جوهر صقلی
جوهَرِ صَقِّلی، ابوالحسن جوهر بن عبداللٰه رومی، دبیر، سردار و فاتح مشهور دولت فاطمیان شمال افریقا و مصر، که به خصوص کشورگشاییها و کوششهای او دولت فاطمیان را به اوج قدرت رساند.
جوهر اصلاً غلامی از مردم صَقِّلیه (سیسیل) بود (ابن ایاس، 1(1) / 189)، از این رو، به او جوهر رومی هم گفته میشد (مقریزی، الخطط، 1 / 377؛ قس: یعلاوی، 353، که آورده است او را صقلبی (اسلاو) و از جاهای دیگر نیز دانستهاند). دربارۀ سال تولد او نیز اختلاف است؛ احتمالاً میان سالهای 298-300ق متولد شده است (ابراهیم حسن، 21). از پدر و مادر و کودکی و نوجوانی او اطلاعی در دست نیست. وی در جوانی غلام یکی از خادمان المنصور باللٰه فاطمی بود، و همو جوهر را به فرمانروای فاطمی هدیه کرد (ابن حماد، 84؛ مقریزی، المقفى ... ، 1 / 327).
جوهر در دستگاه منصور ترقی کرد و کاتب و محرم او، آنگاه از خاصان پسرش، المعزلدین اللٰه، و از ارکان دولت او شد (ابن تغری بردی، 4 / 28). المعز فاطمی او را بردیگر غلامانش ممتاز کرد و به او کنیۀ ابوالحسین داد (مقریزی، الخطط، 1 / 352، المقفیٰ، همانجا). چون المعز به خلافت رسید (341ق / 952م)، جوهر را به دبیری خویش برگزید. در این زمان وی را جوهر کاتب میگفتند. او به سرعت در دستگاه المعز ترقی کرد تا آنجا که گفتهاند به حد وزارت رسید (همانجا، نیز اتعاظ ... ، 1 / 931).
وی در صفر 347 به فرمان المعز به مغرب اقصى لشکر کشید و تا رمضان 348 مشغول فتوح بود. در این سفرهای جنگی تاهرت، فاس، سجلماسه و تقریباً تمام مغرب اقصى، به جز سبته را تا ساحل اقیانوس فتح کرد و زیر فرمان فاطمیان درآورد (ابن اثیر 7 / 261؛ ابن تغری بردی، 4 / 70؛ ابن خلکان، 5 / 225؛ ذهبی، 15 / 159-160؛ ابنکثیر، 11 / 233؛ ناصری، 254، 255؛ مقریزی، الخطط، 1 / 352، 378، المقفى، 1 / 328، 329، اتعاظ، 1 / 94؛ ابن عماد، 2 / 52، 53). در 357ق / 968م، برای جمع مالیات و مطیع ساختن قبایل بربر و سربازگیری بار دیگر به فرمان المعز به مغرب لشکر برد و مالیاتی هنگفت جمع کرد و لشکری عظیم از قبایل کُتامه گرد آورد. پس از فتوحات، المعز فاطمی به او لقب «قائد» داد (مقریزی، المقفى، 1 / 329، 330).
پس از درگذشت کافور اخشیدی و آشفته شدن اوضاع مصر، جوهر در ربیع الاول 358 به فرمان المعز فاطمی با لشکری بزرگ از قیروان روانۀ فتح مصر شد (ابن اثیر، 7 / 309؛ ابنخلکان، 1 / 375، 377؛ مقریزی، اتعاظ، 1 / 97؛ ابن تغری بردی، 4 / 28). وی نخست اسکندریه را بدون جنگ گشود (انطاکی، 132)، سپس قصد فسطاط کرد؛ به صلاحدید جعفر بن فراتِ وزیر، گروهی از اعیان فسطاط، به سر کردگی ابوجعفر مسلم علوی برای طلب صلح و امان به لشکرگاه جوهر در شهر تروجه (نزدیک اسکندریه) رفتند (همانجا؛ ابن تغری بردی، 4 / 30؛ مقریزی، المقفى، 1 / 332، اتعاظ، 1 / 102؛ نیز نک : ه د، ابن فرات). جوهر درخواست آنان را پذیرفت و اماننامهای نوشت و متعهد شد که با مصریان خوشرفتاری کند و مال، جان و مذهبشان را محترم شمارد (برای متن امان نامه، نک : مقریزی همان، 1 / 67-70، 103، المقفى، 1 / 332- 336)؛ اما سران سپاه و آل اخشید اماننامه را نپذیرفتند و آمادۀ جنگ شدند (ذهبی، 16 / 467- 468؛ ابن خلکان، 1 / 377؛ انطاکی، 132-133). جوهر صقلی در نزدیکی جیزه سپاه اخشیدی را شکست داد (11 شعبان) و وارد مصر (فسطاط) شد (مقریزی، همان، 1 / 338-339؛ ابن تغری بردی، 4 / 30- 31؛ سیوطی، 1 / 599؛ ابن خلکان 1 / 378) و دولت آل اخشید (ه م) را برانداخت (17 شعبان 358ق / 6 ژوئیۀ 969م).
جوهر پس از ورود به مصر، چنانکه تعهد کرده بود، مردم را امان داد و لشکر خود را از نهب و غارت برحذر داشت، و در اولین جمعه پس از ورودش فرمان داد به نام المعز فاطمی خطبه بخوانند (ابن ایاس، 1(1) / 185؛ ابن خلکان، همانجا؛ مقریزی، اتعاظ، 1 / 114)؛ آنگاه به مردم ریف و صعید (مصر علیا) نامهای نوشت و آنان را به اطاعت از المعز فاطمی فرا خواند و بر عهده گرفت که همه را امان دهد و مال و مذهبشان را محترم شمارد (برای متن نامه، نک : ابن حماد، 85- 88). پس از آن، تا ورود المعز به مصر (362ق / 973م) با اختیار کامل به نام او بر آن سرزمین فرمان راند (ابن خلکان، 1 / 380).
پس از فتح مصر، جوهر سپاهی به فرماندهی جعفر بن فلاح کتامی به فتح شام فرستاد. جعفر پس از نبرد با سپاه حسن بن عبیداللٰه اخشیدی در رمله وی را شکست داد و او را اسیر کرد و بر شهرهای شام یک به یک دست یافت تا سرانجام بر دمشق مستولی شد (ابن تغری بردی، 4 / 32) و به نام خلیفۀ فاطمی در آن شهر خطبه خواند (محرم 359) (همانجا؛ ابن حماد، 84؛ ذهبی، 15 / 161؛ ابن کثیر، 11 / 266-267؛ ابن خلکان، 1 / 379). فتح مصر و شام کاری بزرگ بود؛ و ابن هانی اندلسی، شاعر معروف دربار المعز قصیدهای غرا بدین مناسبت انشاد کرد (ابن تغری بردی، 4 / 30؛ ابن خلکان، 1 / 376؛ ابن کثیر،1 / 268؛ ابن ایاس، همانجا؛ مقریزی، همان، 1 / 97).
اما جعفر نتوانست دمشق را نگه دارد و این شهر در 6 ذیحجۀ 360ق / 30 سپتامبر 971م به دست حسن بن احمد قرمطی معروف به اعصم افتاد و جعفر نیز کشته شد (ابن خلکان، 1 / 361؛ ابنکثیر، 11 / 269؛ ابن عماد، 2 / 29؛ مقریزی، المقفى، 1 / 347). حسن قرمطی سپس همراه با جمع کثیری از اخشیدیان عزم مصر کرد و در ربیع الاول 361 بر قلزم (سوئز) دست یافت. آنگاه روی به قاهره نهاد، ولی پشت دروازههای قاهره از جوهر شکست خورد و به قلزم عقب نشست (همو، اتعاظ، 1 / 130، المقفى، 1 / 348). چون خبر قرمطی به المعز فاطمی رسید، سپاهی به فرماندهی ابومحمد حسین بن عمار به کمک جوهر گسیل کرد. جوهر با کمک این قوا قرمطیان را به طور کامل از مصر بیرون راند، و حسن قرمطی به شام عقب نشست (ابن اثیر، 7 / 327؛ ذهبی، 15 / 165؛ ابراهیم حسن، 60).
المعز فاطمی در 8 رمضان 362 به قاهره آمد (ابن تغری بردی، 4 / 33؛ ابن جوزی، 7 / 61؛ مقریزی، همان، 1 / 350) و آنجا را مقر خلافت فاطمی قرار داد. در این دوره تا مدتها جوهر از بزرگان دولت و به مثابه وزیر المعز به شمار میرفت (نک : همانجا)؛ اما در 17 محرم 364 از مناصبش برکنار شد (ابن خلکان، 1 / 376). این امر چیزی از اخلاص جوهر به مولایش نکاست. چون العزیز باللٰه به فرمانروایی نشست، جوهر را بار دیگر به فرماندهی سپاه بـرگزید و مأمور جنگ با الفتکین کرد (مقریزی، همانجا، اتعـاظ، 1 / 238-239؛ انطاکی، 458). جوهر به شیوۀ خود ابتدا به الفتکین پیشنهاد تسلیم و امان داد؛ و چون او نپذیرفت، دمشق را شهربندان کرد، اما چون حسن بن احمد قرمطی، صاحب احساء به کمک الفتکین آمد، جوهر پس از چند ماه از دمشق به عسقلان عقب نشست، در آنجا گرفتار سرمای زمستان و قحطی شد. با نزدیک شدن سپاه الفتکین و حسن بن احمد، جوهر ناچار پیشنهاد صلح کرد. الفتکین پذیرفت و جوهر به مصر بازگشت (برای اطلاع بیشتر، نک : ه د، الفتکین؛ ذهبی، 15 / 170، 16 / 307، 468؛ ابنکثیر، 11 / 281؛ مقریزی، المقفى، 1 / 350-352؛ انطاکی، 459؛ همدانی،226-227)؛ اما بر اثر این حادثه مورد بیمهری العزیز باللٰه قرار گرفت و از سپهسالاری عزل شد (مقریزی، همان، 1 / 352، اتعاظ، 1 / 242).
جوهر در 15 ذیقعدۀ 381ق / 23 ژانویۀ 992م در قاهره درگذشت (حبال، 33؛ ابن تعزی بردی، نیز مقریزی، المقفى، همانجاها). تشیع جنازهای با شکوه برای او برگزار شد و العزیز باللٰه خود بر جنازۀ او نماز خواند (همانجا)، و شاعران در رثایش شعرها سرودند (ابن تغری بردی، ابنخلکان، همانجاها؛ مقریزی، همان، 1 / 353). از او فرزندانی به نامهای حسن، حسین و جعفر بر جای ماند (همان، 1 / 352، نیز حاشیۀ 341). حسین از ارکان دولت فاطمی بود و در 401ق به فرمان الحاکم باللٰه به قتل رسید (ابن تغری بردی، همانجا؛ ابن خلکان، 1 / 380).
جوهر در بدو ورود به مصر، شهر قاهره را پایه گذاری کرد و آن را منصوریه (ابن دقماق، 2 / 35) نام نهاد و در آن شهر کاخها، بناها، سراها و جوامع بسیاری ساخت که جامع الازهر مشهورترین آنها ست (نک : ابن تغری بردی، 4 / 34-42؛ ابن ایاس، 1(1) / 185-186؛ ابن جوزی، همانجا؛ ابن حماد، 88، 92؛ ابن دقماق، 2 / 35-36؛ ابن خلکان، 1 / 376؛ ابنکثیر، 13 / 310؛ نیز نک : ه د، الازهر، قاهره). به فرمان همو بود که گفتن «حی على خیر العمل» در اذان و بسملۀ جهری در نمـاز ــ که رسم شیعیـان بود ــ و صلـوات بـر «محمد المصطفى و علی المرتضى و فاطمة البتول و الحسن و الحسین سبطی الرسول ... » در خطبههای جوامع مصر مرسوم شد (نک : ابن تغری بردی، 4 / 32؛ ابن حماد، 85؛ ابن ایاس، 1(1) / 185؛ سیوطی، 1 / 599؛ ابن خلکان،1 / 376، 379؛ ابن عماد، 3 / 100؛ مقریزی، همان، 1 / 343، 344، اتعاظ، 1 / 117). او همچنین دستور داد تا یهودیان در ملأ عام بر لباس خود جهودانه ببندند (همان، 1 / 132، حاشیه).
گویند جوهر مردی بلند همت، محتشم، نافذالکلمه (ذهبی، 16 / 468؛ ابنایاس،1(1) / 189)، خوشرفتار، ادیب، عادل، عاقل، شجاع و مدبر بود (ابن تغری بردی، 4 / 33؛ ابن خلکان 1 / 376؛ ذهبی، همانجا). وی به هنگام قحطی در قاهره اعیان و ثروتمندان را به دستگیری و رعایت فقیران فرمان داد (همو، 15 / 161)، بیشتر با نامهنگاری و پیشنهاد صلح و امان بلاد را میگرفت (همو، 16 / 468)، و هفتهای یک روز همراه با ابن فرات و قاضی شهر برای رد مظالم، و رفع و رجوع کارهای مردم جلوس میکرد (ابن کثیر، 11 / 310؛ مقریزی، المقفى، 1 / 342، اتعاظ، 1 / 117، حاشیه). او به هنگام مرگ ثروت هنگفتی از خود بر جای گذاشت (نک : ابن ایاس 1(1) / 193).
مآخذ
ابراهیم حسن، علی، تاریخ جوهر الصقلی، قاهره، 1352ق / 1933م؛ ابن اثیر، الکامل، بیروت، 1995م؛ ابن ایاس، محمد، بدائع الزهور، قاهره، 1402ق / 1982م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، بیروت، 1358ق؛ ابن حماد، محمد، اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم، به کوشش تهامی نقره و عبدالعلیم عویس، قاهره، 1401ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دقماق، ابراهیم، الانتصار، بیروت، 1310ق / 1893م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، 1350ق؛ ابن کثیر، البدایة؛ انطاکی، یحیى، تاریخ، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس،1990م؛ حبال، ابراهیم، وفیات المصریین، ریاض، 1408م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1413ق؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387ق / 1967م؛ مقریزی، احمد، اتعاظالحنفاء، به کوشش جمال الدین شیان، قاهره، 1387ق / 1967م؛ همو، الخطط، بیروت، دارصادر؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1407ق / 1987م؛ ناصری، احمد، الاستقصاء،دارالبیضاء، 1997م؛ همدانی، محمد، تکلمة تاریخ طبری، به کوشش البرت یوسف کنعان، بیروت، 1958م؛ یعلاوی، محمد، حاشیه بر ج 1 المقفی الکبیر (نک : هم ، مقریزی).