تخلص
تَخَلُّص، به دو مفهوم در ادب فارسی به کار رفته است: 1. از صنایع معنوی در دانش بدیع؛ 2. نام مستعار یا لقب شعری شاعر که در برخی از انواع شعر به ویژه در مقطع غزل ذکر میشود.
صنعت بدیعی
تخلص در لغت به معنای رهایی یافتن آمده است (آنندراج، ذیل واژه؛ کاشفی، 134). این صفت در شمار یکی از 5 رکن کتابت و هر اثر مهم بلاغی است (4 رکن دیگر عبارتاند از: 1. دلالت مطلع و مقطع بر هدف و مقصد نوشته؛ 2. به کار بردن جملههای دعایی در خور شأن و مقام مخاطب؛ 3. به کارگیری زبان شایسته و زیبا؛ 4. درج مفاهیم قرآنی و اخبار و احادیث در نوشته (نک : ابن اثیر، المثل...، 3 / 121-124؛ نیز نک : ه د، دبیری) و نیز از ارکان مهم قصیده به شمار میآید (مؤتمن، 17؛ همایی، 1 / 99). با عنایت به گستردگی حوزۀ کاربرد تخلص و تفاوت نگاه علمای بدیع، این صنعت در دو بخش بررسی میشود:
الف ـ تخلص به مفهوم عام
انتقال یافتن از معنایی به معنای دیگر و یا گریز از مقدمه (آغاز گفتار) به مقصود نهایی بدان سان که مناسبت مقدمه و مقصود از یک سو و انسجام و پیوستگی مطالب از جهت محتوا و سبک از سوی دیگر رعایت گردد، و در نتیجه مخاطب به خواندن یا شنیدن ادامۀ سخن ترغیب شود. از این نظر تخلص در هر نوع کلام منظوم و منثور، اعم از مکتوب یا غیر مکتوب نقشی بنیادی دارد (همو، 1 / 98، 2 / 321؛ ابن اثیر، همان، 3 / 121، 132، الجامع...، 181؛ ابن معتز، 60؛ خطیب قزوینی، 442-444؛ تفتازانی، شرح...، 1 / 247؛ مازندرانی، 393)؛ برای نمونه گریز زدن روضه خوانان به واقعۀ کربلا از جمله مصادیق تخلص در معنی عام آن محسوب میشود (نک : لغتنامه…، ذیل گریز و گریز زدن).
تخلص را در ادب فارسی و ادبیات عرب از دیرباز به نامهای دیگری چون گریز، گریز زدن (غیاث اللغات، لغتنامه، ذیل واژه؛ مؤتمن، 15؛ هدایت، 126)، گریزگاه (مازندرانی، همانجا؛ شمیسا، 93)، خروج (ابن رشیق، 1 / 234، 236؛ اسامة بن منقذ، البدیع فیالبدیع، 403، البدیع فی نقد…، 288)، مخلص یا مخالص (طیبی، 382؛ علیخان مدنی، 241-242) و حسن تخلص را حسن الخروج (ابن معتز، همانجا؛ همایی، 1 / 100)، حسن مخلص (همانجا)، حسن المخالص (رادویانی، 57) و براعة التخلص (ابن ابیاصبع، 167) نامیدهاند (قس: ابنرشیق، 1 / 236، که «توسل» را مترادف تخلص و خروج آورده است؛ نیز قول مؤلف حقایق الحدائق، رامی، 41، که اظهار میکند حسن تخلص را «بیت القصیده» میگویند).
علمای بلاغت به ظرافت، حساسیت و اهمیت این نوع کلام و لزوم دقت و خلاقیت مؤلف در به کارگیری این صفت اشاره کردهاند (ابناثیر، المثل، 3 / 121، الجامع، همانجا؛ تفتازانی، مطول، 479؛ همایی، 1 / 99). ابناثیر اعتقاد برخی از علما را مبنی بر اینکه کتاب خدا پیراسته از هر گونه تخلص و اقتضاب است، رد میکند و به نمونههای بسیاری در قرآن اشاره میکند که به صنعت حسن تخلص آراسته است ( المثل، 3 / 128-132، نیز الجامع، 182-184). ابناثیر و به تأیید او علمای بدیع همچنین به کاربرد فصل الخطاب (اما بعد) در قرآن اشاره میکنند و آنرا گونهای اقتضاب (ه م، ذیل) میدانند که شبیه به تخلص، اما لطیفتر و زیباتر از آن است و به همین ترتیب به نمونههایی از فصل اشاره دارند که از ظرافت بیشتری نسبت به وصل برخوردار است (ابن اثیر، المثل، 3 / 139-140، الجامع،186-187؛ خطیب قزوینی، 444؛ ابن ابی اصبع، 168؛ قس: تهانوی، 1 / 432-433).
ب) تخلص به مفهوم خاص
گریز زدن و انتقال یافتن از پیش درآمد قصیده نظیر تشبیب، تغزل، نسیب، مفاخره، شکایت، وصف و موضوعات دیگر به مدح، تهنیت، تعزیت و مقاصد دیگر با رعایت اصول زیباییشناسی و موازین ادبی است و شاعر در گریز شاعرانۀ خود به مناسبتی نغز و دلنشین، روانی الفاظ و غنای معنا نظر دارد و تلاش میکند که پیوند مطالب پیش و پس از تخلص به لطیفترین، هنری ترین و ابتکاریترین شکل ممکن صورت پذیرد (کاشفی، همانجا؛ معزی، 196؛ رشید وطواط، 31؛ تاج الحلاوی، 82؛ رامی، 40؛ مؤتمن، 15-17). به کارگیری تخلص در قصاید رواج بیشتری نسبت به دیگر انواع شعر دارد و در واقع تخلص از ارکان مهم قصیده و محل هنرنمایی شاعر است، چنانکه از گریز استادانه و هماهنگ با معیارهای زیبایی شناسانه به «حسن تخلص» تعبیر میشود (همایی، 1 / 99، 126، 2 / 321).
از سدۀ 7ق و مقارن با تکامل و رواج غزل سرایی و ضعف وافول قصیده سرایی (صفا، 3(1) / 318-321)، شاعران گاهی صنعت حسن تخلص را در ابیات پایانی غزل به کار بردهاند (همایی، 1 / 101، 126؛ فاطمی، 502، به نقل از فروغی). شاید به دلیل همین تحولات و نیز کاربرد تخلص به مفهوم لقب شعری در آخرین بیت غزل در همین دوران (نک : ادامۀ مقاله)، حسن تخلص با صنعت حسن مقطع درآمیخت، به طوری که در عصر رضا قلی هدایت، تخلص به مقاطع غزلیات اطلاق شد (نک : شریف، 118؛ هدایت، همانجا؛ قس: مؤتمن، 57، 61-62). در دورۀ معاصر نیز این ادعا که تخلص به معنای لقب شعری در غزل فارسی در حقیقت همان ویژگیها و کارکرد حسن تخلص قصاید را دارد (فاطمی، 506)، قابل بررسی است؛ به ویژه با عنایت به این موضوع که تخلص به هر دو معنا که پیشتر در قصیده معمول بود، از سدۀ 7 ق در غزل رواج مییابد. موارد دیگری چون تثبیت جایگاه تخلص (هر دو مفهوم) در پایان غزل و یا کارکرد تخلص از منظر سرقات ادبی، در هر دو حوزه وجود نوعی ارتباط میان دو معنای اصطلاحی تخلص را محتمل میسازد.
همایی با قید «ظاهراً» کاربرد حسن تخلص در غزل را به سعدی نسبت میدهد و او را پیشوای این سنت میشمارد. او معتقد است که سعدی برای رضایت سلاطین و حکام، این شیوه را ابداع کرد؛ حافظ نیز همین روش را برگزید و غزلیات آنها سرمشق گویندگان بعد، به ویژه غزلسرایان عهد قاجار چون فروغی بسطامی، نشاط اصفهانی و وصال شیرازی شد (1 / 126-127).
در ادبیات عرب، شعرای جاهلی و مخضرم (کسانی که هر دو عصر جاهلیت و اسلام را درک کردهاند)، بیشتر شیوۀ اقتضاب را در اشعار به کار میبستند (برای اطلاعات بیشتر، نک : ابنرشیق، 1 / 239؛ ابن طباطبا، 111-113)؛ در حالیکه شعرای متأخر و نیز محدثان از زمان عباسیان با تصرف و نوآوری در شیوۀ متقدمان، اشعار خود را بیشتر به حسن تخلص میآراستند و کمتر به اقتضاب میپرداختند (ابن اثیر، المثل، 3 / 121-122، الجامع، 181-182، 186-187؛ تفتازانی، شرح 1 / 213؛ EI2, X / 123؛ قس: ابوزید، 105-107).
ثعالبی (د 429ق / 1038م) در یتیمة الدهر نمونههایی از حسن تخلص سرودۀ قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز را آورده است (نک : 4 / 15-17).
بدیع نویسان مواردی چون پرداختن به حسن تخلص در یک یا دو بیت (ابنابی اصبع، 167؛ اسامة بن منقذ، همانجاها؛ علیخان مدنی،240؛ آهنی، 279)، گریز زدن از تغزل (غزل) به مدح (ابن حجه، 149؛ علیخان مدنی، همانجا؛ نک : همایی، 1 / 99، 101) و توجه کردن به شأن و جایگاه ممدوح را به دلیل درآمیختن تخلص بامدح (مؤتمن، 17- 18؛ نک : شمس قیس، 300-302؛ مازندرانی، همانجا) از معیارهای زیبایی شناسانۀ حسن تخلص ذکر کردهاند. در ترجمان البلاغه (تألیف: سدۀ 5ق) سرودن «بیت مَـخلص» به صورتی «نیکوتر و قویتر» از ابیات دیگر و یا دست کم در همان حد، لازم شمرده شده است؛ چرا که از نظر نویسنده حسن تخلص از ملاکهای تمییز و تشخیص شعر «مزور» و «منحول» (= سرقت شده، عاریتی، اقتباسی یا دزدی) (برای اطلاعات بیشتر، نک : همایی، 2 / ذیل سرقات ادبی) از شعر «نامنحول» و «نامزور» به شمار میآید (رادویانی، 57).
رشید وطواط (د 573ق / 1177م) معتقد است جایگاه تخلصات عنصری از جهت زیبایی در ادبیات فارسی با تخلصات متنبّی در میان شعرای تازی قابل مقایسه است (ص 32؛ نیز نک : هدایت، 126). شمس قیس رازی در المعجم (تألیف: در اوایل سدۀ 7ق) در ذیل «حسن مطلع و مقطع و لطف تخلص» از «تخلصات مستحسن» و «تخلصات زشت» یاد کرده، و برای هر یک شواهدی آورده است (ص 302-304). نکتۀ آخر اینکه افزون بر اقتضاب، استطراد (ه م ، ذیل) صنعتی است که علمای بدیع ضمن مبحث تخلص بدان پرداختهاند و از تفاوت یا شباهت آن با تخلص سخن گفتهاند (نک : ابنرشیق، 1 / 234، 236-237؛ ابنحجه، علیخان مدنی، تهانوی، همانجاها).
نام مستعار یا لقب شعری شاعر
تخلص به این معنا، نامی است جز نام اصلی، کنیه و لقب شاعر که بدان شهرت مییابد که آن را در پایان شعر به ویژه در قصیده و غزل میآورد (کاشفی، 134؛ با تهانوی، همانجا)؛ همچنین تخلص به بیتی اطلاق میشود که شاعر نام خود را در آن ذکر میکند ( فرهنگ بزرگ...، ذیل تخلص و تخلص کردن). برخی از خاورشناسان از جمله ابرمن بر این گماناند که تخلص از ویژگیهای شعر پارسی پیش از اسلام بوده است (شفیعی کدکنی، «روانشناسی...»، 49-50؛ ریپکا، 101)؛ نمونههایی چون وجود تخلص با بسامد بالا در بقایای شعر پیش از اسلام و ترانههای عامیانه و نیز وجود تخلص در کهنترین نمونۀ شعر فارسی یا پهلوی فارسی شده، این ادعا را تا حدی تأیید میکند (شفیعی کدکنی، همان، 50). میتوان گفت در ادوار بعد، از سدۀ 5ق و در عصر سنایی به تدریج مسئلۀ «ضرورت تخلص»، مطرح شد و تا عهد قاجار ادامه یافت (همان، 53، 59، 62)، با وجود اینکه تخلص را از ویژگیهای شعر فارسی دانستهاند، مصادیقی از این صنعت را در شعر زبانهایی که متأثر از زبان و ادبیات فارسی است مثل شعر ترکی و اردو میتوان یافت (برای اطلاعات بیشتر، نک : همان، 46؛ نیز اردو...)؛ برای نمونه در ادبیات ترکی «مخلص» به نام شعری شاعر و «بیت مخلص»، به بیتی که تخلص در آن ذکر میشود، اطلاق میگردد. اصطلاحات «مخلصنامه»، «حسن تخلص» نیز در ارتباط با همین معنا به کار میرود (پاکالین، II / 383, III / 435). در ادبیات اردو نیز تخلص به هر دو معنا دیده میشود (نک : اردو...؛ نیز فرهنگ اصطلاحات...). بیشتر کسانی که با شعر فارسی سر و کار داشتهاند، نیز به این موضوع اشاره کردهاند؛ برای نمونه محمد خلیل مرادی (د 1206ق) مؤلف سلک الدرر در شرح حال بسیاری از شعرای عرب زبان یا ترک زبان ــ که به پیروی از سنت شعرای ایرانی برای خود تخلص اختیار کردهاند ــ برگزیدن تخلص را از ویژگیهای شعرای ایرانی و رومی (ترکی عثمانی) میشمارد (1 / 4، 2 / 108، 3 / 150؛ شفیعی کدکنی، همان، 47- 49؛ موریسن، 18).
در شعر عربی با وجود پیشینه و کاربرد فراوان تخلص به معنای صنعت بدیعی، نشانههای قاطع و روشنی از کاربرد تخلص به معنای لقب و نام شعری دیده نمیشود (همو، 57؛ قس: ثعالبی، 4 / 478؛ قزوینی، 2 / 44).
در شعر پارسی به جا مانده از دوران نخستین، اولین تخلصهای آگاهانه به رودکی تعلق دارد (نک : رودکی، 499). پس از او در اشعار دقیقی (نک : اشعار...، 2 / 156، 165)، کسایی (ص 80، 87، 89)، منوچهری (ص 78، 120) و بسیاری از شاعران سدۀ 4 و آغاز سدۀ 5 ق نمونههای تخلص را میتوان دید (نک : شفیعی کدکنی، همان، 53؛ ریپکا، همانجا). کاربرد تخلص در غزل از سدۀ 6ق به بعد رواج یافت، در حالیکه پیش از آن بیشتر در قصاید معمول بود (ریپکا، همانجا؛ نیز اردو؛ مؤتمن، 57- 58؛ نک : شفیعیکدکنی، همانجا).
از آنجا که پیش از دورۀ مغول، غزل به تکامل نهایی نرسیده بود، در کاربرد تخلص شیوۀ ثابت و معینی معمول نبود و هر شاعر در این امر از ذوق و سلیقۀ شخصی خود پیروی میکرد؛ برای نمونه، تخلصهای سنایی گاه در آغاز، میانه و گاهی در پایان غزل آمده است؛ در غزلیات امیرمعزی و جمالالدین اصفهانی تخلص دیده نمیشود و خاقانی بیشتر نام خود را در پایان غزل میآورد (ریپکا، همانجا؛ مؤتمن، 58؛ شفیعی کدکنی، همان، 53-54؛ نیز نک : خاقانی، 548 بب )؛ در حالیکه در ادوار بعد، ذکر تخلص در پایان غزل تقریباً تثبیت شد (نک : مؤتمن، 57، 59؛ موریسن، همانجا؛ کاشفی، 135).
کاشفی سبزواری (د 910ق) از 3گونه تخلص در غزل سخن گفته است (همانجا؛ دربارۀ انواع و چگونگی کاربرد تخلص، نک : مؤتمن، 58-62). افزون بر غزلیات و قصاید تخلص به ندرت در انواع دیگر شعر به کار میرود (قس: ریپکا، همانجا)؛ برای نمونه در رباعیات خیام (نک : ص 112، 122، 138) و مثنویهایِ نظامی گنجوی (نک : خسرو...، 292، مخزن...، پایان هر 20 مقالت).
تخلصهای شاعران در دورههای نخستین بیشتر برآمده از عواملی چند است: 1. خاستگاه جغرافیایی و نسب خانوادگی، مثل تخلص رودکی، کسایی و دقیقی (شفیعیکدکنی، همان، 54، 64؛ قس: قزوینی، همانجا)؛ 2. نسبت نام ممدوح، مثل تخلص منوچهری و خاقانی که از نام منوچهر بن قابوس و خاقان اکبر منوچهر شروانشاه و یا سعدی که به روایتی ضعیف از نام سعد ابن زنگی (شفیعیکدکنی، همان، 54؛ ریپکا، همانجا؛ صفا، 3(1) / 588- 589؛ دبیرسیاقی، 22؛ سجادی، 7، 36؛ مدرس رضوی، 17) گرفته شده است (نیز نک : نظامی عروضی، 68)؛ 3. با توجه به شغل شاعر مثل تخلص عطار (نک : شفیعیکدکنی، مقدمه...، 79؛ ریتر، 1 / 1)؛ 4. عامل دینی ـ اعتقادی، مثل حجت، لقب و تخلص ناصر خسرو (محقق، 12)؛ 5. نام شاعران، بسیاری از شعرای دورۀ نخستین از نام خود، تخلص گزیدهاند، مثل «احمد»، تخلص احمـد جام ژنده پیـل (شفیعی کدکنـی، «روانشناسـی»، 54- 55).
در تاریخ ادبیات فارسی سنت تخلص گزینی توسط استاد حداقل به سدۀ 6ق میرسد: برای نمونه ابوالعلای گنجوی استاد خاقانی، ضمن قطعهای که در هجو خاقانی سروده، تصریح میکند که «لقب» خاقانی را وی تعیین کرده است (آذر، 53؛ شفیعی کدکنی، همان، 55-56). این سنت در عصر صفوی رواج بسیار یافت. حزین لاهیجی (د 1180ق) و نصرآبادی (ز 1027ق) در تذکرههای خود به نمونههایی اشاره میکنند که شعرا از آنها تقاضای تخلص کردهاند (نک : حزین، 199-224؛ نصرآبادی، 1 / 62؛ شفیعی کدکنی، همانجا؛ دادبه، 167). در عصر حاضر نیز نصرت منشیباشی، تخلص «امید» را برای مهدی اخوان ثالث برگزید (اخوان، صدای...، 155).
در تاریخ ادبیات فارسی برخی از شاعران بیش از یک تخلص داشتهاند، همچون عطار / فرید و سیبک / فتاحی / تفاحی. تعدد تخلصها گاهی سبب سیاسی داشته است، مانند راهب / بهار دربارۀ ملکالشعرا بهار، و یا بیانگر دو مرحله از زندگی شاعر بوده است ، مانند حقایقی / خاقانی و بهجت / شهریار، و یا محدودیت وزن و قافیه این امر را سبب شده است مثل نعمتالله / سید دربارۀ شاه ولی کرمانی (شفیعی کدکنی، همان، 55؛ سجادی، 7؛ مدرس رضوی، همانجا؛ زاهدی، 1 / 59؛ نک : شاه نعمت الله، 113، 225). گاهی نیز شاعران به سبب دلبستگی به شخصیتی خاص، شعرهایی با تخلص به نام او سرودهاند، برای نمونه دیوان شمس تبریزی جلالالدین محمد بلخی(البته وی تخلص «خاموش» یا «خموش» را در پایان بسیاری از غزلهای خود آورده است، نک : کلیات شمس، جم ) و دیوان مشتاقیۀ مظهر علیشاه کرمانی (شفیعیکدکنی، همان، 58- 59).
شفیعی کدکنی دو عامل موسیقایی و معنی شناسی را در انتخاب تخلصها دخیل و مؤثر میداند (برای اطلاعات بیشتر، نک : همان، 59-61) و نشان میدهد که بیشتر تخلصها با چند وزن ساده و کوتاه عروضی هماهنگ است. وی همچنین تحول بار معنایی تخلص و عامل معنیشناسی را به شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مرتبط میشمارد (همان، 62-66).
ارتباط تخلص با جعل اشعار و سرقت ادبی و موضوع تزاحم شاعران و محدودیت دایرۀ انتخاب تخلص از جمله مسائل درخور بحث در این حوزه است (همان، 52-62؛ ریپکا، همانجا).
ظهور نیمایوشیج و شکوفایی شعر جدید فارسی، شاعران نوپرداز را از قید تخلص آزاد کرد و بسیاری از شاعران ترجیح دادند که به همان نام و نام خانوادگی خود اشتهار یابند، هر چند که برخی از آنان در دورههایی از حیات ادبی، تخلص خود را در اشعارشان به کار بردهاند، از جمله مهدی اخوان ثالث و محمد رضا شفیعی کدکنی (اخوان، آخر شاهنامه، 25؛ شفیعی کدکنی، همان، 47، آیینه...، 57، 80). روی هم رفته در شعر نو فارسی کم و بیش تخلص یا تخلص گونههایی به نام مستعار یا نام شعری یا نام کوچک شاعران به صورتهای مختلف دیده میشود (نک : سایه، سراسر کتاب؛ شاملو، 20، 24؛ بهبهانی، سراسر کتاب؛ مشیری، 90؛ سپهری، 68، 71؛ رهی، جاودانه، 196، 207، 212، 225، باران...،21 بب ).
مآخذ
آذر بیگدلی، لطفعلی، آتشکده، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، 1337ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336ش؛ آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران، 1360ش؛ ابن ابی اصبع، بدیع القرآن، به کوشش حفنی محمد شرف، قاهره، دارنهضة؛ ابن اثیر، نصرالله، الجامع الکبیر، به کوشش مصطفى جواد و جمیل سعید، بغداد، 1375ق / 1956م؛ همو، المثل السائر، به کوشش احمد حوفی و بدوی طبانه، قاهره، 1379-1381ق؛ ابن حجۀ حموی، علی، خزانة الادب و غایة الارب، قاهره، 1304ق؛ ابن رشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1972م؛ ابن طباطبا، محمد، عیار الشعر، به کوشش طه حاجری و محمد زغلول سلام، قاهره، 1956م؛ ابن معتز، عبدالله، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، بغداد، 1399ق / 1979م؛ ابوزید، علی، البدیعیات، بیروت، 1403ق / 1983م؛ اخوان ثالث، مهدی، آخر شاهنامه، تهران، 1356ش؛ همو، صدای حیرت بیدار، به کوشش مرتضى کاخی، تهران، 1371ش؛ اردو دائرۀ معارف اسلامیه، لاهور، 1381ق / 1962م؛ اسامة بن منقذ، البدیع فی البدیع، به کوشش عبدآ. علی مهنا، بیروت، 1407ق؛ همو، البدیع فی نقد الشعر، به کوشش احمد احمد بدوی و دیگران، قاهره، 1380ق؛ اشعار پراکندۀ قدیمیترین شعرای فارسی زبان، به کوشش ژیلبر لازار، تهران، 1342ش، بهبهانی، سیمین، مرمر، تهران، 1360ش؛ تاجالحلاوی، علی، دقایق الشعر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1341ش؛ تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قم، کتبی؛ همو، المطول، قم، داوری؛ تهانوی، محمداعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته، 1862م؛ ثعالبی، عبدالملک، یتیمة الدهر، بـه کوشش محمد قمیحـه، بیـروت، 1403ق؛ حـزیـنلاهیجـی، محمدعلـی، تذکـرة المعاصرین، بهکوشش معصومه سالک، تهـران، 1375ش؛ خاقانی شروانـی، دیوان،به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357ش؛ خطیب قزوینی، الایضاح، بیروت، 1985م؛ خیام، رباعیات، به کوشش حسین دانش، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1379ش؛ دادبه، اصغر و مهدی صدری، مقدمه بر کلیات نجیب کاشانی، تهران، 1382ش؛ دبیرسیاقی، محمد، مقدمه بر دیوان منوچهری دامغانی (هم )؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغة، به کوشش احمد آتش، تهران، 1362ش؛ رامی تبریزی، حسن، حقایق الحدائق، به کوشش محمد کاظم امام، تهران، 1341ش؛ رشید وطواط، حدایق السحر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1308ش؛ رودکی، اشعار در محیط زندگی و احوال و اشعار سعید نفیسی، تهران، 1336ش؛ رهی معیری، محمدحسن، باران صبحگاهی، تهران، 1378ش؛ همو، جاودانه، به کوشش حسین نمینی، تهران، 1363ش؛ ریتر، هلموت، دریای جان، ترجمۀ عباس زریاب و مهر آفاق بایبردی، تهران، 1374ش؛ زاهدی، مقدمه بر کلیات دیوان شهریار، تهران، 1366ش؛ سایه، ابوالحسن ابتهاج، سیاه مشق، تهران، 1381ش؛ سپهری، سهراب، حجم سبز، تهران، 1346ش؛ سجادی، ضیاءالدین، مقدمه بر دیوان (خاقانی شروانی (هم )؛ شاملو، احمد، در آستانه، تهران، 1376ش؛ شاه نعمتالله ولی، کلیات اشعار، به کوشش جواد نوربخش، تهران، 1355ش؛ شریف، عبدالقهار، عروض همایون، به کوشش محمد حسن ادیب هروی، تهران، 1337ش؛ شفیعی کدکنی، محمد رضا، آیینهای برای صداها، تهران، 1376ش؛ همو، «روانشناسی اجتماعی شعر فارسی»، بخارا، تهران، 1382ش، س 6، شم 32؛ همو، مقدمه بر منطقالطیر عطار نیشابوری، تهران، 1383ش؛ شمسقیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش محمد قزوینی و مدرس رضوی، تهران، 1314ش؛ شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، 1368ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363ش؛ طیبی، حسین، التبیان فی البیان، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطفالله، کویت، 1968م؛ علیخان مدنی، انوارالربیع، به کوشش شاکر هادی شکر، کربلا، 1389ق / 1969م؛ غیاثاللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1337- 1388ش؛ فاطمی، حسین، «نگاهی به حسن تخلص و تخلص مولانا»، یادنامۀ زنده یاد دکتر علی شریعتی، مشهد، 1378ش، س 32، شم 3 و 4؛ فرهنگ اصطلاحات علوم ادبی، به کوشش ساجدالله تفهیمی، اسلامآباد، 1375ش؛ فرهنگ بزرگ سخن، به کوشش حسن انوری، تهران، 1381ش؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1333ق؛ کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، 1369ش؛ کسایی مروزی، اشعار در کسایی مروزی زندگی، اندیشه و شعر او، محمدامین ریاحی، تهران، 1367ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، 1376ش؛ محقق، مهدی، مقدمه بر شرح سی قصیدۀ ناصرخسرو قبادیانی، تهران، 1369ش؛ مدرس رضوی، مقدمه بر دیوان انوری، تهران، 1364ش؛ مرادی، محمدخلیل، سلک الدرر، بغداد، مکتبة المثنى؛ مشیری، فریدون، لحظهها و احساس، تهران، 1376ش؛ معزی، نجفقلی، دُرۀ نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، 1362ش؛ منوچهری دامغانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1347ش؛ مؤتمن، زینالعابدین، تحول شعر فارسی، تهران، 1339ش؛ موریسن، جرج و دیگران، تاریخ ادبیات ایران از آغاز تا امروز، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1380ش؛ مولوی، کلیات شمس تبریزی، تهران، 1363ش؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1378ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، 1333ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1335ش؛ همو، مخزن الاسرار، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1313ش؛ هدایت، رضا قلی، مدارج البلاغه، شیراز، 1355ش؛ همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1363ش؛ نیز: