تصریع
تَصْریع، از محسنات لفظی بدیع. واژۀ تصریع ظاهراً از روی کلمۀ مصراع (لنگۀ در = نیم بیت) ساخته شده (ابن منظور، ذیل صرع) و در اصطلاح بدیع آن است که عروض (آخرین تفعلۀ مصراع اول) را در وزن و اعراب و قافیه با ضرب (آخرین تفعلۀ مصراع دوم) برابر گردانند و در کاستی و فزونی هر دو را یکسان نمایند (ابن رشیق، ٣٢٥؛ ابن ابی اصبع، ٢/ ٣٠٥). از مزایای تصریع در نظر نویسندگان پیشین یکی آن است که خواننده یا شنونده، با شنیدن مصراع اول، میتواند قافیۀ مصراع دوم را پیشاپیش حدس بزند (ابن اثیر، ١/ ٢٣٧؛ نیز نک : خفاجی، ٢٢٢).
پدیدۀ تصریع از دیرباز توجه بسیاری از دانشمندان و شاعران عرب را به خود معطوف داشته است. شاعران جاهلی و مخضرم ناخودآگاه از این آرایۀ همنوا ساز بهرهبرداری کردهاند (ناقوری، ٢٦٦) و نمونههای متعددی از آن را در شعر امرؤالقیس میتوان یافت (خفاجی، ٢٢١؛ نیز نک : مطلوب، ١/ ٣٤٦). ظاهراً نخستین کسی که به این آرایه، به عنوان اصطلاح فنی نگریسته، خلیل بن احمد (د ح ١٧٠ق) است (مطلوب، همانجا؛ موسى، ١٥٦؛ عکاوی، ٣٦٦) که تصریع را از محاسن و محسنات سخن برمیشمرد (همانجا) و ابوتمام (د٢٣١ق) آن را سبب زیبایی بیت میداند (خفاجی، ٢٢٢؛ مطلوب، همانجا). قدامه (د ٣٣٧ق) تصریع را پدیدۀ رایج طبیعی و عادی تلقی کرده، میگوید: همۀ شاعران کهن و نوپرداز از آن بهره بردهاند و کسی از آن رو نگردانده است (ص ٦٠؛ نیز نک : خطیب، ٢٠٧). اما ابن رشیق (د ٤٥٦ق) آن را ــ با آنکه غالباً نوعی سجع خوانده شده ــ وسیلهای برای تمییز میان شعر و نثر میشمارد (ص ٣٢٦).
انواع تصریع
ابن اثیر (د ٦٣٧ق) تصریع را در شعر چون سجع در نثر میداند و برای آن انواعی شمرده است (١/ ٢٣٧-٢٤٠). این تقسیمبندی، یک بار بر حسب معنی (نوع اول) و یک بار از نظر فنی (نوع دیگر) تنظیم شده است:
١. تصریع کامل آن است که هر دو مصراع از نظر معنی کـامل و مستقل از یکدیگر باشند: أفاطِم مهلاً بعض هذا التدلّلِ/ و إن کنتِ أزمعتِ هجراً فأجملی (امرؤالقیس).
2. مصراع اول ذاتاً مستقل باشد، اما مصرع دوم به آن مرتبط و نیازمند است: قفا نبکِ من ذکری حبیبٍ و منزلِ/ بسقط اللوَی بینالدخول فحومل (امرؤالقیس).
٣. تصریع موجَّه، که در آن میتوان جای دو مصراع را با یکدیگر عوض کرد: مِٰن شروط الصَبوح فی المهرجان/ خفّهُالشرب مع خلوّ المکان (ابن حجاج).
٤. تصریع ناقص، که در آن مفهوم مصراع اول تنها با مصراع بعدی تکمیل میشود: مغانی الشِعب طیباً فی المغانی/ بمنزلة الربیع من الزمان (متنبی).
٥. تصریع مکرّر، که در هر دو مصراع تصریع به لفظ واحدی باشد: فکلّ ذی غیبةٍ یثوب/ و غائبُ الموتِ لاَیثوب (عبید).
٦. تصریع معلّق، که مصراع اول در آن معلق بر صفتی است که در آغاز مصراع دوم میآید: ألا أیها اللیلُ الطویل ألاانجلی/ بصبحٍ و ما الإصباحُ منک بأمثلِ (امرؤالقیس).
٧. تصریع مشطور، که در آن، رویّ عروض مغایرت دارد: أقِلنی قد ندمتُ علی الذنوبِ/ و بالاقرار عُدْتُ عن الجحودِ (ابونواس).
مآخذ
ابن ابی اصبع، عبدالعظیم، تحریر التحبیر، به کوشش حفنی محمدشرف، قاهره، ١٣٨٣ق/ ١٩٦٣م؛ ابن اثیر، نصرالله، المثل السائر، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ١٩٩٥م؛ ابن رشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد قرقزان، بیروت، ١٤٠٨ق/ ١٩٨٨م؛ ابن منظور، لسان؛ خطیب، احمد موسى، الشعر فی الدوریات المصریة، قاهره، ١٤٠٧ق/ ١٩٨٧م؛ خفاجی، عبدالله، سرالفصاحة، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قاهره، ١٣٧٢ق/ ١٩٥٣م؛ عکاوی، انعام فوّال، المعجم المفصل فی علوم البلاغة، به کوشش احمد شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ قدامه بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش کمال مصطفى، قاهره/ بغداد، ١٩٦٢م؛ مطلوب، احمد، معجم النقد العربی القدیم، بغداد، ١٤٠٩ق/ ١٩٨٩م؛ موسى، احمد ابراهیم، الصبغ البدیعی، قاهره، ١٣٨٨ق/ ١٩٦٩م؛ ناقوری، ادریس، المصطلح النقدی، طرابلس، ١٩٨٤م.
هادی نظری منظم
تصریع در ادب فارسی
به موجب تعریف، تصریع لفظی است مشترک میان دو معنا: الف ـ معنای عام و آن مصرّع بودن مطلع قصیده، غزل، رباعی و دوبیتی است و نیز یکایک ابیات مثنوی. ب ـ معنای خاص و آن دو گونه است: 1. شاعر در اثنای قصیده و یا احیاناً در اثنای غزل، بیت و یا ابیاتی را مصرّع سازد (همایی، 94؛ آهنی، 245؛ دایرةالمعارف...، 1/ 644)؛ 2. شاعر تمام ابیات قصیده و یا غزل را مصرّع سازد (نشاط، 252؛ میرصادقی، 245)، چنانکه ناصرخسرو (د 481ق) قصیدهای 26 بیتی را به مطلع «نگذاشت خواهد ایدرش بر رغم او صورتگرش» (ص 238-240) و منوچهری دامغانی (د 432ق) قصیدهای 33 بیتی را به مطلع «ساقی بیا که امشب ساقی به کار باشد» (ص 21-22) تمام مرصّع آوردهاند. برخی از بدیعنویسان، تصریع را گونهای از سجع دانستهاند که به شعر اختصاص دارد (آهنی، همانجا).
صالح مازندرانی (سدۀ 11ق) و به تأسی از او نشاط و آهنی از قول ابن اثیر، ترصیع را 7گونه گفتهاند (ص 365) و از شعرای عرب مثال آوردهاند. تردیدی نیست که مصرّع داشتن اشعار، قالب خاصی نیست، بلکه خود نوعی اعنات و التزام و از تفننات شاعرانه است که از قدرت و ذوق گوینده حکایت میکند و اگر شاعر نیک از عهده برآید، بیشک بر رونق کلام افزوده میگردد (نشاط، 252-253).
کاشفی مصرّع ابیات را لازمۀ ترصیع کامل دانسته، و گفته است تا بیتی مصرّع نباشد، تمام مرصّع نبود (ص 85).
مآخذ
آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران، 1360ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ صالح مازندرانی، محمدهادی، انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، 1375ش؛ کاشفی، حسین، بدایعالافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، 1369ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمـد دبیرسیاقـی، تهران، 1338ش؛ میرصادقـی، میمنت، واژهنامۀ هنـر شاعـری، تهـران، 1373ش؛ ناصرخسـرو، دیوان، به کـوشش مجتبى مینوی و مهدی محقق، تهران، 1357ش؛ نشاط، محمود، زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تهران،1346ش؛
همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1361ش.