جهاندار شاه
جَهانْدارْ شاه، محمد معزالدین (سل 21 صفر 1124-16 محرم 1125ق / 19 مارس 1712-1 فوریۀ 1713م)، هشتمین پادشاه سلسلۀ گوركانیان هند.
محمد پسر ارشد بهادرشاه اول و نوادۀ اورنگ زیب، در 10 رمضان 1071ق / 29 آوریل 1661م در دكن متولد شد (اروین، I / 240). وی در دورۀ فرمانروایی اورنگزیب و نیز در دورۀ سلطنت پدرش بارها به مأموریتهای نظامی فرستاده شد (خوافیخان، 2 / 301-303، 404، 415؛ نیز نك : واضح، 47). اورنگزیب وی را به صوبهداری ملتان برگزید (خوافیخان، 2 / 444) و او در دورۀ پادشاهی بهادرشاه نیز مدتی در همین مقام بود. عنوان جهاندارشاه زمانی به او داده شد که بهادرشاه بر برادرش، اعظمشاه پیروز شد و مناصب و القابی به هر 4 پسر خود اعطا كرد (همو، 2 / 574-575، 599).
چون بهادرشاه در محرم 1124 / فوریۀ 1712 درگذشت، هر 4 پسرش: جهاندار شاه، محمد عظیمالشأن، رفیعالقدر ملقب به رفیعالشأن، و محمد خجستهاختر ملقب به جهانشاه با او در لاهور بودند (سركار، 325). محمد عظیمالشأن پسر دوم بهادر شاه، كه به تصریح منابع صلاحیت بیشتری نیز از جهاندارشاه داشت و توسط شماری از امرا و سران نظامی حمایت میشد، خود را جانشین پدر خواند؛ اما سپهسالار ذوالفقارخان میربخشی كه از درباریان بانفوذ و صوبهدار دكن بود و گویا با عظیمالشأن نیز اختلاف داشت، به حمایت از جهاندارشاه برخاست. ذوالفقارخان دو برادر دیگر جهاندارشاه، یعنی رفیعالقدر و محمد خجستهاختر را با وعدۀ تقسیم سرزمینهای پادشاهی با این شرط که در تمام آنها خطبه و سكه به نام جهاندارشاه باشد، با خود همداستان کرد (واضح، 109-111؛ عبرت، 151-152؛ طباطبایی، 2 / 382؛ قس: خوافیخان، 2 / 685، که میگوید نخست این توافق میان 4 برادر صورت گرفت)؛ اما این اقدام زمینهساز اختلافها و جنگهای خونین میان پسران بهادر شاه شد كه مدتی نه چندان کوتاه آشفتگی اوضاع سیاسی و خسارات سنگین مالی و جانی به دنبال داشت.
به زودی در اول صفر 1124ق / 28 فوریۀ 1712م جنگی میان جهاندارشاه و برادران متحدش با عظیمالشأن روی داد که به شکست و قتل عظیمالشأن انجامید (واضح، 119؛ عبرت، 153؛ سركار، همانجا؛ قس: خوافیخان، 2 / 686). اختلاف بر سر تقسیم غنایم، جهاندارشاه را مقابل دو برادر دیگر قرار داد و طی دو جنگ پیدرپی که به فاصلۀ یک روز پس از پیروزی جهاندارشاه بر عظیمالشأن روی داد، نخست محمد خجستهاختر (جهانشاه) و پسرش، و روز بعد رفیعالقدر (رفیعالشأن) كشته شدند (عبرت، 156-160؛ خوافیخان، 2 / 687- 688؛ طباطبایی، 2 / 384-385).
جهاندارشاه در اوایل ربیعالآخر همان سال از لاهور به سوی پایتخت حرکت کرد و در اواسط جمادیالاول وارد قلعۀ شاهجهانآباد (دهلی) شد و پس از جلوس بر تخت پادشاهی، به پاس خدمات ذوالفقارخان، منصب وزارت اعلى را به او داد (خوافیخان، 2 / 691؛ عبرت، 161؛ طباطبایی، 2 / 385).
جهاندارشاه پس از قتل عظیمالشأن، فرمان دستگیری پسر او، فرخسیر را كه در اكبرنگر، معروف به راج محل، اقامت داشت، خطاب به جعفرخان صوبهدار بنگال و ادویسه صادر کرد؛ اما جعفرخان که باطناً هواخواه فرخسیر بود، او را مطلع گردانید و فرخسیر به عظیمآباد رفت که پیشتر در قلمرو پدرش عظیمالشأن واقع بود. حسینعلیخان بارهه، صوبهدار عظیمآباد به خدمت برخاست و در ربیعالاول همان سال سكه و خطبه به نام فرخسیر کرد، و سپس با او و همراهی برادرش سیدعبداللهخان، صوبهدار اللهآباد، جملگی روی به دهلی نهادند (واضح، 138، 140، 145؛ خوافیخان، 2 / 693، 710-712؛ طباطبایی، 2 / 387-389).
در حالی که فرخسیر و متحدانش، كه شمار آنها بهسرعت رو به افزایش بود، به پایتخت نزدیک می شدند، جهاندارشاه بدون هیچ اقدام مفیدی برای تثبیت دولت خود و اصلاح امور، اوقات را به خوشگذرانی و مصاحبت با معشوقهاش لالكنور، که امتیاز محـل بیگم خـوانده میشد (دربـارۀ وی، نك : رسـولمهـر، 120)، میگذراند. سیاستهای نادرست جهاندارشاه در تفویض مناصب به افراد، سهلانگاری و رقابتهای سیاسی میان ذوالفقارخان و برخی از بزرگان دربار، از جمله كوكلتاشخان (دربارۀ او، نك : شاهنواز، 1 / 818)، كه به منصب امیرالامرایی رسیده، و از جملۀ معتمدان نزدیك شاه شده بود، از یك سو، و دشمنی لالکنور با ذوالفقارخان و دسیسه بر ضد او از سوی دیگر، نه تنها جهاندارشاه را از تدبیر برای رویارویی با فرخسیر باز داشت، بلکه موجب شد تا ذوالفقارخان نیز نسبت به این حادثه بیتفاوت بماند (واضح، 139-140؛ خوافیخان، 2 / 689-690؛ طباطبایی، 2 / 385-386).
سرانجام لشکریان فرخسیر به نزدیک پایتخت رسیدند و جهاندارشاه پسرش اعزالدین را به مقابله فرستاد. اعزالدین یارای مقاومت نداشت و شکست خورد و تمام تجهیزات و جواهرات اردویش به دست فرخسیر افتاد و خود او شبانه به اكبرآباد (آگره) گریخت. جهاندارشاه نیز در شب 4 ذیقعدۀ 1124ق / 22 نوامبر 1712م، از دهلی به آگره رفت (نك : خوافیخان،2 / 715، 717- 718؛ سركار، 327؛ اروین، I / 219)، چندی بعد در اواسط ذیقعده با لشكری بزرگ به جنگ فرخسیر آمد. به گفتۀ خوافیخان (2 / 700) نارضایی میان امرای ایرانی و تورانی که در خدمت جهاندارشاه بودند، و بهویژه اختلافهایی که میان ذوالفقارخان و كوكلتاشخان وجود داشت، از اسباب ضعف این سپاه بود.
جنگی كه میان دو گروه در 13 ذیحجۀ 1124ق / 31 دسامبر 1712م روی داد، به شکست جهاندارشاه انجامید و اردویش توسط سپاهیان فرخسیر به غارت رفت. او خود به همراه لالکنور به اکبرآباد گریخت و از آنجا نیز هردو با لباس و چهرۀ مبدل شبانه به دهلی رفتند. جهاندارشاه به خانۀ آصفالدوله اسدخان پدر ذوالفقارخان، از دولتمردان برجستۀ دورۀ بهادرشاه، پناه جست (واضح، 153-160؛ خوافی خان، 2 / 703، 721-725؛ اروین، I / 236-237). اگرچه نخست ذوالفقارخان كه او نیز به خانۀ پدرش پناه برده بود، درصدد برآمد تا با حمایت پدر، جهاندارشاه را برای جمعآوری سپاه و مقابلۀ مجدد با فرخسیر به دکن بفرستد، اما آصفالدوله با توجه به عدم صلاحیت جهاندارشاه برای پادشاهی و خالی بودن خزانۀ دولت، مصلحت را در آن دید تا جهاندارشاه را تحت نظر در قلعه نگاه دارد و نامهای مشتمل بر خبر دستگیری او و کسب تکلیف برای فرخسیر بفرستد (واضح، 160؛ خوافیخان، 2 / 725؛ قس: طباطبایی، 2 / 393).
به دستور فرخسیر در 16 محرم 1125 جهاندارشاه را كه در قلعه حبس بود، با تسمه خفه كردند و سرش را بریدند. جهاندارشاه هنگام مرگ بیش از 53 سال و چند ماه نداشت، و 10 ماه و 25 روز سلطنت کرد. روز بعد فرخسیر وارد دهلی شد و بهجای او بر تخت پادشاهی نشست (خوافیخان، 2 / 704، 734، 815؛ مجومدار، 528؛ اروین،I / 240).
مآخذ
خوافیخان، محمدهاشم، منتخباللباب، به كوشش كبیرالدین احمد، كلكته، 1874م؛ رسـولمهـر، غـلام، حـاشیـه بـر تـاریـخ ارادت خـان (نک : هم ، واضـح)؛ شاهنوازخان، مآثرالامرا، به كوشش عبدالرحیم، كلكته، 1888م؛ طباطبایی، غلامحسین، سیرالمتأخرین، لکهنو، 1283ق، چ سنگی؛ عبرت لاهوری، محمدقاسم، عبرتنامه، به كوشش ظهورالدین احمد، لاهور، 1977م؛ واضح، مباركالله، تاریخ ارادتخان، به كوشش غلام رسولمهر، لاهور، 1971م؛ نیز:
Irvine, W., Later Mughals, New Delhi, 1989; Majumdar, R. C., An Advanced History of India, London, 1958; Sarkar, J., «Bahadur Shah, Jahandar Shah, Farrukh-Siyar, Rafi-ud-Darajat and rafi-ud -Daula», The Cambridge History of India, Cambridge, 1937, vol. IV.