جاریة بن قدامه
جاریَةِ بْنِ قُدامه، از مـردان مشهــور دورۀ خـلافـت امیرالمؤمنین(ع) و از یاران آن حضرت. وی چون از تیرۀ بنی سعد قبیلۀ بزرگ تمیم بود، نسبت سعدی یافت (نک : کلبی، 242؛ ابن سعد،7/ 56؛ برای سلسله نسب او، نک : ابن عساکر،72/ 7). کنیۀ او را ابوایوب، ابویزید، ابوقدامه یا ابوعمرو نیز گفتهاند (بلاذری، انساب...، 12/ 377؛ ابن عبدالبر، 1/ 226؛ مزی، 4/ 480؛ برای خطاب به او با کنیۀ ابوایوب، نک : بلاذری، همان، 12/ 378).
در اینکه او محضر پیامبر اکرم(ص) را درک کرده بوده، تردید است. منشأ این اختلاف به حدیثی بازمیگردد که احنف بن قیس (ه م) از جاریه (دربارۀ خویشاوندی احنف و جاریه، نک : ابن عبدالبر، 1/ 227؛ ابونعیم، 1/ 489؛ ابن حجر، الاصابة، 1/ 218) و او بهطور مستقیم و غیرمستقیم از پیامبر(ص)، نقل کرده است (نک : احمدبن حنبل، 3/ 484؛ برای مجموعهای از شیوهها و طرق مختلف این حدیث، نک : ابنعساکر، 72/ 9 بب ؛ طبرانی، 2/ 292 بب )، به همین سبب برخی از مآخذ، نام وی را مؤکداً در شمار اصحاب آوردهاند (ابن سعد، همانجا؛ ابن حبیب، 290؛ ابن حبان، مشاهیر...، 41؛ ابن اثیر، 1/ 314؛ برای استدلال ابن حجر، نک : همانجا، نیز، تهذیب...، 2/ 54، 55). اما در برخی منابع دیگر، با دقت بر الفاظ سند روایی حدیث، استماع مستقیم جاریه از حضرت رسول(ص) مورد تردید قرار گرفته است (مثلاً نک : ابن بشکوال، 1/ 121-124؛ دارقطنی، 1/ 436؛ ابن ناصرالدین، 2/ 136؛ برای بررسی دقیقی از این موضوع، نک : شوشتری، 2/ 561-562). همچنین، بنابر روایتی، جاریة بن قدامه شاهد قتل عمربن خطاب بوده، و واپسین وصیت او را شنیده است (ابن سعد، همانجا)؛ ولی از آنجا که در برخی روایات دیگر، از یک راوی با نام جویریةبن قدامه یاد شده است (نک : ابن ابی حاتم،1(1)/ 530-531؛ ابن حبان، الثقات، 4/ 116)، بعید نیست در این زمینه نیز خلطی بهوجود آمده باشد (نیز نک : ابن حجر، همان، 2/ 125؛ برای روایت «جاریه» از ابن مسعود درخصوص بیعت با عثمان، نک : بسوی، 2/ 761).
به هر حال، جاریه از ساکنان بصره بود (ابن سعد، ابونعیم، همانجاها؛ ابن عساکر، 72/ 7، 14). چون امیرالمؤمنین علی(ع) به کوفه درآمد، وی همراه احنف بن قیس به آن حضرت پیوست (نصربن مزاحم، 24) و در پیکار جمل و صفین در سپاه امام علی(ع)، بر عشیرۀ خود سروری داشت (همو، 205؛ خلیفه، 1/ 221؛ ابن حبیب، 289، 290؛ بلاذری، همان، 12/ 377؛ مفید، 321؛ برای اعتراض او به عایشه، نک : طبری، 4/ 465). چون امام علی(ع) به پیکار خوارج حروریه رفت، جاریه با شمار انبوهی از اهالی بصره به او پیوست (بلاذری، همان، 3/ 141؛ طبری، 5/ 79).
مهمترین مأموریت جاریه که بیشتر از هر اقدام دیگری موجب شهرت وی گردیده، مربوط به زمانی است که ابن حضرمی (ه م) از جانب معاویه به بصره آمد تا نظر قبایل این شهر را به همکاری با او جلب کند. پس از قتل اعین بن ضبیعه، نخستین فرستادۀ امیرالمؤمنین(ع)، آن حضرت، جاریةبن قدامه را که پس از سرکوب خوارج هنوز به بصره بازنگشته بود، به پیشنهاد خود وی ــ یا زیادبن ابیه عاملبصره ــ به آنشهرگسیل داشت (بلاذری، همان، 3/ 191؛ طبری، 5/ 112؛ نیز نک : ابراهیم بن محمد، 2/ 401). جاریه به بصره درآمد و نامۀ امام(ع) را بر بصریان خواند و ظاهراً توانست میان ازد و تمیم، دو قبیلۀ بزرگ بصره، برای سرکوب ابن حضرمی اتحاد ایجاد کند (بلاذری، همان، 3/ 191-192؛ ابراهیم بن محمد، 2/ 402؛ طبری، همانجا). در جنگ سختی که درگرفت، ابن حضرمی ناچار به قصر کهن بصره پناه برد و به دستور جاریه، قصر را با ساکنانش به آتش کشیدند (بلاذری،همان، 3/ 193، 12/ 377؛ ابراهیم بن محمد، 2/ 408؛ نیز نک : کلبی، همانجا؛ خلیفه، 1/ 223؛ ابن حبیب، 290؛ برای اطلاق صفت «محرّق» به وی، مثلاً نک : ابواحمد عسکری، 135؛ ابن عساکر، 72/ 16).
گفتهاند که وی در جمادیالآخر 38/ نوامبر 658 از سوی امام علی(ع)، مأمور شد تا سرکشی اشهب بن بشیر عونی را در یکی از نواحی عراق فرو نشاند (بلاذری، همان، 3/ 243).
در رمضان 38 نیز که امیرالمؤمنین(ع) برای قتال با بقایای خوارج به سرکردگی ابومریم از کوفه بیرون شد، جاریه با جمعی کثیر به یاری آن حضرت آمد (همان، 3/ 247-248). آنگاه چون به امام علی(ع) خبر رسید که بُسربن ابی ارطاة (ه م) از سوی معاویه مشغول قتل و غارت در حجاز و یمن است، جاریه بار دیگر داوطلب سرکوب او شد (همان، 3/ 212؛ نیز نک : ابراهیم بن محمد، 2/ 623، 627؛ یعقوبی، 2/ 232؛ ابن ابی الحدید، 2/ 16). آنگاه از بصره به یمن رفت و در آنجا هواداران معاویه را بپراکند، اما بسر به سوی حجاز گریخت و جاریه سر در پی او نهاد (بلاذری، همان، 3/ 214-215؛ ابراهیم بن محمد، 2/ 632-633؛ نیز نک : خلیفه، 1/ 227، 230). وی در مکه از شهادت امام علی(ع) آگاهی یافت و مردم آن شهر و سپس اهل مدینه را به بیعت با امام حسن مجتبى(ع) برانگیخت (بلاذری، همان، 3/ 215؛ نیز نک : ابراهیم بن محمد، 2/ 638-639؛ یعقوبی، 2/ 234؛ طبری، 5/ 140). وی پس از ورود به کوفه، با امام حسن(ع) دست بیعت داد و در لزوم ادامۀ کارزار با دشمن سخن گفت (ابراهیم بن محمد، 2/ 643).
بنابر پارهای از روایات که در جزئیات و گفتوگوها متفاوتاند، جاریةبن قدامه به همراه احنف بن قیس در هیئتی از بزرگان تمیم به نزد معاویه در شام رفت، اما چنانکه همین منابع نشان میدهند، در ستایش علی(ع) سخن گفت یا به هر حال با معاویه درشتی کرد (ضبّی، 35-36؛ بلاذری، همان، 12/ 377-378؛ ابن عبدربه، 4/ 27-28؛ کشی، 91؛ برای مجموعۀ روایات مربوط به این موضوع، نک : ابن عساکر، 72/ 19-21؛ مزی، 4/ 481-482).
برخی مآخذ تاریخ مرگ او را در زمانی میان 50ق/ 670م تا هنگام خلافت یزیدبن معاویه یاد کردهاند (ابن حبان، مشاهیر، همانجا؛ ذهبی، 26؛ صفدی، 11/ 37). از بازماندگان او مقاتل نامی را میشناسیم که در بصره نهری بدو منسوببوده است (بلاذری، فتوح...، 363) و بعید نیست با مقاتل بن زبیر بن جاریه که گفتهاند در خراسان از همراهان سلم بن زیاد بهشمار میرفت، یکی باشد (نک : همو، انساب، 12/ 378).
جاریه را به دلاوری و جنگاوری ستودهاند (ابوحامد عسکری، ذهبی، همانجاها). وی را در نقل حدیث از پیامبر(ص) یا امام علی(ع) توثیق کردهاند (ابن حجر، تهذیب، 2/ 55؛ برای ستایش امام علی(ع) از وی، نک : ابراهیم بن محمد، 2/ 623؛ یعقوبی، 2/ 232؛ برای نظر معاصران، نک : خویی، 4/ 32). همچنین، احنف بن قیس و حسن بصری از وی حدیث شنیدهاند (مزی، 4/ 481؛ ابن حجر، همان، 2/ 54).
مآخذ
ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1395ق؛ ابن ابی حاتم، محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1371ق/ 1952م؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378ق/ 1959م؛ ابن اثیر، علی، اسدالغابة، قاهره، 1280ق؛ ابن بشکوال، خلف، غوامض الاسماء المبهمة، به کوشش عزالدین علی سید و محمد عزالدین، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن، 1398ق/ 1978م؛ همو، مشاهیر علماءالامصار، به کوشش فلایشهمر، قاهره، 1379ق/ 1959م؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، 1328ق؛ همو، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، 1325ق؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380ق/ 1960م؛ ابن عبدربه، احمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1363ق/ 1944م؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش عمر عدوی، بیروت، 1421ق/ 2000م؛ ابن ناصرالدین، محمد، توضیح المشتبة، به کوشش محمدنعیم عرقسوسی، بیروت،1414ق/ 1993م؛ ابواحمد عسکری، حسن، تصحیفات المحدثین، به کوشش احمد عبدالشافی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، معرفة الصحابة، به کوشش محمدحسن اسماعیل و مشعر عبدالحمید سعدنی، بیروت، 1422ق/ 2002م؛ احمدبن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ بسوی، یعقوب، المعرفة والتاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، 1975م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417ق/ 1996م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866م؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1967م؛ خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، 1410ق؛ دارقطنی، علی، المؤتلف والمختلف، به کوشش موفق عبدالقادر، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 41-60ق)، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، 1410ق؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش شکری فیصل، بیروت، 1401ق/ 1981م؛ ضبی، عباس، اخبارالوافدین، به کوشش سکینه شهابی، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی عبدالمجید سلفی، موصل، 1984م؛ طبری، تاریخ؛ کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348ش؛ کلبی، محمد، جمهرةالنسب، بهکوشش ناجی حسن، بیروت،1407ق/ 1986م؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ نصربن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382ق؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، 1969م.