جلالالدین تبریزی
جَلالُالدّینِ تَبْریزی، ابوالقاسم، صوفی سدههای 6 - 7ق / 12-13م، و مروّج طریقۀ سهروردیه در بنگال. جلالالدین در تبریز به دنیا آمد و همچون پدرش که از نام و احوال او اطلاعی در دست نیست، دست ارادت به صوفی ناشناخته، بدرالدین ابوسعید تبریزی داد (قلندر، 151؛ حسن دهلوی، 123؛ فرشته، 2 / 375). وی پس از مرگ پیر خود به بغداد رفت و به خدمت شهابالدین ابوحفص عمر سهروردی (د 632 ق / 1235م) رسید و با ارشاد او به ریاضتهای سخت پرداخت. وی به مدت 7 سال ــ یا بـه گفتۀ لعلی بدخشـی (2 / 893) ــ 20 سال در ملازمت سهروردی بود (حسن دهلوی، 214؛ عبدالحق، 44؛ غلامسرور، 1 / 278؛ قس: حکمت، 65-66، که جلالالدین تبریزی را به اشتباه مرید سهروردی (شیخ اشراق) و مروج حکمت او در بنگال دانسته است). گویا جلالالدین به همراه سهروردی چندینبار از بغداد به سفر حج رفت و در یکی از این سفرها اوحدالدین کرمانی (ه م) نیز همراه وی بود (حسن دهلوی، عبدالحق، غلامسرور، همانجاها؛ لعلی، 2 / 895).
جلالالدین در روزگار اقامت در بغداد با بهاءالدین زکریای ملتانی (ه م) نیز دوستی داشت و سرانجام به همراه او عازم هند شد و در بین راه، در نیشابور با عطار نیشابوری (د 618 ق / 1221م) دیدار کرد و پس از این دیدار، نزد زکریا، عطار را برتر از سهروردی شمرد و این نظر او سبب رنجش زکریا، و سرانجام مفارقت میان آن دو گردید؛ آنگاه بهاءالدین زکریا به سوی ملتان راه سپرد و جلالالدین چندی در خراسان ماند (حسن دهلوی، 298-299؛ جمالی، 168-169؛ عبدالحق، 45-46). بنابر روایت فرشته (2 / 379)، پس از آن جلالالدین برای بار دوم به بغداد بازگشت و پیغام معینالدین چشتی (د 633 ق) را دربارۀ قصد سفرش از خراسان به هند، به بختیارکاکی (ه م) رساند. در بغداد میان بختیار کاکی و جلالالدین الفتی ایجاد شد و آنها با هم به سوی هند به راه افتادند و در دورۀ حکمرانی ناصرالدین قباچه (حک 603-625 ق / 1207-1228م) به ملتان رسیدند و در آن شهر، چندی نزد بهاءالدین زکریا درنگ کردند (حسن دهلوی، 131؛ میرخرد، 60).
گرچه غلامسرور (همانجا)، همراهی و مصاحبت جلالالدین و بختیار کاکی را شاهدی بر مریدی جلالالدین نسبت به بختیار کاکی دانسته، و به همین سبب، او را در شمار خلفای طریقۀ چشتیه آورده است، اما منابع موجود چیزی بیش از انس و دوستی میان ایشان را نشان نمیدهد. به روایت فرشته (همانجا)، جلالالدین پس از رفع فتنۀ مغول (احتمالاً حدود سالهای 623-625 ق) از ملتان به غزنین رفت و بر سر راه به کتهوالا رسید و در آنجا فریدالدین مسعود گنج شکر (د 664 ق / 1266م) صحبت او را دریافت (میرخرد، 72-73). وی پس از آن به دهلی آمد و در آنجا مورداستقبال سلطان شمسالدین التتمش (حک 607-633ق) قرار گرفت. ظاهراً این امر حسادت نجمالدین صغرى، شیخالاسلام دهلی را برانگیخت، که پیشتر بختیار کاکی نیز از حسادت او در امان نمانده بود (فرشته، 2 / 380). وی جلالالدین را به فسق و منکرات متهم کرد و سلطان برای رسیدگی به این اتهام، مجلسی از عالمان و مشایخ دهلی گرد آورد که در آن، بهاءالدین زکریا به حکمیت برگزیده شد. بهاءالدین با بوسه زدن برپای افزار جلالالدین، به بیگناهی او شهادت داد. آنگاه سلطان، نجمالدین صغرى را از مقام خود برکنار کرد و زکریا را برجای او گماشت؛ اما این تهمت سبب شد تا جلالالدین با آزردگی دهلی را به سوی بدائون ترک کند (حسن دهلوی، 160-161، 173-174؛ جمالی، 169-170؛ عبدالحق، 44). وی در محلۀ دهلیز بدائون ساکن شد و با قاضی کمالالدین جعفری، حاکم محلی آنجا روابطی دوستانه پیدا کرد. او در آنجا، میان محلۀ دهلیز و چاه میر مسجدی بنا کرد که تاکنون نیز برپا ست (حسن دهلوی، 281-282؛ لعلی، 2 / 900؛ مسعود، 204).
جلالالدین پس از چندی از بدائون به بنگال رفت و در دوه تاله (دیوه محل)، نزدیک پندوه در بنگال شمالی اقامت گزید. وی در آنجا بتخانهای را ویران ساخت و مسجد و خانقاهی بنا کرد و شمار فراوانی از مردم آنجا را به اسلام درآورد (غلامسرور، 1 / 282؛ قدوسی، 133؛ رضوی، I / 201-202).
تاریخ مرگ جلالالدین تبریزی را به اختلاف 622 ق / 1225م (قدوسی، همانجا، به نقل از تذکرۀ اولیای هند)، 641 ق (شهاب، 200)، 642 ق (غلامسرور، 1 / 283) و 660 ق (لعلی، 2 / 901) ذکر کردهاند (نک : زیدی، 83-84، که مرگ جلالالدین را پیش از 654 ق میداند).
قزوینی (ص 503) با استناد به روایت ابن بطوطه (ص 612-616) مبنی بر دیدار وی با جلالالدین تبریزی و برهانالدین صاغرچی، سال مرگ او را میان سالهای 745 تا 746ق در نظر میگیرد؛ اما دیگر نشانههایی که ابن بطوطه از این شخص به دست میدهد، با جلالالدین تبریزی موضوع این مقاله تطبیق نمیکند و چنین به نظر میرسد که منظور ابن بطوطه، جلال مجرد سلهتی (د 740 یا 748ق) بوده است (زیدی، 83؛ رضوی، I / 315؛ قس: عبدالحی، 2 / 21-22؛ نبهانی، 2 / 8-10؛ تریمینگام، 232، که به روایت ابن بطوطه استناد کردهاند).
مقبرۀ جلالالدین تبریزی در پندوه، به «درگاه بزرگ» یا «درگاه بیست و دو هزار» مشهور است؛ زیرا گفته میشود که درآمد املاک موقوفۀ آن، که بعدها دوه تاله نیز به آن افزوده شد، بالغ بر 22 هزار روپیه بوده است (زیدی، 84). مراسم عُرس جلالالدین هر سال در 21 و 22 رجب در این درگاه برگزار میشود (اکرام، 303).
جلالالدین تبریزی نزد مردم هندو و مسلمان بنگال گرامی بود، تا آنجا که دوهتاله به تدریج تبریز آباد خوانده شد (رضوی، I / 202). تأثیر او بر مردم بنگال چندان بود که در پندوه بسیاری از بناها به نام خانقاه جلالالدین تبریزی موسوم بودند و امروزه نیز یک مسجد، دو چلهگاه، تنورخانه، توشهخانه و دروازهای از او به یادگار مانده است (قدوسی، 134). گفتهاند که با ورود کسانی چون او به بنگال، زبانهای فارسی و عربی در آنجا رواج یافت و این امر را ویژگی ادبیات بنگالی در دورۀ اسلامی دانستهاند (احمد، 157).
دربـارۀ مسلک صوفیانۀ جلالالدیـن ــ که ظاهراً در فقه پیرو مذهب شافعی بود ــ نمیتوان با یقین سخن گفت، اما چنین به نظر میرسد که تصوف وی مبتنی بر فقر، سماع و تواجد بوده است (نک : قلندر، 79؛ حسن دهلوی، 281؛ لعلی، 2 / 897-898). دو رسالۀ شرح نود و نه نام کبیر و مرآة الاسرار را به جلالالدین تبریزی نسبت دادهاند (قریشی، 8،186؛ قدوسی، 113).
از خلفای بنگالی جلالالدین تبریزی اطلاع چندانی در دست نیست، و این شاید از آنرو باشد که وی کمتر به تربیت مرید میپرداخت (نک : حسن دهلوی، 41). با این همه، وی در بدائون، هندوی نومسلمانی به نام علیمبارک را خلیفۀ خود کرد (همو، 160-161).
قدوسی (39) و رضوی (I / 260) سلسلۀ جلالیه را منسوب به جلالالدین تبریزی دانستهاند، اما در صحت این قول جای تردید است؛ زیرا جلالیۀ سهروردیه به جلال سرخ بخاری (د 690 ق / 1291م) (برتلس، 617-619؛ زیدی، 72)، یا جلالالدین مخدوم جهانیان (د 785ق / 1383م) (زرینکوب، 216) منسوباند.
برخی چون کربلایی تبریزی (81-82) و شرافت نوشاهی (1 / 160) جلالالدین تبریزی را با جمالالدین گیلانی اشتباه گرفتهاند و او را پیر شیخ زاهد گیلانی (د 700ق) دانستهاند. برخی دیگر نیز احوال این دو را با هم درآمیختهاند (نک : تربیت، 97؛ مشکور، 790).
مآخذ
ابن بطوطه، رحلة، به کوشش کرم بستانی، بیروت، 1384ق؛ احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران، 1367ش؛ اکرام، محمد، آب کوثر، لاهور، 1990م؛ برِتلس، ی.ا.، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران، 1356ش؛ تربیت، محمدعلی، دانشمندان آذربایجان، تهران، 1314ش؛ جمالی، حامد، سیر العارفین، دهلی، 1311ق؛ حسن دهلوی، فوائد الفؤاد، ملفوظات نظامالدین اولیاء بدائونی، به کوشش محمدلطیف ملک و محسن کیانی (میرا)، تهران، 1377ش؛ حکمت، علیاصغر، سرزمین هند، تهران، 1337ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، دنبالۀ جست و جو در تصوف ایران، تهران، 1376ش؛ زیدی، شمیم محمود، احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی، لاهور، 1353ش؛ شرافتنوشاهی، شریفاحمد، شریف التواریخ ( تاریخ الاقطاب)، گجرات، 1399ق / 1979م؛ شهاب، مسعودحسن، خطۀ پاک اوچ، لاهور، 1967م؛ عبدالحق محـدث دهلوی، اخبار الاخیار، دهلی، 1332ق؛ عبدالحی، نزهة الخواطر، حیدرآباد دکن، 1350ق / 1931م؛ غلامسرور لاهوری، خزینة الاصفیاء، کانپور، 1894م؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، 1290ق / 1874م؛ قدوسی، اعجازالحـق، تذکرۀ صوفیایی بنگال، لاهور، 1965م؛ قریشی، علی، خلاصة الالفاظ جامع العلوم، ملفوظات مخدوم جهانیان، به کوشش غلامسرور، اسلامآباد، 1371ش؛ قزوینی، محمد، تعلیقات بر شد الازار، تهران، 1328ش؛ قلندر، حمید، خیرالمجالس، به کوشش خلیق احمد نظامی، علیگره؛ کربلایی تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان قرایی، تهران، 1344ش؛ لعلیبدخشی، لعلبیگ، ثمرات القدس، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، 1376ش؛ مسعود، وحیداحمد، سیرت خواجه معینالدین چشتی، لاهور، 1987م؛ مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، تهران، 1352ش؛ میرخرد، محمد، سیر الاولیاء، به کوشش محمد ارشد قریشی، اسلامآباد، 1398ق / 1978م؛ نبهانی، یوسف، جامع کرامات الاولیاء، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، 1409ق / 1989م؛ نیز:
Rizvi, A. A., A History of Sufism in India, New Delhi, 1983; Trimingham, J. S., The Sufi Orders in Islam, Oxford etc., 1973.