بیوه
بیـوه، زن یا مردی که همسرش مرده یا طلاق گرفته است. اگرچه واژۀ بیوه هم برای زنِ شوهرمرده یا مطلقه، و هم برای مردِ همسرمرده یا زن طلاق داده به کار میرود (برای نمونه، نک : برهان ... ؛ معین؛ لغتنامه ... )، اما نگاه مردم جامعه نسبت به همسران طلاقگرفته با همسرانی که زن یا شوهرشان مرده، متفاوت است.
بـه طـور کلـی از دیـربـاز در جـوامع شهـری ـ روستـایی و عشایری ایران، بیوگی تأثیر بسزایی بر روند زندگی زنان بهخصوص زنان دارای فرزند داشته، چنانکه در برخی مَثَلها و زبانزدها نیز زن بیوه فردی بیچیز و هستیباخته توصیف شده است (امینی، 25). در ادبیات رسمی نیز اشاراتی به این موضوع شده است (فردوسی، 7 / 337؛ ناصرخسرو، 351؛ اوحدی، 542؛ نظامی، 334؛ سعدی، 26؛ مولوی، 219)؛ در حالی که مردان بیوه به میزان کمتری تحت تأثیر آن بودهاند.
در برخی خردهفرهنگهای ایران، کلمۀ بیوه صرفاً به زن بیشوهر اطلاق میشود (نک : برهان؛ آنندراج؛ هدایت، رضاقلی، 207). در ایران باستان، زن بیوه ــ که در فارسی میانه و پهلوی به صورت ویوگ آمده است (مکنزی، 90) ــ اگر پس از مرگِ شوهرِ نخستین با مردی بیوه ازدواج میکرد، از تمام حقوق یک کدبانو برخوردار میشد. حتى پس از مرگ او، شوهرش آیینهای کفن و دفن، و سایر امور مذهبی را تا 3 روز برای او برگزار میکرد، اما هزینههای بعدی آن بر عهدۀ شوهر نخستین و متوفای او بود، زیرا به باور زردشتیان هر زنی در جهان بعدی به شوهر نخستین خود میپیوندد، هر چند در خانۀ شوهر دوم خود زندگی کند (روایات ... ، 1 / 182، 186؛ آذرگشسب، 23-24؛ انصافپور، 175).
گاه بیوهزن همسر دوم مردی میشد که زن اولش (پادشاهزن) را در خانه داشت. «پادشاهزن» به دوشیزهای گفته میشد که با موافقت پدر و مادر، و برای نخستین بار ازدواج کرده بود. زن دوم نیز چکرزن نامیده میشد. چکرزن از حقوق کمتری نسبت به پادشاهزن برخوردار بود. مثلاً برخلاف پادشاهزن، بر دارایی شوهر هیچ حقی نداشت، مگر بنابر قرارداد و پیمان (روایت ... ، 29). چکرزن در صورت نداشتن فرزندی از شوهر اول، اگر در خانۀ شوهر دوم صاحب فرزندانی میشد، نیمی از فرزندانش به شوهر اول تعلق داشت (انصافپور، 176؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ زناشویی و خویشاوندی در ایران باستان، نک : ه د، زناشویی؛ خویشاوندی).
از دیرباز در بسیاری از جامعههای روستایی و عشایری ایران رسم بوده که اگر در خانوادهای شوهر بمیرد، برادرشوهر، حتى اگر همسر داشته باشد، یا ازدواج نکرده و بسیار جوانتر از بیوۀ برادر باشد، موظف است بیوۀ برادر را به زنی بگیرد. به رغم اجباری که در این سنت دیده میشود و به چندهمسری منتهی میگردد، بازسازی چهارچوب خانواده، بازگشت زن به شبکۀ پدری، و حفظ ارزشهای اقتصادی در خانواده از مهمترین کارکردهای این نوع ازدواج به شمار میرود (بهنام، 38-40؛ ساروخانی، 34). ارزشمند بودن ازدواج زن بیوه با برادرشوهر را میتوان در برخی از باورهای مردم پی گرفت؛ مثلاً مردم کوهپایۀ ساوه بر این باورند که زخم و آفت دهان کودک با موی خیسخوردۀ زن بیوهای که با برادرشوهرش ازدواج کرده، درمان میشود (سالاری، 376).
در بسیاری از ایلات و عشایر ایران، به محض اینکه زنی بیوه میشود، به خانۀ پدر یا برادر خود بازمیگردد تا حداکثر پس از یکسال، برادر شوهرش ــ که در ازدواج با زن بیوه حق تقدم دارد ــ اعلام کند که حاضر است با او ازدواج کند (دربارۀ رسم ازدواج اجباری زنِ بیوه با برادرشوهر در میان ایلات و عشایر قشقایی، خمسه، کهگیلویه، ممسنی، ارشلو، پاپی، لرهای لرستان و ترکمن، برای نمونه، نک : بهمنبیگی، 20؛ عسکریعالم، 108؛ محرر، 9؛ فیلبرگ، 236؛ ایوانف، 216؛ مقصودی، 170؛ انواری، 47). اما اگر تا یکسال برادرشوهر حاضر به ازدواج با بیوۀ برادر خود نشود، زن برای همیشه در خانۀ پدر یا برادر خود میماند، و اگر خواستگار دیگری داشته باشد، ازدواج میکند. در مدتی که زن بیوه در خانۀ پدر خود به سر میبرد، مخارج زندگیاش را خانوادۀ شوهرش میپردازند. اگر زن بیوه فرزند یا فرزندانی داشته باشد و به هر دلیلی امکان ازدواج با برادرشوهر متوفایش فراهم نشود، خانوادۀ متوفا پس از یکسال فرزندان زن بیوه را میگیرند، و او را آزاد میگذارند تا اگر خواستگار دارد، ازدواج کند (عسکریعالم، همانجا). در برخی از جامعههای عشایری، زن مِلک شوهر به شمار میآید و شوهر میتواند وصیت کند که پس از مرگش، زنش به کدامیک از برادران یا خویشان و اقوام نزدیک به ارث برسد (ایوانف، همانجا).
سنت دیرپای دیگری در ایران رواج دارد که خود موجب بهوجود آمدن شکل دیگری از اشکال خانواده در ایران شده است. بر پایۀ این سنت، ازدواج دوبارۀ زنان بیوه حتى اگر بسیار جوان باشند، ناپسند و مذموم دانسته میشود. به پیروی از این سنت، زن بیوهای که پس از مرگ شوهر، ازدواج کند، به نانجیبی و بیعفتی متهم میشود. از اینرو، زنان بیوه برای ابراز وفاداری و نجابت خود به همسر درگذشتهشان، تا آخر عمر سیاهپوش میمانند، در هیچ جشن و سروری شرکت نمیکنند، به ندرت میخندند، با هیچ مردی مراوده و گفتوگو نمیکنند، و در پوشاک یا حتى اسباب و وسایل کار و زندگی خود از رنگهای شاد و روشن استفاده نمیکنند (نک : همانجا؛ بهمنبیگی، 19-20؛ شاردن، I / 166؛ کیانی، 261؛ عسکریعالم، همانجا). در اینصورت مردم با بیوهزن با احترام همراه با دلسوزی رفتار میکنند و او را نجیب و وفادار میدانند. در لرستان به این نوع نجابت و عفتِ بیوهزنان «بیوهکُشی» میگویند (همانجا).
سنت ناپسند بودن ازدواج بیوهها سبب شده است که آنها اجباراً در کنار خانوادههای خویشان نزدیک زندگی کنند یا به آنها بپیوندند. از اینرو، شکلهای جدیدی از خانواده ایجاد شده است که خانوادۀ با ملحقات، خانوادۀ پدری توسعهیافته، و خانوادۀ از هم گسیخته از این نوع خانوادهها ست (بهنام، 26- 29).
جایگاه و شأن اجتماعی
چون واژۀ بیوه متضمن دو معنا ست، یعنی مرد یا زنی که همسرش مرده، یا مرد یا زنی که همسرش طلاق گرفته، دربارۀ هر معنا در جامعه وضعیت دوگانهای وجود دارد. در بیشتر مناطق مختلف ایران زن طلاقگرفته و بیشوهر را زنی خودسر و نافرمان میدانند که به رأی و اختیار خود زندگی میکند و سایۀ مردی بر سر او نیست (همایونی، 440؛ همچنین برای اطلاع از باور مردم در این باره، نک : ذوالفقاری، 1 / 1135). این گونه زنان معمولاً بیارزش دانسته میشوند و ازدواج با آنها خطایی بزرگ پنداشته میشود. بسیاری از امثال و حکم مردم گواه این مدعا ست. برای نمونه: «زن بیوه اگر یک خشت اتاقش طلا و یکی نقره باشد، ارزش ندارد»، یا «زن بیوه نگیر اگرچه حور است، راه راست برو اگر چه دور است» (همانجا). همچنین زنان دیگر از حضور زنان بیوه در جمع خانواده و خویشان خود در هراساند، زیرا او را تهدیدی برضد کانون خانوادگی خود میدانند. به باور مردم، بیشتر زنان مطلقه با دستزدن به اعمال و رفتار فریبکارانه و جادویی، همواره در حال یافتن شوهر برای خود هستند. از اینرو، زنان بیوه را زنانی فریبکار و طماع میدانند که برای تضمین آیندۀ خود به زندگی زناشویی و ثروت دیگران چشم دارند و همواره خود را محتاج نشان میدهند (این موضعگیری به برخی از امثال و حکم مردم نیز راه یافته است؛ برای نمونه، نک : همانجا). همچنین زنان بیوه برای یافتن شوهر به اعمالی همچون بختگشایی و ابطال سحر و جادو دست میزنند که در برخی منابع سدۀ گذشته بدانها اشاره شده است (برای نمونه، نک : شهری، طهران ... ، 4 / 71؛ پولاک، I / 222).
از آن جا که زن بیوه شوهر و سرپرستی ندارد که از او محافظت کند، یا بهسبب آنکه محدودیت دختران باکره را ندارد، مردم او را همچون «دیگی بیسرپوش» (ذوالفقاری، همانجا)، یا «باغی بیدیوار» (همو، 1 / 1145) میپندارند که برای کامیابی و هوسرانی مردان در دسترس است. او هر چند خود را پوشیده و عفیف نگاه دارد، باز هم از نگاه پرملامت مردم به دور نیست و به قول معروف «زن بیوه، چادرش هم دشمن است» (همو، 1 / 1135).
به باور بیشتر مردم زن بیوه قدمی نحس دارد، و به اصطلاح دستش نیز شوم و سنگین است و عامل بدبیاری و بدبختی به شمار میرود. مثلاً به باور خراسانیها سبب شیوع امراضی چون زکام، حاملهشدن زن بیوهای است که میخواهد سقط جنین کند، یا بیوهزن عقدکردهای است که هنوز به خانۀ شوهر نرفته است (شکورزاده، عقاید ... ، 223). از اینرو، مردم حضور زنان بیوه را در برخی امور و برخی جاها ناپسند و شوم میدانند. زنان تلاش میکنند از شرکت بیوهها در مراسم بنداندازان یا مراسم عقد و ازدواج، یا از دست زدن آنها به برخی اسباب و وسایل عقد و عروسی همچون آینه، قرآن یا رختخواب عروس و داماد جلوگیری کنند (برای آگاهی از این گونه باورها در سروستان، سیرجان، تهران و نقاط دیگر، نک : همان، 179؛ مؤیدمحسنی، 100، 479؛ ماسه، I / 66؛ هدایت، صادق، 36).
پس از طلاق، از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بیشترِ زنان بیوه کاسته میشود. آنها معمولاً کمتر در جشنها، گردشها و تفریحات دیگران شرکت میکنند و فعالیتهای آنها برای رفتن به مسجد و مجالس روضهخوانی، زیارت اهل قبور و دیگر مراسم مذهبی محدود میشود (فرجاد، 168)؛ هر چند امروزه با افزایش میزان طلاق در شهرهای بزرگ از چنین محدودیتهایی برای زنان بیوه کاسته شده است و زنان مطلقه آزادی عمل بیشتری دارند.
به رغم نگاه ملامتبار و سرزنشآمیز مردم دربارۀ زن مطلقه که به ویژگیهای نظام پدرسالارانه و نفرت مردم از طلاق و جدایی بازمیگردد، با زنان بیوۀ شوهرمرده در بسیاری از جامعههای روستایی، و ایلات و عشایری ایران به گونهای دیگر رفتار میشود. در میان ترکمنها یا بختیاریها مردان خواستار ازدواج با زنان بیوه هستند و معمولاً میزان مهریه یا شیربهای زن بیوه از دختر دوشیزه بیشتر است (بهنام و راسخ، 441؛ شوقی، 35؛ میرنیا، 94؛ آلمانی، I / 216)؛ زیرا مردم به چنین زنی به چشم یک نیروی کار باتجربه مینگرند که سرد و گرم زندگی را چشیده است، و توانایی ادارۀ زندگی و انجام کارهای سخت را دارد (میرنیا، آلمانی، همانجاها).
گاه مردان صرفاً برای به دست آوردن مال و ثروت، در پی ازدواج با زنان بیوه هستند، و در افواه عامه ثروت و دارایی زن بیوه «میوه» خوانده میشود که خواستگاران بسیار دارد (برای نمونه، نک : ذوالفقاری، همانجا؛ شهری، قند ... ، 197؛ شاملو، 2153).
هر چند مردان بیوه از وضعیت بهتری در جامعه برخوردارند، لیکن مردم به مرد بیوهای که زنش را طلاق داده با نگاه سرزنشبار مینگرند، و در سازگاری، مدارا و توانایی او در ادارۀ زندگی تردید دارند. معمولاً مردانی که زن خود را طلاق دادهاند، در ازدواج دوباره با دشواری روبهرو هستند و کمتر خانوادهای به آنها اعتماد میکند. در حالی که برای مرد بیوۀ زنمرده، وضع کاملاً متفاوت است. مردم به چنین مردی با دیدۀ دلسوزی مینگرند، و در بازسازی سازمان خانوادهاش به وی کمک میکنند. امثال و حکمی چون «به زنمرده، زن بده، به زن طلاقداده، اعلان جنگ بده» (دهگان، 698)؛ «زنمرده را زنش ده، زن طلاق را اَنش ده» (شهری، همان، 418؛ نیز نک : شکورزاده، دوازدههزار ... ، 879)؛ «زن به زنْطلاق مده که کُرکُری میخواند، به زنْمرده بده که قدر زن میداند» (ذوالفقاری، 1 / 1135)؛ و «زنْمرده را زنش بده، زنْطلاق داده را سُرِش بده» (خضرایی، 605)، مؤید همین نکته است.
مآخذ
آذرگشسب، اردشیر، مقام زن در ایران باستان، تهران، 1354 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1371 ش؛ انصافپور، غلامرضا، حقوق و مقام زن از آغاز تا اسلام در ایران، تهران، 1348 ش؛ انواری، زهره، «آداب و رسوم ازدواج در اقوام ترکمن و عرب خوزستان»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1388 ش، شم 16؛ اوحدیمراغهای، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1340 ش؛ ایوانف، م. س.، عشایر جنوب (عشایر فارس)، ترجمۀ کیوان پهلوان و معصومه داد، تهران، 1385 ش؛ برهان قاطع؛ بهمنبیگی، محمدبهمن، عـرف و عـادت در عشایر فارس، تهران، 1324 ش؛ بهنام، جمشید، ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران، تهران، 1356 ش؛ همو و شاپور راسخ، «نظری به ازدواج در ایران»، سخن، مرداد 1339 ، س 11، شم 4؛ خضرایی، امینالله، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ روایات داراب هرمزدیار، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ روایت امید اشوهیشتان، ترجمۀ نزهت صفای اصفهانی، تهران، 1376 ش؛ ساروخانی، باقر، مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، تهران، 1370 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1377 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش نورالله ایرانپرست، تهران، 1356 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377 ش، حرف «ب»، دفتر سوم؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ همو، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آن، مشهد، 1380 ش؛ شوقی، عباس، دشت گرگان، تهران، 1314 ش؛ شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386 ش؛ فرجاد، محمدحسین، آسیبشناسی اجتماعی، خانواده و طلاق، تهران، 1372 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علیاف و دیگران، مسکو، 1968 م؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محرر، ایرج، «موقعیت اجتماعی زن در لرستان»، چیستا، تهران، 1373 ش، س 11، شم 1-2؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1363 ش؛ مقصودی، منیژه، انسانشناسی خانواده و خویشاوندی، تهران، 1386 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1363 ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ ناصر خسرو، دیوان، به کوشش نصرالله تقوی و دیگران، تهران، 1380 ش؛ نظامی، هفت پیکر، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1377 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمنآرای ناصری، به کوشش احمد کتابچی، تهران، 1338 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1378 ش؛ همایونی، صادق، «زناشویی در میان قشقاییان»، ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1364 ش؛ نیز:
Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Chardin, J., Voyages en Perse, Amsterdam, 1711; Polak, J. E., Persien, das land und Seine Bewohner, Leipzig, 1865; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1945; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.