زمان تقریبی مطالعه: 6 دقیقه

بنی قینقاع

بَنی قَینُقاع، یكی از 3 قبیلۀ یهودِ مدینه، مقارن با هجرت پیامبر اكرم (ص) و حضور آن حضرت در این شهر. دربارۀ منشأ بنی قینقاع اطلاع دقیقی در دست نیست. برخی آنان را عرب تباران یهودی شده می‌دانند (عبدالحمید، 363)، و بعضی احتمال داده‌اند كه ایشان از یهودیانی باشند كه بین سالهای 70-135م به یثرب مهاجرت كرده بودند (ولفنزن، 52؛ عمری، 1 / 227- 228). 
شاید آمیختگی بیش از اندازۀ یهودیان با عربها گمان عرب بودن بنی قینقاع را ایجاد كرده باشد، زیرا این آمیختگی چنان بوده كه گاه تشخیص آنان از یكدیگر را دشوار می‌كرده است (وات،85). باید افزود كه حتى گاه میان عربها و یهودیان دلبستگیهای بسیار عمیقی وجود داشته است (نک‍ : عباس بن مرداس، 18، 38: مرثیه گونۀ وی پس از تبعید بنی نضیر و بنی قریظه). 
یهودیان، از جمله بنی قینقاع بازار و مناطق مسكونی ویژه داشتند و داخل باروهایی به نام آطام (كام) زندگی می‌كردند. زیستن در چنین باروهایی كه از تجربه‌های قومی‌ و تاریخی یهود است، احتمال عرب تبار بودن بنی قینقاع را سست می‌سازد (امیرعلی،53؛ ولفنزن، 58). 
هرچند كه گفته‌اند: یهودیان موجب رواج كشاورزی در مدینه بوده اند (رُدنسن،139؛ وات، همانجا؛ ولفنزن، 59)، اما باید گفت كه بنی قینقاع هیچ زمین كشاورزی و یا نخلستان نداشتند و پیشۀ آنان طلاسازی، ساخت سلاح و بازرگانی بود (ابن‌خلدون، 2 / 432؛ ابن‌حزم، 154؛ وات، 98) و بدین سبب، از ثروت و مكنتی برخوردار بودند (ولفنزن، 170). 
یهودیان علاوه بر قدرت اقتصادی، از دیرباز از نوعی نفوذ و قدرت سیاسی نیز بهره داشتند (وات، امیرعلی، همانجاها)؛ اما در هنگام ورود پیامبر اكرم (ص) به مدینه، از این قدرت و نفوذ چندان اثری نمانده بود و بنی قینقاع یكی از هم‌پیمانان فرودست قبیلۀ خزرج به شمار می‌رفتند (همانجاها؛ مسعودی، 206). 
بنی قینقاع همچون دیگر یهودیان مدینه، با پیامبر(ص) پیمان صلحی بسته بودند كه برپایۀ آن می‌بایست هم از جنگ با مسلمانان، و هم از یاری رساندن به دشمنان آنان بپرهیزند (ابن‌عبدالبر، 100؛ بلاذری، 1 / 308؛ نبهانی، 1 / 83؛ امیرعلی، 59). این پیمان تا سال 2 ق / 623م پایدار بود، اما اینان نخستین گروه از یهودیان بودند كه پیمان خود را شكستند (ابن سعد، الطبقات ...، 2 / 72؛ ابن هشام، 3 / 51؛ طبری، 2 / 479). 
مورخان مسلمان بر این نکـته اصرار می‌ورزند كه پس از بازگشت پیروزمندانۀ مسلمانان از جنگ بدر، حسد و كینۀ یهودیان، به ویژه بنی قینقاع برانگیخته شد و بنای سركشی نهادند (ابن سعد، همانجا، غزوات ...، 29؛ طبرسی، 1 / 22؛ ابن اثیر، 2 / 137). آتش فتنه زمانی سر برآورد كه یهودیان بانویی مسلمان را به گونه‌ای بسیار زننده مورد استهزا و بی‌حرمتی قرار دادند. یكی از مسلمانان به هواداری از وی برخاست و مردی یهودی را به قتل رساند و كار بالا گرفت (ابن هشام، نیز ابن سعد، الطبقات، همانجاها)؛ اما پژوهشگران یهود و برخی از معاصران در درستی این گزارش، به این دلیل كه ابن اسحاق و واقدی از آن سخن نرانده اند، تردید كرده، و حتی برخی، پیمان‌شكنی را به مسلمانان نسبت داده‌اند (ولفنزن، 168-170، 172؛ وات، 130؛ نیز نک‍ : برخی از مآخذ معتبر، از جمله: طبری، 2 / 480؛ نیز طبرسی، 1 / 21-22، كه ضمن ذكر آشوب، این داستان را نقل نکـرده‌اند). 
به نظر می‌رسد كه پیش از این رویداد نیز پیامبر اكرم (ص) از احتمال عهدشكنی بنی قینقاع آگاه بودند (ابن سعد، همان، 2 / 73، نیز غزوات، همانجا؛ بلعمی، 1 / 150-151؛ طبری، همانجا) و به همین سبب، آنها را بنا به مدلول آیۀ 58 سورۀ انفال (8) در بازار گرد آوردند و ضمن اتمام حجت، به اسلام دعوتشان كردند (ابن سعد، الطبقات، 2 / 72؛ ابن هشام، 3 / 50؛ بلاذری، همانجا). اما بنی قینقاع پاسخ تندی دادند و مسلمانان را تهدید سخت كردند (ابن هشام، ابن سعد، همانجاها). 
دادن چنین پاسخی از سوی گروهی اندك چندان منطقی به نظر نمی‌رسد (نک‍ : عمری، 1 / 300)؛ اگرچه برخی آن را دلیل بر قدرت و شجاعت این قوم دانسته‌اند (ولفنزن، 61، 171) و حتی احتمال داده‌اند كه همكاری پنهان و وعدۀ كمك از سوی عبدالله بن اُبی، آنان را به این كار برانگیخته باشد (همو، 171؛ نیز نک‍ : ابن سعد، همان، 2 / 73؛ ابن هشام، 3 / 51-52؛ ابن وردی، 1 / 179)، به ویژه آنکـه ردپای وی را در تحریك دیگر یهودیان به جنگ با پیامبر(ص) می‌توان دید (نک‍ : بلعمی، 1 / 190). 
می‌توان احتمال داد كه بنی قینقاع، پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر از موقعیت و آیندۀ خویش در مدینه بیمناك شدند و همین مسئله آنها را به برخی رفتارهای عهدشكنانه وادار ساخت (سیرة...،1 / 133؛ وات، 127). به گفتۀ ابن عباس، آیه‌های 12 و 13 از سورۀ آل عمران (3) و آیۀ 58 سورۀ انفال (8) به مناسبت همین رویداد نازل شده است (نک‍ : ابن هشام، 3 / 50-51). 
به هر حال، بنی‌قینقاع پس از رد دعوت پیامبر(ص) در حصارهای خویش پنهان شدند و مسلمانان به دستور پیامبر(ص) آنان را به محاصره درآوردند. این محاصره از نیمۀ شوال تا آغاز ذیقعدۀ 2ق به درازا كشید (ابن سعد، همانجا، نیز غزوات، 28-29؛ ابن‌جوزی، 1 / 682). بنا بر روایات اسلامی، بنی قینقاع در پایان این مدت در نتیجۀ خوفی كه خداوند در دل آنان افكند، ناچار به تسلیم شدند (ابن‌سعد، همانجاها؛ طبرسی، 1 / 22). ظاهراً پیامبر(ص) قصد داشت آنان را به مجازات برساند، اما با شفاعت عبدالله‌‌بن‌ابی، به اخراج آنان از مدینه رضایت داد (همانجاها). بنی قینقاع با برجای گذاشتن خانه‌ها و بخشی از داراییهای خود مدینه را به سوی اَذرِعات در شام ترك كردند (ابن سعد، الطبقات، همانجا؛ طبری، 2 / 481؛ بلاذری، 1 / 309). 
گفته‌اند كه دارایی بسیار از بنی قینقاع برجای مانده بود (ولفنزن، 170، 172)، اما در گزارش مآخذ معتبر و كهن تنها از تقسیم سلاحهای آنان و برجای ماندن برخی از ادوات زرگری سخن رفته است (ابن سعد، غزوات، 29-30؛ بلاذری، همانجا). به هر حال، در جریان اخراج این قوم آیۀ خمس نازل شد و پیامبر(ص) برای نخستین بار بهرۀ مخصوص خویش از غنایم جنگی را برگرفت (طبری، همانجا؛ مسعودی، 207)؛ نخستین عیدقربان هم پس از این پیروزی برگذار شد (ابن شبه، 1 / 137- 138؛ طبری، 2 / 481-482).

مآخذ

ابن اثیر، الكامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، الوفا باحوال المصطفی، به كوشش مصطفی عبدالواحد، قاهره، 1386ق؛ ابن حزم، علی، جوامع السیرة، به كوشش احسان عباس و ناصرالدین اسد، قاهره، دارالمعارف؛ ابن خلدون، العبر، به كوشش خلیل شحاده و سهیل زكار، بیروت، 1417ق / 1996م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، به كوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ همو، غزوات الرسول و سرایاه، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، 1401ق / 1981م؛ ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به كوشش فهیم محمد شلتوت، قم، دارالفكر؛ ابن عبدالبر، یوسف، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابن وردی، زین‌الدین، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به كوشش احمد رفعت بدراوی، بیروت، 1389ق / 1970م؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، دارالمعارف؛ بلعمی، محمد، تاریخ نامـۀ طبری، به كوشش محمد روشن، تهران، 1377ش؛ سیرة رسول الله و اهل بیته، تهران، 1414ق؛ طبرسی، فضل، اعلام الوری، قم، مؤسسۀ آل البیت (ع) لاحیاء التراث؛ طبری، تاریخ؛ عباس بن مرداس، دیوان، به كوشش یحیی جبوری، بیروت، 1408ق / 1988م؛ عبدالحمید، سعد زغلول، فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، 1976م؛ عمری، اكرم ضیاء، السیرة النبویة الصحیحة، مدینه، 1993م؛ قرآن مجید؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، بیروت، دار صعب؛ نبهانی، یوسف، الانوار المحمدیة من المواهب اللدنیة، بیروت، 1407ق / 1986م؛ ولفنزن، اسرائیل، تاریخ الیهود فی بلاد العرب، 1415ق / 1995م؛ نیز:

Ameer Ali, Syed, The Spirit of Islam, London, 1923; Rodinson, M., Mohammed, tr. A. Carter, London, 1976; Watt, W. M., Muhammad, Prophet and Statesman, Oxford, 1964.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.