جوال
جَوال، بافتهای کیسهمانند، منقوش و گاه بدون نقش برای حملونقل و نگهداری آرد، غلات، پوشاک و دیگر اقلام.
جوال معرب گُوال (جوهال، جَهال و گاله) به معنای اندوختن، ظرفی است که از پشم میبافند و در آن غله پر میکنند. در فرهنگهای فارسی، جوال با اسامی متفاوتی چون جوالق، جوبال، یک لنگه بار، بارجامه و باردان نیز شناخته میشود ( لغت ... ، 327؛ برهان ... ، آنندراج، ذیل واژهها). در برهان قاطع جوال افزون بر معانی دیگر، کنایه از چیزهای بسیار گشاد معنا شده است. این لغت در پهلوی: Juvâl, yǒwâl, gavâl, yôwâl؛ اوستایی: yava-bara-؛ و در پازند: Ĵǒbâlln ثبت شده است (عریان، 527؛ فرهوشی، 244؛ یونکر، 78؛ نیبرگ، 110). معادلهای واژۀ جوال در گویش خردهفرهنگهای ایرانی به شکل اِجَمه، خور در لار؛ پیگا، چاته در سمنان؛ تَمری در فرامرزان و فین بندرعباس؛ چاک در خارک، کرمان و بردسیر؛ شالَنگ در شهمیرزاد؛ شَلْتان در ایلام؛ گاله در تهران؛ غراره، گوآلا در اراک؛ مان در سنگسر؛ و جُلّی در سیستان (نک : آذرلی، جم ؛ محتاط، 2 / 105؛ محمدی، 134-135، نیز حاشیۀ 1) آمدهاست.
جوال رنگارنگ و نقشدار گاه بهصورت شیئی زینتی و پر از نقشمایههای زیباییشناختی در میان اقشار مرفه جامعه، و همچنین بهصورت معمول و متداول وسیلهای مناسب برای نگهداری و حمل اقلام مصرفی در میان عشایر و روستاییان استفاده میشود. همچنین کاربرد این بافته در فرایند مراسم عروسی، و نیز بازخوردهای معنایی آن در ادبیات شفاهی قابل تأمل است. در متون دینی و منابع تاریخی، بارها به کاربردهای متنوع جوال ازجمله هدایای شاهانه، و همچنین به مراکز تولید آنها اشاره شده است. برای نمونه، در تاریخ ابوالفضل بیهقی به هدایایی که به دربار هارونالرشید فرستاده شده، اشاره میشود که در میان آنها جوالهای بسیار ظریف و زیبا وجود داشتهاست (نک : 2 / 643)، و یا در حدود العالم به منطقۀ موقان (مغان)، که جوالهای بسیاری از آن خیزد، اشاره شدهاست (ص 159). همچنین از جوال در بیشتر منابع، بهعنوان وسیلهای مناسب برای حمل و نگهداری کالا یاد شده است (پیدایش، 42: 25؛ طبری، 8 / 63؛ نیشابوری، 125، 337- 338؛ کاسانی، 1 / 102، 566؛ تاریخ ... ، 39؛ حمدالله، 182).
در دورۀ قاجار، از جوال برای انجام اموری خاص نیز استفاده میشد؛ مثلاً در تهران، زنان بدکاره را در جوالهای بسیار بزرگ قرار میدادند و با چوب میزدند. شاید بتوان علت قراردادن این زنان را در جوال، مستور نگاهداشتن آنان از چشمان نامحرمان در حین شکنجهکردن دانست (مونسالدوله، 13-16؛ کتیرایی، 455).
جوال که کیسهای معمولاً با عرض 60 و طول 80 سانتیمتر است، گاه متناسب با نوع کاربرد، اندازههای متفاوت دارد. این کیسه از 3 جانب با نوارهای مویین یا پشمی دوخته میشود. برای بافتن جوال که روی دار قالی، جاجیم و یا پلاس بافته میشود، از الیاف بههمتابیدۀ پشم، پنبه، کرک، و یا الیاف گیاهیای همچون «غیشه»، «کونده» و «غنج»، و در نمونههای نفیستر از ابریشم استفاده میشود. برای تهیۀ جوال، همچنین از تکههای مستهلک گلیم، جاجیم، پلاس و پارچههای پشمین ضخیم (همچون جوالق یا جولخ) استفاده میکنند ( لغت، 21، 42، 72؛ نظام، 198، 201؛ فرهنگ ... ، 385؛ نیز نک : ه د، گلیم؛ جاجیم؛ پلاس).
با توجه به تنوع مواد مصرفی ذکرشده، تهیۀ جوال در نقاط مختلف ایران بسیار متفاوت است؛ مثلاً عشایر سیرجان از نوعی گلیم به نام «نقش» استفاده میکنند که از پشم میش بافته شده، و بافتی ظریف و طرح و رنگآمیزی بسیار دارد (نک : فرهادی، 124-125)، و یا زنان قشقایی جوال را از گلیم و جاجیمهای بافتهشده با روش سوزنی (در اصطلاح به این نوع گلیم «چرخ» میگویند) که دارای نقوشی راهراه و هندسی است، تهیه میکنند (پرهام، 2 / 93-95).
در خیاو آذربایجان، جوال به دو روش تهیه میشود: در روش اول، جوال را در ابعاد بزرگ و متناسب برای حمل بار بر روی شتر با دستگاهی به نام هانا (هانا چووالی) میبافند که ازلحاظ ساختار، شبیه به دار گلیمبافی (نک : ه د، گلیم) است. این نوع جوال با ظرفیت 18 تا 20 من برای حمل گندم، آرد و دیگر لوازم منزل کاربرد دارد؛ در روش دوم، جوالِ معروف به شال چووالی، مثل «پالاز» یا پلاس (ه م)، بر روی دار جاجیم بافته میشود (برای آگاهی بیشتر، نک : ساعدی، 154).
در منطقۀ بلوچستان، از برگ درخت نخل و همچنین از الیاف کنف، جوالهای دوطرفۀ حصیری به نام کَچو میبافند که برای حمل خرما کاربرد دارد (ناصری، 179-180؛ بیهقی، حسینعلی، 982).
در مناطق کوهستانی گیلان نیز برای تهیۀ جوال، از بافتههای زمخت و تکرنگی همانند شال استفاده میشود؛ این بافتهها عمدتاً از پشم خودرنگ تهیه میشود. گاه نیز برای رنگرزی یکدست، الیاف بههمتابیده را در مخلوط آب جوش و پوست گردو قرار میدهند تا سیاه شود. جوال باید محکم و مقاوم باشد؛ بنابراین در بافتن شالهایی که برای تهیۀ جوال کاربرد دارد، از ترکیب نخ پشمی و موی بز استفاده میکنند (بازن، 135-136).
ترکمنها در بافت جوال نخهای پشمی و ابریشمی را به کار میگیرند. در این منطقه، جوال با دو روش گلیمبافی و پلاسبافی تهیه میشود. جوال گلیمبافیشده بهسبب برخورداری از ظرافت و زیبایی خاص، نسبت به جوال پلاسبافیشده در اولویت قرار دارد و حتى گاهی تنها جنبۀ تزیینی دارد (معطوفی، 3 / 2168، 2210-2211، جم ؛ نیز نک : گلی، 321).
در منطقۀ پیرسواران از توابع نیشابور، تاروپود جوال از موی بز یا از ریسمان خشن و یا از همان تاروپودی است که برای بافت قالی به کار میرود (رسولی، 143، 222). در جهرم نیز جوال از پشم، مو یا پنبه بافته میشود که نوع پنبهای آن مرغوبتر است (طوفان، 68). در ایل بختیاری چهارلنگ، جوال را از «بوره» تهیه میکنند که نوعی بافتۀ پنبهای شبیه به جاجیم ولی بدون هیچ نقش و رنگی است (سرلک، 174). میبدیها جوال را شبیه به گونی بزرگی به طول یکونیم متر و عرض یک متر بهصورت یکتکه و ساده با دستگاه زیلوبافی تهیه میکنند. در این منطقه بهسبب رواج صنعت موتابی، بافت جوالهای مویی نیز مرسوم است (نک : جانباللٰهی، 280، 427).
زنان ایل قشقایی جوالهای بزرگی ویژۀ حمل بار بر روی شتر میبافند. شیرازههای این نوع جوال برای استحکام بیشتر، از موی بز سیاه دوخته میشود. قطعۀ گلیمبافتی پشت جوال را تشکیل میدهد که منقش به نوارهای ساده و در رنگهای گوناگون است (پرهام، 2 / 94). همین زنان قشقایی همانند لرهای فارس، ترکمنها و افشارها جوالهایی با پهنای بیشتر و ارتفاع کمتر تهیه میکنند. این نوع جوال عمدتاً جفت بافته میشود. گاه وسط هر لنگه را به هم میدوزند تا به دو محفظۀ جداگانه تقسیم شود (همانجا).
در بافت جوال عمدتاً دو دستگیرۀ محکم در دو طرف دهانه، برای سهولت در حملونقل بافته میشود. عشایر شتردار در زمان کوچ، دستگیرههای هر یک جفت جوال را در هم قلاب میکنند و هر لنگه را از یک طرف شتر میآویزند. عشایر قشقایی جوالهایی تولید میکنند که در یک لبۀ دهانۀ آنها حلقههای خورجینبند میگذارند. در لبۀ دیگر جوال، به تعداد همین حلقهها شکاف وجود دارد. هریک از این حلقهها را از شکاف روبهروی خود میگذرانند و حلقهها را نیز از درون یکدیگر رد میکنند؛ بهاینترتیب، دهانۀ جوال بسته میشود. در انتها یک حلقۀ آزاد باقی میماند که از آن و شکاف نهایی، قفلی میگذرانند. این جوالها عمدتاً مخصوص نگهداری لباس، کشک، پشم، حبوبات و جز آنها ست (کیانی، کوچ ... ، 95).
در روستای ابیانه، نوعی جوال از موی بز بافته میشود که ویژۀ حمل غلات است و در دو طرف دهانۀ آن، دستکهایی به نام گوشه دوخته میشود. در هنگام باربندی و حمل این نوع جوالها، دو جوال را در دو سوی حیوان میگذارند و دهانۀ آن را تا جایی به هم نزدیک میکنند که دو دستکِ یکی از جوالها از داخل دو دستکِ جوال دیگر بگذرد و بتوان در هریک از حلقههای بیرونآمده، قطعه چوبی کوتاه به نام «سوک» قرار داد. بدینوسیله دستکها در هم قفل میشوند (نظری، 425؛ نیز برای آگاهی از شیوۀ قفلکردن جوال بهصورت نر و ماده در گروس، نک : هاشمنیا، 191).
عشایر و روستاییان از جوال برای نگهداری آرد، گندم، پوشاک و دیگر اقلام خوراکی و مصرفی برای مدت زمان طولانی استفاده میکنند. آنان دهانۀ جوالها را با نخ و جوالدوز میدوزند و هنگام نیاز، قسمتی از آن را باز میکنند و دوباره میبندند (کیانی، همانجا). محل قرارگیری جوال برای محافظت در برابر نور، گرما و رطوبت درون چادر یا خانههای خشتوگلی روستایی اهمیت خاصی دارد. عشایر قشقایی بر روی سکویی سنگچینشده که با ارتفاعی از کف زمین در انتهای چادر تعبیه شده است، جوالهای پر از خوراکی را قرار میدهند و روی آنها را با گلیم و جاجیمهای نقشدار میپوشانند تا به درون چادر ظاهر زیبایی بدهند (کیانی، سیهچادرها، 49، 70، 108؛ نیز برای آگاهی از شیوۀ چیدن جوالهای درون چادر، نک : بلوکباشی، 19؛ کسبیان، 20-23). عشایر کرد باچوانلوی قوچان نیز از جوال برای نگهداری آرد گندم، پشم، جو (مخصوص خوراک احشام)، کاه، قند، چای، نمد، لباس، بافتههای پشمی و لوازم زندگی، در درون چادر استفاده میکنند (پورکریم، «کردان ... »، 26، 27، 29، «پاوه»، 9؛ نیز نک : خاماچی، 97).
گیلانیها از جوال برای حمل زغال (پاینده، 256-257)؛ تهرانیها برای مصالح ساختمانی (شهری، 3 / 114-115)؛ اهالی برزک برای حمل محصولات کشاورزی ازجمله میوه و خرما (جهانی، 111، 120)؛ آشتیانیها برای ذخیرۀ گندم، آرد جو، حبوبات (نجفی آشتیانی، 225)؛ سیستانیها برای نگهداری ماهی خشکشده (ناصری، 179-180)؛ و بختیاریها برای حمل کاه (دیگار، 176) استفاده میکنند. جوال برای دوخت رویۀ خارجی پالان نیز کاربرد دارد (وولف، 210-211؛ نیز برای آگاهی از دیگر کاربردهای جوال در سایر نقاط ایران، نک : حاجحسینی، 1875-1876؛ هاشمنیا، همانجا؛ رنجبر، 114؛ مظلومزاده، 126؛ صفینژاد، 50؛ بیهقی، حسینعلی، 982).
گذاشتن جوال در جهیزیۀ عروس بهعنوان کالایی زینتی و یا وسیلهای مناسب برای حمل برخی اقلام، در میان عشایر متداول است؛ مثلاً دختران ایل قرایی سیرجان باید 4 جوالِ «نقش» (نوعی جوال ظریف با نقوش هندسی) در جهیزیۀ خود داشته باشند (فرهادی، 124-125). نمونهای از جوال سوزنی بهعنوان بخشی از جهیزیۀ رودابه بیبی، از همسران خوانین قشقایی، متعلق به طایفۀ کشکولی در سدۀ 13 ق / 19 م نیز بیانگر میزان اهمیت این بافته در میان عشایر قشقایی است. طبق سنت، این یادبود گرانقدر برای نگهداری مایحتاج اولیۀ زندگی عشایر، بهعنوان عنصری برکتزا، از مادر به دختر به ارث میرسد. نوعروسان نیز در هنگام ورود به منزل داماد باید دست خود را درون جوال برنج یا آرد کنند تا برکت آنها زیاد شود. عموماً در میان قشقاییها، خانوادههای کمبضاعت به جای جوال از کیسههای دولنگۀ پشمیای به نام خور استفاده میکنند (پرهام، 2 / 93-95؛ بهمنبیگی، 85؛ کیانی، همان، 112؛ هانگ، 79).
نقوش بهکاررفته در بافت جوال اغلب شامل نقشهای هندسی ازجمله خطوط شکسته، نقوش زنجیرهای، قالبهای هشتگوش رنگارنگ، نقشمایههای گلیمی، نقش مثبت و منفی کلهمرغی، و نقشمایههای گیاهی با رنگهایی چون سبز سدری، زرد خردلی، قهوهای، بنفش، بادمجانی، آبی و خاکستری است که اغلب در میان عشایر قشقایی، شاهسون، کردهای شمال خراسان و نیز ترکمنها بافته میشود (پرهام، 2 / 94-95؛ معطوفی، 3 / 2168، 2210-2211؛ قاسمی، 113-114).
در جوال شدن، در جوال رفتن، در جوال کردن و با کسی یا حیوانی در جوال رفتن ازجمله مضامین پربسامد در آثار منظوم ادب فارسی بوده که در قالب کنایات، تشبیهات و استعارهها در آثار شاعران و ادیبان نامآور تجلی یافتهاست؛ از آن جمله: لاف عشق او مزن در هر نفس / کاو نگنجد در جوال هیچکس (عطار، 360)؛ زهی بتی که به خوبی خویش در نفسی / هزار عاشق چون من فرو جوال کند (سنایی، 865)؛ هستم به جوال عشوهات دایم / وان کیست که نیست در جوال تو (همو، 1000)؛ چشیدی بسی چرب و شیرین و شور / چه حیله کنون پر نشد چون جوال؟ (ناصر خسرو، 252)؛ گر به تقلیدی شدستی قانع از صانع روا ست / همچنین میباش از انفاس نفس اندر جوال (سنایی، 353)؛ خود دید کاین سرای نیرزد به نیم جو / زان چون خران عهد نشد در جوال او (همو، 779)؛ وین طرفه که آزموده صد بار ترا / هم باز به عشوه در جوال تو شدم (انوری، 615)؛ شد آنکه دشمن تو داشت گربه در انبان / کنون که هست که با سگ فروشود به جوال؟ (همو، 191)؛ طمع کی گربه در انبان فروشد؟ / چو بخل امروز با سگ در جوال است (همو، 50)؛ ز برج شیر برآمد تو را ستارۀ صبح / سزد که خصم تو با سگ فروشود به جوال (معزی، 449)، که بیشتر آنها تبدیل به مثل در فرهنگ مردم شدهاست و در جای مناسب به کار میآید: اندر جوال شدن و اندر جوال کردن: کنایه از فریبدادن و فریبخوردن (برهان، ذیل عبارات؛ دهخدا، 1 / 293)؛ با کسی به جوال رفتن، با خرس به جوال رفتن، با سگ به جوال رفتن: نزاع و ستیزهکردن (دهخدا، 1 / 362، 394؛ بهروزی، 190)؛ در جوال کسی نگنجیدن: طرف مقابله نشدن و یا بیرون از امکانات کسی بودن (شفیعی، 679)؛ تن بیدل جوال گل باشد (دهخدا، 1 / 552)؛ با مردم به جوال رفتن: با مردم چکوچانه زدن (امینی، 1 / 130)؛ جوالِ پنبه آوردن: کنایه از سیریناپذیربودن (نجفی، 1 / 391)؛ آردم تو جوال باشه، شوهرم شغال باشه (حاتمی، 38)؛ هرکه جوال داد، کاه میکنند توش (خدیش، 280؛ نیز نک : ثواقب، 497)؛ گیرم گندمها مال خودت باشد، چرا خر و جوال مردم را میبری؟ (کرزبر، 52، حاشیۀ 1)؛ کیلِش (پیمانهاش) هشتیم (گذاشتیم) دِ جوالش: به معنای کاری کردیم که برنگردد (رسولی، 143). نمونههایی از ضربالمثلهای رایج در شهرهای مختلف را نیز میتوان چنین یاد کرد: جوال بر شکمم ننهادهام (کردی)؛ جوال پر میشود، ولی توبره پر نمیشود (دوانی)؛ جوال خالی راست نمیایستد (آذری، قشقایی)؛ جوال سیاه هرگز سفید نمیشود (کرمانی، شهربابکی)؛ جوالش خیلی گشاد است (زرقانی)؛ جوالش را روی سر فلانی تکان داد (دشتی)؛ جوالی که بوی نان ندهد، به عزایش ببرند بهتر است (آملی) (ذوالفقاری، 1 / 752-753).
کاربرد جوال در اشعار فولکلوریک نیز قابل تأمل است؛ مثلاً در منطقۀ سیرجان، اگر زن بافندهای به هر دلیلی نتواند قالی خود را همزمان با دیگران به پایان برساند، مرد خانه با شوخی و کنایه برای همسرش این شعر را میخواند: پس از سالی / زنم بافته جوالی / این هم چه جوالی / جوال رشتهداری (ایراننژاد، 110؛ نیز نک : انجوی، 37). جوال بهعنوان وسیلهای مناسب و جادار برای حملونقل و نگهداری غلات، حبوبات، خشکبار و جز آنها در قالب داستانها، قصهها و افسانههای ایرانی نیز بهوفور مشاهده شدهاست (نک : ملانصرالدین، 6، 12؛ کریستنسن، 97-100، 137-140؛ الولساتن، 105، 181).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ الولساتن، ل. پ.، قصههای مشدی گلین خانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، گذری و نظری در فرهنگ مردم، تهران، 1371 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337 ش؛ ایراننژاد، عزیزالله، «نگاهی به بافتههای دستی و سنتی پسوجان سیرجان»، نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم 11؛ بازن، مارسل و دیگران، گیلان و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، 1365 ش؛ برهان قاطع؛ بلوکباشی، علی، «ایل بهمئی»، هنر و مـردم، تهران، 1344 ش، شم 36؛ بهـروزی، علینقی، واژهها و مثلهای شیرازی و کازرونی، شیراز، 1348 ش؛ بهمنبیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، 1324 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران، 1383 ش؛ بیهقی، حسینعلی، «هنرهای دستی و نگارهای عامیانۀ بلوچ»، هشتمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، به کوشش محمد روشن، تهران، 1358 ش، ج 3؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ پرهام، سیروس، دستبافتهای عشایری و روستایی فارس، به کوشش سیاوش آزادی، تهران، 1371 ش؛ پورکریم، هوشنگ، «پاوه»، هنر و مردم، تهران، 1344 ش، شم 32-33؛ همو، «کردان باچوانلویی قوچان»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم 88؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حاجحسینی، محمد، «حرفهها و پیشهها»، ایرانشهر، تهران، 1343 ش، ج 2؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ خاماچی، بهروز، فرهنگ جغرافیای آذربایجان شرقی، تهران، 1370 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1385 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکینشهر، تهران، 1354 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1354 ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، تعلیقات بر منطقالطیر (نک : هم ، عطار)؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1355 ش؛ طبری، تاریخ؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ عریان، سعید، واژهنامۀ پهلوی ـ پازند، تهران، 1377 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطقالطیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1383 ش؛ عهد عتیق؛ فرهادی، مرتضى، «نقش و نگار گلیمینههای طایفۀ کورکی از ایل قرایی سیرجان و بردسیر»، ذخایر انقلاب، تهران، 1369 ش، شم 12؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش اکبر بهداروند، تهران، 1386 ش؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ پهلوی، تهران، 1352 ش؛ قاسمی، احد، کوچنشینان دشت مغان، تهران، 1377 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کریستنسن، آرتور، افسانههای ایرانیان، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛ کسبیان، حسین، «زندگی قشقاییها»، هنر و مردم، تهران، 1341 ش، شم 4؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ همو، کوچ با عشق شقایق، تهران، 1377 ش؛ گلی، امینالله، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران، 1366 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ محمدی خمک، جواد، واژهنامۀ دسکزی، تهران، 1379 ش؛ مظلومزاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ معزی، محمد، دیوان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1318 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ ملانصرالدین، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1339 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ ناصر خسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی و مهدی محقق، تهران، 1353 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانـه، تهران، 1378 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهـران، 1385 ش؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1359 ش؛ وولف، ه . ا.، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیمزاده، تهران، 1372 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ نیز:
Huang, J., Tribeswomen of Iran, London / New York, 2009; Junker, H. F. J., The Frahang i Pahlavīk, Heidelberg, 1912; Nyberg, H. S., Frahang i Pahlavīk, Wiesbaden, 1988.
مریم محمدتبار