جابیه
جابیه، روستایی از توابع دمشق در سدههای نخستین اسلامی که امروزه به صورت خرابهای باستانی در حوران، از توابع منطقۀ اِزرع، در استان درعای سوریه واقع است. این خرابه بر «تلّ جابیه» ــ که مخروطی آتشفشانی در حدود 80 کیلومتری جنوب دمشق و 4 کیلومتری شمال غربی شهر نَوى واقع است و از سمت غرب بر دشتی هموار مشرف است ــ قرار دارد ( المعجم...، 2/ 599؛ EI2).
نام جابیه هرچند صورت عربی (اسم فاعل) دارد و آن را در لغت به معنی حوضی بزرگ و وسیع دانستهاند که آب در آن جمع میشود و شتران از آن مینوشند (خلیل بن احمد، 6/ 192؛ ابوعبید، 1/ 355)، اما تداول آن در نوشتههای سریانی (به شکل جابیثا) در ضمن اسامی دیرهای کهن سوریه، نشان میدهد که جابیه صورت معرب نام سریانی است که در واقع معنی اصل کلمه (محل نگهداری و ذخیره کردن) را میرساند و از ریشۀ مشترک آرامی مشتق شده است (حلو، 173). نمایانترین بقایای جابیه دیوار شرقی و آثار شالودههای یک بنا و سنگهای تراشیدۀ پراکنده است. نزدیک آنجا غاری وجود دارد که به سوی شرق باز میشود. راهی خاکی شهر نَوى را با خرابۀ باستانی جابیه مرتبط میسازد ( المعجم، همانجا).
جغرافیانویسان مسلمان جابیه را روستایی از توابع دمشق دانستهاند (ابن خردادبه، 77؛ ابن فقیه، 105). به نوشتۀ مسعودی جابیه در ناحیۀ جولان میان دمشق و طبریه (اردن) واقع بوده است ( التنبیه، 308، مروج، 3/ 284). یاقوت نیز در سدۀ 7ق روستای جابیه را جزو توابع جَیدور در ناحیۀ جولان نزدیک مَرج الصُفّر در شمال حوران ذکر کرده که به نوشتۀ او جابیة الجولان نیز خوانده میشده است (2/ 91). باب الجابیة، دروازۀ جنوب غربی باروی دمشق که نام خود را از این روستا گرفته، تا به امروز نام خود را حفظ کرده است (همانجا؛ حتی، 1/ 449؛ EI2). جابیه منزلگاه عربهای کوچندۀ بدو و عربهای شهری بود که منزلهای آنان ترکیبی از خیمهها و خانهها بود و آب فراوان و چراگاههای بسیار داشت. امروزه وجود چشمهای پرآب و مزرعههای حاصلخیز سبب شده است که بادیهنشینان صحرای سوریه به آنجا رفت و آمد داشته باشند (همانجا).
به نظر میرسد که پایتخت سیاسی امیران غسّانی (آل جَفنه) نخست خیمهگاهی متحرک بود. سپس در جابیه در منطقۀ جولان مستقر شدند، از اینرو آنجا به جابیۀ پادشاهان (جابیة الملوک) معروف گشت. یکی از این امیران غسانی که در جابیه اقامت داشت، حارث بن جبله بود که خیمهگاهش به حیرة بن ذی طیایه، شهرت داشت (ابوعبید ، همانجا؛ ابن عدیم، 5/ 2188-2189؛ پیگولوسکایا، 603؛ حتی، 1/ 448-449). به نوشتۀ حمزۀ اصفهانـی، حارث بن جبلـه ــ که به حارث بن ابی شمر نیز معـروف بوده ــ 21 سال و 5 ماه در جـابیـه حکـومـت کرد (ص 94).
در 13ق/ 634م در آغاز فتوح اسلامی که ابوبکر، ابوعبیدة ابن جراح را با 7 هزار سپاهی به شام روانه کرد، سپاه مسلمانان پس از فتح شهرهای یرموک، سرغ، رماده و جابیه، در جایی نزدیک جابیه لشکرگاهی ساختند (ازدی، 29؛ طبری، 3/ 406؛ ابوعبید، 3/ 735). قیس بن هُبَیرۀ مرادی، از سپاهیان همراه ابوعبیده، در جابیه با دو بطریق جنگید و آنان را کشت. آنگاه ابوعبیده از جابیه به سمت باب الجابیة و سپس به سوی غوطه حرکت کرد و با دشمن جنگید (ازدی، 27، 84).
جابیه پس از فتوح مسلمانان، منطقۀ ورودی شامات از حجاز به شمار میرفت چنانکه مسلمانان برای فتح شهرهای شمالی و ساحلی شام از جابیه میگذشتند. چون ابوبکر، خالد بن ولید را فرمان داد که از جبهۀ عراق برای یاری لشکریان مسلمان به شام روانه شـود، وی سریعاً با لشکـری حرکت کـرد و به مسلمانان ــ که به روایتی در جابیه اردو زده بودند ــ پیوست (ابنعساکر، 2/ 81؛ قس: بلاذری، فتوح...، 1/ 133). پس از آنکه مسلمانان به فرماندهی ابوعبیده و همراهی خالد، در 15ق/ 636م در نبرد سنگین یرموک بر سپاه روم پیروز شدند، غنایم فتح یرموک را در جابیه گرد آوردند و عمر دستور داد تا در آنها تصرفی نشود تا بیتالمقدس را فتح کنند (یعقوبی، 2/ 142).
قدس تا 17ق/ 638م در برابر مسلمانان مقاومت کرد (حتی، 2/ 12-13). پس از فتح یرموک، ابوعبیده بیتالمقدس را محاصره کرد، اما مردم شهر پایداری کردند و سرانجام خواهان صلح شدند، بدان شرط که خود خلیفه عمر با آنان پیمان بندد. در پی مکاتبۀ ابوعبیده، عمر در رجب 16/ اوت 637 وارد شام شد و در جابیه مستقر گردید و صلحنامهای در 17ق (و به روایتی 16ق) برای آنان نوشت و قدس فتح شد (ازدی، 251-252؛ بلاذری، همان، 1/ 164-165؛ قس: ابن سعد، 3/ 283؛ یعقوبی، 2/ 146-147؛ طبری، 3/ 579، 607-608، 610؛ ابن عساکر، 2/ 167). عمر در جمع لشکریان در جابیه خطبۀ مشهور خود معروف به خطبة الجابیه را ایراد، و عهدنامۀ صلح بیتالمقدس را امضاء، و غنایم را نیز قسمت کرد (ابن سعد، یاقوت، همانجاها). وی دربارۀ کمک به جذامیان مسیحی در جابیه نیز دستورهایی داد (بلاذری، همان، 1/ 153). در این ماجرا شماری از صحابه، از جمله عثمان بن عفان و بلال حبشی نیز همراه عمر بودند (ذهبی، 467؛ ابن کثیر، 7/ 104).
به نظر میرسد که عمر در 18ق/ 639 م بار دیگر از جابیه بازدید کرده، و در اجتماعی که به «یوم الجابیه» مشهور شده است، با امرای لشکر به بررسی مسائل و مشکلات موجود پرداخت و لشکرها را تجهیز کرد و جیرۀ سپاهیان را داد و امور اداری و شهری را سامان بخشید (ابن عساکر، 2/ 169). در اجتماع جابیه مقرر گردید که سوریه به پیروی از نواحی چهارگانۀ بیزانسی در هنگامۀ فتح، به 4 جند یا ناحیۀ نظامی تقسیم شود: دمشق، حمص، اردن و فلسطین. پیش از پایان سالی که اجتماع جابیه در آن برگذار شد، در عَمَواس طاعونی وحشتناک شیوع یافت که لشکریان بسیاری را از میان برد (حتی، 2/ 21-22، 23). از اینرو، ابوعبیده به دستور عمر با لشکریانش به جابیه رفت که جایی مرتفع و پاکیزه بود (طبری، 4/ 60-61؛ نیز نک : EI2).
در زمان ابوبکر و عمر لشکریان مسلمان پایگاه خود را در نزدیکی جابیه حفظ کردند و اجازۀ اقامت در شهرها را نداشتند (حتی، 2/ 16). لشکریان تا زمان عثمان، همچنان برای گرفتن حقوق (عَطا) و اعزام نیرو و لشکرکشی در جابیه گرد میآمدند، تا آنکه معـاویه لشکـریان را به اردوگاه دابـق در شمـال حلب ــ که به مرزها نزدیکتر بود ــ منتقل کرد (ابن عساکر، 2/ 346؛ ابن عدیم، 1/ 47-48). همچنین در جابیه از همان آغاز مسجد جامع و منبری تأسیس شد و این ویژگیها آن را در ردیف شهرهای نظامی بزرگ قرار داد (EI2).
پس از مرگ یزید بن معاویه، مردم در مناطق بسیاری همچون مصر، شام، عراق و خراسان بیعت ابن زبیر را گردن نهادند. چون معاویة بن یزید نیز درگذشت (64 ق) زمام امور در شام پریشان شد و اختلاف بر سر جانشینی وی بالا گرفت. حَسّان ابن مالک بن بَحدَل، والی اردن و فلسطین، از بیعت با ابن زبیر خودداری کرد و در جابیه مردم را به نام خواهرزادۀ خردسالش، خالد بن یزید بن معاویه، دعوت کرد. مروان بن حکم، بزرگ بنیامیه، از خاندان خویش در تدمر بیعت گرفت و همراه آنان به جابیه رفت. در آنجا برخی هواخواه خالد و برخی دیگر طرفدار مروان بودند. سرانجام حسان و اهل اردن با مروان بیعت کردند، بدان شرط که برای احدی جز خالد بن یزید پس از خود بیعت نگیرد. عمرو بن سعید اَشرَق اموی نیز به شرط جانشینی پس از خالد، با مروان بیعت نمود. بدینترتیب در ذیقعده (یا رجب) 64/ مارس 684، در جابیه با مروان به عنوان خلیفه بیعت کردند. مروان سپس با پرچمی که در جابیه بسته شد، همراه لشکریانی که بیشتر از عربهای مُضَری بودند، آهنگ مَرج راهط کرد تا با ضحاک بن قیس فِهری که به نام ابن زبیر دعوت کرده بود و قیسیان را با خود داشت، جنگ کند (ابن سعد، 5/ 41، قس: 5/ 226؛ بلاذری، انساب...، 5/ 128-129، 134، 139؛ یعقوبی، 2/ 255-256؛ طبری، 5/ 535-537؛ مسعودی، التنبیه، 307-308، مـروج، 3/ 284-285). پس از آن جانشینـان مروان پرچم جابیه را بـه عنوان نشانـی افتخارآمیز با خـود حمل میکردند. آخریـن رویداد مهم در جابیـه، بیعت با عبدالملک، پسـر مهتر مروان، بـه خلافت بود. پس از آن، اهمیت جابیه، بهویژه در روزگار عباسیان کاسته شد و عربها به اقامت در شهرها روی آوردند (EI2).
مآخذ
ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1967م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبیر، به کوشش زاخاو و دیگران، لیدن، 1322-1325ق؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1988م؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1415ق/ 1995م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1302ق/ 1885م؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ازدی، محمد، تاریخ فتوح الشام، به کوشش عبدالمنعم عبدالله عامر، قاهره، 1970م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش گویتین، بیتالمقدس، 1936م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1956م؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372ش؛ حتّی، فیلیپ، تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین، ترجمۀ جورج حدّاد و دیگران، بیروت، 1958-1959م؛ حلو، عبدالله، تحقیقات تاریخیة لغویة فی الاسماء الجغرافیة السوریة، بیروت، 1999م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، 1405ق؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ طبری، تاریخ؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1967م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1970م؛ المعجم الجغرافی للقطر العربی السـوری، به کـوشش مصطفـى طلاس، دمشـق، 1413ق/ 1992م؛ یاقوت، بلـدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ نیز: