حسام الدین چلبی
حُسامُالدّینِ چَلَبی، حسن بن محمد بن حسن اُرموی، مشهور به ابن اخی ترک (622-683ق / 1225-1284م)، از یاران نزدیک جلالالدین محمد مولوی و جانشین او و از مشایخ فتوت در آناتولی.
وی در قونیه به دنیا آمد و در اصل از اورمیۀ آذربایجان بود (نک : مثنوی ... ، مقدمۀ دفتر اول). برخی از محققان بر این باورند که نسب او به تاجالعارفین ابوالوفا بغدادی (د 501ق / 1108م)، از مشایخ کرد مشهور بغداد در سدۀ 5ق میرسد که بابا الیاس، گییکلی بابا و بابا اسحاق، 3 تن از صوفیان نامدار آناتولی که هر یک قیامهایی را بر ضد حکومت عثمانی به راه انداختند، خود را منسوب به طریقۀ او، یعنی «وفاییه» میدانستند (کوپریلی، 193؛ گولپینارلی، 196-197، «زندگانی ... »، 56-58؛ طاش کوپری زاده، 1 / 11-12؛ شطنوفی، 142-146؛ تاذفی، 80-81؛ داراشکوه، 170- 171). برخی دیگر نیز با استناد به پارهای شواهد جد او را حسین ابن علی ابن یزدانیار ارموی (د 333ق / 945م) میدانند (قزوینی، 511-513).
پدر حسامالدین که از مشایخ فتیان بود، در اطراف قونیه زاویهای داشت و در میان اهل فتوت به «اخی ترک» مشهور بود و ازهمینرو، حسامالدین نیز به «ابن اخی ترک» شهرت یافت (فروزانفر، 103-104؛ گولپینارلی، 196-197).
حسامالدین در نوجوانی پدرش را از دست داد و به همراه جمعی از فتیان به حضور مولانا رسید و به خدمت او درآمد (افلاکی، 738). پسازآن، تمامی دارایی، املاک و حتى اسباب خانۀ خود را نثار مولانا کرد و به جوانمردان طریقت نیز توصیه کرد که چنین کنند (همو، 738- 739).
حسامالدین بهسبب همین سرسپردگی و از خودگذشتگی بود که مورد عنایت مولانا قرار گرفت و نزد او مرتبهای بلند یافت. این توجه بهویژه پس از مرگ صلاحالدین زرکوب (د 657ق / 1259م) فزونی گرفت، تا آنجا که مولانا در مجالس از نبود او اظهار دلتنگی مینمود و سخن نمیگفت. دیگر یاران مولانا نیز از این مطلب آگاه بودند و در محافل خود حضور حسامالدین را واجب میدانستند. وی از شمس تبریزی و صلاحالدین زرکوب نیز عنایتهای بسیار دیده بود (همو، 739، 751-752، 759-760).
چنانکه از منابع موجود میتوان دریافت، حسامالدین مردی بسیار پارسا و زاهد بود و در کوچکترین نکتهها نیز جانب تقوا را نگاه میداشت (سپهسالار، 145؛ افلاکی، 747). ازهمینرو بود که مولانا رسیدگی به امور مالی خود و ادارۀ اوقاف را نیز به حسامالدین سپرده بود و هر چه از فتوحات و هدایا که به دستش میرسید، به او میسپرد و وی را در تصرف در آنها آزاد میگذاشت (همو، 739، 751). افزونبراین، هنگامی که پس از مرگ شیخ خانقاهِ ضیاءالدین وزیـر، امیـر تاجالـدین معتـز حسامالدین را بـه ریاست این خانقاه برگزید، مولانا در برابر گروهی که به این انتخاب معترض بودند، ایستاد و جانب حسامالدین را گرفت و وی را در منصب خود تثبیت کرد (همو، 754- 758؛ نیـز نک : مولوی، مکتوبات ... ، نامۀ 126).
بنابر روایات مربوط به نظم مثنوی، حسامالدین میدید که یاران مولوی اغلب به مطالعۀ آثار عطار و سنایی مشغولاند. شبی جلالالدین مولوی را در خلوت یافت و از او درخواست کرد تا کتابی نظیر الٰهینامۀ سنایی (حدیقة الحقیقة) و منطق الطیر عطار به نظم آورد تا یاران مولانا از خواندن کتابهای دیگر بینیاز شوند (افلاکی، 740؛ جامی، 468- 469). دراین هنگام، مولانا از دستار خود کاغذی را که 18 بیت اول مثنوی بر آن نوشته بود، بیرون آورد و بهدست حسامالدین داد و گفت که پیشازآنکه این خواهش از ضمیر او سرزند، از عالم غیب به دل مولانا القا شده بود که چنین کتابی به نظم سروده شود(همانجاها).
ازآنپس، شور و اشتیاق حسامالدین، مولوی را بر سر شوق آورد و سرودن مثنوی معنوی آغاز گردید. مولانا سرودههای خود را به آواز بلند میخواند و حسامالدین مینوشت و برخی شبها نظم مثنوی تا صبحدم ادامه داشت. هنگامی که دفتر اول مثنوی به پایان رسید، همسر حسامالدین درگذشت و این واقعه وی را چندان سوگوار و افسرده کرد که شور و شوق خود را از دست داد و خاموشی گزید. در نتیجه مولانا نیز سرودن مثنوی را بهیکسو نهاد و این احوال دو سال طول کشید (افلاکی، 742- 743 ؛ فروزانفر، 109). اما سرانجام حسامالدین خود را بازیافت و از مولانا سرودن ادامۀ مثنوی را استدعا کرد. وی نیز بهخواهش او این کار را در 662ق / 1264م ازسرگرفت و تا اواخر عمر خویش ادامه داد و مثنوی را در 6 دفتر به پایان رسانید (مثنوی، دفتر دوم، بیتهای 1- 9).
با درنظرگرفتن تاریخ آغاز دفتر دوم مثنوی، یعنی 662ق، و فاصلۀ دو سالۀ آن با سرودن دفتر اول، چنانکه افلاکی اشاره میکند، آغاز سرودن مثنوی را باید پیش از 660ق درنظرگرفت. ازاینرو، برخی محققان آغاز آن را 657ق دانستهاند (فروزانفر، همانجا) و برخی دیگر فاصلۀ میان سرودن دو دفتر را بیش از دو سال در نظر گرفتهاند و با استناد به پارهای شواهد درونی، آغاز سرودن مثنوی را در 654 یا 652ق به شمار آوردهاند (شیمل، 33، نیز 34؛ گولپینارلی، 205-206).
ظاهراً حسامالدین پس از نوشتن هر بخش از مثنوی، آن را برای مولانا باز میخواند و بنابر نظر او آن را اصلاح میکرد، تا سرانجام نسخهای پیراسته در اختیار مریدان قرار گیرد (افلاکی، 496-497، 724؛ شیمل، همانجا). مولوی در جایجای مثنوی گاه بهنام و گاه با لقب ضیاءالحق از حسامالدین یاد میکند و نقش او را در سرودن مثنوی مهم میشمارد (نک : دیباچههای 6 دفتر، جم ). افزونبراین، در جاهای مختلف مثنوی و مکتوبات خود با لقبهایی لطفآمیز و آکنده از احترام وی را میستاید (نک : مکتوبات، نامههای 25، 59، 76، جم ).
مولانا اندکی پیشاز مرگ خود، در پاسخ به پرسش یاران که از او دربارۀ جانشینش پرسیده بودند، حسامالدین را 3 بار خلیفۀ خود اعلام کرد (افلاکی، 746). ازهمینرو، پساز درگذشت مولانا، هنگامی که حسامالدین از سر احترام و تواضع از سلطان ولد، فرزند مولانا، خواست که بر مسند پدر بنشیند، وی با یادآوری وصیت پدر، حسامالدین را خلیفۀ او دانست و او را بر جایگاه پدر خود نشاند و به پیروی از وی، دیگر یاران و مریدان نیز به خلافت حسامالدین گردن نهادند (سپهسالار، 147- 148؛ افلاکی، 772، 785-786).
حسامالدین چلبی در دوران خلافت خود، که بهروایت افلاکی 10 یا 11 سال (ص 746 ، 786) و بهروایت سپهسالار 12 سال بود (ص 148)، افزونبرآنکه در هدایت و دستگیری از مریدان مولانا و ادارۀ امور طریقت میکوشید، مشیخیت دو خانقاه ضیاءالدین وزیر و خانقاه لالا را نیز برعهده داشت (افلاکی، 758؛ گولپینارلی، «مولویه ... »، 25 ). وی در تمام این مدت با خاندان مولانا در کمال احترام رفتار میکرد و اوقاف، هدایا و نذرهایی را که بهدستش میرسید، به تناسب شأن و مرتبه و نیاز، میان افراد خانواده و یاران و مریدان مولانا تقسیم میکرد (افلاکی، 777).
در زمان خلافت حسامالدین در روزهای جمعه پس از ادای نمازجمعه، به تلاوت قرآن و سپس به قرائت مثنوی میپرداختند و آنگاه مجلس سماع را برپا میداشتند (همانجا). چنین بهنظر میرسد که بنای آرامگاه مولانا نیز در همین دوره، بهکوشش علمالدین قیصر و با نظارت معماری بهنام بدرالدین تبریزی ساخته شد. هزینۀ ساخت این بنا نیز توسط علمالدین قیصر و گرجیخاتون، دختر غیاثالدین کیخسرو دوم و همسر معینالدین پروانه فراهم شد (همو، 387- 389، 792؛ گولپینارلی، 221، «مولویه»، 24).
حسامالدین چلبی در روز چهارشنبه 22 شعبان 683 درگذشت و در پیش روی مزار مولانا، در قونیه به خاک سپرده شد (افلاکی، 779؛ گولپینارلی، همان، 28). حسامالدین چلبی اثری از آن خود نداشته است، اما نسخهای خطی از مثنوی بهخط وی در موزۀ قونیه موجود است.
مآخذ
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، 1976م؛ تاذفی، محمد، قلائد الجواهر، قاهره، 1356ق؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، 1336ش؛ داراشکوه، محمد، سفینة الاولیاء، کانپور، 1318ق / 1900م؛ سپهسالار، فریدون، احوال مولانا جلالالدین مولوی، به کوشش سعید نفیسی، 1325ش؛ شطنوفی، علی، بهجة الاسرار و معدن الانوار، قاهره، 1330ق؛ شیمل، آ.، من بادم و تو آتش، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، 1378ش؛ طاشکوپری زاده، احمد، الشقائق النعمانیة، به کوشش احمد صبحی فرات، استانبول، 1405ق / 1985م؛ فروزانفر، بدیعالزمان، رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، 1315ش؛ قزوینی، محمد، حاشیه بر شد الازار جنید شیرازی، به کوشش همو و عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1328ش؛ گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلالالدین، ترجمۀ توفیق هاشم پورسبحانی، تهران، 1375ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1377 ش؛ همو، مکتوبات، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1371ش؛ نیز: