حارث بن خالد مخزومی
حارِثِ بنِ خالِدِ مَخْزومی، ابو وابصه (د اواخر سدۀ 1ق / 7م)، شاعر و امیر مکه در دورۀ اموی.
منابع کهن نسب وی را به کعب بن لؤَی نیای بزرگ پیامبر(ص) رساندهاند (ابوالفرج، 3 / 311). جد وی، عاصبنهشام رئیس قبیلۀ مخزوم و از بزرگان قریش بود که در جنگ بدر در صف مشرکان برضد پیامبر(ص) جنگید (طبری، 2 / 461) و به دست عمربنخطاب، و به روایتی به دست علی بن ابی طالب(ع) کشته شد (ابوالفرج، همانجا؛ ابن عبدالبر، 2 / 431؛ بلاذری، 1 / 352، 3 / 84). مادرش فاطمه دختر ابوسعید بن حارث بن هشام مخزومی بود (زبیری،312-313) و پدرش خالد در فتح مکه اسلام آورد و در روزگار خلافت عمربنخطاب و عثمان بر مکه حکمروایی داشت؛ اما چون علی بن ابی طالب(ع) به خلافت رسید، وی را عزل کرد (خلیفه، 1 / 153، 194؛ ابن عبدالبر، 2 / 431؛ ابن عساکر، 3 / 437).
آگاهی ما دربارۀ زندگی و شخصیت حارث بن خالد، منحصر به چند روایت و گزارش دربارۀ امارت وی بر مکه و ماجراجوییهای عاشقانۀ او ست که در منابع کهن به تکرار و گاه با اختلاف آمده است و بخشی از آن، بهویژه داستانهای عاشقانۀ او با افسانه درآمیخته است. علاوه بر این، یکی دو روایت نیز دربارۀ شخصیت علمی وی ــ ازجمله آگاهیِ وسیع او به علم لغت ــ در منابع نقل شده است، که درخور اعتماد نیست؛ ازجمله، در روایتی از اصمعی آمده است: زمانی که حارث امارت مکه را بر عهده داشت، ابو عمرو بن علاء (ه م) که خود دانشمندی لغتشناس و از قرّاء سبع بود، برای حل مشکلات لغوی خود، برادرش معاذ را نزد وی روانه میکرد و از دانش لغوی او بهره میگرفت (نک : ابوالفرج، 3 / 312)؛ که با توجه به سال ولادت ابوعمرو (68 ق / 687 م) و آخرین سالهای حکمرانیِ حارث بر مکه (ح 75ق / 694 م) در درستی این روایت باید تردید کرد. اینگونه اخبار روایات مغشوش و گاه متناقض، گوشههایی از زندگی وی را در هالهای از ابهام فرو برده، و محققان معاصر را دچار سردرگمی کرده است، به گونهای که تاریخ وفات وی را برخی حدود سال 80 ق / 699 م (زرکلی، 2 / 154؛ نیز نک : جبوری، 5)، و برخی دیگر پس از 100ق / 718م تخمین زدهاند (فروخ، 583) و جالب این است که در میان روایات منابع کهن میتوان برای هر یک از این تاریخها شواهد و قراینی یافت. از میان این انبوه روایات، تنها چیزی که تردیدناپذیر است، امارت وی بر مکه در روزگار یزید بن معاویه و عبدالملک مروان است.
امارت مکه
در برخی از روایات، به حکومت حارث بر مکه در روزگار معاویه (40ق / 660 م) اشاره شده است (نک : خلیفه، 1 / 232). اما ابن عساکر آن را مردود میداند (همانجا؛ نیز نک : صفدی، 11 / 255). آنچه مسلّم است، وی در روزگار خلافت یزید بن معاویه (د64 ق) پس از ولیدبنعقبه (د61 ق / 681 م) امارت مکه را بهدست گرفت و پس از مدتی کوتاه معزول گردید، اما دوباره بر آنجا گماشته شد (خلیفه، 1 / 315-316؛ فاکهی، 2 / 42؛ ابن عساکر، 3 / 437- 438). از روایت مسعودی چنین برمیآید که وی پیش از حادثۀ کربلا (محرم61 / اکتبر680) امیر مکه بوده است (3 / 56).
به گزارش منابع، وی پس از فوت یزید، همچنان بر مکه حکم میراند (ابنحزم، 146؛ بلاذری، 4 / 394؛ فاسی، 4 / 8) وچون عبدالله بن زبیر بر حجاز چیره شد، حارث که توان رویارویی با وی را نداشت، در نامهای خطاب به مسلم بن عقبۀ مرّی (د63 ق) ــ از سرداران یـزید بن معـاویه در واقعۀ حره ــ از حملۀ ابن زبیر به مکه خبر داد و در آن به ناتوانی خود در مقابله با زبیریان اعتراف کرد و کنارهگیری خود از جنگ با ایشان را اعلام داشت. مسلم که واپسین روزهای زندگی خود را میگذراند، با سرزنش بسیار او را پاسخی تند و تهدیدآمیز داد (ابن قتیبه، 1 / 231). پس از تسلط ابنزبیر بر مکه (64 ق)، همۀ قبیلۀ بنیمخزوم به زبیریان پیوستند، اما حارث که همچنان دل در گرو مروانیان داشت، از همکاری با ابنزبیر سر باز زد و پس از برکناری از حکومت مکه خانهنشین، و به روایتی از مکه اخراج شد (ابوالفرج، 3 / 316-317؛ ابن عساکر، همانجا).
در روزگار عبدالملک بن مروان، چون حجاج بن یوسف ثقفی به جنگ با عبدالله بن زبیر برخاست، حارث به یاری او شتافت و بنا بر برخی گزارشها، او در ماجرای محاصرۀ ابن زبیر حضور داشت و در زمرۀ یاران نزدیک حجاج بود. به روایتی، حجاج دستور داده بود که هرکس از یاران ابن زبیر به خانۀ حارث پناه بَرَد، در امان خواهد بود (ابن حزم، همانجا؛ فاسی، 4 / 14).
چون عبدالملک بن مروان به خلافت رسید، حارث را به امارت مکه گماشت؛ اما اندکی بعد، وی را عزل کرد. حارث برای دیدار با عبدالملک روانۀ شام شد، اما خلیفه به خواستۀ او وقعی ننهاد و او با سرودن اشعاری گلایهآمیز خطاب به عبدالملک به مکه بازگشت (نک : زبیری، 313؛ ابن عساکر، 3 / 438؛ بغدادی، 1 / 454؛ فاسی، 4 / 8؛ نیز نک : ابن عبدریه، 1 / 238؛ بلاذری، 2 / 449-450؛ فاسی، 4 / 9).
دربارۀ روابط عاشقانۀ حـارث با عـایشه ــ دختر طلحة بن عبیدالله، و همسر مصعب بن زبیر ــ روایتها و داستانهای متعددی نقل شده است و منابع کهن در مورد عشقورزی حارث نسبت به عایشه و ماهیت این عشق، داوریهای متفاوت دارند: برخی حارث را دیندار و پاکدامن، و روابط عاشقانۀ وی با عایشه را ناشی از عشقی پاک و بیآلایش و از نوع عشق عُذری (شاعر غزلسرای عصر اموی) دانستهاند (نک : خالدیان، 97) و برخی برآناند که عشق وی به هیچ روی رنگی از حقیقت نداشته، و شاعر عایشه را تنها بهانهای برای غزلسرایی و طبعآزمایی قرار داده است (ابن عبدریه، 1 / 238؛ فاسی، 4 / 9-10). از همین رو، گفتهاند که چون مصعب بن زبیر کشته شد، به وی پیشنهاد کردند که از عایشه خواستگاری کند تا به آرزوی دیرینۀ خود برسد و او گفت بیم آن دارم که مردم گمان کنند غزلیات من دربارۀ او واقـعی بوده، و من بهراسـتی دل در گـرو عشق او داشتهام (نک : خالدیان، همانجا؛ قس، ابوالفرج، 3 / 324، 327). وی در برخی از غزلیات خود به شیوۀ شاعران عذری و با پایبندی به اصل رازداری، از ذکر نام حقیقی معشوق خودداری کرده، به جای عایشه نام کنیزک وی بُسره را آورده است (ص 94- 98؛ ابوالفرج، 3 / 335-336).
حارث علاوه بر عایشه برای زنان دیگری نیز غزلسرایی کرده است و داستانهای عاشقانهای که دربارۀ دیدارهای وی با زنان و دختران در موسم حج در منابع گرد آمده است، بیشباهت به ماجراجوییهای عمر بن ابی ربیعه و احوص نیست؛ از همینرو، برخی او را در زمرۀ شاعران عیاش و پردهدر (خلیع) بهشمار آوردهاند (ابن حمدون، 6 / 179). بنابر برخی روایات، وی در ایام حج زیبارویان را برمیگزید و با ابیات دلنشین و پیامهای عاشقانه دل آنان را به دست میآورد و با آنان ملاقات میکرد. بخش بزرگی از سرودههای عاشقانۀ وی به زنانی اختصاص یافته که در موسم حج و به همین شیوه با آنان آشنا شده است. برخی از این زنان و دختران از خاندانهای اشرافی و از طبقۀ با نفوذ جامعه بودند، همچون لیلی دختر ابومرة بن عروه و خواهرزادۀ معاویه که به هنگام ادای فریضۀ حج با او آشنا شد و ابیات عـاشقانۀ بسیـاری به وی تقدیم کرد (نک : ابوالفرج، 3 / 330-332؛ زیدان، 1 / 327، برای موارد دیگر، نک : حارث، 53-54؛ ابوالفرج، 3 / 331). ابیاتی از سرودههای عاشقانۀ او نیز به همسرش امعـمران یا ام عبـدالملک ــ دختر عبـدالله بن خـالد بن اسید ــ اختصاص دارد (نک : زبیری، 192؛ ابن عساکر، 3 / 438؛ ابوالفرج، 3 / 330). این ابیات که ظاهراً بخشی از قصیدهای طولانی است، مورد توجه بسیار موسیقیدانان و رامشگران قرار گرفته است و اغلب آوازهخوانان معروف چون طویس، غریض، ابن محرز، ابن سریج، ابن مسجح و مالک ابیاتی از آن را به آواز خواندهاند (مثـلاً نک : همو، 3 / 333، 335، 337- 339). اشعاری نیز دربارۀ همسر دیگرش حمیده دختر نعمان بن بشیر داشته که ابیات اندکی از آن در برخی منابع آمده است (نک : زبیری، 314؛ بطلیوسی، 306؛ صفدی، 11 / 256).
شعر
حارث را جزو 5 شاعرِ برترِ قریش بهشمار آوردهاند (نک : ابوالفرج، 3 / 313؛ ابوعبید، 645). برخی از قدما کوشیدهاند او را همطراز عمر بن ابی ربیعه و حتى در مرتبهای برتر و بـالاتر از وی نشـان دهند (نک : ابوالفرج، همـانجا، نیز 3 / 342؛ ابواحمد، 174؛ قالی، 2 / 15)؛ حال آنکه حارث و هیچیک از شاعران عصر اموی، در نازکخیالی و طبع لطیف شاعرانه به پای عمر بن ابی ربیعه نمیرسند (نک : عقاد، 16 / 176-180). درحقیقت شعر حارث از نوع اشعار متوسط دورۀ اموی بهشمار میآید و غالباً از ابداع و ابتکار و تعابیر زیبای شاعرانه تهی است. گاه نیز کاملاً تقلیدی و تصنعی است و به شیوۀ قصاید جاهلی با ذکر اطلال و وصف ویرانهها و کجاوۀ معشوق آغاز میشود و در آنها واژگان، ترکیبها و تعابیر رنگ و بوی جاهلی دارد. نویسندگان و منتقدان کهن ابیاتی را که وی برای عبدالله بن عمر (با قافیۀ «ل») سروده است، مورد توجه بسیار قرار داده، و آنها را از بهترین اشعار او شمردهاند. اسحاق موصلی بر روی آن ابیات آهنگ ساخته است و خنیاگران آنها را به آواز خواندهاند. کثیر عزّه شاعر غزلسرای معاصرش این ابیات را برتر و زیباتر از اشعـار خود دانسته است (نک : ابوالفرج، 3 / 314-315؛ ابن سراج، 1 / 122).
بیشتر اشعار حارث در قالب قطعههایی کوتاه است که بهندرت از 10 بیت تجاوز میکند و احتمالاً این قطعات، بخشی از قصایدی طولانی بوده که به دست ما نرسیده است و چه بسا نویسندگان کهن ــ همانگونه که ابوالفرج اصفهانی در یک مورد یادآور شده است (نک : 3 / 336) ــ تنها گزیدهای از آن قصاید و بهویژه ابیاتی که آنها را به آواز میخواندهاند، در آثار خود گرد آوردهاند.
ظاهراً حارث اشعار فراوانی داشته است و با اینکه قدما از او بهعنوان شـاعری پرگو (مُکثر) یـاد کـردهاند (نک : زبیری، 313؛ ابنعساکر، همانجا؛ صفدی، 11 / 255)، از اشعار وی چیز زیادی برجای نمانده است. یحیى جبوری اشعار پراکندۀ وی را از میان منابع کهن گردآوری کرده، و با عنوان شعر الحارث بن خالد المخزومی در نجف (1392ق / 1972م) منتشر ساخته است.
اسحاق موصلی و فرزندش حماد و نیز زبیر بن بکار و ابن سلام راوی اخبار وی بودهاند و بیشتر روایات و گزارشهایی که دربارۀ زندگی و اشعار او در منابعی چون اغانی آمده، از قول آنان نقل شده است (نک : ابوالفرج، 3 / 314، 317، 320، 325).
عکرمة بن خالد محدث معروف برادر او ست و نیز وی برادری دیگر به نام عبدالرحمان داشته که از ذوق شعری بیبهره نبوده است (زبیری، 315؛ قس: ابن عبدالبر، 2 / 431، که عکرمه را پسر وی دانسته است) و ابوالفرج اصفهانی ابیاتی از وی را که خوانندگان به آواز میخواندهاند، نقل کرده است (3 / 309).
مآخذ
ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ابن حمدون، محمد، التذکرة الحمدونیة، به کوشش احسان عباس و بکر عباس، بیروت، 1984م؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380ق / 1960م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1407ق / 1987م؛ ابن عساکر، علی، التاریخ الکبیر، به کوشش عبدالقادر بدران، دمشق، 1331ق؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، به کوشش محمد اسکندرانی، بیروت، 1416ق / 1996م؛ ابو احمد عسکری، حسن، المصون فی الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، 1984م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، سمط اللآلی، به کوشش عبدالعزیز میمینی، قاهره، 1354ق / 1936م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1991م؛ بطلیوسی، عبدالله، الاقتضاب، بیروت، 1973م؛ بغدادی، عبدالقادر، خزانة الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1979م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمود فردوس عظم، دمشق، 1998م؛ جبوری، یحیى، مقدمه بر شعر حارث بن خالد (هم )؛ حارث بن خالد، شعر، به کوشش یحیى جبوری، بغداد، 1392ق / 1972م؛ خالدیان، المختار من شعر بشار، به کوشش محمد بدرالدین علوی، علیگره، مطبعة الاعتماد؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968م؛ زبیری، مصعب، نسب قریش، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، دارالمعارف؛ زرکلی، اعلام؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1957م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش شکری فیصل، ویسبادن، 1401ق / 1981م؛ طبری، تاریخ؛ عقاد، عباس محمود، المجموعة الکاملة، بیروت، 1403ق / 1983م؛ فاسی، محمد، العقد الثمین، به کوشش فؤاد سید، قاهره، 1384ق / 1965م؛ فاکهی، محمد، اخبار مکة، بیروت، مکتبة خیاط؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1984م؛ قالی، اسماعیل، الامالی، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، قم، 1404ق / 1984م.