جامع الحکمتین
جامِعُ الْحِکْمَتَیْن، عنوان کتابی از ابومعین حمید الدین قبادیانی مروزی، مشهور به ناصرخسرو در حکمت اسماعیلی. این رساله شرحی بر قصیدهای از ابوالهیثم احمد بن حسن جرجانی (ه م) است که گویا به خواهش عین الدین ابوالمعالی علی بن اسد بن حارث، امیرِ اسماعیلیِ بدخشان، نوشته شده است. به گزارش ناصرخسرو، ابوالمعالی در 462ق/ 1070م قصیدهای را که ابوالهیثم سروده، و«اندر آن سؤالهای بسیار کرده بود» از «حفظ خود» نوشته، و نزد ناصرخسرو فرستاده، و از او «به وجه تشفع و تضرع و تقرب... به نیکوتر الفاظی و نرمتر قولی» التماس کرده بود تا با شرح خود مشکلات آن قصیده را «به نام او حل» کند (جامع...، 17، نیز نک : 316، که تاریخ تألیف به جای 462ق، 422 نوشته شده، و به احتمال بسیار اشتباه است؛ برای ملاحظات تاریخی، نک : معین، مقدمه بر جامع، 5 بب ). ناصرخسرو شرحی بر قصیدۀ ابوالهیثم نوشت و از آنجا که بنیاد آن بر «گشایش مشکلات دینی و معضلات فلسفی بود»، آن را جامع الحکمتین خواند. او ــ چنان که خود میگـوید ــ در این شرح، استدلال دینی بر پایۀ آیات قرآن و نصوصِ اخبار را با برهانهای منطقی در هم آمیخته و کتابی شامل دو حکمت نقلی و عقلی فراهم آورده است (ص 18).
اصل قصیدۀ ابوالهیثم، به گونهای که ناصرخسرو میگوید، 82 بیت و شامل 91 سؤال بوده است (همان، 313-314؛ قس: محمد بن سرخ، 108، که شمار بیتها از 76 تجاوز نمیکند؛ نیز نک : معین، همان، 12، که شمار بیتهای این شرح به اشتباه 89 نوشته شده است). این پرسشها مباحث فلسفی، منطقی، نحوی، دینی و تأویلی را شامل میشود که ناصرخسرو «هر یکی را جوابی به حق» داده، و «آنچه... از بسط معانی و شرحِ اقاویلِ بیتفصیل» ضرورت داشته، «از طریق حکمت و فلسفه و هم از سبیل حکمت دین حق» پاسخ داده است. افزون بر این ــ چنان که خود میگوید ــ مطالبی را که در قصیدۀ ابوالهیثم به صورت پراکنده آورده شده بوده، صورت تألیف داده است (همان، 314). ویراستاران چاپ انتقادی جامع الحکمتین، محمد معین و هانری کربن، متن کتاب را افزون بر دو فصلِ مقدمه و نتیجه، به 31 بخش که شرح عمدهترین مباحثِ مطرح شده در قصیده را شامل میشود، تقسیم کردهاند.
پیش از ناصرخسرو، نویسندهای به نام محمد بن سرخ نیشابوری ــ که از شاگردان ابوالهیثم بوده ــ شرحی بر قصیدۀ استاد خود نوشته بوده که نسخهای از آن به دست ما رسیده، و با ویرایش محمد معین و هانری کربن چاپ انتقادی شده است. محمد بن سرخ که از ابوالهیثم با عنوان «خواجۀ ما» (ص 23، 42) یاد میکند، به تصریح میگوید که «9 سال خواجه ابوالهیثم را شاگردی» میکرده، و آنچه در رسالۀ خود آورده «از وی شنیده» بوده، و از خود هیچ نیاورده است (ص 109). محمد بن سرخ در آغاز رسالۀ خود نیز اشاره کرده که ابوالهیثم قصد داشته است پس از اتمام قصیده شرحی بر آن بنویسد و معضلات آن را توضیح دهد که اجل به او مهلت نداده است (ص 2). این رساله را پس از مرگ ابوالهیثم، محمد بن سرخ به خواهش دوستانِ خود نوشته؛ چنانکه میگوید: «چون وی اندر گذشت، دوستان از من اندر خواستند که باید که جواب این مسئلهها بگویی» (همانجا). رسالۀ محمد بن سرخ شرحی اسماعیلی بر قصیدۀ ابوالهیثم است که عمدۀ مطالب آن را نویسنده از تعلیمات سرایندۀ قصیده اخذ کرده، و در شرح خود آورده است، چنانکه در بحث از «اوّلیّتِ حالِ طبیعت» میگوید: «این سخن دشوار است، و این سخن تا خواجۀ ما... پرسید، کس این شرح را نکرده...» (ص 23).
چنان که گفته شد، رسالۀ محمد بن سرخ شامل 76 بیت از قصیدۀ ابوالهیثم است و با کم کردن 7 بیتی که در این شرح آمده، اما جامع الحکمتین فاقد آن است (معین، مقدمه بر شرح، 8) میتوان گفت که تنها 69 بیت در دو شرح مشترک است. با توجه به اینکه محمد بن سرخ شاگرد و مرید ابوالهیثم بوده، و قصیده را از خود او گرفته بوده است و اینکه نسخهای از قصیده را که ناصرخسرو شرح کرده، امیر بدخشان از حافظه نوشته بوده، میتوان گفت که نسخۀ محمد بن سرخ به متن اصلی نزدیکتر بوده است. البته، تردیدی نیست که هر یک از دو شارح بیتهایی از قصیده را در شرح خود نیاوردهاند. جای شگفتی است که ناصرخسرو در جامع الحکمتین اشارهای به وجود شرح محمد بن سرخ نکرده است. به نظر میرسد که اگر نسخهای از این شرح به دست ناصر خسرو رسیده بوده، و او به عمد نامی از آن نبرده است، شاید از اینرو بوده که شرح محمد بن سرخ را اثری معتبر نمیدانسته است.
ناصرخسرو در شرحِ خود، ترتیبِ اشعارِ قصیده را رعایت نکرده، بلکه با توجه به نظم درونی مباحث حکمت اسماعیلی بیتهایی را انتخاب، و با توجه به آن نظم، شرح کرده است. او در آغاز همۀ قصیده را آورده (ص 19-30؛ بیتهای حذف شده در شرح در چاپ انتقادی معین و کربن با علامتِ * مشخص گردیده، اما بیتهای 5-8 نیز به اشتباه علامتگذاری شده است؛ برای شرح این بیتها، نک : ص 106)، اما از برخی از نخستین بیتهای قصیده صرفنظر کرده، و آنگاه نیز با توجه به نظمِ بحث، بیتهای 31-36 را بر شرح بیتهای 9 به بعد مقدم داشته است (ص 107 بب ).
جامع الحکمتین با دیباچهای در نعت خداوند و پیامبر(ص) آغاز میشود و آنگاه ناصرخسرو، در فصلی «اندر ذکر سبب تصنیف این کتاب و نام او» (ص 6 بب )، به خلقتِ عالم و حکمتِ بعثتِ پیامبران نکتههایی بر مشرب باطنیان میپردازد و با اشارهای به مأموریت یافتن خود در بدخشان، میافزاید که نسل کسانی که بتوانند «علم دین حق» را با «علم آفرینش که آن از علایق فلاسفه است»، جمع کنند، منقرض شده است، زیرا اهل فلسفه دین را ــ به سبب جهل «علما لقبان» ــ خوار میدارند و «علما لقبان» اهل فلسفه را کافر میدانند. بدینسان، «بدینزمین» از فلسفه و دینِ حق اثری باقی نمانده بود که ناصرخسرو در آن رحل اقامت افکند و به درخواست امیر، جامع الحکمتین را تدوین، و علم دین حق را ــ «که آن تأویل و باطن کتاب شریعت است» ــ با فلسفه جمع کرد (نک : ص 16-18).
ناصر خسرو ضمن جمع میان دو حکمتِ فلسفی و دین حق، در جامع الحکمتین روش تأویل را به کار گرفته، و در هر بحثی نخست اقوال مختلف را آورده، و با تحلیل نقاط قوت و ضعف آن اقوال دیدگاه تأویلی خود را باز کرده است. در نخستین بیتهای قصیده پرسشهایی دربارۀ وحدت صورت نوعی و کثرت هیئت هر صورتی و نیز از چگونگی جوهر و عرض آمده است، اما جامع الحکمتین با بحثی در اثبات صانع و توحید آغاز میشود و شارح قصیده در آن اقوال مختلف از دهریان، ثنویان و بتپرستان را آورده، و آنها را رد کرده است. ناصرخسرو با تمیز 3 گروهِ اهل تقلید، متکلمان و «شیعت خاندان رسول» در میان موحدان، توضیح داده است که گروه نخست بر «ظاهر کتاب استادهاند» و فراتر رفتن از ظاهر الفاظ آن را جایز نمیدانند و بر آناند که «... وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ اِلَّا اللّٰه...» (آل عمران/ 3/ 7). گروه دوم، معتزله و کرّامیه از متکلمان اعتقاد دارند که «نظر واجب است اندر توحید و ما به دلایل و نظر فکری تشبیه را از او سبحانه نفی کنیم». گروه سوم، شیعیان تأویل کلام خداوند را جایز میدانند و با اعتقاد به موضعی میان تشبیه و تعطیل به «تأویل عقلی» صفات مخلوق را از خداوند نفی میکنند؛ چنانکه از امام جعفر صادق(ع) نقل کردهاند که در پاسخ به این پرسش که آیا «حق تعطیل است یا تشبیه؟» گفته بود: «منزلة بین المنزلتین» (ص 32-33).
ناصرخسرو خود را از پیروان دینِ «به سلامت و حق» میداند که به بصیرت، و از طریق «خاندان حق و امامان صدق»، پذیرفته است و نه بر تقلید و هوا (ص 33) و از اینرو با بررسیِ اقوال هر 3 گروهِ موحدان و ردّ نظرهای نادرست آنان به مباحث اجماعی اشاره کرده، و دیدگاه خود را آورده است. در این بخـش از جامـع الحکمتین (ص 31-73) ــ که مفصلترین بخش آن نیز هست ــ به همۀ مباحث اثبات ذات باری و وحدت او اشاره شده است. در این بخش، برخلاف بخشهای دیگر که در آنها در آغاز هر بحثی ناصر خسرو بیت یا بیتهایی از قصیدۀ ابوالهیثم را آورده، و شرح کرده، به هیچ بیتی از قصیده اشاره نشده است؛ بلکه به نظر میرسد که شارح کوشیده تا کلیات مباحثی را که در 30 بیت از قصیده آمده است، مورد بحث قرار دهد.
شرح با تفسیر بیتِ 31 قصیده آغاز میشود که توضیحی دربارۀ قول ارسطو دربارۀ «4 قسم سخن»، یعنی امر و نهی، و خبر و استخبار است (ص 73 بب ). ناصرخسرو با بیان نظر ارسطو پاسخِ «اهل تأویل، علیهمالسلام» به آن را نیز آورده است (ص 77). در حکمت اسماعیلی، «امر به منزلت عقل اول است که امر باری بدو متحد است و کتاب خدای را اصل او ست، بل کتاب خدای به حق خودْ جوهرِ عقل است»؛ دیگر قسم سخن، در بیان اهل تأویل ندا ست و آن به منزلۀ نفس کلی است؛ سومین قسم سخن نیز خبر و به منزلۀ رسول خدا ست که خبردهنده است «بدانچه اندر کتاب کریمِ عزیز مسطور است»؛ و چهارمین قسم سخن نیز استخبار به معنای «بر رسیدن»، و منظور از آن در حکمت اسماعیلی تأویل است که با آن رموز و متشابه قرآن توضیح داده میشود تا مردم «از ظلمات مثلها به نور تأویل بیرون آیند» (ص 78-80).
ابوالهیثم در بیتهای 33-36 قصیده پرسشی از ماهیت «من» مطرح کرده، بدین صورت که «من» ناظر بر کدام یک از تن، جان یا روان است؟ ناصرخسرو، نخست، اقوال گوناگونی را که در این باره وارد شـده است، نقل میکنـد (ص 97 بب ) و آنگاه نیز پاسخ «اهل تأیید» را بر این پرسش میآورد که «منی را مر نفس ناطقه» میدانند «کاو جوهری عقلی است، و دانا ست به حد قوّت، و فاعل است به طبع» (ص 101).
با این دریافت از نفس، ناصر خسرو از تلقیِ رایج نَفْس فاصله میگیرد و نفس را فاعل بهطبع میداند که با تکامل بخشیدن به نطفه از «حال طبیعی به حال زندگی»، وظیفۀ «راست کردنِ ترکیب» بر عهدۀ او گذاشته شده است. وانگهی، نفس در آغاز نادان است و به نیروی تعلیم علم پیدا میکند و دانا میشود. همۀ اعضای ترکیب انسان همچون آلتهایی هستند که این جوهر عقلی دانا و فاعل بهطبع آنها را به کار میگیرد تا هریک از آنها وظیفهای را که ویژۀ او ست، انجام دهد (ص 101-102).
این تلقیِ ناصرخسرو از نفس با توضیحی که دیگر مفسر قصیدۀ ابوالهیثم، محمد بن سرخ نیشابوری، آورده، متفاوت است و صیغهای فلسفی دارد. محمد بن سرخ از «خواجه» نقل میکند که در پاسخ به پرسش او از «منیِ من» آن را «حکمت حکیم» دانسته بود که انسان را «اسم مردمی» داده، و با این اسم او را از دیگر نوعها جدا کرده است (ص 72-73)، در حالی که شرح ناصرخسرو، به گونهای که هانری کربن میگوید، با روش تأویلِ خود، نفس را به اصلِ خود بازگردانده، و آن را مبنایی برای انسانشناسی اسماعیلی قرار داده است (کربن، 120).
ناصرخسرو در دیگر بخشهای جامع الحکمتین، به عمده مباحث حکمت اسماعیلی، به ترتیبی که در قصیدۀ ابوالهیثم آورده شده، اشاره کرده، و با روش تأویل معنای رمزی مفاهیمی مانند «هفت نور»، «دهر و حق و سرور»، «طبیعت کلی»، «فرشته و پری و دیو»، «سعد و نحس»، «ابداع» و جز اینها را بازگفته است. او در واپسین صفحات، توضیحی نیز دربارۀ آخرین بیتهای قصیدۀ ابوالهیثم آورده که ناظم قصیده، پس از اشاره به اینکه منظور او از طرح پرسشها «تعنّت نیست»، بلکه «از بهر فایده» است، ادعای او را مبنی بر اینکه «جواب خواهم کردن به نظم» ادعایی گزاف میداند و «سئوال بیجواب» را «نوید بیخُرام» میداند و میافزاید که «این هر دو سخت بی مزه باشد» (ص 307).
به نظر ناصرخسرو ابوالهیثم با گفتن اینکه «اگر جای خرما خار گرفته نباشد»، پاسخ پرسشهای قصیدۀ خود را خواهد داد، اشاره به این است که در زمان او «سلطان زمین او جاهل بوده است» (ص 308)، در حالی که به یُمْن وجود «امیر بزرگوار نامدار بیدار حقایق جوی»، ناصرخسرو آن پرسشها را «از حکمت فلسفه و... سبیل دین حق» پاسخی درخور گفته است (ص 314).
تنها نسخۀ خطی جامع الحکمتین در ایاصوفیه نگهداری میشود. محمد معین و هانری کربن چاپ انتقادی خود را براساس همین نسخه فراهم آوردهاند. از جامع الحکمتین خلاصهای نیز وجود داشته است که به ضمیمۀ دیوان ناصرخسرو انتشار یافته است (نک : ص 563-583؛ برای اشاراتی دربارۀ این خلاصه، نک : مینوی، «صب» ـ «صد»؛ برای ترجمههای جامع الحکمتین، نک : لندولت، 329).
مآخذ
قرآن کریم؛ لندولت، هرمان، «جامع الحکمتین، بخش 2» دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1384ش،ج 9؛ محمد بن سرخ نیشابوری، شرح قصیدۀ فارسی، به کوشش هانری کربن و محمد معین، تهران، 1334ش؛ معین، محمد، مقدمه بر جامع الحکمتین (نک : هم ، ناصرخسرو)؛ همو، مقدمه بر شرح قصیدۀ فارسی (نک : هم ، محمد بن سرخ)؛ مینوی، مجتبى، مقدمه بر دیوان ناصرخسرو (هم )؛ ناصرخسرو، جامع الحکمتین، به کوشش هانری کربن و محمد معین، تهران، 1332ش؛ همو، دیوان، به کوشش نصرالله تقوی، تهران، 1335ش؛ نیز: