زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه

بید

بیـد، از درختان کهن، طبی و آیینی ایرانیان. بید از درختان بومی است که در ایران 13 گونۀ درختی و درختچه‌ای دارد و معمولاً در مناطق مرطوب و کنار جویبارها می‌روید (نیاکی، 8؛ گل‌گلاب، 271-272؛ مظفریان، فرهنگ ... ، 470). بیدمِشْک و بید مجنون از شناخته‌‌ترین انواع بید هستند (همان، 470-471). بیدخشت، شکرک بید است که به آن بید انگبین نیز می‌گویند. بعضی از اقسام بید به‌خصوص در سالهای گرم و خشک از طریق شتۀ روی درخت، تولید بیدخشت می‌کنند (بهرامی، 260). 
گونه‌های مختلف بید تقریباً در مناطق بسیاری از ایران، به‌ویژه مناطق مرطوب، پراکنده‌اند (برای پراکندگی جغرافیایی انواع بید در ایران، نک‍ : مظفریان، درختان ... ، 834-844؛ عماد، 7 / 36، 39؛ ثابتی، 336-344). نامهای محلی متنوعی برای انواع بید در نقاط مختلف ایران وجود دارد، ازجمله: فیک، فِکْ، فیکا (در رامسر، شهسوار و مازندران)، فوکا (در رامسر و شهسوار)، وی، وی‌دار، ویه‌دار (در آستارا، تالش، گیلان تا لاهیجان)، سُویت (در ارسباران)، سوگوت (در مینودشت)، و پی (در کردستان) (ثابتی، 335، 338). به‌جز ظاهر زیبا و سایه‌‌دهی بید، معمولاً از چوب آن برای تهیۀ زغال، ابزار و رنگهای متنوع، از عصارۀ پوست و برگ آن برای مصارف پزشکی و خوراکی، و از شاخه‌های آن در مناسک آیینی استفاده می‌شود (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 

 پیشینه و واژه‌شناسی

 بید یا بیذ در فارسی نو از ویت (wēt) فارسی میانه، و آن نیز از vaēti اوستایی مشتق شده است که می‌توان آن را با واژۀ veta به معنای گیاه یا شاخۀ بالاروندۀ آب‌دوست در هندی باستان مقایسه کرد که همگی از wei-t- هندواروپایی به مفهوم «پیچ و تاب خوردن در باد» اقتباس شده‌اند. در گویشهای جدید ایرانی این واژه اشکالی چون vī یا bī در کردی، gēt در بلوچی، و wala در پشتویی به خود گرفته است ( ایرانیکا، IV / 236). 
پراکندگی این درخت در ارتفاعات مختلف حتى تا ارتفاع 000‘2 متری در کردستان، خراسان، رشته‌کوههای زاگرس و نیز البرز دیده می‌شود. نزد ایرانیان باستان، بید در کنار درختانی چون نخل، پسته و سرو ازجملۀ مردمی‌ترین درختان به حساب می‌آمده است، چنان‌که این درختان از توران و کوههای سلیمان تا رشته‌کوههای پاروپامیس (هندوکش) و ترکستان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند (ژوره، 28, 102, 105-107). 
در آثار کشاورزی همچون آثار پزشکی (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، خواص درمانی بید برشمرده شده، به‌ویژه به خاصیت طراوت‌بخشی و خنک‌کنندگی آن برای بیماریهایی چون سردردهای شدید توجه شده است (ابن‌وحشیه، 1 / 170-171؛ ابن‌جزار، 1 / 86، 88). ابن‌رشد بر خواص صمغ این درخت چون قدرت قبض قوی، تقویت قوۀ بینایی، دفع یرقان و سداد کبد تأکید داشته است (ص 38). رشیدالدین فضل‌الله در بیان ویژگیهای زراعی بید، آن را تقریباً در تمام مدت سال به‌ویژه بهار، پاییز و زمستان مناسب کشت می‌داند و ضمن تقسیم‌بندی انواع آن، نوع «بیل‌دسته» را که بسیار محکم و در عین حال سبک است، به‌خصوص در ولایات اصفهان و قهرود، می‌ستاید. او بیدمشک را نوعی بید برمی‌شمارد و ویژگیهای یگانه‌ای برای آن قائل است و به بیدمشکهای تفرجگاههای بخارا و سمرقند اشاره می‌کند. به نظر وی پیوند گل درخت بید بر درختان نارنج، سیب، ترنج، لیمو، به، و مورد، میوه‌های آنها را خوشبوتر می‌سازد (ص 57-59، 65). وجود مشخصه‌هایی چون زیبایی، فرح‌بخشی و رایحۀ دل‌انگیز بید و بیدمشک را در سفرنامه‌های مختلف نیز می‌توان یافت (برای نمونه، نک‍ : سالور، 5 / 3344؛ ملگونف، 146؛ پولاک، 370-371؛ مرگان، 1 / 74، 368). 

طب قدیم

 رازی تأکید عمده بر قابضیت آن دارد (20 / 413-414). ابومنصور موفق هروی این خواص را برای بید می‌شمارد: « ... و او [بید] سرد و خشک است، اندر وی مرارت است و اندکی قبض، و از بهر آن عصارتش سپرز را نیک بود و سختی و سُدَد آن را، و گلش دل قوی گرداند و مغز نیز، و سدد بگشاید. و صداعی که از گرمی بود، ببرد و آبش نیز صداع و شقیقه را سود کند، و یرقان را منفعت دهد، و بخارتر بچیند، چون بوی کنند» (ص 130-131). هم‌زمان با او، اخوینی بخاری هم برگ بید را در کنار ادویۀ دیگر برای درمان برخی بیماریها توصیه کرده است (ص 665، 764). کشکری نیز بر خاصیت بند آوردن خون دماغ با استفاده از پوست بید، صندل و کافور تأکید کرده است (ص 115). 
ابن‌سینا خواص زداینده و نرم‌کنندۀ شیرۀ برگ بید، ترکیب خاکستر بید با سرکه برای درمان زگیل، تسکین‌بخش بودن شکوفه و آب بید، زدودن ریم و چرک گوش با افشرۀ برگ بید و مواردی دیگر را برای آن بیان می‌کند (2 / 344). تب‌بری، رفع عطش و خفقان از دیگر ویژگیهایی است که حکیم مؤمن برای بیـد بیان کـرده است (ص 183؛ نیـز نک‍ : انطاکی، 1 / 143). حکیم محمداکبر شاه‌ارزانی در درمان قرانیطس یا هذیان شدید، استفاده از عرق بید به شکل شربت و قرار دادن روغن بید بر سر را، همراه با انبوهی از ادویۀ دیگر توصیه کرده است (1 / 37). یکی از جامع‌ترین و دقیق‌ترین توصیفات از بید و انواع آن و نیز خواص طبی بید را عقیلی علوی شیرازی در مخزن الادویة ارائه داده است (ص 397- 398). 

فرهنگ مردم

 بوی خوش بیدمشک و برگهای زرد بید در پاییز و دم‌برگهای کوتاه و تیز آن مصداقهای تشبیهاتی چون خنجر، تیغ، زبان و ماه طلایی در شعر فارسی بوده است (گرامی، 54-55). از سوی دیگر، شاخ و برگ بید که با بادی مختصر یا حتى نسیمی ملایم می‌لرزد، منجر به ساخت مَثَل «بیدی نیست که از این بادها بلرزد» شده است (همو، 55). معروف‌ترین و زیباترین نوع بید، بید مجنون با شاخه‌های بلند و باریک، و آویخته است. گاهی بید مجنون را بید «مُوَلّه» به معنی شیفته و واله، و گاهی نیز بید معلق و بید ناز نامیده‌اند. برخلاف دیگر درختان همچون سرو که قد و قامت یار را به آنها تشبیه کرده‌اند، بید با شاخ و برگ آویخته، فروافتاده و نازک و ظریف به زلف و موی پریشان تشبیه شده است. از آنجا که بید نیز همچون سرو، صنوبر، چنار و نارون بی‌ثمر است، سر به زیری وی را به‌سبب خجل بودن و شرمساری از این بی‌حاصلی دانسته‌اند (همو، 56-57). 
در داستانها و منظومه‌های ادب فارسی، بلندی و بزرگی بید، و شاخ و برگ متراکم آن که تا پایین آمده و بید را در شمار درختان پرسایه قرار داده، گسترۀ سایۀ آن را جایی برای آرمیدن و میعادی برای خلوت عشاق، تعریف کرده است (برای نمونه، نک‍ : صبحی، 137- 138). افزون بر این، در مضامین داستانی شکل خاص برگ بید (بیدبرگ) به تیر و نیزۀ جنگی تشبیه شده، و آب بید نیز که مفرح و خوش‌رایحه است، به یک داروی هوش‌آور مانند گشته است (برای نمونه، نک‍ : ارجانی، 1 / 26؛ قصه ... ، 166). افزون بر اشعار ادبای کلاسیک ایران (برای نمونه، نک‍ : نظامی، 96؛ مولوی، 1 / 214؛ حافظ، 125)، در ضرب‌المثلها و ترانه‌های محلی ایرانی نیز از بید سخن به میان آمده است (برای نمونه، نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 606؛ فقیری، 80، 82). 
بید نیز همچون بسیاری از گیاهان و درختان، در زندگی مردمان روستایی نقشی مهم ایفا می‌کرده است. به‌عنوان مثال، گاه برای پیش‌بینی آب و هوا از آن استفاده می‌کردند. مثلاً در منطقۀ دماوند، عسلک (ترشح ماده‌ای چسبناک از درخت) بید، نشانی از سرمای شدید زمستان بوده است (علمداری، 184). سایه‌گستری بید سبب شده است که در خانه‌ها و حیاط قهوه‌خانه‌ها و دیگر تفرجگاهها درخت بید بکارند. در کومله نیز چپرها یا پرچین خانه‌ها را با کمک ساقه‌های تُرد درختان آزاد، نارون، افرا، توسکا، و بید می‌ساختند (شهاب، 29). همچنین در تنکابن، افزون بر چپرسازی، از بید به‌عنوان درختی تزیینی استفاده می‌شود (مشایخی، 412). در کردستان نیز بید همچون توت و چنار از درختان مورد اعتنا بوده است که در قهوه‌خانه‌ها و تفرجگاهها زیر سایۀ آنها به استراحت می‌پرداختند (ایازی، 23، 25). 
گاهی درخت بید به سبب قرار گرفتن در مکانی مقدس یا برکت‌زا تبدیل به درختی نظرکرده می‌شد، مثل درخت بید خالو در دامنۀ کوه گزلا که آن را شخصی به نام خالو سنگ‌تراش کنار چشمه‌ای در ایزدخواست کاشته است؛ اگرچه بعدها آن چشمه خشک شد، اما درخت بید پس از 100 سال همچنان سبز و سرحال باقی ماند (رنجبر، 507). 
از مهم‌ترین آیینهایی که بید در آن نقش ایفا می‌کند و از زمانهای کهن مورد نظر بوده است، جشن نوروز است، چنان‌که بر سر سفرۀ هفت‌سین، 7 شاخه از درختان مقدس چون زیتون، به، انار و بید قرار می‌دادند. حضور این شاخه‌ها برای برکت‌خواهی و طلب خوشبختی در سال جدید بوده است (رضی، 358). شاخه‌ها می‌باید بر یک، دو، یا 3 گره بریده می‌شدند و هریک را به نام شهری از شهرها می‌نامیدند و روی آنها عبارات بیفزود، بیفزاید، افزودن، رزق و فرح و سعه می‌نوشتند (صفا، 48). امروزه به جای شاخۀ درخت بید بیشتر عرق بیدمشک را در سفرۀ هفت‌سین می‌گذارند و حتى اعتقاد بر این است که پس از تحویل سال نباید شربت آب نارنج یا آب لیمو نوشید، زیرا دهان را ترش می‌کند و آن سال به خوشی نخواهد گذشت، پس بهتر است عرق بیدمشک، گلاب یا عرق نعناع نوشید (مؤیدمحسنی، 249). 
در دیدو‌بازدیدهای نوروزی در شهرها و روستاهای استان گیلان ابتدا عرق بیدمشک (بیلمیشک) و گلاب به دست میهمانان می‌ریزند و می‌گویند: «شیمه عید موارک ببون» (عید شما مبارک باشد)، سپس با شیرینی و آجیل و میوه از آنان پذیرایی می‌کنند (پاینده، 119). در باور اسطوره‌ای ایرانیان گل بیدمشک به امشاسپند سپندارمذ تعلق دارد (اورنگ، 77). آغشته‌ساختن شیرینیها به‌ویژه نقل به عطر بیدمشک و خوردن آن در جشنها و اعیادی چون شب یلدا مرسوم بوده است (انجوی، 2 / 39 ؛ ایازی، 625). 
تولید عرق بیدمشک همچون تارونه (شکوفۀ نخل)، عرق بابونه و نعناع و دیگر عرقیات ایرانی، سابقه‌ای کهن در ایران به‌ویژه در مناطقی چون کازرون دارد (حاتمی، 236؛ مظلوم‌زاده، 255). از این عرق که مردم معتقدند برای تقویت قلب خوب است، شربت بیدمشک نیز تولید می‌شود (رضایی، 406؛ دریابندری، 1 / 469). در استان مرکزی افزون بر عرق بیدمشک، از خود برگ بید معمولی هم عرقی می‌گیرند که خنک است و مصارف درمانی دارد (حجازی، 140). 
در مراسم زایمان برای آنکه درد زائو پر زور شود و زودتر فارغ شود، یک کاسه از گل‌گاوزبان و تخم شبت درست می‌کنند و قدری نبات هم در آن می‌ریزند و به زائو می‌دهند. اگر دردش پرزور نشد، اندکی ریشۀ گل خطمی خبازی با عرق بیدمشک و شکر، کف‌مال می‌کنند و به وی می‌خورانند (شکورزاده، 133-134؛ نیز نک‍ : ه‍ د، قابلگی). خوراندن شربت عرق بیدمشک به زائو نیز متداول بوده است (بلوکباشی، 58؛ کتیرایی، 47). استفاده از دم‌کرده، جوشانده، عصاره و یا گرد پوست درختان بید در طبابتهای عامیانه، مثلاً برای تسکین دردهای دستگاه تناسلی، قاعدگیهای دردناک، رفع سیلان منی، رفع بی‌خوابیهای عصبی، رفع کرم و درمان زخمهای مزمن و قانقاریا معمول است (زرگری، 4 / 507).
در پیرسواران ملایر برای درمان سودا، یعنی خشکی دهان و زبان و ترک برداشتن پوست دست از جوشاندۀ بنفشه و عرق پوست بید استفاده می‌شده است (رسولی، 281). در لرستان و ایلام برای درمان تب، ریشۀ درخت بید را می‌پزند و جوشاندۀ آن را به بیمار می‌خورانند. عرق پوست بید برای درمان تب نوبه، و عرق بید نیز در درمان بیماریهای پوست مفید دانسته می‌شود. بیدمشک در برطرف کردن ناراحتیهای قلبی، عصبی و رعشه و نیز کم‌اشتهایی تجویز می‌شود (اسدیان، 269، 272، 273، 275). در اراک پوست بید به‌عنوان ضد تب به کار می‌رود (محتاط، 93). اصولاً تجویز عرق یا جوشاندۀ بید برای درمان تبهای شدید، و نیز قرار دادن برگ و شاخۀ بید بر روی سر برای کاستن از حرارت بدن در طب مردمی رایج است. استفاده از عرق بیدمشک در کنار گلاب هم همواره برای تقویت قلب در افت فشار خون یا تنشهای عصبی رواج داشته است (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : شهری، 5 / 242-244). 
در خیاو (مشکین‌شهر) 3 نوع بید را می‌شناسند، به نامهای ساری سؤود یا بید زرد که منظور همان بید معمولی است؛ پیش پیشن یا همان بیدمشک؛ و قیزیل سؤود یا بید طلایی که به بید سفید اطلاق می‌شود. مردم محلی در تب‌ولرزهای شدید، روی 3 برگ بید، دعایی می‌نویسند و آن را به مریض می‌دهند تا بخورد و شفا یابد (ساعدی، 41، 139-140). 
از دیگر باورهای مردم دربارۀ بید این است که اگر کسی در خواب بید ببیند، تعبیر آن مردی بسیار پیر است، چون از فرد پیر فرزند نمی‌آید (همچون بید که بی‌بار است)؛ نیز مرد پیر نشان از پند و خرد و نفع دارد (مثل درخت بید که سایه و آسایش می‌دهد). به نقل از ابن‌سیرین نیز آمده که بید زنی است خوب‌رو که او را خواسته‌ای نیست (خواب‌گزاری، 171). 
در صنایع دستی خانگی در روستاها و در میان کوچ‌نشینان از شاخه‌های نرم، نازک، بلند و تازۀ بید برای بافتن انواع سبدها، لانۀ مرغ و دیوارۀ حصیری (نک‍ : ه‍ د، چیغ) سیاه‌چادرهای بعضی از کوچ‌نشینان استفاده می‌شود.

مآخذ

 ابن‌جزار، احمد، زاد المسافر، به کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس، 2000 م؛ ابن‌رشد، محمد، الکلیات، منشورات الدار البیضاء، 1939 م؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1364 ش؛ ابن‌وحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، 1993 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1347 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، بیروت، دارالفکر؛ اورنگ، مراد، جشنهای ایران باستان، تهران، 1335 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ بلوکباشی، علی، فرهنگ عامه، تهران، 1357 ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ ثابتی، حبیب‌الله، درختان و درختچه‌های ایران، تهران، 1344 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، تهران، 1385 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش عبدالکریم جربزه‌دار، تهران، 1377 ش؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران، 1382 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دریابندری، نجف، کتاب مستطاب آشپزی، تهران، 1378 ش؛ رازی، محمدبن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1387 ق / 1967 م؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضی، هاشم، گاه‌شماری و جشنهای ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، اهواز، 1373 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1369 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، 1344 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عین‌السلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1377 ش؛ شاه‌ارزانی، محمداکبر، طب اکبری، تهران، 1387 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صبحی مهتدی، فضل‌الله، افسانه‌ها، به کوشش حمیدرضا خزاعی، مشهد، 1385 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، گاه‌شماری و جشنهای ملی ایرانیان، تهران، بی‌تا؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخـزن‌الادویة، تهران، 1371 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهـران، 1379 ش؛ عماد، مهدی، شناسایی گیاهان دارویی و صنعتی جنگلی و مرتعی و موارد مصرف آنها، تهران، 1377 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانه‌های محلی، شیراز، 1342 ش؛ قصۀ امیرالمؤمنین حمزه، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1362 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کشکری، یعقوب، کناش فی الطب، به کوشش علی شیری، 1414 ق / 1994 م؛ گرامی، بهرام، گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، تهران، 1386 ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1326 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، تهران، 1368 ش؛ مرگان، ژاک، ایران، مطالعات جغرافیایی، ترجمۀ کاظم ودیعی، تبریز، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ مشایخی، حبیب‌الله، نگاهی همه‌سویه به تنکابن، تهران، 1380 ش؛ مظفریان، ولی‌الله، درختان و درختچه‌های ایران، تهران، 1383 ش؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ ملگونف، گ.، سفرنامه به سواحل جنوبی دریای خزر، ترجمۀ مسعود گلزاری، تهران، 1364 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش توفیق هاشم‌پور سبحانی، تهران، 1381 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، 1383 ش؛ نیاکی، صحت، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، 1357 ش؛ نیز:

Iranica ; Jorét, Ch., Les Plantes dans l'antiquité et au moyen âge, Paris, 1904.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.