»؛ که اولاً، عادتاً، در عالم واقع از چشم خون نمی‌ریزد، یعنی اتصاف چشم به خونریزی در عالم واقع ثابت نیست (نک‍ : حسینی، 188)؛ ثانیاً، نمی‌توان خون‌ریزی چشم را از منظر علمی ثابت کرد؛ ثالثاً، علت ادعایی و شاعرانه آن است که خیالِ (= تصویری که در چشم می‌افتد) بت خون‌ریز در چشم، علت خون‌ریزی چشم عاشق شده است و به همین سبب از چشم او به جای اشک، خون می‌ریزد. 
مثال عربی: لَو لَمْ تَکُنْ نیَّةُ الجَوزاءِ خِدْمَتَهُ / لَما رأیتُ علیها عَقْدَ مُنْتَطَقِ (خطیب، الایضاح، 345؛ تفتازانی، شرح ... ، 200)؛ یعنی گر نبودی عزم جوزا خدمتش / کس ندیدی در میان او کمر؛ به عبارت دیگر ستارۀ جوزا (جبار) بدان سبب کمربند بسته است که به خدمتگزاری ممدوح بپردازد و این امر غیرممکن و اثبات آن نیز ممتنع است و کمر بستن جوزا با هدف خدمت به ممدوح، تنها معلول علتی خیالی و شاعرانه تواند بود (نک‍ : آق اولی، 203؛ حسینی، همانجا). 
این طرح یا این معانی به همین صورت با شواهدی از شعر عربی، بدان سان که ذکر شد نخست در الایضاح (خطیب، 342-345، تلخیص ... ، 79) طرح شده، و سپس تفتازانی در شروح خود بر تلخیص المفتاح (نک‍ : شرح، 172-176، المطول، 436- 439) به تکرار و توضیح آن پرداخته است. 
بلاغت‌نگاران پس از تفتازانی، اکثر سخنان او و خطیب را تکرار کرده‌انـد (نک‍ : بابرتی، 649-652؛ تهانوی، 1 / 388- 389؛ احمد نگری، 2 / 40) و آنان که مسائل بلاغی را به زبان فارسی، بر اساس مطول و شرح المختصر گزارش کرده‌اند، غالباً، شواهدی از شعر فارسی نیز به شواهد عربی مذکور در آثار خطیب و تفتازانی افزوده‌اند (برای نمونه، نک‍ : مازندرانی، 342-344؛ فندرسکی، 111-115؛ آق اولی، 202-204؛ تقوی، 216 بب‍ ؛ شمس‌العلماء، 233-236؛ رجایی،380-384؛ آهنی، 213-216). 
پایان سخن آنکه مسائل مطرح شده از منظر عقلی ـ فلسفی در باب حسن تعلیل و اقسام آن، تنها حاصل موشکافیها و نکته‌سنجیهای بلاغت‌نگارانی است که دارای مشرب عقلی ـ فلسفی هستند و نتیجۀ کارشان هم دارای ارزش فکری ـ فلسفی است، اما از منظر هنری، نتیجۀ به بار آمده در یک کلام توضیح و تبیین این معنا ست که در حسن تعلیل، تعلیل میسر نیست و علت‌آفرینیهای خیالی و شاعرانه، نسبتی با علت‌یابیهای علمی و فلسفی ندارد. تأکید بر این معنا در تعریف حسن تعلیل که «علت خیالی نباید علت واقعی باشد» مؤید مدّعای ما ست. 

مآخذ

آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، شیراز، 1340 ش؛ آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران، 1357 ش؛ احمد نگری، عبدالنبی، جامع العلوم، حیدرآباددکن، 1405 ق؛ بابرتی، شرح التلخیص، به کوشش محمد مصطفى رمضان صوفیه، طرابلس، 1392 ق / 1973 م؛ تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، بی‌تا، بی‌جا؛ همو، المطول، به کوشش میرشریف، قم، مکتبة الداوری؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، تهران، 1317 ش؛ تهانوی، محمداعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، کلکته، 1862 م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381 ش؛ حسینی نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی و ناصر رحیمی، تهران، 1384 ش؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش بهیج غزاوی، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ همو، تلخیص المفتاح، ضمن المطول تفتازانی، به کوشش احمد عزو عنایه، بیروت، 1425 ق / 2004 م؛ دادبه، اصغر، «خدمات ادیبان هند به بلاغت فارسی»، جستارهای ادبی، تهران، 1387 ش، س 1، شم‍ 1؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغة، به کوشش محمدعلی قویم، تهران، 1339 ش؛ رجایی، محمد خلیل، معالم البلاغه، در علم معانی و بیان و بدیع، شیراز، 1359 ش؛ رشید وطواط، محمد، حدایق السحر فی دقایق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1314 ش؛ رنجبر، احمد، بدیع، تهران، 1385 ش؛ شمس العلماء گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، به کوشش حسین جعفری، تهران، 1377 ش؛ شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، 1386 ش؛ صریع الغوانی، مسلم، «دیوان»، شرح مسلم انصاری بر آن، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1376 ق / 1957 م؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1342 ش؛ فندرسکی، ابوطالب، رسالۀ بیان بدیع، به کوشش مریم روضاتیان، اصفهان، 1381 ش؛ کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلال‌الدین کزازی، تهران، 1369 ش؛ مازندرانی، محمدهـادی، انـوار البلاغـه، به کـوشش محمدعلی غـلامی‌نژاد، تهران، 1376 ش؛ متنبی، احمد، دیوان، شرح ناصیف یازجی، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ هدایت، رضاقلی، مدارج البلاغه، به کوشش حسین معرفت، تهران، 1355 ش؛ همایی، جلال‌الدین، صناعات ادبی، تهران، 1340 ش.

اصغر دادبه

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.