حجت
حُجَّت، از محوریترین مبانی اندیشۀ امامیه در مبحث امامت که بهخصوص در اخبار امامیه بازتاب داشته است. در بخش مهمی از اصول دین بهویژه نزد امامیه، حجت از کلیدیترین مفاهیم اعتقادی بهشمار میآید. درواقع پیدایی اندیشهای که حجت بر آن مبتنی است، شالودهای کلی منبعث از مفهوم تکلیف است؛ چه، پروردگار متعال به میزانی که انسان را مکلف کرده، رسالت و حجت را نیز بر وی تمام نموده است. به همین دلیل، پیامبران بهعنوان رسانندۀ پیام الٰهی و حجتی در میان اقوام و در زمانهای مختلف از سوی خداوند برانگیخته شدهاند. اما در این اندیشه، از آنجا که رسالت پیامبران در شخص حضرت محمد(ص) به پایان میرسد و عملاً دیگر مصداقی برای نبوت متصور نیست، تداوم آن برای حفظ دین الٰهی، در امام وقت تجلی مییابد. به همین ترتیب است که در منظومۀ اندیشۀ امامی، زمین هیچگاه بدون حجت متصور نیست.
حجت از ریشۀ «ح ج ج» به معنای برهان قاطع برانگیخته از علم است. همریشه بودن این واژه با کلمۀ «احتجاج»، سخن از مفهوم نهان دلالتی متقن و در نهایت اقناع مخاطب دارد (خلیل بن احمد، ذیل دلو؛ جوهری، ذیل حجه، نیز دلو؛ ابوهلال، 97؛ راغب، 107- 108؛ ابناثیر، 1 / 122). از اینرو، عقیده بر آن است که خداوند با این رسولان و امامان، حجت را بر آدمیان تمام کرده، و دیگر آدمی را مستندی برای عدول از گام نهادن در صراط مستقیم نیست.
برای آگاهی از پیشینۀ مبنای پیدایی اندیشۀ حجت باید به سدۀ نخست هجری و محافل کلامی آن زمان توجه نمود. هر آنچه به بررسیهای موضوع جبر و اختیار باز میگشت، درواقع ارتباطی با افعال عباد داشت که طیف گستردهای را نیز دربر میگرفت مانند متکلمانی که انسان را فاعل و مختار و بهتبع آن، مسئول معرفی میکردند، و جبرگرایانی که سخن از تکلیف مالایطاق به میان میآوردند ( الایضاح، 6؛ نیز نک : ه د، تکلیف مالایطاق)، یا معتقدان به ثواب و عقاب الٰهی برای افعال صادره از انسان که درواقع، خود، فاعل آن نیست (جعفر بن حرب، 92؛ ابنحزم، 3 / 33). اینگونه صورتبندیها با عنایت و تأکید بر عدل الٰهی، اسباب توجه به استطاعت و قدرت انجام فعل در مکلف را فراهم آورده است. تحلیل رابطۀ فاعل و کاسب و پیشی و پسیِ استطاعت و وقوع فعل، از بررسیهای عمیق این دست مباحث بهشمار میرود (مثلاً نک : اشعری، 1 / 313-315؛ ابنبابویه، محمد، التوحید، 348؛ مانکدیم، 390 بب ؛ ابنحزم، 3 / 34 بب (. در این میان افزون بر استطاعت، آنچه از نظر متکلمان از ملزومات تکلیف بهشمار میرفت، مبحث حساس و مهم حُسن تکلیف بود که از مقتضیات عدل الٰهی بهشمار میرود. مبحثی که به نظریۀ حُسن و قُبح عقلی افعال مکلف انجامید و در پی آن در خلال مسائل مورد توجه متکلمان، انبعاث پیامبران و چرایی لزوم آن بررسی میشد. اگرچه برخی از متکلمان به صرف وجود عقل برای مکلف، به عدم نیاز به پیامبران اشاره داشتند، اما غالباً بر آن بودند که پیامبران برپایۀ لطف الٰهی برای ابلاغ اوامر و نواهی پروردگار برانگیخته شدهاند، مبحثی که با اشارت آیۀ 150 از سورۀ بقره (2) نیز همخوانی دارد.
درواقع «احکام و تکالیف شرعی» (نبوت)، عملاً از مقولۀ «لطف به تکالیف عقلی» تلقی میگردد. متکلمان در مقام تبیین این رویکرد، احکام عقل را به دو بخش تقسیم نمودند: نخست افعالی همچون عدل و ظلم که بر پای داشتن اولی و ترک دومی از منظر عقل الزامی و واجب است؛ و دوم شامل افعالی است که عقل نسبت به آن حکم خاصی نمیکند. احکام شرعی در حقیقت بیانگر حکم آن دسته از افعالی است که بیرون از حکم عقل قرار گرفته است. بر این اساس، بعثت و ابلاغ احکام شرعی درواقع بیان تکالیف و احکامی است که زمینهساز انجام تکالیف عقلی مکلفان است (ابوالصلاح، 76- 78؛ قاضیعبدالجبار، 11 / 501-502؛ سیدمرتضى، الذخیرة، 112؛ طوسی، الاقتصاد، 65-66؛ بیرشک، 75). بر پایۀ این اندیشه است که مفهوم احتجاج و تبیین احکام بهواسطۀ پیامبران، بهعنوان حجتی الٰهی بحث میشود.
با اشارۀ کوتاه به پیشینۀ کلی اندیشۀ حجت، باید گفت این مفهوم نزد امامیه در قالب معنای امامت توسع معنایی یافت؛ چه، بر پایۀ این تفکر، مواردی چون مقتضیات زمانی، برخی مستحدثات، ضروریات ساختار جوامع بشری و جز آن، تداوم این حجت را برای مردم زمانهای گوناگون ضروری مینمود (نک : صفار، 351؛ سیدمرتضى، همان، 463-464؛ طوسی، «رسالة ... »، 729). برخی روایات امامی نیز با تمسک به احادیث نبوی در تفسیر آیاتی مانند آیۀ «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقوا ... » (آل عمران / 3 / 103) به نوعی، در همین راستا سخن پیامبر(ص) برای تداوم وصایت را تبیین نمودهاند (نعمانی، 46 بب ).
به هر روی، همین نمونهها اسباب آن را فراهم آورد تا امامیه بهرغم ختم نبوت، حفظ دین الٰهی و استمرار شریعت را جز از طریق تداوم حجت در قالب امامت بر روی زمین ممکن نداند. از این منظر احتجاج الٰهی از حضرت آدم ابوالبشر تا خاتم النبیین(ص) استمرار داشته، و از آن پس این امر وظیفۀ امام وقت دانسته شده است. در همین راستا مفهوم وصایت از آدم (ع) به پسینیان نیز موضوعیت یافته، و علی ابن بابویه در سرآغاز کتاب الامامة و التبصرة این سلسلۀ وصایت را تبیین نموده، و تا مبحث خالی نبودن زمین از حجت ادامه داده است (ص 21-25). این حجج یکی پس از دیگری تا قائم آل محمد (ص) تداوم دارد و او آخرین کس از این سلسلۀ حجج الٰهی است (نعمانی، 28؛ ابنبابویه، محمد، الاعتقادات ... ، 93). در برخی از روایات چنین آمده که خالی نبودن زمین از حجت، حداکثر 40 روز پیش از رستاخیز محتمل است (طوسی، الغیبة، 243)، هرچند این روایات نادرند. در نگاهی به آثار آن دوره، بارزترین نشانۀ این مجموعه عقاید را میتوان در تبویب الکافی کلینی مشاهده نمود که پس از مبحث «توحید»، مستقیم موضوع «حجت» را تبیین نموده که دربر دارندۀ مباحث نبوت و امامت با هم است.
در همین راستا برخی صورتبندیها از ضروریات و صفات ویژۀ امام به معنای عام نیز مورد توجه قرارگرفته است که از میان آنها میتوان به علم، عدالت، مصون بودن از اشتباه و جز آن اشاره کرد (کلینی، 1 / 178؛ ابنبابویه، محمد، الهدایة ... ، 36، الاعتقادات، 94 بب ). از مهمترین موارد قابل یادکرد در این زمینه معصوم بودن امام است (همو، کمالالدین ... ، 10 بب ) و از آنجا که تشخیص عصمت کسی بر احدی میسر نیست، برای تعیین معصوم ناگزیر از وجود نص خواهیم بود که تنها پروردگار است که بر عصمت فرد آگاه است (سیدمرتضى، الفصول ... ، 120).
با فزونی یافتن روایات و آموزههای امامان باقر و صادق(ع) و تدوین و شکلگیری اندیشۀ امامی، برخی مفاهیم خاص مانند ثبوت امامت به «نص جلی»، امامت و منزلت امام بهتفصیل مورد بحث و تدقیق قرارگرفت. برهمین منوال در زمان امام صادق(ع) مفهوم امام مفترض الطاعه، مسئلۀ خالی نبودن زمین از حجت در قالب امام منصوص، نبودن دو امام در زمان واحد، اندیشۀ وصایت و نص در سلسلۀ امامت و منحصربهفرد بودن انتقال امامت از برادر به برادر در مورد حسنین(ع)، در تعالیم آن حضرت نمودی گسترده یافت (کلینی، 1 / 168 بب ؛ ابنبابویه، محمد، الهدایة، 33 بب ؛ ه د، 8 / 426؛ برای نمونهای از برخی اختلاف آراء، نک : قاضی نعمان، 3 / 314). این روند مخصوصاً با رحلت امام حسن عسکری(ع) و بروز برخی اختلافات در داخل محافل شیعی، به آرامی با پذیرش امامت فرزند آن امام، به عنوان امام و حجت دوازدهم مسیری نوین را آغاز کرد ( فرق الشیعة، 79 بب ؛ مسائل الامامة، 22-24).
درواقع، آنچه از اعتقاد به امام و حجت حاضر و غایب در اندیشۀ پیشینیان وجود داشت، در این زمان با غیبت آن امام آشکارتر شد. با غیبت صغرى و پس از آن غیبت کبرى، این غیاب بهعنوان امری واقع مورد پذیرش قرارگرفت و در دورههای بعد، آن امام رسماً امام غایب شناخته شد (ابنبابویه، علی، 146؛ ابنبابویه، محمد، الهدایة، 42، الاعتقادات، 94-95؛ کلینی، 1 / 338). این اندیشه، از سویی، و بروز برخی اختلافات میان فرق شیعی در این زمینه از سویی دیگر، سبب تدوین بسیاری آثار با نام کلی «الغیبة» شد؛ آثاری که به بررسی روایی و اعتقادی موضوع غیبت امام (ع) پرداخته شده است. از میان این آثار میتوان به الغیبۀ نعمانی، شیخ طوسی و رسائلی از شیخ مفید اشاره کرد.
پس از غیبت کبرى، این مباحث بسیار مورد توجه بزرگانی چون فضل بن شاذان قرارگرفت (ص 100-101)، و بهویژه کسانی مانند ابوسهل نوبختی روی به تدوین و تثبیت نهاد (فرق الشیعة، 94 بب ). بعضی از آراء وی مانند اینکه امام، حجت خداوندی است و شرایع الٰهی به او زنده و پایدار است و بدون وجود امام بر زمین، شریعت خداوندی تعطیل و ساقط میگردد (ص 95؛ ابنبابویه، محمد، الهدایة، 38، الاعتقادات، 94؛ دلائل الامامة، 433 بب )، در طول تاریخ در زمرۀ اندیشههای شیعی برجای مانده است. در برخی روایات آمده است که اگر بر روی زمین تنها دو کس باقی بمانند، ناگزیر یکی از آن دو، امام و حجت خواهد بود. مفهوم این سخن با توجه به این عقیدۀ شیعی بهتر درک میشود که اگر کسی امام زمان خود را نشناخته از دنیا رود، چنان است که در جهل درگذشته باشد (ابنبابویه، علی، 82).
باید گفت آنچه از اندیشۀ حجت نزد شیعیان وجود دارد، در طول تاریخ عملاً با عبور از مفهوم پیشینی آن در مبحث نبوت، و با محدودتر کردن معنا، به امامان (ع) تخصیص یافته است. درواقع عقیدهای که دربر دارندۀ حجت پیش از خلق، در زمان خلق و پس از خلق به معنی عام آن وجود داشت (مثلاً نک : ابنحمزه، 117)، در نمونههایی ویژه دستکم در 3 مورد بروزی مخَصَّص یافت. آنچه به صورت «اَشْهَدُ اَنَّ عَلیاً حُجّة اللّٰه» در قرائت اذان میآید، بیانگر تخصیص معنای حجت به امام علی (ع) است. از طرف دیگر، وضع در مورد امام رضا (ع) قدری ریشهایتر است، زیرا از آن حضرت با لفظ «ثامن الحجج» یاد میشود؛ یادکردی که نزد برخی عالمان سدههای اخیر نیز شهرت داشته است (مثلاً مجتهدتبریزی، 126). در این نمونه، هشتمین امام بهعنوان هشتمین حجت تلقی شده، و این بدان معنا ست که نهتنها پیامبران پیشین، از آدم (ع) به بعد، بلکه حتى حضرت محمد (ص) نیز در این لفظ بهشمار نیامده و امامان، خود بهتنهایی مصداق عام حجت را یافتهاند. در مورد قائم آل محمد (ص) باید گفت که در نامبری از آن حضرت، نه صفت، لقب یا اشاره، بلکه غالباً «حجة» جایگزین نام آن حضرت گشته است و آن بزرگوار به حجة بن الحسن شناخته میشود (برای مباحث حجت در علم اصول فقه، نک : ه د، دلیل).
مآخذ
ابناثیر، مبارک، النهایة، به کوشش طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره، 1383ق / 1963م؛ ابنبابویه، علی، الامامة و التبصرة من الحیرة، قم، 1404ق؛ ابنبابویه، محمد، الاعتقادات، به کوشش عصام عبدالسید، قم، 1414ق / 1993م؛ همو، التوحید، به کوشش هاشم حسینی تهرانی، تهران، 1398ق؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1405ق؛ همو، الهدایة، قم، 1418ق؛ ابنحزم، علی، الفصل، به کوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، حجاز، 1402ق؛ ابنحمزه، عبدالله، الثاقب فی المناقب، به کوشش نبیل رضا علوان، قم، 1412ق؛ ابوالصلاح حلبی، تقی، تقریب المعارف، به کوشش فارس حسون، قم، 1375ش؛ ابوهلال عسکری، حسن، الفروق اللغویة، به کوشش بیتالله بیات، قم، 1412ق؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1373ق / 1954م؛ الایضاح، منسوب به فضل بن شاذان، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1347ش؛ بیرشک، حسین، مبانی کلامی اصولی فقه امامیه، پایاننامۀ دکتری دانشگاه امام صادق(ع)، تهران، 1386ش؛ جعفر بن حرب، مسائل الامامة، منسوب به ناشیء اکبر، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، 1971م؛ جوهری، اسماعیل، صحاح، به کوشش احمد عبدالغفور عطار، قاهره، 1376ق / 1956م؛ خلیل بن احمد، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، بغداد، 1981-1982م؛ دلائل الامامة، منسوب به ابنرستم طبری، قم، 1413ق؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، قم، 1404ق؛ سید مرتضى، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، 1411ق؛ همو، الفصول المختارة، به کوشش علی شریفی، قم، 1413ق؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات، تهران، 1404ق؛ طوسی، محمد، الاقتصاد، به کوشش حسن سعید، تهران، 1400ق؛ همو، «رسالة فی الاعتقادات»، به کوشش محمدعلی روضاتی، ضمن ج 3 یادنامۀ شیخ طوسی، به کوشش محمد واعظزادۀ خراسانی، مشهد، 1354ش؛ همو، الغیبة، به کوشش عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، 1411ق؛ فرق الشیعة، منسوب به حسن بن موسى نوبختی، نجف، 1355ق / 1936م؛ فضل بن شاذان، «العلل»، ضمن ج 2 عیون اخبار الرضای ابنبابویه، به کوشش مهدی حسینی لاجوردی، قم، 1377ق؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش محمد علی نجار و عبدالحلیم نجار، قاهره، 1385ق / 1965م؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، به کوشش محمد حسینی جلالی، قم، جامعۀ مدرسین؛ قرآن کریم؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1377ق؛ مانکدیم، احمد، ]تعلیق[ شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1384ق؛ مجتهد تبریزی، «الاصول المهذبة»، همراه مجموعۀ کتابخانۀ اهل بیت(ع)، نسخۀ 1 / 5 / 1384ش؛ نعمانی، محمد، الغیبة، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1397ق / 1977م.