جزاء
جَزاء، يا جزا، واژهاي قرآني و حديثي به معناي مزد و پاداش نيکي، و سزا و کيفر بدي. جزاء مصدر از ريشۀ «ج ز ي» و در اصل، به معناي بينيازي و کفايت کردن است. اين معنا در آيات 48 و 123 سورۀ بقره(2) و نيز آيۀ 33 سورۀ لقمان (31) بهکار رفته است (راغب، 93؛ نيز نک : ابن منظور، ذيل واژه؛ مصطفوي، 2 / 83).
جزاء آن است که کار خير را به نيکي، و کار شر را به بدي کفايت و جبران کند (راغب، همانجا). اگرچه اکثر قريب به اتفاق موارد استعمال فعلي جزاء در قرآن از فعل ثلاثي مجرد «جَزي يَجزي» است، اما يک بار نيز از فعل ثلاثي مزيد هم به کار رفته است (نک : سبأ / 34 / 17) و آنچه در المفردات راغب اصفهاني (همانجا) آمده که در قرآن تنها «جزيۀ» به کار رفته است و نه «جازيۀ»، سهوي بيش نيست. کاربرد مشهور براي جزاء و پاداش کار نيک، واژۀ «ثواب» (ابوهلال، 17)، و براي کيفر کار بد، واژۀ «عقاب» است (همو، 365). جزاء شامل جزاي عملي و قولي هر دو ميشود. در آيۀ 9 سورۀ انسان (76)، به قرينۀ اينکه «جزاء» در مقابل «شکور» قرار گرفته، تنها جزاي عملي مراد است، نه جزاي زباني و قولي (ابن جوزي، 4 / 378؛ طباطبايي، 20 / 127-128).
واژۀ جزاء در 40 آيه از آيات قرآن کريم 42 بار تکرار شده، و مشتقات آن 76 بار در 73 آيه آمده است (نک : عبدالباقي، ذيل جزي). از اين موارد، مفسران ترکيب «يوم الجزاء» را بهعنوان يکي از نامهاي روز قيامت ياد کردهاند (طبرسي، 6 / 517؛ قرطبي، 4 / 297، 15 / 72). جزاء و مشتقات آن در قرآن کريم هم به عنوان پاداش و اجر دنيوي نيکوکاران (يـوسف / 12 / 22؛ نيز نک : قصص / 28 / 25) و هم به عنوان کيفر دنيوي بدکاران (مائده / 5 / 38؛ نيز نک : بقره / 2 / 85) به کار رفته است. پاداش اخروي مؤمنان (مثلاً سجده / 32 / 17؛ فرقان / 25 / 15؛ احقاف / 46 / 14؛ انسان / 76 / 22) و نيز کيفر اخروي کافران (مثلاً تحريم / 66 / 7؛ توبه / 9 / 95؛ نمل / 27 / 90؛ فصلت / 41 / 28)، از ديگر موارد کاربرد واژۀ جزاء و مشتقات آن در قرآن است. برخي از مفسران از اطلاق موجود در آيۀ 123 سورۀ نساء، هم جزاي دنيوي مانند قصاص و هم جزاي اخروي را استنباط کردهاند (براي نمونه، نک : طباطبايي، 5 / 87).
ظاهر برخي از آيات جزاء دلالت بر تجسم اعمال و وحدت و عينيت جزاء و عمل در روز رستاخيز دارند (مثلاً يس / 36 / 54؛ جاثيه / 45 / 28؛ طور / 52 / 16؛ الرحمن / 55 / 60). در مقابل، ظاهر برخي ديگر از اين دست آيات، بر اين معنا دلالت دارند که جزاء غير از خود اعمالاند و بهشت، پاداش و ثواب نيکوکاران (براي نمونه، نک : نحل / 16 / 31)، و دوزخ، کيفر و عقاب گناهکاران است (براي نمونه، نک : فاطر / 35/ 36).
بر اساس آيات 123 و 124 سورۀ نساء (4)، صاحبان عمل صالح اگر بخواهند به جزاء و پاداش خود يعني بهشت برسند، بايد داراي ايمان باشند. آنکه کافر است، بر اساس آيات قرآن (براي نمونه، نک : کهف / 18 / 105)، کفرش براي او عملي باقي نميگذارد و هر عمل صالحي انجام دهد، آن را حبط و بياجر ميسازد. تخصيص يادشده در آيۀ 124 سورۀ نساء (4) با لفظ «من الصالحات»، خود توسعهاي است در وعدۀ جزاء، و آن را منحصر به کساني که همۀ اعمال صالح را انجام دهند، نکرده است (طوسي، 3 / 339؛ طباطبايي، همانجا).
آن دسته از آيات که دلالت بر جزاء و پاداش چند برابر دارد (مثلاً نور / 24 / 38؛ ق / 50 / 35)، به تعبير برخي مفسران، امري فراتر از جزاء و بيرون از طور عمل است (طباطبايي، 17 / 101). به گفتۀ طبرسي (4 / 602) در باب حسنه، زائد بر استحقاق، تفضل و انعام است و در باب سيئه، زائد بر استحقاق ظلم است، مطابق استحقاق، عدل و کمتر از آن عفو است (نيز نک : طيب، 6 / 374). برخي از مفسران بر آناند که در آيۀ «لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ ... » (روم / 30 / 45)، جمع ميان جزاء عاملان به صالحات با مفهوم فضل که در معنايش عدم استحقاق نهفته است، از آن جهت است که صاحبان اعمال صالح، هم خود و هم اعمالشان، ملک طلق خداوند هستند، پس چيزي از خود ندارند تا به خدا بدهند و مستحق جزاء شوند. از اينرو، هر جزايي هم که به ايشان داده شود، فضلي است که بدون استحقاق به ايشان داده شده است (مثلاً نک : طباطبايي، 16 / 198). براساس برخي از آيات (مثلاً نحل / 16 / 96-97)، خداوند بنا بر فضل و بزرگواري خويش، نقص اعمال صابران و صالحان را رفع ميکند و معادل بهترين اعمالشان جزاء ميدهد. در مقابل، اين فضل الٰهی براي ستمکاران در قالب هماهنگي ميان ميزان جزاء با خطاي ايشان نمود مييابد که در قرآن کريم گاه از آن با تعابيري همچون «جَزاءً مَوْفُوراً» (اسراء / 17 / 63) و «جَزاءً وفاقاً» (نبأ / 78 / 26) ياد شده است.
بعضي از کاربردهاي جزاء در قرآن همچون «جزاء اوفي» در آيۀ 41 سورۀ نجم (53) تنها در مقابل حسنه است، چه، جزاء در برابر سيئه، به مثلِ آن يا مادون آن همچون عفو است (فخرالدين، 29 / 276؛ نيز نک : طبري، 11 / 44). اينکه چرا در آيۀ «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها ... » (شوري / 42 / 40) از جزاء و کيفرِ ظالم تعبير به «سيئة» شده، مفسران تفسير و تأويلهاي متفاوتي ارائه کردهاند. برخي گويند از آن نظر بدي و کيفرِ آن را بدي ناميده که بدي و کيفر آن به هر کس برسد، ناراحت ميشود (زمخشري، 4 / 229). برخي با رويکردي متفاوت ضمن تنزيه الٰهی از فعل سيئة و عدل دانستن آن، بهکارگيري آن در آيه را تنها از باب مقابله و مشاکله و به عبارتي بر سبيل مجاز و ازدواج گرفتهاند که متکلم لفظ دوم را مثل لفظ اول بيان ميکند (طوسي، 2 / 148؛ طبرسي، 2 / 513، 8 / 784؛ ابوالفتوح، 2 / 77، 17 / 138). از ديد مفسران معتزلي (براي نمونه، نک : زمخشري، 3 / 268)، جزاء بـر اساس استحقاق و شايستـگي (فرقان / 25 / 15)، و از ديد مفسران اشعري، به مقتضاي وعد الٰهی است و اگر به معناي جزاي خير باشد، تفضلي از جانب پروردگار است؛ چه، چيزي بر خداوند واجب نيست(نک : فخر الدين، 6 / 371، 24 / 439؛ بيضاوي، 5 / 281).
تعبير «ارصد لکم الجزاء» تعبير لطيفي است در کلام اميرالمؤمنين علي(ع) (نک : نهج البلاغة، خطبۀ 83) که نشان ميدهد پاداش و کيفر الٰهی همچون مراقبي هوشمند در کمين انسانها نشسته است تا هيچيک از اعمال آنها از اين دايره بيرون نرود (نک : مکارم شيرازي، 3 / 343). ابن بابويه روايتي طولاني را در قالب مکالمۀ حضرت موسي (ع) با ذات باري تعالي، در آثار خويش ذکر کرده است (با اختلافاتي در متن روايات) که در آن، ضمن پرسشها و پاسخهايي دربارۀ جزاي اعمال مختلف از سوي مؤمنان و جز آنها، به تبيين برخي عملکردهاي فردي و اجتماعي بـا رويکردي دينـي پرداختـه شده است (نک : الامالي، 276-277، فضائل ... ، 87-90). برخي از روايات، جزاي خلافکاري مؤمن را گرفتاريها و سختيهاي دنيا معرفي کرده است (عياشي، 1 / 277).
مآخذ
ابن بابويه، محمد، الامالي، قم، 1417ق؛ همو، فضائل الاشهر الثلاثة، به کوشش غلامرضا عرفانيان، بيروت، 1412ق؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، زاد المسير، به کوشش عبد الرزاق مهدي، بيروت، 1422ق؛ ابن منظور، لسان؛ ابوالفتوح رازي، روض الجنان، به کوشش محمدجعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح، مشهد، 1408ق؛ ابوهلال عسکري، حسن، الفروق اللغوية، قم، 1412ق؛ بيضاوي، عبدالله، انوار التنزيل، به کوشش محمد عبدالرحمان مرعشلي، بيروت، 1418ق؛ راغب اصفهاني، حسين، المفردات في غريب القرآن، به کوشش محمد سيد کيلاني، بيروت، دارالمعرفه؛ زمخشري، محمود، الکشاف، بيروت، 1407ق؛ طباطبايي، محمدحسين، الميزان، قم، 1417ق؛ طبرسي، فضل، مجمع البيان، تهران، 1372ش؛ طبري، تفسير؛ طوسي، محمد، التبيان، به کوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ طيب، عبدالحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، 1378ش؛ عبدالباقي، محمود فؤاد، المعجم المفهرس، قاهره، 1364ق؛ عياشي، محمد، تفسير، به کوشش هاشم رسولي محلاتي، قم، 1380-1381ق؛ فخرالدين رازي، مفاتيح الغيب، بيروت، 1420ق؛ قرآن کريم؛ قرطبي، محمد، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعليم بردوني، قاهره، 1372ق؛ مصطفوي، حسن، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، 1360ش؛ مکارم شيرازي، ناصر، پيام امام: شرح تازه و جامعي بر نهجالبلاغة، تهران، 1380ش؛ نهجالبلاغة، به کوشش صبحي صالح، بيروت، 1387ق.