تابوت
تابوت، صندوقی چوبی یا فلزی که پیکر مرده را در آن گذارند و با مراسم تشییع به گورستان حمل کنند.
دربارۀ ریشۀ واژۀ تابوت و تحول واژگانی و معنایی آن آراء گوناگـونی دادهاند. برخی واژۀ تابـوت و تَبوت یا توبوت را عبری، و برگرفته از واژۀ تَوْب، به معنای «آنچه از آن بیرون آید، پیوسته به آن بازگردد»، دانستهاند. این واژه در زبان عربی تابوت و در زبان مردم قریش و انصار به دو صورت تابوت و تابوه به کار میرفته است و مردم مصر آن را تابُوَه تلفظ میکردند (نک : سیوطی، 1 / 562؛ فخرالدین، 5 / 189؛ جفری، 88؛ نیز نک : لین، I / 321؛ بستانی،66).
در فرهنگ و زبان اقوام عرب واژۀ تابوت به معانی دیگری مانند صندوق نگهداری اجساد قدیسان، جعبه یا محفظۀ روی گور (صندوق گور)، قفسۀ سینه، جای نگهداری ذخایر معبد و جز آن نیز به کار رفته است (دوزی، 2 / 9؛ بستانی، همانجا). در مصر به ظرف آبخوری (همانجاها)، و در کلیساهای حبشه به جعبه یا صندوق حاوی کتب و ظروف مقدس (جفری، 89) نیز تابوت گویند.
در قرآن واژۀ تابوت دوبار به کار رفته است: یک بار در داستان نهادن موسای نوزاد از سوی مادر در تابوت (صندوق یا سبدی) و افکندن آن به آب دریا و رهانیدن او از کشته شدن به دست فرعون (طه / 20 / 39؛ برای شرح داستان، نک : سفر خروج، 2: 3؛ نیز نک : دیویس، 49, 492-493؛ جودائیکا، III / 466)، و بار دیگر در داستان برگزیدن خداوند طالوت را به فرمانروایی در میان قوم بنیاسرائیل و اعطا کردن یک تابوت به نشانۀ پادشاهی کـه حاوی «سکینه» و میـراث خاندان موسى و هارون در آن بود و فرشتگان آن را حمل میکردند (بقره / 2 / 248؛ برای شرح آن، نک : فخرالدین، 5 / 188- 189؛ سورآبادی، 19؛ قس: دیویس، 49-50).
این تابوت، یا تابوت سکینه (نک : دنبالۀ مقاله) همان تابوت عهد یا تابوت شهادت است که به روایت تورات حضرت موسى(ع) آن را به فرمان خدا ساخت و خدا از فراز آن با موسى تکلم میکرد(سفر خروج، 25: 8-22؛ سورآبادی، همانجا؛ سیوطی، 1 / 563؛ دیویس،همانجا؛ نیز نک : ERE, I / 791,793؛ جودائیکا، III / 460؛ قس: ثعلبی، 237؛ نیز نک : ه د، تابوت عهد).
مفهوم نمادین سکینه
سکینه اصطلاحی است دینی که در ادبیات صوفیانه و رسالههای فیلسوفان بزرگ اسلامی نیز به کار رفته است. مفسران اسلامی قرآن مجید سکینه را واژهای عربی و مشتق از ریشۀ «سَکَن» و به معنای آسودن، آرامش و طمأنینه، و برابر با گرانش و وقار نوشتهاند(سیوطی،همانجا؛ نیز نک : بستانی، 418؛ جفری، 174). جفری (همانجا) معنای سکینه را فراتر از آرامش و طمأنینه، و بر مبنای نظر بسیاری، آن را به معنای نصر دانسته است، از این روست که گفتهاند: از تابوت سکینه صـدای نصر یا پیروزی شنیـده میشده است (فخـرالدین، 5 / 188).
برخی سکینه را واژهای دخیل در عربی و برگرفته از واژۀ شِکینه در زبان عبری دانستهاند. نخستین بار واژۀ شکینه در ترجمه و تفسیر آرامی عهد عتیق به نام ترگوم آمده است و در توجیه و معنای کلمه در فلسفۀ یهودی به شکینه به مثابۀ میانجی الاهی در میان خداوند و جهان نگریستهاند که حضور شکوهمند یا تجلی خداوند را که فرو آمده است تا در میان مردم بزید، نشان میدهد (ERE, XI / 450).
پیوندهایی را میان مفهوم شکینه در متون دینی یهودی و سکینه در قرآن مجید و حدیث قائل شدهاند. بنا بر تعبیرها و تفسیرهای برخی مفسران که در تفسیر طبری فراهم آمده است، اختلافاتی میان اهل تأویل دیده میشود. بهطورکلی سکینه را صورت مادی بادی وصف کردهاند که شبیه حیوانی است با صورتی همچون صورت انسان و سر و دُمی مانند سر و دم گربه که دو پر یا بال نیز دارد (نک : 2 / 385ـ386).
کمالالدین عبدالرزاق کاشانی سکینۀ درون تابوت را طلسمی میانگارد که در میان سپاه برای پیروزی به کار میرفته است، مانند «درفش کاویانی»، در زمان فریدون پادشاه ایران (پورجوادی، 341؛ برای توضیح مفصلتر، نک : همو،2-3, 17, 19).
یکی دیگر از مفاهیم سکینه را «روشنایی مقدس» و «فروغ الاهی» نوشتهاند. در ادبیات ایران باستان نیز فَرّ و فَرّه و صورت دیگر آن خُرّه به معنای فروغ الاهی آمده است. به اعتقاد ایرانیان، خداوند با تفویض فره یا خره به بندگانش، به ویژه به شاهان مقرب خود، آنها را مقدس و نیرومند و شکستناپذیر میسازد (بلوکباشی،«تابوت گردانی...»، 35؛ دربارۀ واژۀ فر و اشتقاقات و مفاهیم آن و فر ایزدی، فرکیانی و کیان خره در ایران باستان، نک : پورداود، 2 / 309-315). سهروردی در سه رسالهاش (نک : پورجوادی، 12) خره را نوری توجیه میکند که انسان را نیرو میبخشد، به طوری که دارندگان آن بر دیگران تفوق مییابند. وقتی این نور به پادشاهان تفویض میشد، «کیان خره» نامیده میشد. مثلاً افراسیاب با سپاه بیشمارش از کیخسرو که «سکینةالمجـد» (کیان خره) به او تفویض شده بود، شکست خورد.
بنابر تحلیل پورجوادی (ص 13)، سهروردی در یکسان گرفتن سکینه با خره، به ویژه خرۀ کیانی، به معنا و مفهوم این آیه «فَاَنْزَلَ اللّٰهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَ اَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» (توبه / 9 / 40) نظر داشته است.
عبدالرزاق کاشانی خره یا فرکیانی را یکبار در تعبیر «آیَةَ مُلْکِه» و بار دیگر در معنای «بَقیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ موسى و آلُ هٰرونَ» (بقره / 2 / 248) به کار میبرد و در واقع کیان خره را با آنچه در تابوت بوده، یعنی سکینه، یکی دانسته است (پورجوادی، 16، نیز 342؛ برای اختلاف آراء دربارۀ مفهوم سکینه نزد مفسران و اقوال مختلف در چگونگی محتوای تابوت و سکینه، نک : فخرالدین، 5 / 189-191).
تابوت واره
شیعیان جهان، به ویژه شیعیان ایران، در مراسم سالگرد شهادت شهیدان دینی خود، شِعار (ساز و برگ)ها و صندوقهای آرایهبندیشدهای را در دستههای عزا میگردانند که اگرچه تابوت نیست، اما مظهر و نمادی از تابوت و تابوت شهید به شمار میآید. این تابوتهای نمادین یا تمثیلی را که در اینجا از آنها به تابوتواره تعبیر میشود، به شکلهای گوناگون و شبیه صندوق گور، ضریح و گنبد و بارگاه میسازند و در حوزههای جغرافیایی مختلف ایران به نامهای «نخل»، «حِجله»، «شِیْدونه»، «دُغْدُغه»، «شش گوشه»، «نهرِ علقمه»، «شط فرات» و جز آن مینامند. برخی از این تابوتوارهها فقط به نواحی خاصی از ایراناختصاص دارد. شکل وچگونگی هر یک از اینتابوتوارهها به اختصار چنین است:
نخل
اتاقکی است چوبی و بزرگ به شکل مکعب مستطیل با سقفی دو شیبی یا تخت که دو جبهۀ پیش و پس آن را معمولاً جناغیشکل و سرونما با سطحی مشبک و کنارههای کنگرهای میسازند. نخل را پیش از عاشورا با انواع پارچههای سیاه و سبز و ترمه و زیورهایی چون آینه، پر، چراغ و فانوس و جنگافزارهایی مانند شمشیر،خنجر و خود میآرایند. نخل در بسیاری از مناطق ایران شناخته شده است، اما بیشتر در میان مردم حـوزۀ جغرافیــایی ـ فرهنگی کویـری و برخی از شهرهای استان مرکزی و تهران و خوزستان کاربرد دارد (برای اطلاعات بیشتر، نک : بلوکباشی، نخل گردانی، 41-42، 44-45؛ نیز ه د، نخل).
حجله
اتاقکی است به شکلهای گوناگون و رایج دربسیاری از شهرهای ایران. حجلۀ تهرانیها معروف است. این حجله را معمولاً از چوب و به شکل استوانه با چند ستون و سقف گنبدی یا تخت بر روی طبقی مدور میسازند. سطح ستونها و دور تا دور دیوارۀ بالای حجله تا زیرسقف را آینهکاری و با کاغذهای رنگین یا با نقاشی تزیین میکنند و گویهای رنگارنگ و پرهای الوان از آن میآویزند و شمع، فانوس، و چراغ لاله در آنمیافروزند. از این شعار ــ کهبه «حجلۀ قاسم»معروفاست ــ بجز در ایام سوگواری محرم، در مرگ کسانی که شهید یا جوانمرگ شدهاند، و در مرگ پهلوانان و لوطیان محله نیز استفاده میکنند (بلوکباشی، همان، 29-30؛ برای تفصیل آن، نک : ﻫ د، حجله).
حجله را مردم گیل و دیلم «صلّه» (پاینده، 183)، و تاتارهای شیعه «حجلۀ حضرت قاسم» مینامند(EI1, VIII / 712) . در برخی از شهرهای هند در پیشاپیش علم و ذوالجناحِ دستههای عزا در روز هفتم محرم تابوتوارهای به نام «مهندی» (واژهای هندی که به دستگاهی شبیه ضریح و حجله گفته میشود) حمل میکنند. مهندی را نماد و مظهرعروسی قاسم در کربلا میدانند (جعفری،224, 227). در واقع مهندی نقش حجله را در میان شیعیان هند ایفا میکند (بلوکباشی، همان، 31).
شیدونه
اتاقکی چوبی و به شکل مکعب مستطیل و شبیه ضریح است. رویۀ دیوارهها و ستونهای آن را رنگآمیزی و نقاشی کرده، و با زرورقهای رنگین، طلایی و نقرهای پوشاندهاند. ابیاتی نیز در رثای شهیدان روی نواری در دورتادور شیدونهنوشتهاند. شیدونه در حوزۀجغرافیایی ـ فرهنگی خوزستان، به ویژه در شهرهای دزفول و شوشتر همراه نخل به کار میرود (همان، 32-33).
دُغْدُغه: تخت روان مانندی است که عزاداران امام حسین(ع) و حضرت علی (ع) در مراسم سوگواری ایشان در قم با خود حمل میکنند. درگذشتهدغدغه را با پارچههای سیاه میپوشاندند و رویش عمامۀ سبز، شمشیر و دیگر سلاحهایجنگی میگذاشتند (فقیهی، 291).
شش گوشه
صندوقی چوبی 6 ضلع و شبیه ضریح شش گوشۀ مرقد امام حسین (ع) که نمای بیرونی آن رنگآمیزی و بـه صورت زیبایـی نقرهکاری شده اسـت. اشعاری بر دور تا دور زیـرسقف و روی ستونها وبخشهاییاز مَعجَر (محجر) آن نوشتـهاند. شـشگوشه را دستههای عزاداری کـاشان در روز6محرم که در محل به نام «روز شش گوشه» معروف است، حمل میکنند (ابوالفضلی، 153-155؛ نیز نک : بلوکباشی، همان، 37- 38).
نهر علقمه و شط فرات: دو اتاقک آرایهبندی شده است: یکی شبیه و نماد ضریح مرقد و قتلگاه حضرت عباس (ع) در کنار نهر علقمه (شاخهای از رودخانۀ فرات)، و دیگری شبیه و نماد بارگاه و خیمۀ حضرت امام حسین (ع) در کنار شط فرات (ابوالفضلی، 156-157؛ بلوکباشی، همان، 38).
تعزیه
در میان شیعیان عراق و شبه قارۀ هند این نوع تابوتوارهها را که شبیه ضریح و بارگاه امام حسین (ع) میسازند، «تعزیه» مینامند / 711) EI1,VIII؛ احمد، 32). ساختمان، شکل و انـدازۀ تعزیهها، نوع آرایـه و نقش و نگارهای آنها در این سرزمینها، و حتى گاهی در میان مردم یک حوزۀ جغرافیایی ـ فرهنگیبا همفرقمیکند.نظام باورهایدینی ـ مذهبی هر حوزه، و میزان تأثیرپذیریهای آنها از فرهنگهای مذاهب دیگـر در نوع ساختمان و آرایـهبندیهای تعزیه و تزیینهای آن اثـر گذاشته اسـت (بلوکباشی، همـان، 24؛ نیـز نک : ﻫ د، تعـزیه).
مسلمانان اندونزی شعارهای شبیه تعزیه در هند را «تابوت» (نک : ه د، تابوتگردانی) و هندیانی که برای کار در مزارع نیشکر، به تدریج از 1261-1335ق / 1845-1917م، گروه گروه به کارائیب مهاجرت کردند، تابوتوارهای که نماد گنبد و بارگاه امام حسین (ع) است، تَجه (صورت تغییریافتۀ تعزیه) مینامیدند (چلکوفسکی، 59، 61).
مآخذ
ابوالفضلی، محمد، «مراسم و نشانههای عزاداری ماه محرم در کاشان»، مجموعه مقالات اولین گردهمآیی مردمشناسی سازمان میراث فرهنگی، تهران، 1371ش؛ احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران، 1367ش؛ بستانی، بطرس، محیط المحیط، بیروت، 1993م؛ بلوکباشی، علی، «تابوتگردانی، نمایشی تمثیلی از قدرت قدسی خداوندی»، نشر دانش، تهران، 1378 ش، س 16، شم 4؛ همو، نخل گردانی، تهران، 1380ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355ش؛ پورجوادی، نصرالله، «عبدالرزاق کاشی و شیخ اشراق»، مهدوی نامه، تهران، 1378ش؛ پورداود، ابراهیم، حاشیه بر یشتها، تهران، 1347ش؛ ثعلبی، احمد، قصص الانبیاء، بیروت، المکتبة الثقافیه؛ چلکوفسکی، پیتر، «آثار سنتهای ایرانی در مراسم ماه محرم در کارائیب»، ایرانشناسی، تهران، بهار 1372ش، س5، شم 1؛ دوزی، راینهارت، تکملة المعاجم العربیة، ترجمۀ محمد سلیم نعیمی، بغداد، 1979م؛ سورآبادی، عتیق، قصص قرآن مجید، تهران، 1347ش؛ سیوطی، الدرالمنثور، بیروت، 1411ق / 1990م؛ طبری، تفسیر؛ عهد عتیق؛ فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ فقیهی، علی اصغر، تاریخ مذهبی: تاریخ جامع قم، قم، چاپ حکمت؛ قرآن کریم؛ نیز:
Davis , D. J., A Dictionary of Bible, London, 1898; EI1; ERE; Jaffri, H.A., «Moharram Ceremonies in India», Ta’zieh: Ritual and Drama in Iran, ed. P. J. Chelkowski, New York, 1979; Jeffery, A., Foreign Vocabulary of the Qur٫ān, Baroda, 1938; Judaica; Lane, E.W., Arabic – English Lexicon, New York, 1876; Pourjavady, N., The Light of Sakina in Suhrawardi’s Philosophy of Illumination, New York, 1999 .
علی بلوکباشی