توشیح
توشیح، یکی از اصطلاحات بلاغی و از جمله صنایع بدیع لفظی. این واژه به معنی حمایل بستن و مجازاً به معنی زیور بستن است و در اصطلاح بیرون آوردنِ بیتی، یا قطعه شعری، نامی، لقبی، و یا جملهای که بیانگر معنایی باشد، از دل یک نوشته، یا یک سروده. بدینترتیب که نویسنده یا شاعر، ضمن نوشته یا سرودۀ خود، حروف یا کلماتی درج کند که چون آنها را از نوشته یا سروده جدا سازند، کلمه یا کلامی مستقل (اعم از منثور یا منظوم) پدید آید. نظم یا نثری که در آن صنعت توشیح به کار گرفته میشود، به صفت موشَّح موصوف میگردد و از آن فیالمثل به رباعی موشح، قطعۀ موشح، و قصیدۀ موشح تعبیر میشود.
حروف یا کلمات مندرج در نظم یا نثرِ موشح را به 3 شیوه مشخص میسازند: 1. نوشتن با رنگ متفاوت؛ 2. نوشتن با حروف متفاوت، یعنی با حروف ریزتر یا درشتتر؛ 3. قرار دادن در جای خاص، مثلاً در اول، وسط یا آخر بیت یا مصراع (رادویانی، 105-106؛ شمس قیس، 336؛ حسینی، 142-143؛ شمسالعلماء، ابدع...، 186-189). از آنجا که حاصل کار یا بیرون آوردن کلمه است از نظم و نثر موشح، یا بیرون آوردن کلام، میتوان توشیح را از این بابت به دو گونه تقسیم کرد:
1. بیرون آوردن کلام: و آن چنان است که از ترکیب الفاظ مشخص شده در نظم یا نثرِ موشح، کلامی منظوم یا منثور به بار آید. چنانکه از به هم پیوستن کلمات مشخص شده در بیتِ «رسد واﻣـﻖ به عذرا عاقبت، خسرو به شیرین هم/ شو د گر خَنجـری هر موی بدگویان و زو بین هم» آیۀ «وَ اَمْرُهُمْ شَورى بَیْنَهُمْ» (شورى/ 42/ 38) حاصل میشود (شمسالعلماء، همان، 172، قطوف...، 86).
صاحب المعجم در تبیین بیرون آوردن نظم از کلام منظوم میگوید: شاعر شعر خود را در چند بخش، در اوزان مختلف، اما در یک مجموعۀ متحدالوزن (مثلاً در یک قصیده) میسراید و بـخـشهـای مختلف را ــ کـه هـریـک وزن ویـژهای دارد ــ بـه گونهای (مثلاً با رنگ یا حروف متفاوت) مشخص میسازد. نتیجۀ کار آن است که چون هر بخش را جداگانه بخوانند، گونهای شعر با وزنی دیگر شکل میگیرد؛ چنانکه رشیدی سمرقندی، شاعر سدۀ 6ق/ 12م قصیدهای در بحر رَمَل به مطلعِ «ای کف راد تو در جود به از ابر بهار...» سروده است (شمسقیس، 336-339؛ نیز نک : صفا، 2/ 549) که چون کلمات خاص مندرج در بخش اول آن قصیده را به هم بپیوندیم، یک رباعی پدید میآید و چون الفاظ ویژۀ مندرج در بخش دوم آن را جمع کنیم، قطعـهای 5 بیتی در بحر هزج مسدس مسبغ حاصل میشود و سرانجام در پـی ترکیب کلمات موردنظر در بخش سوم یک قطعۀ دوبیتی بر وزنِ «مفعول مفاعلن فعولن» شکل میگیرد.
از اینگونه سروده به موشح محیّز تعبیر شده است. سبب این نامگذاری آن است که هر بخش را یک «حَیّز» تلقی کردهاند که با حیزهای (بخشهای) دیگر متفاوت است و نتیجه گرفتهاند که چون از هر حیّز که بخوانیم شعری با وزنی خاص پدید میآید، باید آن را «محیز» نامید (شمس قیس، 339؛ نیز نک : کاشفی، 119-120؛ هدایت، 106).
در روزگار ما ملکالشعرا بهار، از یک مسمّط به مطلعِ «جمهوری ایران چو بود عزت احرار/ سردار سپه مایۀ حیثیت احرار» به همین شیوه غزلی سیاسی ـ انتقادی، که بیانگر مخالفت وی با جمهوری مورد حمایت سردار سپه است، استخراج کرده، به مطلعِ «جمهوری سردار سپه مایۀ ننگ است/ این صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است» (1/ 386-387).
2. بیرون آوردن کلمه: و آن چنان است که چون حروف خاصی را که نویسنده یا شاعر در کلام خود درج کرده، و به گونهای مشخص ساخته است، جمع آوریم و به هم بپیوندیم کلمهای خاص، چون لقب، اسم و... پدید میآید، چنانکه از جمع و پیوند حروف اول 4 مصراع رباعیِ «ﻣﻌشوق دلم به تیر اندوه بخست/ ﺣیران شدم و کسم نمیگیرد دست» ﻣسکین تن من ز بار محنت شده پست/ دست غم دوست، پای صبرم بشکست» (رشید وطواط، 60)، یعنی حروف «م»، «ح»، «م» و «د» کلمۀ «محمد» شکل میگیرد. اینگونه توشیح از آغاز، یعنی از سدۀ 5 تا 7ق مورد توجه بلاغتنگاران به زبان فارسی قرار داشته (نک : رادویانی، 106؛ رشید وطواط، نیز شمس قیس، همانجا)، و در سدههای بعد تا روزگار ما، غالباً با استشهاد به رباعیِ یاد شده، در آثار بلاغی تشخّصی ویژه یافته است (برای نمونه، نک : رامی تبریزی، 85؛ کاشفی، 117؛ هدایت، همانجا؛ همایی، 83). صاحب بدایع الافکار از گونههای مختلف صنعت توشیح سخن گفته، و منحصر کردن اقسام این صنعت را در شماری مشخص روا ندانسته است (نک : کاشفی، 117-120).
شکلهای نگارش توشیح
از آنجا که توشیح اساساً صنعتی است که از سر تکلف و به قصد قدرتنمایی (نک : شمیسا، 69) به کار میرود، شکلهای نگارش آن نیز مقتدرانه و متکلفانه بوده است. بر این بنیاد، قطعه شعری را که دارای صنعت توشیح است، یعنی قطعۀ «موشَّح» را به گونهای مینویسند که از آن شکلی خاص پدید آید و موشح را به صفتِ برآمده از آن شکل موصوف میسازند. این شکلها عبارتاند از: 1. شکل درخت (شَجَر)، که موشح نوشته شده بدین صورت را «موشح مشجَّر» یا به تخفیف «مُشجَّر» مینامند؛ 2. شکل پرنده (طَیْر)، که موشح نوشته شده بدین شکل را «مُطَیَّر» میخوانند؛ 3. شکلی از اشکال هندسی، مثلاً شکل دایره یا گره، که موشح نوشته شده به صورت دایره را «مُدوّر»، و موشح نوشته شده به صورت گره را «مُعَقَّد» نام مینهند؛ 4. شکل حیوان، که موشح نوشته شده بدین صورت را به «مجسّم» و «مصوّر» موسوم میسازند (نک : رشید وطواط، همانجا؛ شمس قیس، 339-344). غیر از این شکلها، شمس قیس (نک : ص 343-344) از شکلی دیگر سخن میگوید: سخت متکلفانه، که بر آن نامی نمینهد، اما میتوان آن را در هیئت شخصی بیسر، در حالت ایستاده و دو دست در بغل کرده، تخیّل کرد. در اشکال مختلف توشیح، کلمات یا تعبیراتی که از جمع کردن آنها، بیتی یا عبارتی به بار میآید، در تقاطع خطوطی نوشته میشود که از ترسیم کردن آنها شکلی خاص حاصل میگردد.
اصطلاحات مشابه
در کتب بلاغی تألیف شده به زبان عربی، توشیح در 3 معنا به کار میرود که یکی از آن سه با عنوان تلویح، با توشیح در زبان و ادب فارسی هماهنگ و همانند است و در بلاغت عربی از آن به توشیح هم تعبیر میشود (نک : شمس العلماء، ابدع، 186-189). دو گونۀ دیگر، عبارتاند از:
1. تشریع
که از آن به توشیح و ذوقافیتین (ه م) نیز تعبیر میگردد، همان صنعتِ بدیعی ذوقافیتین است و جز در نام شباهتی با توشیح در ادب فارسی ندارد (نک : خطیب، 405؛ تفتازانی، المطول، 458، شرح، 212؛ مازندرانی، 367؛ حسینی، 139-140؛ شمس العلماء، همان، 211، قطوف، 79-80؛ آق اولی، 223؛ معزی، 128؛ رجایی، 415-416).
2. توشیح
در معنای صنعتی که بر بنیاد آن اول بیت بر آخر بیت دلالت کند. بدین ترتیب که لفظی در مصراع اول بیاورند که موجب انتخاب قافیهای مناسب با آن در مصراع دوم گردد و همین تناسب زمینهساز دلالت اول بیت بر آخر بیت گردد (نک : بخش بعدی همین مقاله)؛ مثل لفظ «ناقص» در بیت متنبّی که موجب انتخاب قافیۀ «کامل» شده است: «وَ اِذا اَتَتْکَ مَذَمّتی مِنْ ناقصٍ/ فَهِیَ الشَّهادَةُ لی بِاَنّی کامِلُ» (ص 180) و تعبیر «بر + قرار» در سخن سعدی که انتخاب قافیۀ «برقرار» را در پی داشته است: «آنچه دیدی برقرار خود نمانْد/ وین چه بینی هم نمانَد برقرار» (ص 724).
این صنعت را که یادآور صنعت ارصاد و تسهیم(نک : ذیل، ه م) است (نک : معزی، 168)، باید گونهای دیگر از صنعت توشیح بهشمار آورد (نک : تقوی، 241؛ رجایی، 344-345) یا آنسان که در درّۀ نجفی آمده است، بر این صنعت نام توشیح نهاد (معزی، 191) و توشیح در معنای متداول آن را «موشح» خواند (همو، 162-164).
مآخذ
آق اولی، عبدالحسین، دررالادب، شیراز، 1340ش؛ بهار، محمدتقی، دیوان، تهران، 1371ش؛ تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، قم، کتابفروشی کتبی نجفی؛ همو، المطول، قم، مکتبةالداوری؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، 1363ش؛ حسینی نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، 1384ش؛ خطیب قزوینی، محمد، التلخیص فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، 1350ق/ 1932م؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغه، به کوشش احمد آتش، استانبول، 1949م؛ رامی تبریزی، حسن، حقایق الحدائق، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1341ش؛ رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، شیراز، 1340ش؛ رشید وطواط، محمد، حدایق السحر فی دقایق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1308ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش محمدتقی فروغی، تهران، 1362ش؛ شمسالعلماء گرکانی، محمدحسین، ابدعالبدایع، تهران، 1328ق؛ همو، قطوف الربیع، تهران، 1328ق؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373ش؛ شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، 1368ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363ش؛ قرآن مجید؛ کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، 1369ش؛ مازندرانی، محمدهادی، انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی غلامی، تهران، 1376ش؛ متنبی، احمد، دیوان، بیروت، دارالجیل؛ معزی، نجفقلی، درۀ نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، 1362ش؛ هدایت، رضاقلی، مدارج البلاغه، شیراز، 1355ش؛ همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1361ش.
اصغر دادبه ـ هنگامه آشوری
توشیح در ادب عربی
توشیح در لغت به معنای حمایل درافکندن و آراستن است (نک : لین، VIII/ 2943) و در اصطلاح علم بدیع آن است که معنای آغاز سخن بر لفظ پایانیِ آن (= قافیه) دلالت کند، مانند این آیۀ شریفه: اِنَّ اللّٰهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نوحاً و آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ (آل عمران/ 3/ 33) که از «اصطفاء (برگزیدنِ)» آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران، «العالمین (جهانیان)» دریافت میگردد، زیرا همۀ آنان از جنس عالمیناند (ابن ابی اصبع، 228؛ نویری، 7/ 137؛ نیز نک : ابنحجۀ حموی، 100).
در کتابهای علم بلاغت این فن عناوین گوناگون یافته که رایجترین آنها علاوه بر توشیح، ارصاد و تسهیم است. ابن معتز آنرا ذیل «رد اَعجاز الکلام علی ما تقدّمها» بیان داشته است (ص 47-48). قدامة بن جعفر (د 337ق) توشیح را از انواع هماهنگـی قافیه با معنـای بیت دانسته، میگـوید: توشیح بـه آن معنا است که آغـاز یک بیت از یک قصیـده، بر قافیۀ آن بیـت دلالت کند (ص 190-191) و جز توشیح نام دیگری به این فن نداده است (قس: ابن رشیق، 616). ابوهلال عسکری (د 395ق) این نامگذاری را مناسب نمیداند و معقتد است اگر این فن تبیین نامیده شود، به معنی نزدیکتر است (ص 425). ابن رشیق (د456ق) این فـن را به 3 نـوع تقسیم کرده است: نوع اول شبیه مقابله است، مانند مقابلۀ «مفیت» با «نفوس» و «مفید» با «مال» در شعر جَنوب خواهر عمرو بن ذی کلب؛ نوع دوم همان است که معنای آغاز بیت بر قافیه دلالت کند که بهترین نوع است؛ و نـوع سوم به تصـدیر (= ارصاد) شباهت دارد. وی اشاره مـیکند که قدامه میـان این نـوع و نوع دوم تفاوتـی قائل نشـده است (ص 616-618؛ نیز نک : ابن سنان، 187؛ علوی، 116-118).
ابن ابی اصبع (د 654 ق) به تفاوت میان توشیح و تصدیر اشاره کرده، میگوید: دلالت توشیح، معنوی، اما دلالت تصدیر، لفظی است، مانند «... فَما کانَ اللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کانوا اَنْفُسَهُمْ یَظلِمونَ» (توبه/ 9/ 70) که لفظ «یظلم» در آغاز آیه بر «یظلمون» دلالت دارد (231؛ نیز نک : سیوطی، 1/ 39؛ ابن حجۀ حموی، 101). وی همچنین تفاوتهای میان توشیح و تسهیم را برمیشمرد (ص 267؛ نویری، 7/ 142).
نمونههایی که ابوهلال عسکری در باب توشیح آورده، نشان میدهد که او نیز مانند قدامه تفاوتی میان ارصاد و توشیح قائل نیست؛ با این همه، در توضیح فن توشیح دلالت معنوی بر قافیه را از دلالت لفظی بازشناخته است (ص 425-426). صفدی در بابی با عنوان «المفاضلة بین التسمیتین الارصاد و التوشیح»، عنوان ارصاد را شایستهتر میداند (ص 368 بب ). ابن منقذ تعریفی کاملاً متفاوت از توشیح ارائه کرده، میگوید: توشیح بیان یک معنا با عبارتی نیکو ست، گرچه آن عبارت طولانیتر از معنا باشد (ص 136).
برخی نیز گفتهاند: توشیح ساخت قصیده بر دو بحر و دو قافیه است که خواندن آن براساس هر قافیه صحیح باشد (ابن اثیر، 3/ 216؛ تفتازانی، 458؛ علوی یمنی، 3/ 70-72). این تعریف توسط دیگر بلاغیون، تشریع یا ذوقافیتین خوانده شده است (نک : خطیب، 2/ 533).
در اصطلاح شعری توشیح نوعی خاص از قصیده است که در سدۀ 3ق در اندلس به وجود آمد (نک : ه د، موشحات).
مآخذ
ابن ابی اصبع، عبدالعظیم، تحریر التحبیر، قاهره، 1383ق؛ ابن اثیر، نصرالله، المثل السائر، به کوشش احمد حوفی و بدوی طبانه، قاهره، 1381ق/ 1962م؛ ابن حجۀ حموی، ابوبکر، خزانة الادب، دمشق، 1304ق؛ ابنرشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد قرقزان، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن سنان خفاجی، عبدالله، سر الفصاحة، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قاهره، 1372ق/ 1953م؛ ابن معتز، عبدالله، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، بغداد، 1399ق/ 1979م؛ ابن منقذ، اسامه، البدیع فی البدیع، به کوشش عبدالله علی مهنا، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ ابوهلال عسکری، حسن، کتاب الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ تفتازانی، مسعود، المطول، قم، مکتبة الداوری؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالمنعم خفاجی، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ سیوطی، معترک الاقران، به کوشش احمد شمسالدین، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ صفدی، خلیل، نصرة الثائر علی المثل السائر، قاهره، 1391ق؛ علوی، مظفر، نضر الاغریض فی نصرة القریض، به کوشش نُهی عارف حسن، دمشق، 1396ق/ 1976م؛ علوی یمنی، یحیى، الطراز، قاهره، 1332ق/ 1914م؛ قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش کمال مصطفى، بغداد، 1963م؛ قرآن مجید؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، نیز: