جحظه
جَحْظه، ابو الحسن احمد بن جعفر بن خالد بن برمک (224 یا 228-324یا 326 ق/ 839 یا 841-936-938م )، شاعر، ادیب و موسیقیدان برجستۀ ایرانی عصر عباسی. ابو الفرج اصفهانی از جمله شاگردان جحظه بود که تا 40 سالگی (نک : خلف الله، 65) نزد وی ادب آموخت و همین امر سبب شد تا کتابی در شرح احوال استادش بنگارد؛ حال آنکه او در حق دوستان بسیار ارجمند دیگرش، اسحاق موصلی و ابن معتز (ه م م) چنین نکرد. از گزارشهای پراکنده چنین بر میآید که این کتاب، یعنی اخبار جحظة برمکی، هم بر اخبار و اشعار وی شامل بود و هم بر زندگی او در خانه، دیرها، محافل دوستان و موضوعاتی از این دست (خلفالله، 123-124). اما متأسفانه آن کتاب که گویا ثعالبی (یتیمة...، 3/ 127) آن را در میان کتابهای ابو الفرج دیده بوده، اینک در دست نیست، و آنچه به جا مانده، عمدتاً همان 220 روایتی است که در الاغانی از وی نقل شده است.
علاوه بر ابو الفرج اصفهانی، گویا مرزبانی هم اخبار و اشعار جحظه را در کتابی گرد آورده بوده است (ابن خلکان، 1/ 133؛ صفدی،6/ 289؛ ثعالبی، همان، 4/ 453)؛ اما آن کتاب نیز از میان رفته است و تنها برخی روایات آن را میتوان در کتابهایی چون الفـرج بعد الشدة تنوخی باز یافت (مثلاً نک : 2/ 190-194، 197، 292). مفصلترین شرح حالی که از وی در دست است و اطلاعات نسبتاً شایستهای در بر دارد، از آنِ یاقوت است. وی در ادبا (2/ 241 بب ) جحظه را چنین وصف کرده است: «ادیب و راوی اخبارِ بسیار، دانشمندی که علوم فراوانی چون نحو، لغت و نجوم کسب کرده بود؛ شاعری بود که سرودههایی دلپذیر و گفتاری مقبول آفریده بود؛ نوادر بسیار از بر داشت؛ تنبورنوازی بود که کس را یارای رقابت با او نبود» (همانجا؛ نیز قس: ابن ندیم، 162؛ سمعانی، 2/ 183؛ ابن جوزی، 6/ 283). علاوه براین، وی هم در بازی شطرنج استاد بود و هم در آشپزی (صفدی، 6/ 287؛ ذهبی، 15/ 222). خلف الله نیز اظهار میدارد که در بزرگداشت وی، همین بس که او را کمتر از اسحاق موصلی و ابن معتز ندانستهاند (ص 61).
همۀ منابع در برمکی بودن وی متفق القولاند (نیز نک : ه د، برمکیان). خود نیز در دو بیت شعر، به این نسبت تصریح کرده (ابن خلکان،1/ 116)، و در 4 بیت دیگر، دوستی را خطاب قرار داده، نزد او به برمکی بودن خود بالیده است ( یاقوت، همان، 2/ 258-259). بیشتر منابع لقب جحظه را به علت «بیرون زدگی چشمان» وی دانستهاند (مثلاً نک : ثعالبی، لطائف...، 49؛ قلقشندی، 3/ 219 )، اما خود روایت دیگری دارد، و گوید که وزیر ابن مقله (ه م) از او پرسید که به چه سبب «جحظه» لقب گرفته است. وی پاسخ داد که روزی ابن معتز از وی چیستانی پرسید، او بدون تأمل پاسخ داد، ابن معتز نیز او را آفرین گفته، «جحظه» خطاب کرد و این نام بر وی ماندگار شد (یاقوت، همان، 2/ 242؛ ابن خلکان، 1/ 134؛ صفدی، 6/ 286؛ ابن تغری بردی، 3/ 250). همین روایت سبب شده است که برخی در تعبیر این لقب، آن را مصغر «جاحظ» به معنای «جاحظ کوچک» بدانند که دلالت بر هوش و ذکاوت وی دارد (قمی،2/ 131؛ سودانی،80).
از آنجا که برمکیان دیر زمانی در بغداد میزیستهاند، شاید بتوان گفت که جحظۀ برمکی نژاد هم، همانجا چشم به جهان گشوده است. او خود در شعری که به زمان کودکیاش اشاره دارد، از محلههایی چون «هاشم» و «دار شرشیر» یاد میکند که هردو در بغداد بودهاند (یاقوت، بلدان، 2/ 521؛ نیز نک : سودانی، 77).
از پدر و مادر وی چندان اطلاعی در دست نیست؛ اما آوردهاند که جدّ وی، موسی بن یحیی بن خالد یکبار به علت قرض بسیار خود را پنهان کرد، و هارون رشید دستور داد اموال وی را توقیف کنند، اما چیزی نیافت (نک : همو، 78). گویا این فقر، در آن خاندان باقی بود تا سرانجام به جحظه نیز به ارث رسید، زیرا جحظه بارها از فقر و تنگدستی نالیده است (یاقوت، ادبا، 2/ 282؛ نیز نک : سودانی، قطعات 75، 82، 83، 85).
او دانشمندان و راویان بسیاری را دیدار کرد و از ایشان دانش فرا گرفت ( ابن ندیم، 162)، اما از نام بیشتر آنها اطلاعی در دست نیست. تنها میدانیم که نواختن تنبور را از ابو حشیشۀ طنبوری آموخت (ابن ندیم، همانجا). در روایاتی دیگر که جحظه در امالی خود آورده است، نقل میکند که روزی به همراه شِروین مغنّی و ابو العُبَیس بن حَمدون بر عَریب مأمونیه که خود از برمکیان بود (نک : زامباور، 13)، وارد شد؛ وی آن زمان، جوان بود و قبایی بر تن داشت که میان آن را کمربندی (مِنطقه) بسته بود و عریب وانمود کرد که او را نمیشناسد. شروین وی را پسر جعفر بن موسی بن یحیى برمکی معرفی کرد و گفت که تنبور مینوازد. او نیز از جحظه خواست تا قطعهای بنوازد؛ چون تنبورنوازی او را شنید، تحسینش کرد و به آیندهای نیک خبرش داد، اما گوشزد کرد که «هرگاه میان این دو یکه تاز هنر قرارگیرد، هم خود را تباه کند و هم تنبور خود را» (یاقوت، همان، 2/ 266-267).
اگرچه افراد بسیاری چون ابو عمر بن حیویه، معافی بن زکریا بن یحیى جریری، ابو الحسن بن جُندی و ابو الحسن بن حنش کاتب از وی روایت کردهاند ( خطیب، 4/ 65، 5/ 109؛ سمعانی، ذهبی، همانجاها)، اما از شاگردان وی، تنها از ابوالحسن فک بن کلکلة طنبوری یاد شده که خود در شعری به استادش جحظه اشاره میکند (ابن جوزی، 6/ 286).
از اشعاری که او خود و دیگران دربارۀ ظاهر وی سرودهاند، میتوان دریافت که وی بسیار زشترو بود (مسعودی، 4/ 298؛ سامرایی، 2/ 434، 472)، حتى ثعالبی (همانجا) او را از «زشتترین بندگان» خدا نامیده، و گفته است: «چه بسا دوست و دشمن به زشترویی او همآواز بودند». ابن رومی در دو بیت اشاره میکند که اگرچه گوشها از تنبورنوازی دلنشین وی در لذتاند، اما چشمها از روی زشتش درآزارند (شریشی، 3/ 156؛ نیز نک : ابن رومی، 1092؛ یاقوت، ادبا، 2/ 241 بب ). علاوه براین، او ظاهری بس کثیف و ناپسند داشت و پیدا بود که جانب شریعت را چندان مراعات نمیکرد (ابن ندیم، همانجا؛ یاقوت، همان، 1/ 243؛ صفدی، همانجا). ابوالقاسم حسین بغدادی از قول پدر خویش نقل کرده است که جحظه در ماه رمضان و در خفا روزهخواری میکرد ( تنوخی، 4/ 39؛ یاقوت، همان، 2/ 265-266؛ صفدی، همانجا). با این همه، علم و دانش و هنر خنیاگری وی چندان بود که توانست خیلی زود به دربار عباسیان راه یابد، اگرچه شاید بتوان گفت که استادش ابو حشیشه نیز در این امر بیتأثیر نبوده است (نک : ابو الفرج، 23/ 75-84).
در روایتی آمده است که یکبار نزد معتمد قطعهای نواخت و 500 دینار جایزه گرفت (ذهبی، همانجا) و همین خلیفه بود که به جحظه لقب «خَنیاکِر» (= خنیاگر) داد (یاقوت، ادبا، 2/ 242؛ صفدی، همانجا؛ اگرچه جای بسی تعجب است که یاقوت در ادامه میگوید: «نمیدانم معنای این کلمه چیست» (همانجا). گویا معتمد (حک 256-279ق)، خلیفۀ عباسی چندان با وی مأنوس شد که او را به مقام «ندیمی» خود رساند. بودن با خلیفۀ عباسی نیز سبب شد تا جحظه به نوشتن کتابی به نام ما شاهده من امر المعتمد همت گمارد، اگرچه این کتاب اینک از میان رفته است (نک : بخش آثار). پس از معتمد، جحظه همچنان در مقام ندیمی نزد مقتدر عباسی (حک 295-320ق) باقی ماند (نیز نک : ایرانیکا؛ EI2، ذیل احمد بن جعفر؛ فارمر، 142-143). شاید به همین علت بوده که سلامی شاعر در 3 بیت به او «خادم الوزراء» لقب داده است (یاقوت، همان، 2/ 260).
دیگر روایاتی که از وی باقی مانده، حکایت از نزدیکی وی با بزرگان و وزیران دارد. وی به بهانههای مختلف از ایشان طلب پاداش میکند. از این میان، میتوان به دوستی وی با ابن مقلۀ وزیر، حتى پیش از آنکه به وزارت دست یابد، و دوستی با حسن بن مخلّد وزیر معتمد، جعفر بن مأمون که تنبوری گرانبها به وی بخشید، ابو اسحاق ابراهیم بن عبد الله مشمعی، والی بصره و فارس، امیر محمد بن عبد الله طاهر و وزیر اسماعیل بن بلبل اشاره کرد (ابو الفرج، 22/ 208؛ تنوخی، 4/ 277؛ ابن جوزی، 6/ 310؛ یاقوت، همان، 2/ 269-274، 278؛ زمخشری،4/ 214).
گویا صلههایی که او از این بزرگان دریافت میداشت، چندان نبود که زندگانی مردی همچون او را بسنده باشد. اشعاری که او خود سروده، حکایت از زندگی مردی خوشگذران دارد که تنها در میکدهها و دیرهایی چون سابان، علث، عذاری یا زندرود میتوان بازش یافت (مثلاً نک : یاقوت، همان، 2/ 665-667، 679، 681). او در وصف خویش گوید: «ما صبحگاهان، چون دانشمندانیم، و در شامگاه، در هیئت مخنکرین» (= خنیاگران) (نک : همان، 2/ 257)، و شاید همین اسرافها و ولخرجیها سبب شد که او غالباً تهیدست باشد و دست طلب پیش آشنایان و دوستان بخیل دراز کند. بدین سان، ملاحظه میکنیم اندوه فقر پیوسته بر اشعار و روایات او سایهای سیاه افکنده است (مثلاً نک : تنوخی، 2/ 365، 4/ 195-197؛ ابن جوزی، 6/ 284-285؛ یاقوت، همان، 2/ 250-251، 261-262، 264-266، جم ؛ همدانی، 1/ 8؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله، شعر جحظه).
وی دیر زمانی زیست و خود در شعری اشاره میکند که 90 ساله است و دیگر توانایی از او رخت بربسته، و کنیزکان زیبا تمایلی به او ندارند ... و دیگر نام وی در مجالس بر زبان نمیرود ( یاقوت، همان، 2/ 249). در شعر دیگری از مردم میخواهد که از فقر و تهیدستی وی در تعجب نباشند، چه وی با اشعار و تنبورش، 90 سال بزرگان را خدمت کرد، اما هیچگاه آزادهای پیدا نشد که احوال او را بهبود بخشد (یاقوت، همان، 2/ 250-251). وی در واسط چشم از دنیا بست و در بغداد به خاک سپرده شد (ابن ندیم، همانجا؛ ابن خلکان، 1/ 134؛ ابن عماد، 2/ 301؛ ابن کثیر، 11/ 186).
از جحظه، گفتههای حکیمانۀ بسیاری نیز به یادگار مانده است که برخی از آنها چندان شایع بوده که مردم چون ضرب المثل بهکار میبردند (مثلاً نک : ثعالبی، خاص...، 54، 82؛ ابو هلال، 1/ 102، 227، 496؛ ابن عماد، 2/ 302؛ علی خان، 5/ 229)، همچنین افرادی چون یاقوت (بلـدان، 3/ 67، 711، جم ) و نویری (3/ 102، 103) به اشعار وی استشهاد کردهاند.
جحظه را برادری سلیمان نام بوده که او نیز در موسیقی دستی داشته، و ابو الفرج از او یاد کرده است (20/ 74).
شعر جحظه
از مجموعۀ اشعار جحظه، آنچه به همت مزهر سودانی از منابعی بسیار گوناگون فراهم آمده، حدود 540 بیت است (البته بدون اشعار منسوب به او، نک : ص 355 بب (. محقق کتاب این مجموعه را (که مأخذ ما برای بررسی شعر او ست) برحسب مضمون (و سپس ردیف الفبایی قافیه) بر 8 دسته تقسیم کرده است که با بحث بادگانی که گستردهترین موضوع و در 161 بیت است، آغاز میشود.
در سراسر آثار بازمانده از جحظه، هیچ قصیده یا قطعۀ بلندی موجود نیست که بتوان دربارۀ ساخت شعری او بدان استناد نمود. در بیشتر مواقع، انتظار چنین قصائد بلندی نیز بیمورد است، زیرا پیوسته ملاحظه میکنیم که وی، شعر خود را به مناسبتی سروده که در آن، ناچار چند بیت نیاز شاعر را برآورده میکند. بادگانیهای او، وصف دیرها و میخانهها ست که در آنها گروهی به بادهنوشی پرداختهاند؛ گاه این مجالس با آواز موسیقی نیز همراه است (شم 8، 9، 10، 13، ... )؛ وصف ساقی (خواه زن و غالباً زن ترسا، شم 21، یا مرد جوان، مثلاً شم 13)؛ وصف مستان که سر از پا نمیشناسند (همان، نیز شم 27)، وصف کوزۀ سر به مهر شراب در میخانۀ یهودی که اینک باید با «مبزال» سوراخ کنند... (شم 25)، همه آشکارا از ابن معتز و به خصوص از ابونواس تأثیر پذیرفته است. او سنگینی سایۀ ابونواس را حس میکند و به همین سبب است که در بیتی، خود را از او برتر میانگارد (شم 13). اما وی، هنگامی که «از ملامتگر میخواهد که به جای سرزنش، شراب بنوشد» (شم 23)، در حقیقت از یکی از مشهورترین قطعات ابونواس تقلید کرده است (نک : ابونواس، 7).
جحظـه بارها اشعار دیگران را تضمین کرده (نک : شم 13: عمر بن ابیربیعه، شم 24: ابوالعتاهیه، شم 161: فرزدق)، اما میبینیم که او به شاعران متقدم توجه داشته است نه معاصران خود.
در شعر هجا، وی غالباً مردمان را به خِسّت و چشمتنگی هجو گفته (شم 31، 33، 38، جم )، و پیوسته خست اشخاص در خوراک را مورد سرزنش و و تمسخر قرار داده است. مضمون دستکم 12 قطعه در همین باره است (شم 49، 50، 56 ـ 60، 63، 67، 71، 78، 81). لحن گفتار در این اشعار، گاه گلهآمیز و نسبتاً محترمانه است (مانند گله از ابن معتز، شم 30، نیز شم 19) و گاه بیشرمانه و پردهدر (مانند شم 40)؛ گاه نیز هجای او سخت گزنده میشود و همۀ اطرافیان را دربر میگیرد. در قطعهای وی آشنایان خود را «سگانی» میخواند که 90 سال از شعر و تنبورنوازی او بهره بردهاند (شم 54، نیز نک : شم 59).
تنگدستـی موضوعی است که بارها در شعر او تکرار میشود: «نه کاتب دارم، نه حاجب و نه حتى یک خر» (شم 82). وی پدر و مادر خود را نیز به آن سبب که ثروتی برایش نگذاشتهاند، بـه سختی سرزنش میکند (شم 85)، و نیز اظهار میدارد از ادب سیر شده است (شم 83)، زیرا تنگدستیِ او خود زادۀ خرد او ست (شم 84). در یک قطعه که نسبت به قطعات دیگر بلندتر است (11 بیت، شم 75)، هم مصطلحات و هم شیوۀ گفتار، کاملاً حکایة ابی القاسم (نک : ه د، ابومطهر ازدی) را به یاد میآورد.
گلایههای او از بدرفتاری و ستمگری روزگار متعدد است (مثلاً شم 95، 96): بیساز و برگی (شم 93، 94، جم )، رنج تنهایی و فقر و درازای شب بیپایان (شم 105)، و بیماری، و بیوفایی مردم که به دیدارش نمیروند (شم 89، 104).
شعرهای مدح و عتاب و اندرز و حکمت او نیز از زیبایی و دلنشینی تهی نیستند، اما در آنها ابداعی هنری به چشم نمیخورد؛ گله از ابوالفرج اصفهانی (شم 152)، گله از ابن مقله (شم 155)، رثای ابن درید و ابن حمدون (شم 158، 159) همه، خواندنیاند، اما بُعد هنری ندارند.
اگرچه انتظار میرفت در اشعار وی کلمات فارسی بسیاری یافت شود، اما با توجه به حجم اشعار باقی مانده از وی، تنها این کلمات پیدا شدهاند: ابریق (ص 263)، بازیار (ص 338)، بستان (ص 249، 283)، بنفسج (ص 347)، بهار (ص 255، نیز ص 347: نام گل)، جام (ص 263)، جامه (ص 318)، جردق (ص 292)، جردقه (ص 279)، جوارشن (ص 298)، خشکار (ص 329)، خیری (ص 347: نام گل)، رخ (ص 346)، رواشن (ص 318)، سکباجه (ص 277)، شاه (ص 346)، شاهین (برای ترازو، ص 303)، شطرنج (ص 345)، صکّ (ص 289)، طسوج (ص 278)، کافور (ص 303)، کامخ (ص 341)، کسرى (ص 334)، کوز (ص 293)، نرجس (ص 347)، نمارق (ص 292)، و ورد (ص 247).
آثـار
آثار جحظه عبارتاند از:
1. امالی
گویا گفتارهای او را کسی جمع آورده بوده، و نسخهای از آن را یاقوت در دست داشته، و حدود 11 بار به آن استناد کرده است (مثلاً نک : ادبا، 2/ 254، جم ).
2. الترنم
ظاهراً عنوان الندیم که بغدادی آورده (1/ 51-60)، تحریف الترنم است.
3. دیوان
اشعار او را سودانی در پایان کتابی با عنوان جحظة البرمکی که در شرح حال او نگاشته، گرد آورده است (نک : شعر جحظه، در همین مقاله).
4. الطبیخ.
5. الطنبوریین و الطنبوریات
وی در آن به شرح احوال تنبورنوازان مرد و زن پرداخته است. ابو الفرج اصفهانی آن را در دست داشته (6/ 32)، و چندین بار به آن اشاره کرده است. وی ذیل اخبار احمد نصبی از کتاب جحظه سخت انتقاد کرده، گوید: «عادت وی بر این است که از اهل صناعت موسیقی به زشتترین کلمات یاد کند و حال آنکه، عکس این عمل واجب است... » (6/ 63، نیز نک : 22/ 205، 23/ 75)؛
6 -9. فضائل السکباج؛ ما شاهده من (امر) المعتمد؛ المشاهدات؛ ما جمعه مما جرَّبه المنجمون فصَحَّ من الاحکام
(نک : ابن ندیم،162-163؛ یاقوت، همان، 2/ 242-243؛ صفدی، 6/ 286؛ زرکلی، 1/ 107؛ نیز نک : GAS, I/ 377).
مآخذ
ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، عبد الرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1357ق/ 1938م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن رومی، علی، دیوان، به کوشش حسین نصار، قاهره، 1396ق/ 1976م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق/ 1931م؛ ابن کثیر، البدایة؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابو الفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1383ق/ 1963م؛ ابونواس، حسن، دیوان، بیروت، 1982ق/ 1962م؛ ابو هلال عسکری، حسن، جمهره الامثال، به کوشش محمد ابو الفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ بغدادی، هدیه؛ تنوخی، محسّن، الفرج بعد الشده، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1398ق/ 1978م؛ ثعالبی، عبد الملک، خاص الخاص، به کوشش حسین امین، بیروت، دار مکتبه الحیاة؛ همو، لطائف المعارف، به کـوشش ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفـی، بیـروت، 1960م؛ همو، یتیمة الدهر، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق/ 1930م؛ خلف الله ، محمد احمد، صاحب الاغانی، قاهره، 1388ق/ 1968م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ زامباور، معجم الانساب، ترجمۀ زکی محمد حسن بک و حسن احمد محمود، بیروت، 1400ق/ 1980م؛ زرکلی، الاعلام؛ زمخشری، محمود، ربیع الابرار، به کوشش سلیم نعیمی، بغداد، مطبعة العانی؛ سامرایی، یونس، شعراء عباسیون، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ سمعانی، عبد الکریم، الانساب، به کوشش عبد الرحمان بن یحیى معلمی یمانی، حیدرآباد دکن، 1383ق/ 1963م؛ سودانی، مزهر، جحظة البرمکی، بغداد، 1397ق/ 1977م؛ شریشی، احمد، شرح مقامات الحریری، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، قاهره، 1399ق/ 1979م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ددرینگ، ویسبادن، 1402ق/ 1982م؛ علی خان مدنی، انوار الربیع، به کوشش شاکر هادی شکر، مکتبة العرفان، 1389ق/ 1969م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ق/ 1963م؛ قمی، عباس، الکنى و الالقاب، تهران، 1397ق/ 1977م؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، 1385ق/ 1965م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافه و الارشاد القومی؛ همدانی، محمد، تکملة تاریخ الطبری، به کوشش البرت یوسف کنعان، بیروت، 1381ق/ 1961م؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ نیز:
EI2; Farmer, H. G., A History of Arabian Music, London, 1967; GAS; Iranica.
رضوان مساح
موسیقی جحظه
جحظۀ برمکـی افزون بر شاعـری، در حوزۀ موسیقـی نیز یکی از سرآمـدان زمان خود بود. فعـالیت او را در این حـوزه مـیتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد: بخش اول، شـرکت در مجالس ندیمان و خـواندن آواز و نواختن تنبور، و بخش دوم، تدوین روایات و اسناد دربارۀ موسیقـیدانان.
ابنخلکان دربارۀ جحظه اظهار میدارد که او شخصی با استعداد بود و در حوزههای مختلف به غایت استادی رسیده بود (2/ 133).
ابنندیم نیز ضمن برشمردن صفات او یادآور میشود که آوازی دلنشین داشته، و در خواندن با ساز تنبور حاذق بوده است (ص 162) و سرانجام مؤلف تاریخ بغداد مینویسد که در زمان جحظه کسی در فن خوانندگی به پای او نمیرسید (خطیب، 4/ 65).
جحظه از زبدهترین نوازندگان تنبور زمان خود بود. او تنبـورنوازی را به گفتۀ خود از ابو جعفر محمد بن علی بن امیه، معروف به ابوحشیشه، تنبورنواز زبردست و برجستۀ دربارهای مأمون تا معتمد عباسی فرا گرفته بود (ابنندیم، همانجا). ابوحشیشـه اثری با عنوان اخبار الطنبوریین نوشت و جحظه نیز به تبعیت از او اثـری با عنوان الطنبوریین تألیف کرد (همانجا). در این کتاب ظاهراً مؤلف از اخبار، زندگینامه و احوال تنبورنوازان معاصر و پیش از خود سخن رانده است.
جحظه از ندیمان و موسیقیدانان دربارهای معتضد و مقتدر عباسی نیز بود. به گفتۀ ابنمسکویه، مقتدر از ندیمان مرد احتراز میجست و حتیٰ موسیقیدانان مرد را هم کمتر به دربار خود راه میداد (فارمر، 142)، اما به گزارش ابوالفرج اصفهانی (د 356ق/ 967م)، جحظه ظاهراً از این قاعده مستثنا بود و در کنار ابراهیم ابن ابیالعبیس، ابراهیم بن القاسم بنزرزور و واصف الزامر به دربار این خلیفه آمدوشد داشته است (همو، 143).
اما هنر دیگر جحظه دانستن روایات و اقوال دربارۀ ندیمان و موسیقیدانان بوده است. ابوالفرج اصفهانی که با او دوستی و مراودت داشته، بسیاری از آداب مجالس ندیمان و ظرفا را همچون شکار، نعلبندی، اصطلاحات پزشکی، ستارهشناسی، آمادهسازی شراب، فن بازگو کردن حکایات موسیقایی و سرانجـام خود موسیقی، ظاهراً از جحظه آموختـه بوده است (نک : ساوا، 21). ابوالفرج از اسناد شفاهی و کتبی جحظه نیز بهرۀ فراوان برده (همو، 26)، و حتیٰ کتابی با عنوان اخبار جحظة البرمکی تألیف کرده است (فارمر، 165).
جحظه ظاهراً در نقل اقوال شفاهی و کتبی خود سیئات موسیقیدانان را هم برشمرد، اما ابوالفرج از این عمل پرهیز کرده است و در توجیه کار خود و مذمت کار جحظه میگوید که راوی صرفاً باید به سجایای هنرمندان بپردازد و از بازگو کردن اعمال ناپسند آنها خودداری کند (همو، 161).
ابنندیم افزون بر کتاب الطنبوریین از اثر دیگر جحظه با عنوان کتاب الترنم نام میبرد (نک : همانجا) که هیچ یک تا به امروز به دست مـا نرسیـده است.
مآخذ
ابنخلکان، وفیات؛ ابنندیم، الفهرست؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، مدینه، المکتبة السلفیه؛ نیز: