تات
تات، نام گروههایی پراکنده در نواحی شمالی ایران و کوهستانهایقفقاز و شهرهایجمهوریهایآذربایجان و داغستان. واژۀ تات را مردم ترکزبان به همسایگان غیرترک خود اطلاق میکردند.
برخی تات را مترادف تازیک و تاجیک (یعنی فارسیزبان) دانستهاند (ایوانف، حاشیۀ 353). در بعضی منابع نیز به کاربرد واژۀ تات به معنای اتباع و رعایا در سنگنوشتههای کتیبۀ اورخون ــ برجامانده ازسدۀ2م درمغولستان ــ بهعنوان کهنترین سند مکتوب اشاره شده است و آن را معادل اصطلاح تاجیک (غیرترک) دانستهاند (نك : EI2, X / 368). شدر اساساً تات را واژهای بیمعنا و اسم صوت میداند که ترکها برای تحقیر و استخفاف غیرترکها از آن استفاده می کردند (نك : همانجا). کهنترین فرهنگی که این واژه را با معنایش آورده، دیوان لغات الترک است (تألیف: سدۀ 5ق) که در آن تات یا تَتْ به معنای ایرانی، فارسی و فارسیزبان آریایینژاد و کافر اویغوری آمده است (کاشغری 400، 401، 419؛ نیز نك : بارتولد، تاریخ...، 107؛ هدایت، 53؛ سپهر، 3 / 360). سومر به استعمال تات به معنای فارسیزبان و متضاد واژۀ ترک از زمان صفویه به بعد در متون و کتابهای تاریخی آن دوره اشاره میکند (ص 9).
برخی دیگر تات را واژهای ایرانی و برابر با تاجیک و تازیک (عرب)، و مشتق از یک ریشه و به معنای بیگانه و غیرایرانی دانستهاند (قس: ذکاء، 8 - 9: تاجیک (تات + چیک) به معنای ترک و بیگانه در زبانها و گویشهای ارمنی و کردی) که پس از درآمیختن ترکهای آلتایی با فارسیزبانان ماوراءالنهر، ترکها این واژه را که تحول معنایی پیدا کرده بود، به معنای غیرترک، ایرانی و فارسیزبان به کار بردند (بهار، 3 / 50؛ دربارۀ تازیک و تاجیک به معنای فارسی زبان، نك : آنندراج، 2 / 997-998؛ غیاثاللغات، 183؛ برای گویشهای ترکی قشقایی و گورانهای تبریز و بخشهای دیگر آذربایجان، نك : ذکاء، همانجا).
هنینگ و مارکوارت تات را بخشی از واژۀ تاجیک ترکی میدانند: تات (= زیردست) + چیک (نشانۀ تصغیر ترکی) و معنای آن را «زیردست کوچک» آوردهاند (نك : معین،1 / 455؛ ذکاء، 6-7). خانیکوف نیز تات را صورت مختصر تاجیک میداند که مردمان باختر، در شمال غربی ایران، بومیان تحت استیلای ترکان را به آن نام میخواندند (نك : فیلد، 51). برخی پژوهشگران متأخر نظرات محققان را دربارۀ ریشهشناسی تات باطل، و آن را در اصل چینی و مأخوذ از واژگان تاه، توه، تاغ، توخ، تاخی و توخی که در اصل برگرفته از «تخار» است، میدانند (محیط طباطبایی، 344- 349). این نظریه به سبب فقدان اسناد و مدارک علمیِ دقیق، قابل تأمل است.
تات در برخی منابع نیز به معنای مردم کشاورز یکجانشین و تخته قاپو شدۀ ایرانی آمده است (ارانسکی، 316؛ بارتولد، گزیده...، 320). بارتولد در تاریخ ترکهای آسیای مرکزی به ترکمنهای آسیای میانه اشاره میکند که کشاورزان اسکان یافته و ساکنان خیوه را تات مینامیدند. او تات را به معنای مردمانی که مانند ایرانیان و اویغوریان دارای فرهنگ یکجانشینی هستند، میآورد (ص 107). کارنگ در بررسی گویش و برخی ترانهها و ضربالمثلهای مردم آذربایجان، تات را به معنای مردِ آبادینشین و زراعتپیشه، باسواد و اهل کتاب و شهریگر آورده است (ص 32-33؛ نیز نك : لغتنامه...؛ دربارۀ «تاجیک» به معنای مردم شهرنشین و کشاورز ایرانی در تمایز با فاتحان بادیهنشین و بیابانگرد ترک و تاتار، نك : فیضی سرهندی، ذیل واژه؛ دلاواله، 50؛ سانسون، 55؛ استرابادی، 100؛ فیلد، 51-52).
خاستگاه و پراکندگی
برخی تاتها را ایرانیهایی میدانند که در جنوب ایران و منطقۀ فارس میزیستند و در اواخر حکومت ساسانیان، برای دفاع از سرحدات شمالی به نواحی شمال و شمال شرقی و غربی ایران و قفقاز کوچانده شدند. باکیخانف ضمن اشاره به این نکته، علت کوچ آنها را به داغستان و شروان خرابی فارس دانسته است. همو تمامی اهالی قبه، باکو، شروان، طبرسران در ناحیۀ قفقاز را که به زبان تاتی صحبت میکنند، ایرانی زبانهای اهل فارس میداند (ص 18- 19؛ نیز نك : ارانسکی، 315-317؛ مینورسکی، 165-166؛ آکینر، 240). این مهاجران ایرانی از زمانهای کهن تا به امروز در منطقۀ قفقاز در محدودههای شبهجزیرۀ آبشوران و قصبههای آن و نواحی دامنههای کوههای خیزین، سیازان، قوناق کند (قوناخکند)، دَوهچی، افروجا، چیچی، قوبه (قبّه)، شماخی و باکو در جمهوری آذربایجان، و شهرهای دربند، مخاچ قلعه، بویناکسک (بویناک) در جمهوری داغستان، و شهرهای نالْچیک و گروزنی در چچن پراکندهاند (باکیخانف، همانجا؛ نیز نك : ارانسکی، 315، 317، 331؛ آکینر، همانجا؛ رضا، 538- 539).
تاتهای حوزۀ قفقاز را یکی از 26 قوم کهنی میدانند که از دیرباز با اقوام دیگر همزیستی داشتند (همو، 536-537). تاتهای ایران در سراب، اردبیل، نواحی رودخانۀ ارس، شاهرود خلخال، رودبار زیتون و الموت، بلوکهای رامند، زهرا و دشتابی و اشتهارد قزوین، مناطق دامنۀ دماوند، مازندران، استراباد، بجنورد و شمال غربی خراسان و اطراف همدان زندگی میکنند (اوبن، 134؛ ناصردفتر روایی، 284، 291، 292؛ بازن، II / 83-85؛ دانشنامه، 1 / 64؛ سفرنامه...، 183، 189؛ آل احمد، 18؛ ستوده، مقدمه بر...، 24-27، از آستارا...، 5 / 512، 7 / 222-223؛ اورکاد، 132؛ رابینو، 110؛ یارشاطر، 17-18؛ ذکاء، 9).
دین و جمعیت
جمعیت تاتها از ۳ گروه مسلمان، یهودی و مسیحی تشکیل شده است. تاتهای ساکن ایران بیشتر مسلمان هستند. برخی از رفتارها و آداب و باورهای تاتهای مراغی رودبار الموت را شبیه رفتارهای زردشتیان و مزدکیان دانستهاند (ورجاوند، 476-477). در میان تاتهای کوچنده به نواحی قفقاز گروهی ارمنی و یهودی نیز وجود داشتهاند (ارانسکی، آکینر، همانجاها). این تاتها را که بیشتر در شهرها و روستاهای آذربایجان ساکن هستند، «جهور، جفود» (= یهود، یهودی کوهنشین) نامیدهاند. تاتهای مسلمان نیز بیشتر در داغستان زندگی میکنند (آکینر، همانجا؛ ارانسکی، 315).
به گزارش ارانسکی جمعیت تاتهای یهودی حوزۀ قفقاز در 1305ش / 1926م،26هزارتن بودهاست(همانجا). تا قبل از 1338ش / 1959م تاتهای یهودی و ارمنی را از دیگر یهودیها و ارمنیها متمایز، و جداگانه سرشماری میکردند. در آمار سرشماری همان سال، 357‘8 نفر کل جمعیت یهودیهای تات و غیرتات در یک فهرست آمده است (آکینر، همانجا). از آن سال به بعد دیگر آمار تفکیک شدهای از گروههای مذهبی تات دردست نیست. برای جمعیت تاتهای ایران نیز نمیتوان آمار مشخصی داد.
تاتها به سبب نزدیکی و همسایگی با دیگر اقوام بهتدریج فرهنگ و زبان مادری خود را از دست دادهاند و فرهنگ و زبان اقوام همسایه را که اکثریت دارند، گرفتهاند. از اینرو، آمار جمعیت آنها نسبت به سالهای پیش کاهش چشمگیری را نشان میدهد. مثلاً تاتهای قفقاز ساکن در میان روسها و آذربایجانیها معمولاً خود را روس یا آذربایجانی مینامند (ارانسکی، 316؛ آکینر، همانجا؛ رضا، 536، 539) و تاتهای همسایۀ ترکزبانان ایران که امروزه به زبان ترکی صحبت میکنند، گاهی خود را ترک مینامند (ذکاء، 10؛ اوبن، همانجا).
معیشت
تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تاتها در تابعیتکاملشورویبودند و درمشاغل مختلفیبهکار میپرداختند.تاتهای یهودی بیشتر کشاورز بودند و تاتهای مسلمان و ارمنی نیز در نواحی نفتخیز آذربایجان مانند باکو و شبهجزیرۀ آبشوران به کارگری اشتغال داشتند.
زنان تاتی نیز برای کمک به درآمد خانواده در بیرون از خانه کار میکردند (آکینر، 241).
مآخذ
آل احمد، جلال، تاتنشینهای بلوک زهرا، تهران، 1353ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363ش؛ ارانسکی، ا. م.، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ استرابادی، محمدمهدی، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، 1374ش؛ اوبن، اوژن، ایران امروز (1906-1907م)، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1362ش؛ اورکاد، برنار، «کوچ و اقتصاد شبانی در دامنههای جنوبی البرز»، ایلات و عشایر، تهران، 1362ش؛ بارتولد، و. و.، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی، ترجمۀ غفار حسینی، تهران، 1376ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علیزاده و دیگـران، باکـو، 1970م؛ بهـار، محمدتقـی، سبکشناسـی،تهـران، 1355-1356ش؛دانشنامه؛ دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348ش؛ ذکاء، یحیى، گویش کرینگان، تهران، 1332ش؛ رابینو، ﻫ. ل.، مازندران و استراباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1336ش؛ رضا، عنایتاللٰه، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول،تهران، 1380ش؛ سانسون، مارتین، سفرنامه، ترجمۀ تقیتفضلی، تهران، 1346ش؛ سپهـر، محمدتقـی، ناسخالتواریخ، به کوشش محمدباقـر بهبودی، تهران، 1385ق؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، 1349ش؛ همو، مقدمه بر «رسالۀ لغات فرس قدیم اهالی رامند»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1334ش، ج 3؛ سفرنامۀ استراباد و مازندران و گیلان...، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، 1355ش؛ سومر، فاروق، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعۀ دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران، 1371ش؛ غیاثاللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375ش؛ فیضی سرهندی، اللهداد، مدار الافاضل، به کوشش محمدباقر، لاهور، 1337ش؛ کارنگ، عبدالعلی، تاتی و هرزنی، تبریز، 1333ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، ترجمۀ محمد دبیرسیاقی، تهران، 1375ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محیط طباطبایی، محمد، «دربارۀ لفظ تاجیک و تات»، آینده، تهران، 1365ش، س 12، شم 7-8؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع محمدبن خلف تبریزی، تهران، 1357ش؛ مینورسکی، و.، تاریخ شروان و دربند، ترجمۀ محسن خادم، تهران، 1375ش؛ ناصر دفتر روایی، ابراهیم، خاطرات و اسناد، به کوشش ایرج افشار و بهزاد رزاقی، تهران، 1363ش؛ ورجاوند، پرویز، سرزمین قزوین، تهران، 1349ش؛ هدایت، رضاقلی، سفارتنامۀ خوارزم، به کوشش علی حصوری، تهران، 1356ش؛ نیز: