تدمیر
تُدْمیر، ناحیه (کوره)ای در جنوب شرقی اندلس در روزگار امویان. نام این ناحیه برگرفته از تئودمیر، آخرین پادشاه ویزیگوت آنجاست (ابن دلایی، 4؛ ابن عبدالمنعم، 131؛ EI2). تدمیر از غرب به حوزۀ کورۀ جیّان میپیوست و با قرطبه پایتخت امیران اموی 6-7 روز برای سوارۀ میانهرو فاصله داشت (یعقوبی، 354؛ یاقوت، 1 / 831). مرکز تدمیر و تختگاه پادشاه این ناحیه به هنگام لشکرکشی مسلمانان، شهر استوار اُریوله (در لاتینی به معنی طلایی) بود (ابن دلایی، 4، 10). با وجود این، شهر مهم لورقه (به لاتینی به معنی زره استوار) نیز به عنوان مقر کارگزاران و سرداران در تدمیر یاد شده است (همو، 1؛ نیز نک : یعقوبی، همانجا).
تدمیر ناحیهای پهناور و آباد (همانجا) و دارای شهرها، دژها و بندرهای مهم بود (نک : ابن دلایی، 10-11؛ ادریسی، 2 / 538). ابن سعید 13 شهر از توابع تدمیر را نام برده، و شرح کرده است (2 / 243-292).
از میان نویسندگان اسلامی، تنها ابن دلایی تدمیر را مشروحاً وصف کرده است. به گزارش او تدمیر سرزمینی آباد و پر نعمت بود. دشت شَنقُنَیره با خاکی بارور به طول 40 میل که از قرطاجنه تا لورقه گسترده بود، بخشهایی از اراضی این ناحیه را دربر میگرفت. زمینهای کشاورزی تدمیر در بسیاری اوقات دستخوش تهاجم ملخها میشد و آسیبهای بسیاری میدید، با اینهمه، بهترین میوههای اندلس از باغهای آن به دست میآمد و محصول گلابی، به وانار آن معروف بود. رودخانۀ تدمیر زمینهای کشاورزی این ناحیه را آبیاری میکرد و بر روی آن چرخابههایی برای آبیاری باغها کار گذاشته شده بود. شاخابهای از این رود زمینهای کشاورزی مرسیه را آبیاری میکرد و مردم اریوله هم برای بهرهگیری از آب آن، نهری از این شاخابه به سوی اراضی خود کشیده بودند. ناحیۀ تدمیر از مراکز پرورش اسب در اندلس بوده است و گندم را در انبارهای آنجا برای سالهای درازی ذخیره میکردهاند (ابن دلایی، 1-2). بافت پارچههای منقش (طراز) و قالی در تدمیر رواج داشت (همو، 9)، و از معادن آنجا نقره، سرب، سنگ لاجورد و سنگ آهنربا استخراج میشد (همو، 2، 10؛ یاقوت، 1 / 831؛ ابوعبید، 2 / 897، 898؛ مقری، 1 / 143). تدمیر دارای بندرهای مهم بازرگانی مانند لنگرگاه مشهور و کهن دانیه بود (ابن دلایی، 10).
پس از 440ق / 1048م زمین لرزهها و پس لرزههای پیاپی در ناحیۀ تدمیر رخ داد که شهرهای اریوله و مرسیه و میان آنها را نزدیک یک سال هر روز چند بار لرزاند و در نتیجه خانهها، معابد، مساجد و ساختمانهای بلند فرو ریخت و مسجدجامع اریوله و منارۀ آن ویران شد. شکافهایی در آن ناحیه پدید آمد و چشمههایی جوشید (همو، 8).
براساس پارهای روایات، تدمیر بههنگام لشکرکشی طارق بن زیاد در 92ق / 711م و ضمن نخستین فتوح مسلمانان در اندلس به صلح گشوده شد؛ ستونی از لشکریان همراه طارق پس از فتح البیره به قصد تدمیر به جانب شرق حرکت کردند و تئودمیر، پادشاه آنجا در برابر مسلمانان پایداری کرد، اما در جنگ تلفات بسیار داد و به اریوله عقب نشست و توانست با پایداری و مقاومت، با مسلمانان پیمان صلحی با شرایط خوب ببندد و مردم شهر را از اسارت و پرداخت جزیه نجات دهد ( اخبار ...، 22-23؛ ابن اثیر، 4 / 563؛ مقری، 1 / 264؛ عنان، دولة...،50).
اما برپایۀ روایتی دیگر از احمد بن عیسى رازی (د 344ق / 955م)، موسی بن نُصَیر دیگر فاتح اندلس، ضمن حملات خود (در 93ق)، پسرش عبدالاعلى را با لشکری برای فتح البیره و تدمیر فرستاد و او این نواحی را گشود (ابن خطیب، الاحاطة...، 3 / 529). اما مقری این روایت را ضعیف شمرده است (1 / 275).
طبق روایتی که در منابعی چند آمده است، مسلمانان دو سال پس از فتح اندلس، به تدمیر لشکر کشیدند و آنجا را محاصره کردند. تئودمیر با دلاوری در اریوله به دفاع پرداخت و توانست با عبدالعزیز بن موسى، نخستین والی اندلس پیمان صلحی منعقد کند و بدانوسیله استقلال شهرهای هفتگانۀ قلمرو خود و در رأس آنها اریوله را حفظ نماید. برابر متن صلحنامهای که در رجب 94 / آوریل 713 در حضور شاهدان به امضا رسید و منابع نیز به شکل تقریباً یکسانی آن را نقل کردهاند، موسى تعهد کرد که اقدامی برضد تئودمیر و یارانش نکند و حکومتش را تا زمانی که به شروط صلح وفادار باشد، به رسمیت بشناسد. مردم تدمیر کشته و اسیر نشوند و میان آنان و زنان و فرزندانشان جدایی نیفتد و به ترک دینشان مجبور نشوند و کلیساهاشان سوزانده نشود. تئودمیر هم متقابلاً متعهد شد که مخالفان دولت قرطبه را پناه ندهد و خبر دشمن را کتمان نکند و مردم تدمیر سالانه هر یک سرانهای برابر یک دینار و مقادیری گندم، جو، سرکه، عسل و روغن بپردازند و هر بنده نصف این مقادیر را بپردازد (ابن دلایی، 4-5؛ ضبی، 259؛ ابن عبدالمنعم، 131-132؛ مونس، فجر...، 112-113).
پس از این صلح، گروهی از مسلمانان در کنار مردم تدمیر اقامت گـزیدند (ابن دلایی، 4). عسکر ــ که یعقوبی آن را یکی از دو شهر عمدۀ تدمیر دانسته (ص 354؛ نیز نک : ابن دلایی، 10: اقلیم العسکر) ــ گویاً یکی از این اقامتگاههای مسلمانان در تدمیر بوده که احتمالاً بخشی از شهر اریوله به شمار میرفته است.
هنگامی که ابوالخطار (حک 125-130ق) به حکومت اندلس رسیـد، صلحنامه را منحصـر به تئودمیـر دانست و از پسر و جانشیـن وی خواست کـه به حکومت قرطبه جزیه بپردازد. در پـی آن ابوالخطار سپاهیـان مصری را در نواحی تدمیر جای داد و اراضـی آنجا را به ایشـان اقطاع داد. بدینگونـه، گوتها آخرین پایگـاه خود در جنوب اسپانیا را از دست دادند و تدمیر همچون دیگـر ولایات اندلـس در قلمـرو امرای امـوی اندلس قرار گرفت (ابن قوطیه، 44؛ ابن خطیب، همان، 1 / 103؛ عنان، دولة، 126). پـس از آن، بـهسبب اقامت مصـریان در تدمیر (نک : مقری، 1 / 237؛ ابن اثیر، 5 / 491) یا همانندی طبیعت این ناحیه با کرانۀ نیل (نک : ابن دلایی، 1؛ مقری، 1 / 164)، تدمیر را مصر نامیـده، و با آن مقایسه کردهاند. دستههایـی از قبایل عرب دَوس و جُـذام و هذیل بـن مدرکه در نواحـی تدمیر سکنا گزیده بودنـد (ابن حزم، 383، 421؛ مقری، 1 / 291). بجز این، پس از تأسیس شهر جدید تَنَس (تنس الحدیثة) در 262ق / 876م میان مغرب و افریقیه توسط دریانوردان اندلسی، گروههایی از مردم تدمیر و البیره در آنجا ساکن شدند (ابوعبید، 2 / 726؛ یاقوت، 1 / 877).
در 161ق / 778م عبدالرحمان بن حبیب فِهری، معروف به صقلبی، از سران فهریان، وارد تدمیر شد و در آنجا شورشی گسترده برضد عبدالرحمان داخل اموی، و به هواخواهی عباسیان برپا کرد. وی با سلیمان بن یقظان اعرابی کلبی، رهبر شورشهای شمال روابط دوستی برقرار کرد. عبدالرحمان اموی با صقلبی جنگید و کشتیهایش را در ساحل تدمیر به آتش کشید. صقلبی به بَلَنسیه گریخت و در پی آن در 162-163ق / 779-780م به تحریک و توطئۀ عبدالرحمان داخل، صقلبی به دست یکی از یارانش کشته شد و شورش فرونشست ( اخبار، 100؛ ابن اثیر، 6 / 54؛ عنان، دولة، 185-186؛ قس: ابن دلایی، 11).
در آغاز امارت هشام بن عبدالرحمان (172-180ق) شورشهای محلی در اندلس روی داد. سلیمان، برادر امیر، پس از شورش در طلیطله و قرطبه به تدمیر گریخت. سپاه قرطبه به فرماندهی معاویه پسر هشام در 174ق / 790م به تدمیر تاخت و نواحی آنجا را ویران ساخت. سلیمان به بلنسیه گریخت و سپس با هشام مصالحه کرد. عبدالله بن عبدالرحمان نیز که در بلنسیه سر به شورش برداشته، و پس از آن به عبدالله بلنسی معروف گردیده بود، خود را در قرطبه تسلیم کرد. سلیمان و عبدالله خاک اندلس را ترک کردند و در مغرب اقامت گزیدند (ابن اثیر، 6 / 116-117؛ ابن عذاری، 2 / 62-63؛ عنان، همان، 225).
عبدالله بلنسی در آغاز امارت عبدالرحمان بن حکم (206- 238ق) بار دیگر سر به شورش برداشت و در 207ق تدمیر را گرفت. وی قصد حمله به قرطبه را داشت که مرگ وی در 208ق / 823م بر اثر پیری و بیماری، خیال امیر اموی را آسوده کرد (ابن حزم، 94؛ ابن ابار، 2 / 363؛ عنان، همان، 255).
با این همه، تدمیر به سبب کشمکشهای عربهای مُضری و یمنی که از 207ق آغاز شد، همچنان ناآرام بود و به رغم لشکرکشی دولت قرطبه، فتنه شدت یافت و 7 سال به درازا کشید. سرانجام در 213ق / 828م که ابوشماخ رهبر یمنیان و دیگر زعما فرمان دولت قرطبه را گردن نهادند، تدمیر آرام شد (ابن دلایی، 5؛ ابن اثیر، 6 / 384، 400؛ ابن سعید، 1 / 48).
در جریان فتنۀ عربهای یمنی و مضری، جابر بن مالک بن لبید، عامل تدمیر، شهر مرسیه را در 210ق / 825م به فرمان امیر عبدالرحمان اوسط بن حکم اموی بنیاد نهاد و آنجا را دارالامارۀ تدمیر قرار داد. از آن هنگام مرسیه مرکز ناحیۀ تدمیر شد (ابن دلایی، 6؛ قس: ابن عبدالمنعم، 539؛ عنان، دول، 174؛ مونس، حاشیه...، 1 / 63، که تاریخ تأسیس مرسیه را 216ق یاد کردهاند). در 236ق / 850م عبدالرحمان بن حکم حکومت تدمیر را به پسرش حکم واگذاشت (ابن حیان، چ مکی، 7). چندی بعد در 245ق / 859م در زمان امیرمحمد بن عبدالرحمان (حک 238-273ق) نُرمانها (در روایات اسلامی: مجوس یا اردمانیون) ضمن حملات خود به سواحل و شهرهای اندلس، وارد تدمیر شدند و در اریوله دست به غارت گشودند و گروهی از مردم آنجا را به اسارت بردند (ابن حیان، چ مکی، 308؛ ابن دلایی، 118- 119؛ ابن اثیر، 7 / 90؛ ابن عذاری، 2 / 96-97).
تدمیر در زمان محمد بن عبدالرحمان (256ق) سپاهی برای شرکت در لشکرکشیهای تابستانی (صوائف) به نواحی مرزی گسیل میداشت (ابن حیان، چ مکی، 272؛ قس: ابن عذاری، 2 / 109؛ عنان، دولة، 310-311). در عهد امارت عبدالله بن محمد ابن عبدالرحمان (275-300ق)، دیسم بن اسحاق از سپاهیان ابن حَفصون، در تدمیر شورید و بر مرسیه و لورقه غلبه یافت. کار وی بالا گرفت و با دست انداختن بر معادن نقرۀ تدمیر به نام خود سکه زد. از اینرو، در 283ق / 896م امیر قرطبه لشکر بدان سو فـرستاد. در این حملـۀ تابستانی کـه به «غزوۀ تدمیر» معـروف شد، شورشیان سرکوب شدند و دیسم ناگزیر به پرداخت مالیات شد و سکه به نام امیر عبدالله زد (ابن دلایی، 11-12؛ ابن حیان، چ آنتونیا، 3 / 9، 114- 118؛ عنان، همان، 330-331).
در 304ق / 916م عبدالرحمان الناصر با فرستادن لشکری، شورشیان را در تدمیر و بلنسیه سرکوب کرد و دژ استوار اریوله، پایتخت تدمیر را از دست آنان گرفت (ابن حیان، چ چالمتا، 127؛ عنان، همان، 379). عبدالرحمان خود نیز در 312ق / 924م ضمن نبرد بنبلونه (پامپلونا) به تدمیر و بلنسیه رفت و شورشیان را در آن نواحی تعقیب و پراکنده کرد و پایگاههایشان را گرفت؛ از جمله عبدالرحمان بن وضّاح، رهبر شورشی لورقه را به تسلیم واداشت و به قرطبه فرستاد (ابن حیان، چ آنتونیا، 3 / 22، چ چالمتا، 189-190، 196؛ ابن دلایی، 9، 12-13؛ عنان، همان، 390، 399). در 316ق / 928م ضمن فتوح بلاد شرقی اندلس شهرهای کورۀ تدمیر فرمان حکومت قرطبه را گردن نهادند و فتنۀ بنی شیخ که بر آن ناحیه دست انداخته بودند، فرونشست (ابن حیان، چ آنتونیا، 3 / 21-22، چ چالمتا، 237- 238؛ ابن دلایی، 13-14)؛ پس از آن، والیانی از طرف دربار قرطبه به حکومت تدمیر منصوب شدند (نک : ابن حیان، چ چالمتا، 254، 331، 429، 471).
در 374- 375ق / 984- 985م حاجب بن ابی عامر منصور رهسپار جهاد شد و در سر راه خود به جنوب اندلس آهنگ تدمیر و مرسیه کرد و مدتی را در آنجا نزد ابن خطاب گذراند (ابن خطیب، الاحاطة، 2 / 105-106؛ ابن ابار، 2 / 311-312؛ عنان، همان، 543).
پس از اضمحلال خلافت اموی، بربرها بر کورۀ تدمیر چیره شدند (ابن دلایی، 16). چندی بعد خیران عامری بر اریوله دست یافت و در 403ق / 1012م مرسیه پایتخت تدمیر را به فرمان خود درآورد و بربرها را از این ناحیه بیرون راند؛ سپس در 405ق بر المریه مستولی شد و آنجا را پایتخت خود کرد. پس از خیران، یار وی زُهیر عامری تا 429ق بر آنجا حکم راند (همانجا؛ ابن خطیب، اعمال...، 210-211؛ عنان، دول، 159، 175-176). در زمان امارت زهیر در المریه، نایبش، ابوبکر احمد بن اسحاق بن طاهر که از خاندانی سرشناس از اشراف تدمیر و مردی عالم و ادیب بود، در مرسیه حکومت میکرد (همان، 176). تدمیر پس از مرگ زهیر (429ق) همچون دیگر توابع المریه به تصرف عبدالعزیز منصور بن ابی عامر (د 452ق)، حاکم بلنسیه درآمد (ابن دلایی، 16؛ عنان، همان، 166-167، 177). پس از فروپاشی خلافت اموی در اندلس کورۀ تدمیر به نام مرکز آن، مرسیه خوانده شد. هرچند پس از آن نیز نام تدمیر گهگاه بر این ناحیه اطلاق شده است (EI2).
تدمیر خاستگاه شماری از علما و محدثان اندلسی بوده است که از آن جملهاند: ابوالقاسم طیب بن هارون بن عبدالرحمان کِنانی تدمیری (د 328ق)، ابراهیم بن موسی بن جمیل تدمیری (د 300ق)، محدث و شاگرد ابن ابی خیثمه، و ابو ادهم متوکل بن یوسف اندلسی تدمیری (ابن فرضی، 1 / 42-43، 363-364؛ سمعانی، 3 / 28؛ یاقوت، 1 / 832).
پارهای از آثار اسلامی در شهرها و توابع تدمیر برجای مانده است (نک : عنان، الآثار...، 148- 158، ذیل شهرهای لقنت، الش، اریوله و قرطاجنه).
مآخذ
ابن ابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1963م؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ابن حیان، المقتبس، به کوشش م. آنتونیا، پاریس، 1937م؛ همان، به کوشش چالمتا و دیگران، مادرید، 1979م؛ همان، به کوشش محمود علی مکی، بیروت، 1393ق / 1973م؛ ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به کوشش محمدعبدالله عنان، قاهره، 1393-1394ق / 1973-1974م؛ همو، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956م؛ ابن دلایی، احمد، ترصیع الاخبار، به کوشش عبدالعزیز اهوانی، مادرید، 1965م؛ ابن سعید، علی، المُغرب فی حلی المَغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1964م؛ ابن عبدالمنعم، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1984م؛ ابن عذاری، البیان المغرب، به کوشش ج. س. کولن، و لوی پرووانسال، لیدن، 1951م؛ ابن فرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1410ق / 1989م؛ ابن قوطیه، محمد، تاریخ افتتاح الاندلس، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1410ق / 1989م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا.فره، تونس، 1992م؛ اخبار مجموعة، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1410ق / 1989م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، پورت سعید، مکتبة الثقافة الدینیه؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیى معلمی، حیدرآباد دکن، 1383ق / 1963م؛ ضبی، احمد، بغیة الملتمس، به کوشش ف. کودرا، مادرید، 1884م؛ عنان، محمدعبدالله، الآثار الاندلسیة الباقیة فی اسبانیا و البرتغال، قاهره، 1381ق / 1961م؛ همو، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، 1408ق / 1988م؛ همو، دول الطوائف، قاهره، 1408ق / 1988م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1968م؛ مونس، حسین، حاشیه بر الحلة السیراء (نک : هم، ابن ابار)؛ همو، فجرالاندلس، قاهره، 1959م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ نیز: EI2.