زمان تقریبی مطالعه: 19 دقیقه

حره

 حَرّه، منطقه‌ای در شرق مدینه که به سبب وقوع حادثه‌ای در ذیحجۀ 63 / اوت 683 در آنجا، شهرت یافته است. 
حره در لغت به معنای زمین پوشیده از سنگهای سیاه، فرسوده و سوخته مانند است (ابن‌منظور، ذیل حرر؛ قاموس، ذیل الحَرّ) و منطقه‌ای در شرق مدینه، به سبب وجود ارتفاعاتی از این گونه سنگها و صخره‌های آتشفشانی به این نام مشهور شده است (همانجاها). مجموعه‌ای از این گونه حره‌ها در شرق مدینه وجود داشته که نام برخی از آنها در منابع یاد شده است (نک‍ : یاقوت، 2 / 247 بب‍ ؛ قاموس، همانجا). 
مشهورترین حره، حرۀ واقم است و در باب «واقم» نیز گفته شده که نام یکی یا گروهی از عمالقه، یعنی اقوام بسیار کهن شبه جزیره، ساکن در این منطقه بوده است، یا اساساً از فعل «وَقَم» است، و این صفت، ویژگی این حره را همچون حائلی طبیعی در شرق مدینه وصف می‌کند (یاقوت، 2 / 252). در برخی از روایتهای مربوط به سیرۀ نبوی (ص) و پس از آن، به مناسبتهایی، از «حره» گاه با تصریح به حرۀ واقم و گاه دیگر حره‌ها، نام برده شده است (مثلاً نک‍ : واقدی، 1 / 217، 314، نیز 2 / 569، 629، 745، قس: 2 / 559، حرة لیلی؛ ابن‌قتیبه، 1 / 148؛ ابوالقاسم، 117؛ آبی، 7 / 198). 
گذشته از روایتهای تاریخی، از واقعۀ حره که در آنها به حرۀ واقم تصریح شده (مثلاً نک‍ : بلاذری، 4(2) / 37؛ ابن‌اعثم، 5 / 249)، در برخی از اشعار سروده‌شده به مناسبت این واقعه در همان روزگار، نام حرۀ واقم آمده است (مثلاً نک‍ : یاقوت، 2 / 252-253)، بااین‌همه، در روایتهای دیگری، از «حرۀ زهره» یا بنی‌زهره نام برده شده که مقصود از آن همین حرۀ واقم است (نک‍ : ابوالعرب، 159؛ ابن‌حبیب، عبدالملک، 127، شم‍ 376؛ سمهودی، 1 / 124، 125؛ الامامة ... ، 1 / 219) و بعید نیست در این روایت، به تیرۀ بنو زهرة النجار از انصار (نک‍ : سمعانی، 3 / 181) منسوب شده باشد. 
دربارۀ واقعۀ حره و شرح اسباب و علل و جزئیات آن، روایتهای گوناگون و متفاوتی از اخباریان و مورخان کهن به‌دست ما رسیده است: ابومخنف (ه‍ م) اثری خاص در باب حوادث پس از مرگ معاویه و خلافت یزید و واقعۀ حره داشته است (نک‍ : ابن‌ندیم، 105؛ منقولاتی از او را، نک‍ : بلاذری، 4(2) / 31، 42؛ طبری، 5 / 479). همچنین، گرچه از اثری خاص در این موضوع از ابومعشر سِندی نام برده شده (نجاشی، 457)، اما محتمل است که اثر مذکور، بخشی از کتاب بزرگ‌تر او، در باب تاریخ خلفا بوده است (نک‍ : ه‍ د، ابومعشر سندی). روایت ابومعشر افزون بر اینکه یکی از مآخذ واقدی بوده (نک‍ : ابوالعرب، همانجا؛ نیز نک‍ : دنبالۀ مقاله)، در اثر بیهقی نیز نقل شده است (1 / 99 بب‍‌ ). 
مؤلف الامامة و السیاسة نیز به نقل از ابومعشر تصریح می‌کند (1 / 215) و از طریق مقایسه می‌توان تا حدودی به میزان استفادۀ واقدی از ابومعشر پی برد (مثلاً نک‍ : ابوالعرب، ص 161، سطرهای 15-16، ص 162، سطرهای 11-12، ص 164، سطرهای 4-12؛ نیز الامامة، 1 / 207، سطرهای 22-23، 1 / 210، سطرهای 17- 18، 1 / 211، سطرهای 21-23، 1 / 212، سطرهای 1-5). گرچه در میان آثار منسوب به واقدی، به کتاب خاصی دربارۀ واقعۀ حره اشاره نشده است (نک‍ : ابن‌ندیم، 111)، اما ابوالعرب تمیمی روایت واقدی را که مستند به شیوخ مدینه بوده، در دست داشته (ص 159 بب‍ ( و در سده‌های بعد نیز، سمهودی (د 911ق) به کتاب الحرۀ او تصریح و از آن نقل کرده است (1 / 127- 128). 
بلاذری نیز در این باب روایتهایی از واقدی نقل کرده است (4(2) / 30، 37)، اما شیوۀ او در گردآوری اخبار از منابع گوناگون ــ خواه ناخواه ــ تا حد بسیاری گزارش مهم واقدی را از صورت اصلی خارج کرده است (خلاصه‌ای از روایت ابومعشر واقدی را، نک‍ : یعقوبی، 2 / 250). ابوالحسن مداینی (د ح 225 ق) نیز اثری به نام حرة واقم داشته است (نک‍ : ابن‌ندیم، 115: واقم در نسخۀ این مأخذ تصحیف شده است؛ نقل از مداینی را، نک‍ : خلیفه، 1 / 292، مداینی به نقل از عوانة بن حَکَم؛ ابوالفرج، 1 / 21؛ ابن‌جوزی، 4 / 173 بب‍ (. روایتهایی نیز از ابویقظان (ه‍ م) دربارۀ واقعۀ حره نقل شده است (نک‍ : خلیفه، 1 / 289؛ ابن عبدربه، 4 / 387 بب‍ (. گفتنی است که ابوعبدالله محمد بن زکریا غِلّابی (د 298 ق) نیز کتابی در این باب داشته است (نک‍ : ابن‌ندیم، 121). روایات واقعۀ حره، از جمله موارد قابل توجه در سیر تاریخ‌نگاری سده‌های نخست هجری است و از طریق مقایسۀ جزئیات روایات، می‌توان به نکته‌های مهمی دست یافت. 
بنابر بسیاری از روایات در باب علل و اسباب وقوع این حادثه، واقعۀ حره از آنجا آغاز شد که والی جدید مدینه، عثمان ابن محمد بن ابی سفیان، به ابتکار خود یا حتى به دستور شخص یزید، هیئتی از بزرگان شهر را، که غالباً در شمار اصحاب پیامبر(ص) یا از بازماندگان ایشان بودند، مانند عبدالله بن حنظلۀ غسیل الملائکه برای ملاقات با خلیفه به شام فرستاد. گفته شده که دست‌کم یک سبب عمده در گسیل شدن این هیئت، برای مقابله با فعالیتهای هواداران ابن‌زبیر در مدینه بوده است. به‌هرحال، گرچه اعضای هیئت مذکور از هدایا و عطایای هنگفت خلیفه برخوردار شدند، اما به محض بازگشت از شام، به فسق و فجور آشکار خلیفه گواهی دادند و همگان را به خلع او دعوت کردند (نک‍ : بلاذری، 4(2) / 31، 43-44؛ طبری، 5 / 479-480؛ نیز خلیفه، همانجا؛ ابن عبدربه، 4 / 387- 388؛ مسعودی، 3 / 267). اما در دسته‌ای دیگر از روایات، حرکت مدینه در خلع یزید، در ربط با خیزش عبدالله بن زبیر قرار گرفته (نک‍ : بلاذری، 4(2) / 30؛ ابوالفرج، 1 / 23) و حتى گفته شده است که بزرگان جنبش مانند عبدالله بن حنظله از عمّال وی بوده‌اند (ابن اعثم، 5 / 291). ممکن است حضور عبدالله بن مطیع عَدَوی که گفته‌اند به نفع ابن‌زبیر از مردم بیعت می‌ستاند و پس از این قیام در مکه به وی ملحق شد (بلاذری، 4(2) / 30، 38؛ طبری، 5 / 481)، یکی از عوامل قرار گرفتن واقعۀ حره در ربط با حرکت عبدالله بن زبیر باشد، اما در غالب روایات، نقشی از هواداری او دیده نمی‌شود. 
در روایت مهم ابومعشر ـ واقدی، جنبش بزرگان مدینه سبب عمیق‌تری هم داشت که اساساً به نارضایتی از سیاست اقتصادی معاویه در مدینه مربوط می‌شد. این سیاست به کاهش درآمد و به قول بزرگان شهر، به بروز گرسنگی و تنگدستی منجر شده بـود و در ممـانعت از فعـالیت عـامل خالصه‌های معاویه ــ یعنی املاک او ــ در مدینه و اعتراض به والی جوان شهر جلوه یافت (یعقوبی، همانجا؛ ابوالعرب، 160-161؛ سمهودی، 1 / 127- 128؛ نیز نک‍ : الامامة، 1 / 206). حتى به نظر برخی از محققان، خیزش حره، عکس‌العمل مالکان زمین در مدینه در برابر زیاده‌خواهیهای عوامل خلافت بود (تفصیل را، نک‍ : کیستر، XV / 33 ff.)، اما این تحلیل، بدین سبب که در آن تقریباً همۀ عوامل فعال در این خیزش به یک چشم نگریسته شده‌اند، اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. به هر حال، والی مدینه افزون بر اینکه خود در پاسخ به اعتراض‌کنندگان درشتی کرد، در نامه‌ای اعتراض و اقدامات بزرگان شهر را به آگاهی یزید رسانید، و خلیفه در نامه‌ای، پاسخ سخت و تهدیدآمیزی برای اهل مدینه فرستاد. این نامه که مضمون آن در برخی روایات با زمینه‌های دیگری از اسباب و علل قیام تکرار شده است (مثلاً نک‍ : بلاذری، 4(2) / 32؛ ابن‌عبدربه، همانجا)، در ایستادگی بزرگان جنبش، سخت مؤثر افتاد (ابوالعرب، سمهودی، همانجاها؛ الامامة، 1 / 207). 
افزون بر نارضایتی از سیاست اقتصادی، چنین به نظر می‌رسد که شهادت چند تن از بزرگان مدینه علیه خلیفه، به هیجان عمومی دامن زده، یا کسانی مانند عبدالله بن حنظله مجال مناسبی برای مبارزۀ آشکار برای خلع یزید و احیاناً پیگیری اهداف خاص خود مانند تشکیل شورا و گزینش خلیفه‌ای دیگر یافته باشند (نک‍ : خلیفه، همانجا؛ دینوری، 266؛ تحلیلی از حادثه و عوامل آن را، نک‍ : شرّاب، 132- 139؛ EI2)؛ به‌ویژه که گویا به نظر می‌رسید اشتغال دستگاه خلافت به مسئلۀ عبدالله بن زبیر در مکه، موجب مدارا با مدینه خواهد شد؛ اما به عکس، یزید که در اندیشۀ اعزام سپاهی گران برای سرکوب عبدالله بن زبیر بود، تصمیم گرفت همین سپاه را نخست بر مدینه فرود آورد، ولی بر اثر توصیۀ یکی از ناصحان، سرانجام تهدید را با وعدۀ افزایش عطایا و امتیازات دیگر بـرای مردم مدینه آمیخت (نک‍ : الامامة، 1 / 206). بااین‌همه، بزرگان شهر پس از آگاهی از موضع یزید، بر ایستادگی پای فشردند و آشکارا در مسجد نبوی (ص) با انجام حرکتی نمادین، وی را از خلافت خلع کردند (همانجا؛ نیز نک‍ : EI2). 
بنابر روایات، عبدالله بن حنظله نقش مهمی در پایگیری و ادمۀ این جنبش داشته است و حتى مردم به عنوان رهبر قیام با او، به شرط ایستادگی تا پای جان، دست بیعت داده بودند (نک‍ : طبری، 5 / 480، 482؛ نیز بلاذری، 4(2) / 44؛ یعقوبی، 2 / 251)؛ اما چنان‌که روایات دیگر نشان می‌دهند، گزینش رهبر قیام، بدون اختلاف و نزاع نبوده (ابوالعرب، 161؛ سمهودی، 1 / 128؛ نیز نک‍ : الامامة، 1 / 207) و حتى گفته شده است مهاجران عبدالله بن مطیع عَدَوی را که از فعالان این جنبش بود (مثلاً نک‍ : بلاذری، 4(2) / 32؛ طبری، 5 / 481) و انصار، عبدالله بن حنظله را برگزیدند (خلیفه، 1 / 289-290؛ دینوری، 265؛ ابن‌عبدربه، 4 / 388). البته بعید نیست که تقسیم کار میان این دو تن، فقط به فرماندهی جنگ مربوط بوده باشد (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، اما در هر صورت، انتخاب دو امیر چنان شگفت‌انگیز بود که گفته‌اند ابن‌عباس سرنوشت نافرجام جنبش را پیش‌بینی کرد (نک‍ : ابن‌عبدربه، همانجا). 
به‌هرحال، قیام‌کنندگان کـه خواهان اخراج بنی‌امیه ــ از جمله والی شهر (قس: ابن‌اعثم، 5 / 290، که برخلاف جملگی مآخذ از عمرو بن سعید بن عاص به عنوان والی وقت مدینه نام می‌برد) ــ و وابستگان ایشان بودند، شماری از آنها را در خانۀ مروان بن حکم در محاصره گرفتند (بلاذری، همانجا؛ نیز نک‍ : خلیفه، 1 / 290؛ یعقوبی، 2 / 250؛ طبری، 5 / 482؛ ابوالعرب، 162؛ ابوالفرج، همانجا). ظاهراً کسانی نخست خواهان قتل چند تن از سرکردگان بنی‌امیه بوده‌اند، ولی سرانجام رأی ایشان بر این قرار گرفت که آنان را از شهر برانند (بیهقی، 1 / 99). در این میان، مروان بن حکم ضمن اشاره به حوادث و اوضاع سخت و دشوار بنی‌امیه در مدینه، از یزید یاری خواست (بلاذری، طبری، همانجاها). قیام‌کنندگان از بزرگان بنی‌امیه، عهد و پیمان گرفتند تا پس از خروج از شهر، با سپاهیان شام هیچ‌گونه همکاری نکنند و حتى اگر توانستند آنان را از نبرد با مردم مدینه بازگردانند (ابن‌سعد، 5 / 38- 39؛ ابوالفرج، بیهقی، همانجاها؛ نیز نک‍ : الامامة، 1 / 208)، سپس به زاری از شهر اخراج شدند (یعقوبی، نیز الامامة، همانجاها). 
از آن سوی، یزید بن معاویه با دریافت خبر محاصرۀ بنی‌امیه (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5 / 482-483؛ ابوالفرج، 1 / 26؛ ابن‌جوزی، 4 / 173-174)، در خطابه‌ای (بیهقی، 1 / 100؛ الامامة، 1 / 209)، شامیان را به شرکت در سپاه تشویق کرد و در ضمن به آنها وعدۀ عطایا و دستمزد ویژه داد (بلاذری، 4(2) / 33؛ طبری، 5 / 483؛ ابن‌جوزی، 4 / 174؛ نیز نک‍ : ابن‌اعثم، 5 / 293؛ سمهودی، 1 / 128؛ فهرستی از قبایل و عشیره‌های شرکت‌کننده در سپاه را، نک‍ : یعقوبی، همانجا). گفته شده که یزید فرماندهی این سپاه را نخست به یکی دو تن از نزدیکانش مانند عمرو بن سعید اشدق یا ابن‌زیاد پیشنهاد کرد، اما آنها نپذیرفتند (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5 / 482-483؛ ابن‌اعثم، 5 / 292؛ قس: ابوالفرج، همانجا، که از شخص دیگری نیز نام می‌برد). سرانجام رأی او بر مُسلم بن عُقبۀ مُرّی قرار گرفت که پیر و بیمار بود و در کودکی، در زمان پیامبر (ص) به اسارت مسلمانان درآمده بود (بلاذری، 4(2) / 40) و از ایشان کینه در دل داشت (برای عبارت شخص او در نامه به یزید، نک‍ : الامامة، 1 / 218). اما روایات دراین‌باره که او به اصرار خود یا ابتکار شخص خلیفه یا با پیشنهاد شامیان یا حتى بنابر پیش‌بینی معاویه به فرماندهی رسید، اختلاف دارند (بلاذری، 4(2) / 33، 43؛ طبری، ابوالفرج، ابن‌جوزی، خلیفه، ابوالعرب، بیهقی، همانجاها؛ ابن عبدربه، 4 / 387؛ سمهودی، 1 / 131؛ الامامة، 1 / 209). 
یزید که شخصاً به کار تجهیز و تشویق این سپاه پرداخت (بلاذری، همان، 4(2) / 33؛ طبری، 5 / 484)، به مسلم توصیه کرد تا پیش از آغاز نبرد به مردم مدینه 3 روز مهلت دهد، اگر سر به اطاعت نهادند، راه به سوی ابن‌زبیر در مکه بسپرد و در صورت جنگ، پس از پیروزی، دست سپاهیان را تا 3 روز برای هرگونه قتل و غارت آزاد بگذارد (بلاذری، طبری، ابن‌اعثم، ابوالعرب، همانجاها؛ تکرار مضامینی از این توصیه در نامۀ مسلم به یزید را، نک‍ : الامامة، 1 / 217). سپاه مذکور در نزدیکی مدینه با رانده‌شدگان بنی‌امیه روبه‌رو شدند. در برخی از روایات آمده است که مروان ابن حکم به سبب تعهدی که سپرده بود، در باب حوادث مدینه چیزی نگفت؛ اما پسرش عبدالملک، راهنماییهای ارزشمندی حتى دربارۀ شیوۀ جنگ، ازجمله موضع‌گیری در حره ارائه کرد که تحسین مسلم را برانگیخت (بلاذری، 4(2) / 34؛ طبری، 5 / 485-486؛ نیز نک‍ : ابن‌جوزی، همانجا). البته گرچه مروان بنابر سیاستی که غالباً در حوادث گوناگون داشت، اهداف خود را با زیرکی تمام پنهانی پیش می‌برد، اما در این باره، مجموعه روایتهایی نشان می‌دهد که او نه‌تنها اطلاعات مهمی به مسلم داد، بلکه در روند بعدی حوادث نیز نقش اساسی داشت و مسلم در نامۀ خود به یزید از خدمات او یـاد و ستایش کرد ( الامامة، همانجا؛ نیز نک‍ : ابن‌سعد، 5 / 39؛ دربارۀ واکنش مردم مدینه در برابر خیانت مروان، نک‍ : همو، 5 / 67؛ الامامة، 1 / 210). 
ازآن‌سوی، قیام‌کنندگان که به 4 دستۀ جنگی تقسیم شده بودند (بلاذری، 4(2) / 34-35؛ طبری، 5 / 487؛ ابن‌جوزی، 4 / 175)، در حرۀ واقم اردو زدند و تصمیم گرفتند به تأسّی از پیامبر(ص) در خندق موضع گیرند (بلاذری، 4(2) / 37؛ نیز نک‍ : ابوالعرب، همانجا؛ سمهودی، 1 / 129). حتى ایرانیان مقیم مدینه نیز به فرماندهی یزید بن هرمز، در دستۀ خاصی حضور داشته‌اند (بلاذری، 4(2) / 35؛ نیز نک‍ : ابن‌سعد، 7 / 220؛ ابوالعرب، 163). مسلم شهر را در محاصره گرفت ( الامامة، 1 / 211) و بنا به توصیۀ یزید، نخست تا 3 روز به مردم مدینه امان داد و وعده‌های خلیفه را گوشزد کرد، اما آنها که گویا خود را برای مدت طولانیِ مقاومت آماده کرده بودند (نک‍ : همان، 1 / 217)، بر ایستادگی پای فشردند (بلاذری، 4(2) / 34-35؛ طبری، 5 / 486-487). 
بنابر روایت ابومعشر، برای آنکه راهی به درون شهر گشوده شود، مروان با یکی از افراد قبیلۀ بنی‌حارثه مذاکره کرد و او را به عطایای خلیفه فریفت، و سپاه شام از آن سو مشغول نفوذ در شهر شد. در این هنگام، دستۀ تحت امر عبدالله بن حنظله و دسته‌های دیگر خود را به آن ناحیه رسانیدند و نبرد سختی درگرفت (نک‍ : الامامة، 1 / 211). در روایات دیگر، گرچه به نحوی به نقش بنی‌حارثه و هجوم شامیان از ناحیۀ ایشان اشاره شده (نک‍ : خلیفه، 1 / 291؛ بلاذری، 4(2) / 44؛ دینوری، 265؛ ابوالعرب، همانجا)، اما سخنی از نقش مروان در میان نیست، حال آنکه مسلم در نامۀ خود به یزید، به نقش یکی از بنی‌حارثه و مروان اشاره کرده است ( الامامة، 1 / 217). به‌هرحال، در نبرد سختی که درگرفت، عبدالله بن حنظله و یاران او پس از مقاومت بسیار به خاک افتادند (بلاذری، 4(2) / 35-37؛ طبری، 5 / 489-490؛ نیز نک‍ : خلیفه، همانجا؛ ابن‌عبدربه، 4 / 389؛ ابوالعرب، 164، 166). درحالی‌که نبرد سختی در ناحیۀ بنی‌عبدالاشهل جریان داشت (نک‍ : ابوالعرب، 167؛ الامامة، 1 / 211-212)، غارت خانه‌ها در نواحی دیگر آغاز شد (ابوالعرب، همانجا)، زیرا مسلم در عمل به فرمان یزید، تا 3 روز دست سپاهیان را باز گذاشت (بلاذری، 4(2) / 37؛ طبری، 5 / 491؛ نیز نک‍ : بیهقی، 1 / 101؛ الامامة، 1 / 217). بنی‌حارثه نه‌تنها آسیبی ندیدند، بلکه مساکن ایشان طی 3 روز مذکور، محل امن شد (همان، 1 / 213). گذشته از کشته‌شدگان در آغاز نبرد، شمار بسیاری از بزرگان مدینه در دفاع از خانه‌های خود کشته شدند و کسانی نیز به اسارت درآمدند (همان، 1 / 213، 214). همچنین روایات شگفت‌انگیزی از قتل و غارت و تجاوز سپاهیان شام نقل شده است (مثلاً نک‍ : یعقوبی، 2 / 250؛ ابن‌اعثم، 5 / 295؛ ابن‌جوزی، همانجا؛ ابن‌کثیر، 8 / 221؛ بیهقی، 1 / 104؛ الامامة، 1 / 215-216؛ قس: ولهاوزن، 128). 
پس از گذشت 3 روز، مسلم از مردم و بزرگان مدینه تحت عنوان بیعت با یزید، بدین‌گونه اقرار گرفت که بندگان و بردگان خلیفه‌اند و اختیار زندگی و اموال ایشان به دست او ست (بلاذری، 4(2) / 38؛ طبری، 5 / 495؛ نیز نک‍ : ابن‌حبیب، محمد، 316؛ یعقوبی، همانجا؛ ابن‌عبدربه، 4 / 389؛ ابوالعرب، 167- 168؛ بیهقی، 1 / 101-102). تنی چند از بزرگان مدینه که برخی از ایشان در شمار اصحاب پیامبر (ص) بودند، به دستور مسلم کشته یا شکنجه و تحقیر شدند (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5 / 492، 494؛ ابن‌اعثم، 5 / 296-297؛ نیز نک‍ : دینوری، 266؛ ابن‌عبدربه، 4 / 390؛ ابوالعرب، 169؛ الامامة، 1 / 214-215). گرچه ارقام شگفت‌انگیزی از میزان کشته‌شدگان در مآخذ نقل شده (نک‍ : بلاذری، 4(2) / 42؛ نام و نشان برخی از کشته‌شدگان مشهور را، مثلاً نک‍ : ابوزرعه، 1 / 232؛ ابن‌سعد، 3 / 214، 442، 459، 518، 4 / 72، 7 / 27؛ ابن‌حبان، 19، 22، 45، 71)، اما نوشته‌ای کهن مشتمل بر نام و نسب کشته‌شدگان از مهاجران و انصار وجود داشته است (نک‍ : ابوالعرب، 173 بب‍ ؛ نیز خلیفه، 1 / 293-313؛ دربارۀ انتساب کراماتی به گور شماری از مقتولان واقعه، نک‍ : ابوالعرب، 172؛ الامامة، 1 / 219). 
بنابر غالب روایات، واقعۀ حره، 3 یا 2 روز باقی‌مانده از ذیحجۀ 63 روی داده (بلاذری، 4(2) / 41؛ طبری، 5 / 487، 494؛ ابن‌جوزی، 4 / 177، 178؛ نیز نک‍ : ابوزرعه، 1 / 191، 232؛ قس: بلاذری، 4(2) / 42؛ یعقوبی، 2 / 251) و این روز و سال، به «یوم الحره» و «عام الحره» شهرت یافته است (مثلاً نک‍ : کلبی، 65، 66، 80؛ ابن ابی عاصم، 5 / 433؛ روایات مشتمل بر اخبار پیامبر (ص) از این واقعه را، نک‍ : ابن‌حبیب، عبدالملک، 127؛ سمهودی، 1 / 124-125؛ مجلسی، 18 / 125، نیز 108 / 252). 
واقعۀ حره یکی از حوادث سدۀ نخست هجری است که تلقی از «خلافت» را در این عهد باز می‌تاباند: مسلم بن عقبه که پس از این حادثه «مُسرف» و «مُجرم» لقب یافت (بلاذری، 4(2) / 42، 43؛ ابوالعرب، 342؛ نیز نک‍ : ابن‌حبیب، محمد، همانجا؛ مسعودی، 3 / 267)، اندکی پس از آن و در بستر مرگ، از سرسپردگی کامل به خلیفه سخن می‌گفت و کشتار مردم مدینه را سبب دوری از آتش جهنم می‌شمرد (بلاذری، 4(2) / 40؛ طبری، 5 / 497؛ عبارت او خطاب به یکی از اصحاب را، نک‍ : ابـوالعرب، 166: ناکث طاعة)؛ چنانکه عبدالله بن عمر بن خطاب نیز با انتساب حدیثی به پیامبر(ص)، در لزوم حفظ «جماعت»، از همراهی با قیام‌کنندگان سر بـاز زد (نک‍ : احمد بن حنبل، 2 / 97؛ ابن‌قـانع، 2 / 77- 78؛ ذهبی، 3 / 323؛ برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، بنی‌امیه). شخص یزید نیز با دریافت خبر کشتار مدینه، با تمثّل به بیت شعری، از انتقام‌جویی روز بدر سخن به میان آورد (بلاذری، 4(2) / 42؛ دینوری، 267؛ ابن‌عبدربه، همانجا؛ نیز نک‍ : ولهاوزن، 131)، اما در سده‌های بعد، بـرخی در ربط بـا واقعۀ حره، درصدد دفـاع از او برآمدند (نک‍ : ابن‌تیمیه، 4 / 528، 575). 

مآخذ

آبی، منصور، نثر الدر، به کوشش محمدعلی قرنه، قاهره، 1990م؛ ابن ابی عاصم، احمد، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، 1411ق / 1991م؛ ابن‌اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، 1392ق / 1972م؛ ابن‌تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، به کوشش محمد رشاد سالم، ریاض، 1406ق؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1415ق / 1995م؛ ابن‌حبان، محمد، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایش هامر، قاهره، 1379ق / 1959م؛ ابن‌حبیب، عبدالملک، التاریخ، به کوشش خُرخه آگواده، مادرید، 1991م؛ ابن‌حبیب، محمد، المنمق، به کوشش خورشید احمد فارق، بیروت، 1405ق / 1985م؛ ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1363ق / 1944م؛ ابن‌قانع، عبدالباقی، معجم الصحابة، به کوشش صلاح مصراتی، مدینه، 1418ق؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، قاهره، دارالکتب المصریه؛ ابن‌کثیر، البدایة؛ ابن‌منظور، لسان؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوزرعۀ دمشقی، عبدالرحمان، تاریخ، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، 1400ق / 1980م؛ ابوالعرب، محمد، المحن، به کوشش یحیى جبوری، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه؛ ابوالقاسم تیمی، اسماعیل، الخلفاء الاربعة، به کوشش کرم حلمی فرحات، قاهره، 1999م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ الامامة و السیاسة، منسوب به ابن‌قتیبه، قاهره، 1388ق / 1969م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش ماکس شلوسینگر، بیت‌المقدس، 1936م؛ بیهقی، ابراهیم، المحاسن و المساوی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، مکتبة نهضة مصر؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1967م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1959م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1404ق / 1984م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق؛ سمهودی، علی، وفاء الوفاء، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1401ق / 1981م؛ شُرّاب، محمد محمد، المدینة فی العصر الاموی، دمشق، 1404ق / 1984م؛ طبری، تاریخ؛ قاموس؛ کلبی، هشام، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق / 1986م؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دارالاضواء؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1966م؛ نجاشی، احمد، رجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م؛ ولهاوزن، یولیوس، الدولة العربیة و سقوطها، ترجمۀ یوسف عش، دمشق، 1376ق / 1956م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، 1969م؛ نیز: 

EI2; Kister, M. J., «The Battle of the Ḥarra: Some Socio-Economic Aspects», Studies in Jāhiliyya and Early Islam, London, 1980. 
علی بهرامیان

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.