زمان تقریبی مطالعه: 22 دقیقه

بیضاوی

بِیضاوی‌، ناصرالدین‌ عبدالله‌ بن‌ عمر بن‌ محمدشیرازی‌، مفسر، فقیه‌، اصولی‌ و قاضی‌ شافعی‌ در سده‌های‌ 7 و 8 ق‌ / 13 و 14م‌، با گرایش‌ كلامی‌ اشعری‌ كه‌ به‌ ویژه‌ ارزشمندی‌ برخی‌ آثار او در زمینه‌های‌ تفسیر، اصول‌ فقه‌ و كلام‌، اسباب‌ اشتهار او را فراهم‌ آورده‌ است‌. 
انتساب‌ او به‌ بیضا، یكی‌ از توابع‌ فارس‌ است‌ (ه‍ د، 13 / 423؛ یاقوت‌،ذیل‌ بیضا؛ اسنوی‌، 1 / 283-284) و به‌ سبب‌ عهده‌داری‌ قضای‌ شیراز، لقب‌ شیرازی‌ هم‌ به‌ او داده‌ شده‌ است‌ (ابن‌ شاكر، 54؛ صفدی‌، 17 / 379؛ اسنوی‌، همانجا). كنیۀ او را گاه‌ ابوالخیر (سبكی‌، عبدالوهاب‌، 8 / 157؛ اسنوی‌، همانجا) و گاه‌ ابوسعید آورده‌اند (حمدالله‌، تاریخ‌ ... ، 706، نزهة ... ، 123). 
نمود و بروز حیات‌ فرهنگی‌، در كنار ارزشمندی‌ جایگاه‌ علمی‌ و آثار گران‌ قدر بیضاوی‌، حیات‌ تقویمی‌ او را نزد نویسندگان‌ تحت‌ تأثیر قرار داده‌ است‌. انباشتگی‌ توجه‌ به‌ این‌ امر، جنبه‌های‌ تاریخی‌ زیست‌ او را از نظر انداخته‌ است‌ و از همان‌ قدیم‌ نیز، حتى‌ معاصران‌ او، از تولد، روند تعلیم‌ و تعلم‌، و مسیر سفرهای‌ او كمتر آگاه‌ بوده‌اند، یا در یك‌ تقابل‌ ارزشی‌، كمتر بدان‌ پرداخته‌اند. 
آن‌ چنان‌ كه‌ بیضاوی‌ خود در مقدمۀ الغایة القصوى آورده‌، فقه‌ را نزد پدرش‌ ــ كه‌ اصلی‌ترین‌ استاد او بوده‌ ــ آموخته‌ است‌ (1 / 184؛ نیز نک‍ : یافعی‌، 4 / 220). همچنین‌ نام‌ شرف‌الدین‌ عمر بن‌ زكی‌ بوشكانی‌ (د 680 ق‌ / 1281 م‌)، در میان‌ استادان‌ او به‌ چشم‌ می‌خورد كه‌ بیضاوی‌ از شاگردان‌ طراز اول‌ او بوده‌، و گفته‌ شده‌ كه‌ وی‌ مبنا و اصل‌ بسیاری‌ از آثارش‌ را از این‌ شیخ‌ كسب‌ كرده‌ بوده‌ است‌ (نک‍ : جنید، 298). رودانی‌ بدون‌ آنكه‌ از شخصی‌ به‌ خصوص‌ نام‌ برد، یادآور شده‌ كه‌ او نزد شماری‌ از شاگردان‌ تاج‌الدین‌ ارمـوی‌ و نیـز صفی‌الدین‌ ارمـوی‌ ــ از عالمان‌ منطقۀ آذربایجان‌ ــ دانش‌ آموخته‌ بوده‌ است‌ (ص‌ 465). اینكه‌ برخی‌ شهاب‌الدین‌ سهروردی‌ (د 632ق‌) و نصیرالدین‌ طوسی‌ (د 672ق‌) را از استادان‌ او شمرده‌اند (قره‌ داغی‌، 64). در مورد نخست‌ ناپذیرفتنی‌، و در مورد اخیر تأیید نشده‌ است‌. 
در حلقۀ شاگردان‌ او هم‌ نام‌ كسانی‌ چون‌ كمال‌الدین‌ عمر بن‌ الیاس‌ مراغی‌، احمدبن‌ حسن‌ جاربردی‌ (چهاربرتی‌)، زین‌ الدین‌ هنكی‌، جمال‌الدین‌ محمد بن‌ ابی‌بكر مقری‌ كسایی‌ و عبدالرحمان‌ بن‌ احمد اصفهانی‌ آمده‌ است‌ كه‌ غالباً آثار او را روایت‌ كرده‌اند (جنید، 117؛ ابن‌ حجر، الدرر ... ، 1 / 144؛ رودانی‌، 183، 295، 465؛ قره‌ داغی‌، 67). 
بسیاری‌ كسان‌ از خاندان‌ بیضاوی‌ چون‌ پدر و پدربزرگش‌، از بزرگان‌ و قضات‌ فارس‌ بودند (نک‍ : بیضاوی‌، یافعی‌، همانجاها). رشد او در چنین‌ خاندانی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ كه‌ از سویی‌ اسباب‌ دانش‌ اندوزی‌ او را فراهم‌ آورد، و از سوی‌ دیگر او را به‌ میان‌ حكومتیان‌ و درباریان‌ راهبر شد. در بیان‌ آغاز ارتباط وی‌ با حكومتیان‌، در یك‌ نگاه‌ كلی‌، باید گفت‌ نیمۀ دوم‌ سدۀ 7ق‌ مناطق‌ مختلف‌ فارس‌ در ناآرامی‌ به‌ سر می‌برد؛ و این‌ دیار عملاً دورۀ انتقال‌ قدرت‌، از اتابكان‌ به‌ ایلخانان‌ مغول‌ را سپری‌ می‌كرد. در این‌ زمان‌ سیر رو به‌ ضعف‌ دربار ابش‌ خاتون‌ (ه‍ م)، و ناامنی‌ و ناآرامیهای‌ اقتصادی‌ در شیراز، اباقاخان‌ (ه‍ م) را بر آن‌ داشت‌ تا با گسیل‌ كارگزارانی‌ بدانجا، اوضاع‌ را در تسلط خود آورند. در این‌ مسیر، سونجاق‌ نویان‌ (سوغونجاق‌) در دو نوبت‌ (670 و 678ق‌) برای‌ رسیدگی‌ و محاسبۀ مالیاتهای‌ منطقه‌، به‌ آن‌ سرزمین‌ روانه‌ شد (وصاف‌، 120؛ احمد زركوب‌، 65، 66). تقریباً از این‌ زمان‌ نام‌ بیضاوی‌، با قدری‌ اختلاف‌ در روایات‌، به‌ آثار تاریخی‌ وارد گشته‌ است‌. توضیح‌ آن‌ است‌ كه‌ یكی‌ از اقدامات‌ سونجاق‌ برای‌ انتظام‌ اوضاع‌، نصب‌ قاضی‌ یا قضاتی‌ بر شیراز بود. بر اساس‌ روایت‌ احمد زركوب‌ شیرازی‌، وی‌ برای‌ نیل‌ به‌ این‌ مقصود، بیضاوی‌ را در 670ق‌ / 1272م‌ به‌ قضای‌ آن‌ دیار برگزید (همانجا) و به‌ گفتۀ اسنوی‌، او را به‌ قاضی‌ القضاتی‌ اقلیم‌ (فارس‌) گمارد (1 / 284). برپایۀ روایت‌ وصاف‌، در 678ق‌ / 1279م‌ از دو خاندان‌ صاحب‌ نام‌ شیراز، یعنی‌ خاندان‌ بیضاوی‌ و بالی‌، به‌ ترتیب‌ عبدالله‌ بن‌ عمر و ركن‌الدین‌ ابویحیی‌ اسماعیل‌ را، به‌ اشتراك‌، به‌ قضا تعیین‌ نمود كه‌ ابویحیی‌ اسماعیل‌ در این‌ امر بر بیضاوی‌ تقدم‌ داشته‌ است‌ (همانجا). 
به‌ هر روی‌، یاد كرد این‌ انتصاب‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ بیضاوی‌ دست‌ كم‌ پیش‌ از این‌ تاریخ‌ از بیضا به‌ شیراز آمده‌ است‌؛ دیگر آنكه‌ در این‌ زمان‌ از چنان‌ جایگاهی‌ برخوردار بوده‌ است‌ كه‌ به‌ این‌ منصب‌ گماشته‌ شود. اگر چه‌ در منابع‌ از توانایی‌ و دادگری‌ او در امر قضا بسیار گفته‌اند (مثلاً ابن‌قاضی‌ شهبه‌، 2 / 172؛ ابن‌ عماد، 5 / 392)، اما بیش‌ از آنكه‌ بتوان‌ آن‌ گفته‌ها را در شمار داده‌های‌ تاریخی‌ در نظر آورد و از آنها در تحلیلهای‌ تاریخی‌ بهره‌ برد، باید به‌ مثابۀ تحسین‌ و بزرگداشت‌ بدانها نگریست‌. در بررسی‌ و تحلیل‌ زندگی‌ قاضی‌ القضات‌ فارس‌، مجدالدین‌ ابوابراهیم‌ اسماعیل‌ بن‌ یحیى‌ شیرازی‌ (د 756ق‌) آشكار می‌گردد كه‌ بیضاوی‌ در یك‌ دورۀ 6 ماهه‌ در 681 ق‌ / 1282 م‌ ولایت‌ قضای‌ شیراز را در اختیار داشته‌ است‌ (نک‍ : سبكی‌، عبدالوهاب‌، 9 / 401). 
بیضاوی‌ در دوره‌ای‌ كه‌ وارد قضا شده‌ بوده‌، سفر یا سفرهایی‌ به‌ تبریز داشته‌ است‌؛ در حالی‌ كه‌ برخی‌ از منابع‌ از او به‌ عنوان‌ شیخ‌ و عالم‌ منطقۀ آذربایجان‌ یاد كرده‌اند (نک‍ : ابن‌شاكر، 54؛ ابن‌ كثیر، 13 / 327). 
در دسته‌ای‌ از منابع‌ آمده‌ است‌ كه‌ بیضاوی‌ برای‌ طلب‌ قضای‌ شیراز به‌ تبریز می‌رود. او برای‌ نزدیكی‌ به‌ سلطان‌ از عارف‌ و پارسای‌ زمان‌ خود، خواجه‌ محمد كجوجانی‌ (د 670 ق‌) یاری‌ می‌طلبد و شیخ‌ با الفاظی‌ ــ كه‌ برای‌ بیضاوی‌ آثار روحانی‌ پسینی‌ را در پی‌ داشت‌ ــ خواستۀ او را به‌ سلطان‌ منتقل‌ می‌كند. اگر چه‌ سلطان‌ بی‌درنگ‌ اجابت‌ می‌كند، بیضاوی‌ از نوع‌ سخنان‌ شیخ‌ به‌ شگفت‌ آمده‌، دگرگون‌ می‌شود. او قضا را به‌ كناری‌ می‌نهد و مدتها در خدمت‌ آن‌ شیخ‌ به‌ كسب‌ معرفت‌ الاهی‌ می‌پردازد (معصوم‌ علیشاه‌، 2 / 664-665؛ خوانساری‌، 5 / 128؛ حشری‌، 135؛ قره‌داغی‌، 62: تصحیف‌ نام‌ به‌ صورتهای‌ كتحتایی‌، كیخانی‌، كنجانی‌؛ برای‌ شخصیت‌، نک‍ : حمدالله‌، تاریخ‌، 672). در دسته‌ای‌ دیگر از منابع‌ آمده‌ كه‌ وی‌ در سفری‌ به‌ مقر دستگاه‌ حكومت‌ ــ تبریز ــ به‌ مجلس‌ درسی‌ كه‌ وزیر در آن‌ حضور داشته‌، وارد شده‌ است‌. او با توانایی‌، پرسشی‌ طرح‌ شده‌ توسط استاد را پاسخ‌ می‌گوید و این‌ امر سبب‌ توجه‌ وزیر به‌ او می‌شود. پس‌ از آنكه‌ وزیر، وی‌ را می‌شناسد، بیضاوی‌ قضای‌ شیراز را از او طلب‌ می‌كند كه‌ اجابت‌ نیز می‌شود (سبكی‌، عبدالوهاب‌، 8 / 158). 
روایتی‌ را هم‌ حشری‌ تبریزی‌ بیان‌ كرده‌ است‌، مبنی‌ بر اینكه‌ بیضاوی‌ كه‌ تفسیر خود را به‌ نام‌ وزیر خواجه‌ رشیدالدین‌ فضل‌ الله‌ نوشته‌، برای‌ ارائۀ نسخه‌ای‌ از آن‌ به‌ وزیر، راهی‌ تبریز می‌شود. او در مسیر خود، در نطنز به‌ خدمت‌ عبدالصمد بن‌ علی‌ اصفهانی‌، صوفی‌ آن‌ دیار نیز می‌رسد (همانجا). 
بر اساس‌ داشته‌های‌ گوناگون‌، اگر چه‌ بسیاری‌ از مراحل‌ زندگی‌ او را نمی‌توان‌ روشن‌ كرد، روند تاریخی‌ به‌ دست‌ آمده‌ را می‌توان‌ چنین‌ تصویر كرد كه‌ بیضاوی‌ در زمان‌ اباقاخان‌، پیش‌ از 670ق‌ برای‌ طلب‌ منصب‌ و قضای‌ شیراز به‌ تبریز رفته‌، و در این‌ سفر به‌ سبب‌ ارتباط با محمد كجوجانی‌، به‌ تزكیۀ نفس‌ پرداخته‌ است‌، و با حضور سونجاق‌ نویان‌ در 670 ق‌ در شیراز، وی‌ به‌ قضا منصوب‌ شده‌ است‌. در پیوند روایات‌ با یكدیگر، در ادامه‌ چنین‌ می‌یابیم‌ كه‌ در سفر دوم‌ سونجاق‌ به‌ شیراز، این‌بار بیضاوی‌ و ركن‌الدین‌ ابویحیی‌ را به‌ اشتراك‌، قاضی‌ القضاتی‌ فارس‌ داده‌ است‌. ظاهراً با انتقال‌ قدرت‌ از اباقا به‌ احمد تگودار، تغییراتی‌ در اموری‌ چون‌ قضا رخ‌ می‌دهد و بر همین‌ اساس‌، خاندان‌ پراشتهار بالی‌ (فالی‌) در شیراز، این‌ امكان‌ را یافته‌اند كه‌ مجدالدین‌ ابوابراهیم‌ اسماعیل‌ بن‌ یحیی‌، كودكی‌ 15 ساله‌ را به‌ قاضی‌ القضاتی‌ آن‌ سرزمین‌ بگمارند (نک‍ : سبكی‌، عبدالوهاب‌، 9 / 401). گویا این‌ امر بیضاوی‌ را بر آن‌ داشته‌ است‌ تا به‌ تبریز رفته‌، از دربار طلب‌ ابقای‌ قضا كند (نک‍ : همو، 8 / 158). دور نیست‌ كه‌ 6 ماه‌ بر كناری‌ مجدالدین‌، و جانشینی‌ بیضاوی‌ در 681 ق‌، پیامد همین‌ سفر بوده‌ باشد. این‌ دورۀ 6ماهه‌، اگر چه‌ آخرین‌ دورۀ قاضی‌ القضاتی‌ بیضاوی‌ به‌ شمار می‌رود، اما گویا بر قضای‌ آن‌ دیار باقی‌ مانده‌ است‌؛ چه‌، خواجه‌ رشیدالدین‌ در زمان‌ وزارت‌ خود در نامه‌ای‌ به‌ فرزندش‌ در بغداد، از بیضاوی‌ به‌ عنوان «قاضی‌» یاد كرده‌ است‌ (ص‌ 57). 
بر اساس‌ مجموعه‌ای‌ از اطلاعات‌، به‌ نظر می‌رسد وی‌ بخشی‌ از زندگی‌ خود را در تبریز به‌ سر برده‌ است‌؛ چه‌، وی‌ پیش‌ از 699 ق‌، در زمان‌ غازان‌ خان‌، برای‌ پیشكش‌ تفسیر خود، انوار التنزیل‌ به‌ خواجه‌ رشیدالدین‌ فضل‌ الله‌، راهی‌ تبریز می‌شود و آن‌ اندازه‌ در آنجا حضور دارد كه‌ از او با عنوان‌ عالم‌ آذربایجان‌ و شیخ‌ آن‌ دیار یاد كرده‌اند. به هر روی‌، بیشترین‌ شاگردان‌ او در تبریز محضرش‌ را درك‌ كرده‌اند (مثلاً نک‍ : ابن‌حجر، الدرر، 1 / 143-144، 4 / 184) و به‌ وفات‌ او در تبریز نیز تصریح‌ شده‌ است‌ (ابن‌ شاكر، 54؛ صفدی‌، 17 / 379؛ ابن‌ كثیر، 13 / 327). 
گزارش‌ ابن‌ حبیب‌ دمشقی‌ در درۀالاسلاك‌ مبنی‌ بر اینكه‌ بیضاوی‌ به‌ هنگام‌ درگذشت‌ بالغ‌ بر 100 سال‌ داشته‌ (نک‍ : قره‌داغی‌، 54)، اگر چه‌ مورد توجه‌ شرح‌ حال‌ نویسان‌ قرار گرفته‌ است‌، اما قابل‌ تكیه‌ نیست‌. دربارۀ زمان‌ درگذشت‌ بیضاوی‌ سخن‌ بسیار است‌ و تواریخی‌ كه‌ یاد شده‌ است‌، فاصلۀ سالهای‌ 685- 719ق‌ / 1286- 1319 م‌ را در برمی‌گیرد (همو، 56) كه‌ كُلبرگ‌ در این‌باره‌، تحلیلی‌ از داده‌های‌ تاریخی‌ را در اختیار قرار داده‌ است‌ (نک‍ : ایرانیكا، IV / 15-16). 
در بررسی‌ تاریخ‌ درگذشت‌ او، مكاتبه‌اش‌ با علامۀ حلی‌ قابل‌ تأمل‌ است‌. وی‌ طی‌ نامه‌ای‌ در باب‌ استصحاب‌ از كتاب‌ القواعد علامه‌ (تألیف‌: پیش‌ از 699ق‌) اشكال‌ كرده‌ كه‌ علامه‌ بدو پاسخ‌ داده‌ است‌؛ این‌ امر نشان‌ از زنده‌ بودن‌ او در این‌ تاریخ‌ دارد (خوانساری‌، 2 / 280، 5 / 130؛ قس‌: علامۀ حلی‌، 1 / 42). همچنین‌ از آنجا كه‌ در نامۀ خواجه‌ رشیدالدین‌ به‌ فرزندش‌ دربارۀ رسیدگی به‌ 51 نفر از بزرگان‌ (نک‍ : ص‌ 56- 69)، نام‌ كسانی‌ آمده‌ كه‌ درگذشت‌ آنها، در حدود سالهای‌ 703 تا 712ق‌ است‌، نام‌ بیضاوی‌ در نامه‌ای‌ آمده‌ كه‌ پیش‌ از 703ق‌ نوشته‌ شده‌، و دیگر آنكه‌ به‌ طور طبیعی‌ بیضاوی‌ هم‌ در همین‌ طبقۀ سنی‌ قرار داشته‌ است‌. سخن‌ احمد زركوب‌ شیرازی‌ كه‌ تاریخ‌ درگذشت‌ وی‌ را 708 ق‌ / 1308 م‌ دانسته‌ است‌ هم‌ با این‌ مطلب‌ همخوانی‌ دارد (ص‌ 136). در نهایت‌ خوانساری‌، بدون‌ ذكر منبعی‌، از قول‌ خود چنین‌ می‌گوید كه‌: اولجایتو (گرایش‌ به‌ مذهب‌ شیعه‌ در 710ق‌)، علامۀ حلی‌ را بر بسیاری‌ از بزرگان‌ دیگر مذاهب‌، همچون‌ بیضاوی‌ برتر می‌دانست‌ (2 / 275)؛ كه‌ این‌ مطلب‌ هم‌ نشان‌ از وفات‌ او پس‌ از 710ق‌ دارد. مجموعۀ این‌ اطلاعات‌ ما را بر آن‌ می‌دارد كه‌ درگذشت‌ بیضاوی‌ را در حدود دهۀ دوم‌ سدۀ 8ق‌ در تبریز بدانیم‌؛ پیكر او در مقبرۀ چرنداب‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (نک‍ : ابن‌ كثیر، همانجا؛ فصیح‌، 1(2) / 365) و گویا قبر او تا دورۀ صفویه‌ همچنان‌ شناخته‌ بوده‌ است‌. 

شخصیت‌ علمی

بیضاوی‌ در خاندانی‌ شافعی‌ مذهب‌، در شیراز، شهری‌ با سابقه‌ای‌ قدیم‌ در گرایش‌ به‌ كلام‌ اشعری‌ (نک‍ : ه‍ د، 8 / 745-746) رشد یافت‌. سلسلۀ آموزش‌ وی‌ نیز از پدر، با چند واسطه‌ به‌ غزالی‌، متكلم‌ بزرگ‌ اشعری‌ و از طریق‌ او به‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) می‌رسد (بیضاوی‌، الغایة ... ، 1 / 184؛ یافعی‌، 4 / 220) و این‌ اتصال‌ در زمانی‌ كه‌ بسیاری‌ از حلقه‌های‌ اتصال‌ در اثر از هم‌ پاشیدن‌ مدارس‌ و محافل‌ گسیخته‌ شده‌، از اهمیتی‌ فراوان‌ برخوردار بوده‌ است‌. 
مروری‌ بر آثار بیضاوی‌، به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ وی‌ از آراء مذاهب‌ و فرق‌ گوناگون‌، همچون‌ معتزله‌، مرجئه‌ و كرامیه‌، دیدگاههای‌ فرق‌ گوناگون‌ شیعه‌ از امامیه‌ و زیدیه‌ و اسماعیلیه‌ و حتى‌ برخی‌ فرق‌ كم‌ شناخته‌ چون‌ فضیلیه‌، آگاه‌ بوده‌ است‌ (مثلاً نک‍ : بیضاوی‌، طوالع‌ ... ، 68، 80، 169، 191، 214، منهاج‌ ... ، 68، 71، 125، 127، 143). اما او خود به‌ موضع‌ اشاعره‌ پای‌بند است‌ و با بهره‌گیری‌ از دانش‌ پیشینیان‌ این‌ مكتب‌، به‌ ویژه‌ تحت‌ تأثیر اندیشمندانی‌ چون‌ غزالی‌ و فخرالدین‌ رازی‌، با نگاهی‌ عقل‌گرا به‌ تألیف‌ آثاری‌ در حوزه‌های‌ متنوع‌ علوم‌ اسلامی‌ پرداخته‌ است‌ (نیز نک‍ : فاس‌ اس‌، 365). ساختار منطقی‌، تكیه‌ بر مبانی‌ نظام‌ مند، توجه‌ به‌ درایت‌ مفاهیم‌ سنتی‌ و ارائۀ تعاریف‌ دقیق‌ كلامی‌ از برخی‌ مفاهیم‌ مورد اختلاف‌، از ویژگیهای‌ بارز در آثار بیضاوی‌ است‌ (همو، 32-33, 398؛ گارده‌، 60, 76، جم‍ ). 
بیضاوی‌ با تلفیق‌ مفاهیم‌ كلامی‌ و فلسفی‌، به‌ جایگاه‌ عقل‌ در حوزۀ معارف‌ دینی‌ توجهی‌ ویژه‌ مبذول‌ داشته‌، و آراء خود دربارۀ عقل‌ و نظر را در مجموعۀ طوالع‌ الانوار به‌ تفصیل‌ آورده‌ است‌ (نک‍ : همو، 164-165). 
بیضاوی‌ در مباحث‌ دینی‌، از عقل‌گرایی‌ به‌ سوی‌ میراث‌ نقلی‌ گراییده‌ است‌؛ از همین‌ رو، نباید انتظار داشت‌ كه‌ وی‌ در منظومۀ كلامی‌ خویش‌ وجه‌ تمایز شاخصی‌ با متكلمان‌ پیشین‌ داشته‌ باشد؛ اما كوشش‌ وی‌ در جهت‌ تلفیق‌ میان‌ عقل‌ و نقل‌، نه‌ تنها زمینۀ اصلی‌ در پیدایش‌ آثار متنوع‌ او بوده‌، كه‌ برخی‌ تحلیلها و مواضع‌ خاصی‌ را برای‌ او نیز ایجاب‌ كرده‌ است‌. به‌ عنوان‌ نمونه‌، وی‌ با تكیه‌ بر احادیث‌، به‌ تقویت‌ جایگاه‌ سنتی‌ عقل‌ در اندیشۀ خود پرداخته‌ است‌ و این‌ رویكرد، نقادان‌ حدیث‌ را كه‌ نسبت‌ به‌ احادیث‌ عقل‌ بدبین‌ بوده‌اند، نیز درگیر داوری‌ و ارزیابی‌ آراء او ساخته‌ است‌ (ابن‌ حجر، فتح‌ ... ، 7 / 205؛ مناوی‌، 3 / 286-287؛ عجلونی‌، 1 / 275). افزون‌ بر آن‌، برخی‌ موضع‌گیریهای‌ وی‌، چون «توقف‌» او در مقابل‌ پرسش‌ تاریخی‌ از شقاوت‌ و سعادت‌ آن‌ جهانی‌ كودكان‌ (نک‍ : مناوی‌، 3 / 97، 109)، تحلیل‌ او دربارۀ نسبت‌ میان‌ منزلت‌ اولیا و منزلت‌ پیامبر (ص‌) (ابن‌حجر، همان‌، 13 / 364)، و یا دیدگاه‌ او دربارۀ نسبت‌ میان‌ قرآن‌ و معارف‌ نازل‌ شده‌ بر دیگر پیامبران‌ (زرقانی‌، 4 / 449) از جملۀ كوششهای‌ درخور توجه‌ او در حوزۀ عقاید در مباحث‌ معاد و نبوت‌ است‌. 
سرانجام‌ باید به‌ برخی‌ از نگرشهای‌ مبتنی‌ بر معرفت‌ عرفی‌ اشاره‌ كرد كه‌ بیضاوی‌ را واداشته‌ است‌ تا در مواضعی‌ به‌ ارائۀ تحلیلهایی‌ دربارۀ زبان‌ عرفی‌، مانند مسئلۀ استعاره‌ و تمثیل‌ (همو، 2 / 254) و گاه‌ به‌ تحلیلهایی‌ از جامعه‌ و روابط حاكم‌ بر آن‌ بپردازد (مثلاً نک‍ : همو، 3 / 209-210). 
گستردگی‌ نقش‌ درایت‌ در اندیشه‌ و آثار او، كمتر جایی‌ برای‌ دقت‌ در روایت‌ باقی‌ گذارده‌ است‌ و از همین‌ روست‌ كه‌ گاه‌ در برخورد با روایات‌ در آثار او، به‌ موضوعاتی‌ برمی‌خوریم‌، از جمله‌ حذف‌ اسانید، نقل‌ به‌ معنی‌، بهره‌گیری‌ از احادیثی‌ با متن‌ یا سند ضعیف‌، و گاه‌ تلفیق‌ دو یا چند حدیث‌ با یكدیگر (مثلاً نک‍ : عراقی‌، 52، 55-56، 69، جم‍ ؛ غماری‌، 114، 122؛ نیز حاجی‌ خلیفه‌، 1 / 188). 
در ادامۀ سخن‌ از برخورد بیضاوی‌ با حدیث‌، این‌ نكته‌ نیز شایان‌ توجه‌ است‌ كه‌ وی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ فارسی‌ زبان‌، در نقل‌ حدیث‌، اگر چه‌ نقل‌ عین‌ عبارت‌ عربی‌ را «اولی‌» دانسته‌، اما برخلاف‌ هنجارهای‌ حدیث‌گرایان، نقل‌ معنای‌ آن‌ به‌ فارسی‌ را نیز روا شمرده‌ است‌ (نک‍ : منهاج‌، 121). آن‌ گونه‌ كه‌ از عبارت‌ گذرا و بسیار حائز اهمیت‌ او در مقدمۀ نظام‌التواریخ‌ برمی‌آید، او گفتن‌ و نوشتن‌ به‌ فارسی‌ را زمینۀ «استفادۀ عام‌» می‌شمرده‌ است‌ (ص‌ 3). 
گفتنی‌ است‌، افزون‌ بر آنكه‌ بیضاوی‌ را به‌ عنوان‌ فقیه‌ اصولی‌ و متكلم‌ اشعری‌ می‌شناسیم‌، بر اساس‌ مجموعه‌ای‌ از اطلاعات‌، به‌ نظر می‌رسد كه‌ وی‌ گرایشی‌ هم‌ به‌ تصوف‌ داشته‌ است‌. در برخی‌ منابع‌ از او با عنوان‌ زاهد و عابد یاد شده‌ است‌ (سبكی‌، عبدالوهاب‌، 8 / 157). می‌دانیم‌ كه‌ بیضاوی‌ مدتی‌ نزد صوفی‌ تبریزی‌، محمد كجوجانی‌ به‌ تزكیه‌ و تهذیب‌ نفس‌ پرداخته‌، و همچنین‌ در مسیر سفر به‌ تبریز، خود را ملزم‌ می‌دانسته‌ است‌ كه‌ نزد شیخ‌ سلسلۀ سهروردیه‌، نورالدین‌ عبدالصمد نطنزی‌ حضور یابد (دربارۀ او، نک‍ : جامی‌، 480؛ معصوم‌ علیشاه‌، 2 / 312). در كنار این‌ داده‌ها، تألیف‌ كتاب‌ تهذیب‌ الاخلاق‌ در تصوف‌، این‌ گرایش‌ او را بیشتر نمایان‌ ساخته‌ است‌ (نک‍ : ابن‌ شاكر، 54). 
بیضاوی‌ در حوزه‌های‌ متنوعی‌ كه‌ بر آنها چیرگی‌ داشته‌، در فقه‌ و كلام‌ و تفسیر، در كنار بیان‌ رأی‌ و نظر دیگران‌، آراء و اختیارات‌ خود را نیز یاد كرده‌ است‌ (نک‍ : الغایة، 1 / 193، 269، 489، جم‍ ، طوالع‌، 69، 77، 79، جم‍ ، منهاج‌، 111، جم‍‌ ). در این‌ میان‌ آنچه‌ دربارۀ اظهار نظرهای‌ بیضاوی‌ در كتاب‌ فقهی‌ الغایة القصوى فی‌ دراى الفتوی‌ جلب‌ نظر می‌كند، انباشتگی‌ آن‌ در آغاز كتاب‌، یعنی‌ بخشهای‌ عبادی‌، و سیر رو به‌ كاهش‌ در طول‌ كتاب‌ است‌. توجه‌ برانگیزترین‌ موضوع‌ در این‌ میان‌، بخش‌ معاملات‌، قضا و شهادات‌ است‌ كه‌ نظر به‌ عهده‌داری‌ منصب‌ قضا توسط او، انتظار می‌رود بیشترین‌ حجم‌ آراء شخصی‌ او را در بر داشته‌ باشد؛ اما این‌ انتظار كمتر برآورده‌ شده‌ است‌. نمونۀ دیگر از عملكرد توجه‌ برانگیز بیضاوی‌ را می‌توان‌ در چگونگی‌ به‌ پایان‌ بردن‌ كتاب‌ منهاج‌ الوصول‌ مشاهده‌ كرد. او در باب‌ دوم‌ از بخش‌ هفتم‌ كتاب‌، در موضوع‌ افتا، پس‌ از ذكر این‌ مطلب‌ كه‌ هنوز سخنی‌ برای‌ گفتن‌ دارد، شتاب‌ زده‌ كتاب‌ را به‌ پایان‌ می‌برد (نک‍ : ص‌ 179). 
آراء، نظرات‌ و اندیشه‌های‌ بیضاوی‌، از زمان‌ خود او مورد توجه‌ كسان‌ بسیاری‌ واقع‌ شد و تأثیر بسزای‌ آن‌ را می‌توان‌ در رواج‌ آثار وی‌، و نیز رویكرد فراوان‌ شارحان‌ و حاشیه‌نویسان‌ بر آن‌ آثار دانست‌. برخی‌ از آثار او مانند تفسیر انوار التنزیل‌ و كتاب‌ منهاج‌ الوصول‌ مدتها در شمار كتابهای‌ آموزشی‌، تدریس‌ و روایت‌ می‌شده‌ است‌ (نک‍ : ابن‌ قاضی‌ شهبه‌، 4 / 70؛ ابن‌ عماد، 4 / 12، 178، 201، جم‍ ؛ جبرتی‌، 1 / 303، 331؛ رودانی‌، 183). رودانی‌ سلسلۀ روایی‌ خود از طوالع‌ الانوار بیضاوی‌، و دیگر تصانیف‌ او را یاد كرده‌ است‌ (ص‌ 183، 295). 
در غرب‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌ هم‌ آثار كلامی‌ او دارای‌ اشتهار بوده‌اند؛ چنان‌ كه‌ قلقشندی‌ در سخن‌ از آثاری‌ كه‌ خود آنها را «علم‌ النوامیس‌» یاد كرده‌، به‌ ترتیب‌ كتبی‌ از ارسطو، افلاطون‌، فارابی‌ و از بیضاوی‌ طوالع‌ و مصباح‌ را نام‌ می‌برد (1 / 470). وی‌ در جایی‌ دیگر، آن‌ گاه‌ كه‌ قصد نام‌ بردن‌ از یكی‌ از بزرگان‌ شهر بیضا را دارد، از قاضی‌ بیضاوی‌ یاد می‌كند و برای‌ معرفی‌ وی‌، یادكرد نام‌ منهاج‌ در اصول‌ فقه‌ و طوالع‌ در كلام‌ را كافی‌ می‌داند (4 / 346؛ نیز حمدالله‌، نزهة، 123)؛ مطلبی‌ كه‌ یادآور این‌ جملۀ قدیم‌ است‌ كه‌ در جایگاه‌ علمی‌ بیضاوی‌، همان‌ كتاب‌ المنهاج‌ كفایت‌ می‌كند (ابن‌ قاضی‌ شهبه‌، 2 / 172). بلوی‌ هم‌ در اندلس‌، آن‌ گاه‌ كه‌ قصد مقایسه‌ و برابر نهادن‌ آثار كلامی‌ مغاربه‌ با مشارقه‌ را داشته‌، نام‌ طوالع‌ بیضاوی‌ را به‌ میان‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 445). 
با نگاهی‌ گذرا به‌ فهرستی‌ كه‌ حاجی‌ خلیفه‌ از شروح‌ و حواشی‌ تفسیر و دیگر آثار بیضاوی‌ در اختیار قرار داده‌ است‌ (1 / 188 بب‍ ، نیز جم‍ )، می‌توان‌ به‌ گسترۀ رواج‌ اندیشه‌ و آثار وی‌ پی‌ برد (نیز نک‍ : ادرنوی‌، 263، 297، 298، جم‍ ). ابن‌ خلدون‌ با نگاهی‌ تاریخی‌ در مبحث‌ اصول‌ و در نام‌ بردن‌ از متكلمان‌ پردازنده‌ به‌ آثار اصولی‌، كتاب‌ منهاج‌، و نیز توجه‌ فراوان‌ دانش‌اندوزان‌ را بدان‌ یاد كرده‌ است‌ (ص‌ 455). 

آثار

بیضاوی‌ آثار بسیاری‌ در زمینه‌های‌ گوناگونی‌ چون‌ فقه‌ و اصول‌، علوم‌ قرآنی، كلام‌، اخلاق‌، نجوم‌، تاریخ‌ و ادب‌ تألیف‌ كرده‌ است‌ كه‌ برخی‌ از آنها امروزه‌ از میان‌ رفته‌اند. بیشتر این‌ آثار در زمان‌ خود مؤلف‌ رواج‌ داشته‌ است‌: 

الف‌ - چاپی

 1. انوار التنزیل‌ و اسرار التأویل‌، یا تفسیر بیضاوی‌، كه‌ یكی‌ از مهم‌ترین‌ و متداول‌ترین‌ تفاسیر در سده‌های‌ اخیر بوده‌، و نه‌ تنها امروزه‌، كه‌ از سدۀ 10ق‌ اصلی‌ترین‌ شناسه‌ برای‌ بیضاوی‌ بوده‌ است‌ (مثلاً نک‍ : شیخ‌ بهایی‌، 1 / 59؛ برای‌ معرفی‌ تفصیلی‌ این‌ اثر، نک‍ : ه‍ د، تفسیر بیضاوی‌). 
2. طوالع‌ الانوار. با توجه‌ به‌ یادكرد نووی‌ (د 676ق‌/1277م‌) از این‌ اثر كلامی‌ در تهذیب‌ الاسماء (3/191)، طوالع‌ می‌بایست‌ در تاریخی‌ پیش‌ از 676ق‌ تألیف‌ شده‌ باشد. این‌ كتاب‌ افزون‌ بر توجه‌ دیگر نویسندگان‌ (مثلاً قلقشندی‌، 4/346؛ بلوی‌، همانجا؛ قاسمی‌، 1/219)، و شروح‌ مختلفی‌ كه‌ بر آن‌ نوشته‌اند (نک‍ : حاجی‌ خلیفه‌، 2/1116-1117)، بر آثار مؤلفان‌ پسین‌ نیز، به‌ ویژه‌ عضدالدین‌ ایجی‌، تأثیری‌ چشم‌گیر داشته‌ است‌ (نک‍ : فان‌ اس‌، 5, 11، جم‍ ؛ گارده‌، 60, 180). این‌ اثر بارها از جمله‌ به‌ كوشش‌ عباس‌ سلیمان‌، در قاهره‌/بیروت‌ (1411ق‌/1991م‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌‌. 
3. الغایة القصوى فی‌ درایة الفتوى. این‌ اثر خلاصه‌ای‌ از الوسیط غزالی‌ در فقه‌ شافعی‌ است‌ (نک‍ : اسنوی‌، 1 / 284) و قره‌داغی‌ آن‌ را در 1982 م‌، همراه‌ با مقدمه‌ای‌ مفصل‌ در قاهره‌ منتشر كرده‌ است‌. 
4. لب‌ الالباب‌، اختصاری‌ است‌ از كافیۀ ابن‌ حاجب‌ در نحو، كه‌ همراه‌ امتحان‌ الاذكیاء بركوی‌ در استانبول‌ (1260 و 1270ق‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (برای‌ گسترۀ نسخه‌ها و شروح‌، نک‍ : فهرس‌ مخطوطات‌ ... ، 2 / 209؛ GAL, I / 533; GAL, S, I / 370, 742). 
5. منهاج‌ الوصول‌ الی‌ علم‌ الاصول‌. سبكی‌ این‌ اثر را، به‌ ویژه‌ به‌ سبب‌ اختصار آن‌، در نوع‌ خود بی‌بدیل‌ دانسته‌، و نه‌ تنها آن‌ را شرح‌ و تدریس‌ كرده‌، كه‌ به‌ فرزندش‌ هم‌ آموخته‌ بوده‌ است‌ (نک‍ : سبكی‌، علی‌، 1 / 6، 106). بسیاری‌ كسان‌ بر آن‌ شروح‌ و حواشی‌ نوشته‌اند و برخی‌ هم‌ آن‌ را به‌ نظم‌ در آورده‌اند (فاسی‌، 1 / 335، 2 / 105؛ سیوطی‌، 544، 548؛ نیز مطیعی‌، 10-16). این‌ اثر بارها ازجمله‌ به‌ كوشش‌ سلیم‌ شبعانیه‌، در دمشق‌ (1989م‌) انتشار یافته‌ است‌. 
6. نظام‌ التواریخ‌. این‌ كتاب‌ تاریخی‌ كه‌ در 674ق‌ و به‌ زبان‌ فارسی‌ تألیف‌ شده‌ است‌، تاریخ‌ جهان‌ را از آدم‌ تا همان‌ سال‌ دربرمی‌گیرد و مخصوصاً برای‌ برخی‌ اطلاعات‌ دربارۀ آن‌ عصر مفید است‌. با نگاهی‌ به‌ فهرست‌ استوری‌ از نسخه‌های‌ مكرر این‌ اثر، می‌توان‌ به‌ میزان‌ گرایش‌ عام‌ به‌ این‌ كتاب‌ و گسترۀ جغرافیایی‌ این‌ گرایش‌ پی‌ برد (ص‌ 70-71؛ نیز منزوی‌، 6 / 4206-4207). براون‌ به‌ ویژه‌ با در نظرگرفتن‌ نزدیكی‌ تألیف‌ آن‌ و تاریخ‌ بناكتی‌، این‌ دو را با هم‌ سنجیده‌ است‌ (ص‌ 142-143). چایهایی‌ از این‌ اثر همچون‌ چاپ‌ بهمن‌ كریمی‌ در تهران‌ (1313ش‌) نیز صورت‌ گرفته‌ است‌. 

ب‌ - خطی‌

1. تحفة الابرار، كه‌ شرحی‌ است‌ بر مصابیح‌ السنۀ بغوی‌ در حدیث‌. نسخه‌هایی‌ از آن‌ در كتابخانه‌های‌ كوپریلی‌ و نورعثمانیۀ استانبول‌ موجود است‌ (نک‍ : كوپریلی‌، 1 / 175؛ نورعثمانیه‌ ... ، 62؛ نیز نک‍ : GAL, I / 448; GAL, S, I / 620). 
2. مصباح‌ الارواح‌، متنی‌ است‌ مختصر در عقاید. مؤلف‌ از این‌ اثر، در كتاب‌ دیگرش‌ منهاج‌ یاد كرده‌ است‌ (نک‍ : ص‌ 111). نسخه‌هایی‌ از متن‌ كتاب‌ و برخی‌ شروح‌ آن‌ در كتابخانه‌هایی‌ مانند لاله‌لی‌، رامپور، اسكوریال‌ و آمبروزیانا وجود دارد ( آمبروزیانا، I/91؛ ESC2، شم‍ 650؛ GAL, I/533; GAL, SI/742).
3. منتهی‌ المنى، در شرح‌ اسماء حسنای‌ الاهی‌، اثر دیگری‌ از او در عقاید است‌ كه‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ در كتابخانۀ موزۀ بریتانیا GAL, S, I / 743) نگهداری‌ می‌شود. 
4. موضوعات‌ العلوم‌ و تعاریفها. نسخه‌ای‌ از این‌ اثر در دارالكتب‌ مصر نگهداری‌ می‌شود (GAL, I / 534؛ الفهرس‌ التمهیدی‌ ... ، 561) و اختصاری‌ از آن‌ در كتابخانۀ یحیی‌ افندی‌ استانبول‌ موجود است‌ (GAL, S، همانجا). نسخه‌ای‌ با عنوان‌ تعریفات‌ العلوم‌ در اسكندریه‌ نیز ظاهراً همین‌ اثر است‌ (GAL، همانجا). 

ج‌ ـ آثار یافت‌ نشده‌

در منابع‌ به‌ یادكرد آثار بیشتری‌ از بیضاوی‌ برمی‌خوریم‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ نشانی‌ از آنها در دست‌ نیست‌. برخی‌ از آنها عبارت‌اند از الایضاح‌، در علم‌ اصول‌؛ التهذیب‌ و الاخلاق‌، یا تهذیب‌الاخلاق‌؛ شرح‌ التنبیه‌ ابواسحاق‌ شیرازی‌ در فقه‌؛ شرح‌ الفصول‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در علم‌ هیئت‌؛ المطالع‌ فی‌ المنطق‌؛ و مختصر فی‌ الهیئة (ابن‌ شاكر، 54؛ صفدی‌، 17/379؛ سبكی‌، عبدالوهاب‌، 8/157؛ اسنوی‌، همانجا؛ یافعی‌، 4/220؛ ابن‌ قاضی‌ شهبه‌، 2/173). 

مآخذ

ابن‌ حجر عسقلانی‌، احمد، الدرر الكامنة، حیدرآباددكن‌، 1972م‌؛ همو، فتح‌ الباری‌، به‌ كوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقی‌ و محب‌ الدین‌ خطیب‌، بیروت‌، 1379ق‌؛ ابن‌ خلدون‌، عبدالرحمان‌، مقدمة، بیروت‌، 1984م‌؛ ابن‌ شاكر كتبی‌، محمد، عیون‌ التواریخ‌، سالهای‌ 688 - 706ق‌، نسخۀ عكسی‌ موجود در كتابخانۀ مركز؛ ابن‌ عماد، عبدالحی‌، شذرات‌ الذهب‌، بیروت‌، دارالكتب‌ العلمیه‌؛ ابن‌ قاضی‌شهبه‌، ابوبكر، طبقات‌ الشافعیة، به‌ كوشش‌ حافظ عبدالعلیم‌ خان‌، بیروت‌، 1407ق‌ / 1987م‌؛ ابن‌ كثیر، البدایة و النهایة، به‌ كوشش‌ احمد ابوملحم‌ و دیگران‌، بیروت‌، 1407ق‌ / 1987م‌؛ احمدزركوب‌، شیرازنامه‌، به‌ كوشش‌ بهمن‌ كریمی‌، تهران‌، 1350ش‌؛ ادرنوی‌، احمد، طبقات‌ المفسرین‌، به‌ كوشش‌ سلیمان‌ خزی‌، مدینه‌، 1997م‌؛ اسنوی‌، عبدالرحیم‌، طبقات‌ الشافعیة، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ جبوری‌، بغداد، 1390ق‌ / 1970م‌؛ براون‌، ادوارد، تاریخ‌ ادبی‌ ایران‌ (از سعدی‌ تا جامی‌)، ترجمۀ علی‌ اصغر حكمت‌، تهران‌، 1327ش‌؛ بلوی‌، احمد، ثبت‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ عمرانی‌، بیروت‌، 1403ق‌ / 1983م‌؛ بیضاوی‌، عبدالله‌، طوالع‌ الانوار، به‌ كوشش‌ عباس‌ سلیمان‌، قاهره‌ / بیروت‌، 1411ق‌ / 1991م‌؛ همو، الغایة القصوى، به‌ كوشش‌ علی‌ محیی‌ الدین‌ قره‌داغی‌، قاهره‌، 1982م‌؛ همو، منهاج‌ الوصول‌، به‌ كوشش‌ سلیم‌ شبعانیه‌، دمشق‌، 1989م‌؛ همو، نظام‌ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ بهمن‌ كریمی‌، تهران‌، 1313ش‌؛ جامی‌، عبدالرحمان‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ مهدی‌ توحیدی‌ پور، تهران‌، 1337ش‌؛ جبرتی‌، عبدالرحمان‌، عجائب‌ الآثار، بیروت‌، دارالجیل‌؛ جنیدشیرازی‌، ابوالقاسم‌، شدالازار، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌ و عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، 1328ش‌؛ حاجی‌ خلیفه‌، كشف‌؛ حشری‌ تبریزی‌، محمدامین‌، روضۀ اطهار، به‌ كوشش‌ عزیز دولت‌ آبادی‌، تبریز، 1371ش‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌، 1339ش‌؛ همو، نزهةالقلوب‌، به‌ كوشش‌ لسترنج‌، لیدن‌، 1915 م‌؛ خوانساری‌، محمدباقر، روضات‌ الجنات‌، بیروت‌، 1411 ق‌ / 1991 م‌؛ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، مكاتبات‌ رشیدی‌، به‌ كوشش‌ محمدشفیع‌، پنجاب‌، 1364ق‌ / 1945م‌؛ رودانی‌، محمد، صلة الخلف‌، به‌ كوشش‌ محمد حجّی‌، بیروت‌، 1408ق‌ / 1988 م‌؛ زرقانی‌، محمد، شرح‌ على موطأ مالك‌، بیروت‌، 1411 ق‌؛ سبكی‌، عبدالوهاب‌، طبقات‌ الشافعیة الكبرى، به‌ كوشش‌ عبدالفتاح‌ محمد حلو و محمود محمدطناحی‌، جیزه‌، 1992م‌؛ سبكی‌، علی‌ و عبدالوهاب‌ سبكی‌، الابهاج‌، بیروت‌، 1404ق‌ / 1984م‌؛ سیوطی‌، طبقات‌ الحفاظ، بیروت‌، 1403ق‌ / 1983م‌؛ شیخ‌ بهایی‌، محمد، الكشكول‌، بیروت‌، 1403ق‌ / 1983م‌؛ صفدی‌، خلیل‌، الوافی‌ بالوفیات‌، به‌ كوشش‌ دُرتئا كراوولسكی‌، ویسبادن‌، 1981م‌؛ عجلونی‌، اسماعیل‌، كشف‌ الخفاء، به‌ كوشش‌ احمد قلاش‌، بیروت‌، 1405ق‌؛ عراقی‌، عبدالرحیم‌، تخریج‌ الاحادیث‌ و الآثار الواقعة فی‌ منهاج‌ البیضاوی‌، به‌ كوشش‌ محمد عجمی‌، بیروت‌، 1409ق‌ / 1989م‌؛ علامۀ حلی‌، حسن‌، «القواعد»، همراه‌ ایضاح‌ فخرالمحققین‌، قم‌، 1387ق‌؛ غماری‌، عبدالله‌، الابتهاج‌ بتخریج‌ احادیث‌ المنهاج‌، به‌ كوشش‌ سمیرطه‌ مجذوب‌، بیروت‌، 1405ق‌ / 1985م‌؛ فاسی‌، محمد، ذیل‌ التقیید، به‌ كوشش‌ كمال‌ یوسف‌ حوت‌، بیروت‌، 1410ق‌؛ فصیح‌ خوافی‌، احمد، مجمل‌ فصیحی‌، به‌ كوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، 1340ش‌؛ الفهرس‌ التمهیدی‌ للمخوطات‌ المصورة، قاهره‌، 1948م‌؛ فهرس‌ مخطوطات‌ جامعة الاسكندریة، قاهره‌، 1995م‌؛ قاسمی‌، محمد، ایثار الحق‌ علی‌ الخلق‌، بیروت‌، 1987م‌؛ قره‌داغی‌، علی‌ محیی‌الدین‌، مقدمه‌ بر الغایة القصوى (نک‍ : هم‍ ، بیضاوی‌)؛ قلقشندی‌، احمد، صبح‌ الاعشی‌، قاهره‌، 1383ق‌ / 1963م‌؛ كوپریلی‌، خطی‌؛ مطیعی‌، محمدبخیت‌، مقدمه‌ بر نهایة السؤل‌ اسنوی‌، قاهره‌، 1343ق‌؛ معصوم‌ علیشاه‌، محمد معصوم‌، طرائق‌ الحقائق‌، به‌ كوشش‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌، 1331ش‌؛ مناوی‌، عبدالرئوف‌، فیض‌ القدیر، قاهره‌، 1356ق‌؛ منزوی‌، خطی‌؛ نورعثمانیه‌ كتبخانه‌ سنده‌ محفوظ كتب‌ موجوده‌ نن‌ دفتریدر، استانبول‌، 1303ق‌؛ نووی‌، یحیى، تهذیب‌ الاسماء و اللغات‌، بیروت‌، 1996م‌؛ وصاف‌، تاریخ‌، تحریر عبدالمحمد آیتی‌، تهران‌، 1346ش‌؛ یافعی‌، عبدالله‌، مرآة الجنان‌، بیروت‌، 1390ق‌ / 1970م‌؛ یاقوت‌، بلدان‌؛ نیز: 

Ambrosiana; ESC2; GAL; GAL, S; Gardet, L. and M. M. Anawati, Introduction àla théologie musulmane, Paris, 1970; Iranica; Storey, C. A., Persian Literature, London, 1927-1939; Van Ess, J., Die Erkenntnislehre des’AĐudaddin al Īcī, Wiesbaden, 1966.
فرامرز حاج‌منوچهری‌

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.