بلاغت
بَلاغَت، در لغت به معنای شیوایی، رسایی و سخنوری، برگرفته از بلغ الكلام (رسید و منتهی شد سخن به «مخاطب») است و در اصطلاح مطابقت كلام با مقتضای حال مخاطب را گویند. علاوه بر كلام، بلاغت را صفت متكلم نیز دانستهاند. بلاغت متكلم ملكهای است كه گوینده به واسطۀ آن قادر به ارائه سخن بلیغ است (خطیب 1 / 72، 79-80).
پیشینۀ تاریخی
عربها در عصر جاهلی در بلاغت و بیان جایگاهی والا داشتند. شاعران و سخنوران در آن عصر پیوسته میكوشیدند تا بهترین معنا را در قالب نیكوترین الفاظ بیان كنند. آنان برای رسیدن بدین مقصود آثار خود را تنقیح و تصحیح مینمودند و زمانی طولانی گاه یك سال آن آثار را بر نزدیكان و صاحبنظران عرضه میكردند تا آن را از هر عیب بپیرایند و هم از این روست كه برخی از قصاید آنان حولیات (برگرفته از حَول به معنای سال) نام یافت (نک : جاحظ، 1 / 217). مجامع ادبی چون بازار عكاظ (نک : ه د، بازار) در نزدیك مكه جایگاه خوبی برای پرورش ذوق و داوری درباره آثار ادبی به شمار میرفت و هریك از شاعران میكوشید با ارائه بهترین اثر خود گوی سبقت را از همگنان برباید؛ ازاینرو، شاعران و سخنوران الفاظ، معانی و صنایعی را بر میگزیدند و به نکـاتی توجه داشتند كه اساس و پایۀ بلاغت عربی بود. سرودههای شاعران آن دوران مشحون از تشبیهات ساده و در عین حال زیبا، استعارهها و گاه صنایعی چون مقابله و جناس بود و همه اینها دلالت دارد بر اینکـه آنان به وجوه بلاغت سخن، سخت اهتمام میورزیدند. اما برای آنها نامی و تعریفی شناخته شده نبود، بلكه رعایت قوانین بلاغت امری فطری و عملی به شمار میرفت و از جهت نظری بجز روایتهایی نقدگونه در بازارهای ادبی چون داوریهای نابغه ذبیانی (مثلاً نک : ابوالفرج، 9 / 384)، چیز دیگری موجود نیست. با ظهور اسلام و نزول قرآن كریم توجه به بلاغت افزونتر شد. در عصر امویان كه مجادلات سیاسی و اعتقادی گسترش مییابد، بلاغت كلام سخت مورد توجه قرار میگیرد و خطیبان در سخنوری به نهایت چیرهدستی میرسند. البته توجه به زیباییهای سخن در آن دوران در انحصار خطیبان نبود، بلكه بازار مِربَد در بصره، و كُناسه در كوفه جولانگاه شاعران بلندپایه بود و روایتهای نقل شده از مناظرههای آنان در این باب در خور توجه است (مثلاً نک : همو، 1 / 333، 8 / 75؛ ابن سلام، 2 / 424).
بلاغت در آغاز پیدایش، بدیع نامیده میشد و بر فنون بلاغی شناخته شده در آن زمان نیز بدیع اطلاق میگردید و ابن معتز نیز از كلمه بدیع همین معنا را اراده كرده است. تمامی فنون بلاغت، بیان نیز خوانده شده است و برخی نیز بلاغت و توابع آن را نقد الشعر، صنعه الشعر و نقد الكلام نامیدهاند (نک : طبانه، 10-13؛ نیز ه د، بدیع).
از نخستین سالهای تدوین و تألیف، اشاره به موضوعات بلاغی را در كتابهای مختلف میتوان یافت. در سدۀ 2ق / 8م سیبویه در اثر مشهور خود الكتاب به مواردی اشاره دارد كه بعدها در زمرۀ موضوعهای بلاغی جای میگیرد. مانند باب اللفظ للمعانی، باب مایكون فی اللفظ من الاعراض، باب مایحتمل الشعر و ... (نک : 1 / 24-26).
فراء (د 207ق / 822م) در كتاب معانی القرآن ضمن شرح آیات قرآن به تقدیم و تأخیر، ایجاز و اطناب، معانی مجازی برخی ادوات پرسش، تشبیه، كنایه و استعاره میپردازد (1 / 14، 15، 23، 48، 63). دانشمند همعصر او ابوعبیده معمربن مثنّی (د ح 210ق) نیز در كتاب خود مجاز القرآن موضوعات بلاغی را آورده است (1 / 8، 11، 12). البته این نکـته در خور ذكر است كه مراد ابوعبیده از مجاز معنای اصطلاحی آن نیست، بلكه مراد او از این واژه، تفسیر و تأویل است. در این زمان بلاغت و فصاحت مترادف بودند.
جاحظ (د 255ق / 869م) در كتاب البیان و التبیین به بسیاری از فنون بلاغی و اسلوبهای بیان پرداخته، و نمونههایی را برای هریك ارائه كرده، اما برای هیچ یك اصطلاح یا تعریفی نیاورده است. در این كتاب سخنان بسیاری دربارۀ بلاغت نقل شده است كه وی به تفسیر و تحلیل آنها میپردازد (1 / 74؛ ضیف، 56؛ مبارك، 53). جاحظ ضمن اشاره به برخی عیبهای عمومی مانند لكنت زبان، وجوب رعایت مقتضای حال را كه در حقیقت تعریف بلاغت است، مطرح میكند (1 / 90). ازاینروست كه برخی او را پایهگذار بلاغت عربی دانستهاند (نک : ضیف، 57- 58؛ نوفل، 170؛ مبارك، 55).
زبانشناسان قدیم نیز در شرح و تفسیر خود بر سرودههای شاعران و آیات قرآن به پارهای مسائل بلاغی اشاره داشتهاند؛ از جمله ابن قتیبه (د 276ق/889م) در كتاب تأویل مشكل القرآن (مثلاً نک : ص 20-21، 103، 135، جم ) و مبرد (د 285ق/898م) در الكامل (مثلاً نک : 3/853). وی همچنین رسالهای دارد با عنوان البلاغه كه به كوشش رمضان عبدالتواب در 1965م به چاپ رسید. شاگرد او عبدالله ابن معتز (د 296ق/908م) نخستین كتاب بلاغی را با عنوان البدیع در 274ق نوشته است (نک : ابن معتز، 58) و همانگونه كه گفته شد واژۀ بدیع در این كتاب به فنون شناخته شدۀ بلاغی اشاره دارد، زیرا نخستین فنی كه وی در این كتاب بدان پرداخته، استعاره است. او تشبیه، كنایه و تعریض را از محاسن كلام دانسته، و آنها را به كتاب خود افزوده است (نک : ه د، بدیع). از آن پس و به پیروی از كتاب ابن معتز آثار متعددی در زمینه تشبیه، استعاره و صور بدیعی تدوین شده است(نک : ریتر، 5).
در سدۀ 3ق / 9م نباید نقش فلسفهگرایان را در تكوین و گسترش بلاغت از نظر دور داشت. از میان آنان كسانی كه با زبان یونانی آشنا بودند، با ترجمۀ خلاصهای از دو كتاب الشعر و الخطابه ارسطو به عربی، و بعدها با ترجمۀ كامل دو كتاب یاد شده، سهم عمدهای در این كار برعهده داشتند (نک : ضیف، 75).
در سدۀ 4ق / 10م گروهی از دانشمندان، بلاغت را با نقد درآمیختند و آن را میزان و محور نقد ادبی قرار دادند (همو، 122؛ مبارك، 65) و آثاری پدید آوردند كه از مهمترین آنها عیار الشعر تألیف محمدبن احمد بن طباطبا (د 322ق / 934م) و نقد الشعر اثر قدامه بن جعفر (د 337ق / 948م) را میتوان نام برد. قدامه در سخن از وجوه بلاغت شعر كوشید تا گوی سبقت را از ابن معتز برباید. وی در نگارش اثر خود از اندیشه یونانی الهام گرفت (ضیف، 78-79). قدامه مقیاسهای بلاغت یونانی ارسطو را با بلاغت عربی تطبیق داد و به دنبال راهی منطقی برای ارزیابی شعر بود. با این همه، اثر او با بلاغت ارسطویی تفاوتهایی دارد (همو، 92؛ ریتر، .(4
از آثاری همچون الموازنة بین ابی تمام و البحتری اثر ابوالقاسم حسن بن بشر آمدی (د 371ق / 981م) و الوساطة بین المتنبی و خصومه تألیف علی بن عبدالعزیز جرجانی (د 392ق / 1002م) نیز میتوان به برخی از معیارهای بلاغی دست یافت (نک : همو، .(5-6
از دیگر آثار بلاغی سدۀ 4ق كتاب البرهان فی وجوه البیان (یا نقدالنثر) اثر اسحاق بن ابراهیم ابن وهب است (دربارۀ انتساب این كتاب به قدامه، نک : ه د، 5 / 90؛ ضیف، 93؛ عبدالقادر، 73). ابن وهب در این اثر مانند قدامه سخت متأثر از ارسطوست. با این همه، اثر او اقبال چندانی نیافته است (نک : ضیف، 102).
تلاش متكلمان برای بیان اعجاز قرآن كه بلاغت را یكی از مهم ترین دلایل آن میشمردند، سبب تألیف آثاری بلاغی چون النکـت فی اعجاز القرآن اثر علی بن عیسی رمانی (د 384ق) و اعجاز القرآن ابوبكر محمدبن طیب باقلانی (د 403ق/1013م) گردید. رمانی بلاغت را 10 قسم میداند كه اینهاست: ایجاز، تشبیه، استعاره، تلائم، فواصل، تجانس، تصریف، تضمین، مبالغه و حسن البیان (همو، 102 بب ). در همین دوران دو كتاب از شریف رضی (د 406ق) به نامهای تلخیص البیان فی مجازات القرآن و المجازات النبویه در زمینۀ بلاغت درخور اشاره است. از سوی دیگر برخی از ادیبان به پژوهش دربارۀ شعر و نثر و زیباییهای بیانی و بدیعی آنها پرداختند. در این پژوهشها، هدف دیگر بیان اعجاز قرآن، نقد آثار و یا تطبیق دیدگاههای ارسطو واندیشه یونانی با بلاغت عربی نبود. بهترین نمونۀ این آثار كتاب الصناعتین تألیف ابوهلال عسكری (د ح 400ق) و العمده فی صناعه الشعر و نقده اثر ابن رشیق قیروانی (د 456ق/1064م) است (همو، 139-140). ابوهلال عسكری در اثر خود بر آن است كه تنها راه درك اعجاز قرآن بلاغت است (ص 9). ابن سنان خفاجی (د 466ق) نیز از دیگر مؤلفانی است كه فصاحت كلام را با دقتی خاص در اثر معروف خود سرالفصاحه مورد بحث و بررسی قرار میدهد (ضیف، 140).
عبدالقاهر جرجانی (د 471ق/1078م) از دیگر شخصیتهایی است كه شهرتش را مدیون دو اثر بلاغی خود دلائل الاعجاز و اسرار البلاغة است. جرجانی در كتاب دلائل الاعجاز كه با هدف بیان اعجاز بلاغی قرآن آن را نگاشت، نخستین پایههای علم معانی را بنیاد نهاد. در حقیقت وی در این كتاب با بیان اینکـه با تغییر جایگاه هریك از اجزاء جمله، معنی تغییر مییابد، به تئوری ساختارشناسی در زبان عربی میپردازد (نک : ریتر، 6). جرجانی در اسرارالبلاغة (نک : ص 43 بب) نخستین بار نظریه علم بیان را مطرح كرده است. وی در این اثر بحثهای پیشین را در باب بلاغت، نظام بخشید و نمونههای بلاغی را نیك مورد تحلیل قرار داد. با آنکـه جرجانی در این كتاب در پی طرح نظریۀ علم بدیع نبود، اما از جناس، سجع، حسن تعلیل و طباق سخن گفته است. آثار ارزشمند بلاغی جرجانی، راه شكوفایی دانش بلاغت را گشود و هموار كرد و انقلابی در دانش بلاغت به وجود آورد (ریتر، همانجا).
پس از جرجانی، زمخشری با بهرهگیری از آثار او و با این باور كه تفسیر قرآن تنها از طریق دو علم معانی و بیان میسر است، تفسیر كشاف را نگاشت. وی دو واژه معانی و بیان را به عنوان دو اسم خاص برای دو شاخه معروف از بلاغت به كار برد. در حالی كه پیشتر واژههای بلاغت، فصاحت و بیان به عنوان واژههایی مترادف به كار میرفت و گاه همه آنها بدیع خوانده میشد. از این زمان به بعد تقریباً میتوان گفت كه حرف تازه ای در بلاغت عربی زده نشد و آثار بعدی بیشتر شرح و تلخیص آثار گذشتگان است. از آن جمله است كتاب نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز، تألیف فخرالدین رازی (د 606ق / 1209م) كه درواقع تلخیص و تنظیم كتابهای جرجانی است (نک : مبارك، 109، 110؛ ضیف، 275).
سرانجام، سكاكی با استفاده از نحو، منطق و كلام و با استعانت از آثار فخرالدین رازی و جرجانی، كتاب مفتاح العلوم را تألیف كرد و آن را به 3 بخش صرف، نحو و بلاغت تقسیم نمود. وی دانش بلاغت را به 3 شاخۀ معانی، بیان و بدیع تقسیم بندی میكند و از این پس این تقسیمبندی را دانشمندان علم بلاغت پذیرفتند و از آن تبعیت كردند. علم معانی از بلاغت، یعنی سخن گفتن به مقتضای حال و نیز معانی ثانوی كلام گفتوگو میكند. بیان دانشی است كه از آوردن یك معنی با اسلوبهای گوناگون بحث میكند و بدیع علمی است كه به واسطه آن ویژگیهایی كه بر زیبایی و ظرافت كلام میافزاید، شناخته میشود (سكاكی، 70، 76، 140، 179).
مفتاح العلوم سكاكی با اقبال خوبی مواجه شد و ادیبان و دانشمندان به شرح و تلخیص آن پرداختند. ازجمله میتوان به جلالالدین محمد بن عبدالرحمان خطیب قزوینی (د 739ق / 1338م) اشاره نمود كه نخست اثر سكاكی را با عنوان تلخیص المفتاح خلاصه كرد و سپس برای شرح، توضیح پیچیدگیها و رفع نقایص آن به نگارش كتاب الایضاح پرداخت. البته این كتاب كه خود نیز از برخی دشواریها خالی نبود، منشأ برخی دیگر از تألیفات بلاغی شد و گروهی از ادیبان و دانشمندان به شرح آن پرداختند؛ از جمله سعدالدین تفتازانی (د 791ق / 1389م) كه دو شرح بر تلخیص نگاشت: یكی طولانی و دیگری مختصر و از همین رو، به ترتیب آنها را مطول و مختصر نامیدهاند (نک : مبارك، 110-114؛ ضیف، 352- 358؛ 6-7). كتاب مطول در حوزههای دینی شهرت یافت و به عنوان منبع درسی شناخته شد.
در كنار این تألیفات بلاغی آثار دیگری نیز به وجود آمد كه مؤلفان آنها از مكتب عبدالقاهر جرجانی و شاگردان او تبعیت نکـردند. از مهمترین آنها كتاب المثل السائر فی ادب الكاتب و الشاعر، تألیف ضیاءالدین ابن اثیر (د 637ق / 1239م) است كه میتوان آن را كوششی در جهت نظام بخشیدن به سرالفصاحۀ ابن سنان خفاجی دانست. با این همه، این كتاب نمونهای خوب از كتابهای بلاغی در سدۀ 6ق ارزیابی شده است (ضیف، 334-335).
مآخذ
ابن سلام جمحی، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، 1394ق / 1974م؛ ابن قتیبه، عبدالله، تأویل مشكل القرآن، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1393ق / 1973م؛ ابن معتز، عبدالله، البدیع، به كوشش كراچكوفسكی، بغداد، 1399ق / 1979م؛ ابوعبیده، معمر، مجاز القرآن، به كوشش فؤاد سزگین، قاهره، مكتبه خانجی؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش عبدالله علی مهنا و سمیر جابر، بیروت، دارالكتب العلمیة؛ ابوهلال عسكری، حسن، كتاب الصناعتین، به كوشش مفید قمیحه، بیروت، 1404ق / 1984م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به كوشش فوزی عطوی، بیروت، 1968م؛ جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به كوشش هلموت ریتر، استانبول، 1954م؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، 1405ق / 1985م؛ سكاكی، یوسف، مفتاح العلوم، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ سیبویه، عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1408ق / 1988م؛ ضیف، شوقی، البلاغة، تطور و تاریخ، قاهره، 1965م؛ طبانه، بدوی، علم البیان، بیروت، 1381ق / 1962م؛ عبدالقادر، علی حسن، «كتاب البرهان فی وجوه البیان»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، 1368ق / 1949م، ج (1)24؛ فراء، یحیی، معانی القرآن، به كوشش احمد یوسف نجاتی و محمدعلی نجار، قاهره، 1972م؛ مبارك، مازن، الموجز فی تاریخ البلاغة، بیروت، 1416ق / 1995م؛ مبرد، محمد، الكامل فی اللغة والادب، به كوشش احمد محمد شاكر، قاهره، 1356ق / 1937م؛ نوفل، سید، البلاغة العربیة فی دور نشأتها، قاهره، 1948م؛ نیز
Ritter, H, introd. Asrar al-Balagha (vide: PB, Jurjani).
بابك فرزانه
بلاغت در زبان و ادب فارسی
بلاغت را در فارسی به معنی چیره زبانی (صفیپوری، 102)، زبان آوری، رسایی و شیوایی آوردهاند. همایی (معانی ...، 83) سخندانی و سخنشناسی را معادل فارسی بلاغت قرار میدهد. بلاغت از دو دیدگاه موضوعی و تاریخی قابل طرح و بررسی است:
دیدگاه موضوعی
از این دیدگاه چیستی بلاغت مورد بحث قرار میگیرد و از تعریف و تحلیل عناصر تشكیلدهنده آن سخن میرود. براساس سنت رایج و شیوه معمول، بلاغت در اصطلاح، مطابقت كلام فصیح با مقتضای حال و مقام یا مطابقت با مقتضای حال مخاطب است. این تعریف را نویسندگان كتب بلاغت در زبان عربی (به عنوان نمونه، نک : خطیب، 1 / 79-80؛ تفتازانی، المطول، 25، شرح ...، 27) و نیز مؤلفان متأخر كتب بلاغی در زبان فارسی كه آثار آنان براساس كتابهای عربی تألیف شده است (بهعنوان نمونه، نک : آرزو، 102؛ مازندرانی، 42؛ گركانی، 6؛ تقوی، 8)، به دست میدهند و میافزایند حال یا مقام، حالت و موقعیتی است كه اقتضا میكند تا كلام به گونهای خاص، فیالمثل مؤكد یا غیرمؤكد، مفصل یا موجز، بیان شود (جرجانی، 46؛ همایی، همان، 39؛ تقوی، همانجا) و گوینده و نویسندۀ فصیحی كه به مقتضای حال و مقام سخن گوید، بلیغ به شمار میآید. بدین ترتیب، بلاغت نه صفت واژه، بلكه صفت سخن و صفت گوینده (= صفت كلام و متكلم) است (جرجانی، همانجا).
با آنکـه در كتب بلاغی عربی (نک : تفتازانی، المطول، 13)، علوم بلاغی به دو دانش معانی و بیان محدود میشود، اما كتب بلاغی فارسی گویای این حقیقت است كه غیر از معانی و بیان، بدیع و عروض و قافیه نیز در شمار علوم بلاغی است، چنان كه حدیقههای حدایق البلاغت، تألیف فقیر دهلوی (ص 5) مشتمل بر بیان، بدیع، عروض و قافیه نیز هست، و نشاط به استناد سخن قدما تصریح كرده است كه علم بدیع، از توابع بلاغت است و بر معانی و بیان و بدیع، علوم بلاغت اطلاق میگردد (1 / 14؛ نیز نک : همایی، فنون ...، 1 / 8).
شاید بتوان بلاغت را این گونه تعریف كرد: گفتن یا نوشتن كلام فصیح است به مقتضای حال و مقام؛ سخنی خوش آهنگ و آراسته كه معنای واحد را به طرق مختلف به دست میدهد و اگر سخن منظوم باشد، با توجه به مضمون و محتوای آن، وزن عروضی و قافیه مناسب برای آن انتخاب میگردد. چنین سخنی مؤثر میافتد و بر خواننده و شنونده اثر میگذارد. بخش نخستین تعریف، یعنی مطابقت كلام فصیح با مقتضای حال و مقام، مسألهای است كه در علم معانی (ه م) از آن بحث میشود؛ بخش دوم و سوم تعریف، یعنی خوش آهنگی و آراستگی و ادای معنا و مقصود واحد به طرق مختلف، مسائلی است كه در دانش بدیع (ه م) و دانش بیان (ه م) مطرح میگردد كه به قول رادویانی و به گواهی كتاب وی موسوم به ترجمان البلاغه (ص 2-3) صنایع بدیعی و بیانی «اجناس بلاغت» محسوب میشوند و به تعبیر رشید وطواط (ص 1) «اسالیب بلاغت» به شمار میآیند و در پرتو به كارگیری آنها بلاغت به بار میآید و سخن بلیغ و مؤثر میشود. سكاكی نیز بلاغت را حاصل دانش معانی و بیان میداند (ص 175-176) و بلاغت افزایی و فصاحت را معلول به كارگیری آرایههای لفظی و معنوی [= صنایع بدیعی] میشمارد (ص 179). بخش چهارم تعریف، یعنی مسأله انتخاب قافیه و وزن مناسب برای سخن بلیغ منظوم هم مسألهای است كه در پرتو ممارست در دانش قافیه و عروض به بار میآید كه: اولاً، گونهای وزن و در شعر عروضی، گونهای وزن عروضی، ذاتی شعر، یعنی جزو ماهیت شعر است و به تعبیر اهل منطق، ذاتی غیرمفارق و لازم شعر به شمار میآید (رضانژاد، پنجاه؛ زرینکـوب، شعر...، 106)، یعنی كه وزن همزاد شعر است و نه فقط اشعار عربی و فارسی، كه به گزارش ارسطو (ص 92، 94، 135-140، جم ) و ابن سینا در «فن الشعر» (ص 165-166) و نیز به تصریح فارابی در «رسالة فی قوانین صناعة الشعراء» (ص 152-153) اشعار یونانی هم دارای اوزان گوناگون بوده، و هر وزن، نامی ویژه داشته است. قافیه نیز با نقشهای ویژه خود به «تثبیت اثر نفسانی وزن» كمك میكند (رضانژاد، پنجاه و دو) و لاجرم سخن را رسا و مؤثر میسازد؛ ثانیاً، شعر عروضی با توجه به محتوا و موضوع آن باید دارای وزن عروضی مناسب و متناسب با موضوع و محتوا باشد تا بلاغت یابد، چنانکـه فیالمثل شعر حماسی وزنی متناسب با حماسه، شعر غنایی وزنی متناسب با غنا و به همین سان، هر شعر وزنی درخور محتوا و متناسب با موضوع خود میطلبد و تنها در این صورت است كه شعر بلیغ و مؤثر میشود (شمیسا، بیان ...، 111-112).
بدین ترتیب، روشن است كه ابزار بلاغت و شیوهها و شگردهای تأثیر را در هر زبان، اعم از زبان فارسی و عربی یا هر زبان دیگر، باید در دانشهای بلاغی آن زبان باز جست و این حكمی است كلی كه در صحت آن تردید روانیست؛ اما با توجه به اینکـه «اجناس بلاغت»، به تعبیر رادویانی (ص 2، 3) «از تازی به پارسی» آورده شده، پرسش این است كه این اجناس تا چه اندازه با ملایمات زبان و ادب پارسی سازگاری دارد؟ شایان ذكر است كه ایرانیان عصر ساسانی به تصریح بزرگانی چون جاحظ (3 / 13) و ابن ندیم (ص 377- 378) در بلاغت متبحر بودهاند و آثاری بلاغی چون عش البلاغه یا عین البلاغه (همو، 378) و نیز كتاب كاروَند ــ كه جاحظ (همانجا) جویندگان علوم بلاغی را به خواندن و آموختن آن توصیه میكند (نک : تفضلی، 314) ــ نمونۀ آثار آنان در باب بلاغت به شمار میآمده است. برخی از محققان هم به فراوانی مثالهای بلاغت در سخنان ایرانیان اشاره كردهاند (همایی، معانی، 51). با این همه، به سبب انقراض ساسانیان و از میان رفتن این آثار، ایرانیان ناگزیر شدند كه در شعر و ادب نیز از آثار عربی تقلید كنند و احساسات و عواطف خود را در قالب اوزان عروضی عرب بریزند و در تنظیم قواعد بلاغت از كتب بلاغی عربی كه بسیاری از آنها را ایرانیان خود فراهم آورده بودند، بهره گیرند و این كتب را سرمشق قرار دهند (نک : صادقیان، 115-125؛ اقبال، «نح، نط»)، در حالی كه زبان فارسی، زبانی آریایی است و با زبان عربی اختلافهای بسیار دارد (همو، «نح»).
قید «لفظ عربی» در تعریفی كه مازندرانی نویسنده كتاب انوار البلاغه از دانش معانی به دست میدهد و آن را تتبع در اصول و قواعدی میداند كه موجب ظهور احوالات لفظ [= زبان] عربی میشود (ص 45)، نیز مؤید این حقیقت است كه اصول بلاغت در زبان عربی با اصول بلاغت در زبان فارسی متفاوت است و این از آن روست كه بر طبق نظریه و تشخیص فروزانفر در زبان فارسی قواعدی هست كه تابع قوانین عربی نیست. از این جهت علم معانی عربی و به ناگزیر آیین بلاغت عربی را نمیتوان در فارسی معمول و بر زبان فارسی تطبیق كرد كه بیگمان، استخراج و تدوین اصول بلاغت در زبان فارسی جز با تتبع بسیار و اطلاع عمیق بر چگونگی استعمالات قدما امكان پذیر نیست (ص 4-5)، همایی نیز ضمن تأكید بر این معنا از ضرورت تدوین اصول بلاغت در زبان و ادب فارسی براساس تتبع در آثار بزرگان ادب، به ویژه جست وجو در آثار فردوسی و سعدی ــ كه برترین درجه بلاغت و گویی اعجاز در بلاغت است ــ سخن میگوید و با طرح شواهد مختلف از بزرگان ادب، در امر تدوین اصول و قواعدی متناسب و سازگار با زبان و ادب فارسی به جد میكوشد (همان، 21).
از این منظر است كه صاحب قابوس نامه آنجا كه به فرزند خود شیوۀ نامه نوشتن و تلویحاً شیوۀ نوشتن میآموزد، از 4 قاعده سخن میگوید كه رعایت كردن آنها در نوشتن و گفتن، بلاغت به بار میآورد. از این 4 قاعده میتوان دو قاعده را سلبی و دو قاعده را ایجابی خواند. قواعد سلبی اینهاست: پرهیز از پارسی مطلق نوشتن یا به تعبیر امروز پرهیز كردن از سَرهنویسی؛ اجتناب از كاربرد سجع كه در تازی هنر است و خوشآیند، اما بدان سبب كه با ملایمات و خصایص زبان فارسی سازگاری ندارد، ناخوشآیند است؛ و دو قاعده ایجابی اینهاست: كاربرد زبان هنری، یعنی مستعارگویی یا استفاده از استعاره در سخن؛ اختصار و ایجاز، و نه تفصیل و اطناب (عنصرالمعالی، 208).
توجه بدین نکـته بایسته است كه دانشمندان علوم بلاغی در تلاش برای دست یافتن به اساس بلاغت، بر اختصار و ایجاز تأكید ورزیدهاند و ایجاز (البته ایجاز غیرمُخل) را عین بلاغت یا اساس بلاغت به شمار آوردهاند (به عنوان نمونه، نک : جاحظ، 1 / 115-116؛ ابنخلكان، 2 / 289؛ همایی، همان، 38). از اینجاست كه حافظ (غزل 245) نماد بلاغت در زبان فارسی، در بیشتر غزلهای خود، با بیان حال اهل درد «به لفظ اندك و معنی بسیار»، بر ایجاز به عنوان بنیاد بلاغت مُهر تأیید میزند. شواهد مشهور بلاغت نیز از جمله مصادیق برجسته ایجاز به شمار میآیند، مانند «به دشت آهوی ناگرفته مبخش» (فردوسی، 4 / 253)، «هر چه زود برآید، دیر نپاید» (سعدی، 129؛ نیز نک : همایی، همان، 65-80).
افزونبر قواعد سلبی و ایجابی كه از سخنان صاحب قابوسنامه استنباط و استخراج میتوان كرد، همایی (همان، 40-41) ضمن بیان این معنا كه اساس بلاغت، به كار گرفتن رساترین و شیرینترین الفاظ و عبارات برای ادای مقصود است، از احاطه به لغات و اصطلاحات و كنایات و امثال یك زبان و توانایی تشخیص موارد به كارگیری آنها، به عنوان شرط اساسی به دست آوردن مقام بلاغت سخن میگوید و تصریح میكند كه این احاطه و این تشخیص در رودكی، فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ و به طور كلی در بزرگان ادب فارسی بوده است و به همین سبب، آثار آنان تا ژرفای روح و جان فارسیزبانان نفوذ كرده، و تأثیری پایدار برجای نهاده است. میتوان این احاطه و این تشخیص را در كنار قواعد چهارگانهای كه از آنها سخن رفت، سومین قاعدۀ ایجابی و پنجمین اصل ازجمله اصولی به شمار آورد كه رعایت آنها در گفتن و نوشتن، بلاغت به بار میآورد و بر دل و جان شنونده تأثیر میگذارد (شمیسا، بیان، 111-112).
شاعران و نویسندگان بزرگ در طول تاریخ ادب فارسی، از علوم بلاغی برای تأثیر هرچه تمامترِ سخنشان سود جسته، و شیوهها و شگردهایی خاص برگزیدهاند؛ چنانکـه نظامی از صورخیال (نک : همان، 116)، ابزار تأثیر میسازد، سعدی (ص 143) در گلستان از طرب انگیزی، و در غزلها از صراحت و سادگی، یعنی از استواری لفظ و روانی معنا (زرینکـوب، حدیث ...، 93) و حافظ از ایهام و طنز (نک : دادبه، «شرحی ...»، 310-312). نظامی عروضی (ص 52-53) قصیده كوتاه «بوی جوی مولیان»، سروده رودكی (د 329ق / 941م) را نقل میكند و از تأثیر شگفتیانگیز این قصیده كه برآمده از بلاغت آن است، سخن میگوید؛ بلاغتی كه معلول روانی و استواری (سلاست و جزالت) و عدم تكلف در لفظ و معنا و در یك كلام حاصل خصیصهای است كه از آن به سهل ممتنع تعبیر میشود و به همین سبب، «هنوز این قصیده را كس جواب نگفته است» (همو، 54). بدین ترتیب، «روانی و استواری و عدم تكلف در لفظ و معنا» نیز از جمله ویژگیهای بلاغت آفرین به شمار میآید. و چنین است كه ویژگیهای «تیغ بلاغت» سعدی (نک : ص 688) و «لطف سخن» حافظ (غزل 37)، تنها از طریق تأمل در آثار آنان شناخته میشود.
تاریخ ادب فارسی گویای این حقیقت است كه نظریهپردازان بلاغی در زبان و ادب فارسی، تلاش و خلاقیت و تشخیصی درخور و متناسب با تلاش و تشخیص و خلاقیت شاعران و نویسندگان بزرگ در این زبان نداشتهاند و به همین سبب، نتوانستهاند چنانکـه باید اصول و قواعد ادبی و بلاغی را بازیابند و باز شناسند و آیین بلاغت، متناسب با زبان و ادب فارسی تدوین كنند (نک : دادبه، «ساعتی ...»، 10). مقایسۀ فیالمثل مدارج البلاغه، تألیف رضا قلی خان هدایت (د 1288ق / 1871م) با ترجمان البلاغه، تألیف محمد بن عمر رادویانی (سدۀ 5ق / 11م) و با حدایق السحر، تألیف رشید وطواط (د 573ق / 1177م) از میزان توفیق نه چندان چشمگیر نظریهپردازان بلاغی و حتی از عدم توفیق آنان در زبان و ادب فارسی و نیز از تحول اندك بلاغت، طی 8 سده حكایت دارد. در پی تلاشها و جستوجوگریهای محققان معاصر، از 4 دانش بلاغی، 3 دانش تحولی چشمگیر یافته است: بیان (ه م)، بدیع (ه م)، و عروض (ه م) و قافیه (ه م). اما چهارمین دانش، یعنی «معانی» به اندازه 3 دانش دیگر متحول نگردیده است و غالب مؤلفان و محققان از منظری سنتی به مسائل آن دانش مینگرند و گاه در طرح مسائل بلاغی، كوركورانه از اصول و قواعد بلاغت زبان عرب تقلید میكنند و میكوشند تا این قواعد را بر زبان و ادب فارسی تطبیق كنند. این تقلید و تطبیق اگر در مواردی مؤثر و دستگیر بوده، به طور كلی زیان به بار آورده، و موجب شده است تا اصول و قواعد ویژه زبان و ادب فارسی كشف نشود و نظام بلاغی ویژه این زبان شكل نگیرد، حتی موجب شده است تا برخی از فصیحترین و بلیغترین اشعار فارسی، فصیح و بلیغ به شمار نیاید (فشاركی، 248).
رابطه فصاحت و بلاغت
دانشمندان و محققان علوم بلاغت غالباً در تعریف بلاغت، فصاحت را شرط بلاغت میشمارند و بلاغت را پس از فصاحت متحقق میبینند (به عنوان نمونه، نک : تفتازانی، المطول، 25، شرح، 27-29؛ خطیب، 1 / 81-82؛ شمیسا، معانی، 45-46)، اما همایی در كتاب معانی و بیان (ص 38-39، حاشیه) گفتارها و تعبیرهای عامیانه را نمونههای برجستۀ بلاغت میشمارد و اصطلاحات بنایان، نجاران و گچكاران، مثل «بوم خوار» و «دندان موشی» را مثال میآورد. بدین ترتیب، میتوان نتیجه گرفت كه بلاغت شامل بلاغت خواص و بلاغت عوام است كه تنها شرط بلاغت خواص فصاحت است (نک : ه د، فصاحت). این نکـته نیز بدیهی است كه فصاحت و بلاغت امری متحول و نسبی است و در طول زمان و تحت شرایط و عوامل مختلف، دگرگون میشود (نک : همایی، همان، 80-81).
دیدگاه تاریخی
(براساس كتب بلاغی در زبان فارسی): صنایع شعری از سدۀ 4ق / 10م وارد شعر فارسی شد و از همان روزگار، تألیف كتب بلاغی در زبان فارسی آغاز گردید (همان، 16). آثار بلاغی در زبان فارسی را، نخست میتوان به دو گروه غیرموجود و موجود تقسیم كرد:
آثار غیرموجود (با توجه به نام مؤلفان آنها): ابوالحسن سرخسی بهرامی، كه در چهار مقاله نظامیعروضی (ص 48) این اثرها از او یاد شده است: غایه العروضیین، كنز القافیه، نقد معانی، نقد الفاظ، سرقات و تراجم. نظامی عروضی سرخسی را با عنوان استاد میستاید و شاعران را به خواندن تصانیف او فرا میخواند (همانجا). عناوین كتابهای سرخسی، به ویژه كتاب نقد معانی و نقد الفاظ حكایت از آن دارد كه وی به مسائل بلاغی توجهی خاص داشته است؛ زیرا معنا به تعبیر امروز مسأله «چه گفتن» است و لفظ مسألۀ «چگونه گفتن» و پرداختن بدین معانی، در آن روزگار، به زبان فارسی دارای اهمیتی خاص میتواند باشد (نک : دادبه، «پاسخ ...»، 35-37). شمس قیس رازی در المعجم، سرخسی را از قدمای مؤلفان عجم در عروض (ص 181) دانسته، و از كتاب غایه العروضیین (ص 189) وی یاد كرده است. بزرجمهر قسیمی، معاصر سلطان محمود غزنوی (389-421ق/ 999-1030م) و در شمار عروضیان قدیم (شمس قیس، 181). ابوسعید احمد بن محمد منشوری سمرقندی، معاصر سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی، نویسندۀ كنز الغرائب، حاوی اشعاری متلون (= ذوبحرین) كه شخصی به نام خورشیدی آن را شرح كرده است (رشید وطواط، 55). ابویوسف و ابوالعلای شوشتری، مؤلفان كتاب عروض به فارسی (رادویانی، 2). نصر بن حسن، نویسنده محاسن الكلام كه رادویانی تصریح میكند سرمشق وی در تألیف ترجمان البلاغة بوده است (ص 3-4).
از عناوین این كتابها و براساس كتابهای كهن بازمانده در زمینۀ بلاغت و نقدالشعر، مثل ترجمان البلاغة، چهار مقاله و حدایق السحر میتوان به اهمیت آثار غیرموجود پی برد.
آثار موجود كه به دو بخش تقسیم میشود: آثار قدما و قدمایی، و آثار معاصران:
الف ـ آثار قدما و قدمایی
آثار قدما 3 اثر اصلی بلاغی بازمانده از سدۀ 5 تا 7ق است، یعنی ترجمان البلاغة اثر رادویانی (سدۀ 5ق)؛ حدایق السحر فی دقایق الشعر تألیف رشید وطواط (سدۀ 6ق)؛ و المعجم فی معاییر اشعار العجم، نوشته شمس قیس رازی (سدۀ 7ق). آثار قدمایی آثاری است كه پس از (سدۀ 7ق) تا روزگاری نزدیك به روزگار ما، و با نگاهی تا روزگار ما به تقلید از آثار قدما تألیف شده است، مثل حقایق الحدائق، نوشته رامی تبریزی (سده 8ق) كه شرح حدایق السحر رشید وطواط است (رامی، 1-2)؛ دقایق الشعر، تألیف تاج الحلاوی (سدۀ 8ق)؛ بدایع الافكار، تألیف واعظ كاشفی (د 906 یا 910ق)؛ مدارج البلاغه در علم بدیع، تألیف رضاقلی خان هدایت (سدۀ 13ق)؛ دره نجفی، تألیف نجفقلی میرزا آقا سردار (سدۀ 14ق)، مشتمل بر عروض و قافیه و بدیع كه شامل بیان نیز هست؛ و سرانجام ابدع البدایع، تألیف شمسالعلمای گركانی (سدۀ 14ش) كه مفصلترین و آخرین تألیف معتبر فارسی در فن بدیع به شمار میآید (اخوان ثالث، 157). البته زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تألیف محمود نشاط نیز از جهت جامعیت درخور یاد كرد است
این كتابها كه غالباً نام بدیع برخود دارد، حاوی صنایع بدیعی و بیانی است و غالباً با شواهد شعر فارسی همراه است و این از آن روست كه «ادبای فارسی زبان به این امور از نظر آرایش كلام توجه كرده، آنها را داخل فن بدیع ساختهاند و به عبارت اُخری بدیع فارسی شامل مباحث معانی و بیان و بدیع هر سه هست» (همایی، معانی، 21).
ب ـ آثار معاصران
در روزگار معاصر با هدف طرح مسائل بلاغی تلاش دیگری شده است. حاصل این تلاش پدید آمدن دو گونه تحقیق و دو گونه اثر است:
گونۀ اول: آثاری است كه میتوان آنها را از جهتی ترجمه خواند و از جهتی تألیف. اینگونه آثار براساس كتب بلاغی عربی، به ویژه كتاب المطول و المختصر سعدالدین تفتازانی، در زبان فارسی نوشته شده، و غالباً حاوی معانی و بیان و بدیع است. نویسندگان اینگونه آثار گزارشی از مباحث بلاغی بر بنیاد المطول و المختصر به دست دادهاند و ضمن ذكر شواهد عربی، شواهدی از شعر فارسی نیز آوردهاند و در طرح و تحلیل شواهد فارسی گاه، به نکـات تازهای نیز دست یافتهاند. ازجمله اینگونه آثار است: كتابهای دُرَر الادب، تألیف حسام العلما آق اولی؛ هنجار گفتار، تألیف نصرالله تقوی؛ معالم البلاغة، تألیف محمدخلیل رجایی؛ معانی و بیان، تألیف غلامحسین آهنی؛ و معانی و بیان، تألیف جلال الدین همایی كه در این كتاب نکـات تازه چشمگیر است و نویسنده تصریح میكند كه كوشیده است تا از طریق به دست دادن قواعد مخصوص بلاغت در زبان فارسی، معانی و بیان مخصوص این زبان را پایهگذاری كند (ص 16). این تلاش پیشتر، در ایران عصر صفوی و بهویژه در شبه قاره هند صورت گرفته بود و فضلا و ادبای هندوستان آثاری ارجمند در این زمینه پدید آورده بودند كه نخستین آنها عطیه كبری و موهبت عُظمی نوشته سراجالدین علی آرزوست (نک : ص 12) و نویسنده خود نیز بدین معنا تصریح كرده است (ص 50-51). در جنب این اثر ارجمند میتوان از آثاری دیگر چون انوار البلاغه، تألیف محمدهادی بن محمد صالح مازندرانی (قرن 11ق) و از حدایق البلاغت، نوشتۀ میرشمسالدین فقیر دهلوی (قرن 12ق) یاد كرد. انوار البلاغه، گزارشی است از معانی و بیان و بدیع به فارسی، اما شواهد در سراسر كتاب عربی است. در برابر آن، حدایق البلاغت از جهت آوردن شواهد فارسی و حتی تحلیل این شواهد، اثری است بسیار سودمند و با ارزش. آخرین اثر از اینگونه، كتاب اصول علم بلاغت در زبان فارسی تألیف غلامحسین رضانژاد (نوشین) است، این كتاب آكنده از شواهد شعر فارسی است همراه با مقدمهای در نقد شعر.
گونۀ دوم: آثاری است كه با نگاهی تازه، با توجه به خصایص زبان و ادب فارسی و با استفاده از دانش زبانشناسی، نقد ادبی و سبكشناسی تألیف شده است. به دنبال آشنایی فرهیختگان با فرهنگ غرب از عصر قاجار، و به ویژه پس از انقلاب مشروطه و در پی تأملات تازهای كه از برخورد اندیشههای كهن و سنتی به بار آمد، محققان در مسائل موردتحقیق خود به گونهای دیگر نگریستند. تأمل در مسائل بلاغی نیز از این قاعده مستثنی نبود. نگاهی تازه متوجۀ زبان و ادب فارسی شد و محققان حوزه بلاغت، به ویژه پس از تأسیس دانشگاه و فعالیتهای دانشگاهی، كوشیدند ضمن توجه به میراث بازمانده از بلاغت عربی و گزارشهای فارسی فراهم آمده براساس آن میراث، به تدوین اصول و قواعد ویژه بلاغت در زبان و ادب فارسی بپردازند. در زمینه عروض و قافیه و در مسأله وزن ــ كه بخش عمدۀ موسیقی شعر از آن به بار میآید و بر بلاغت میافزاید ــ معاصران تلاشهایی چشمگیر كردهاند. وزن شعر اثر پرویز خانلری؛ عروض حمیدی، تألیف مهدی حمیدی شیرازی؛ بخشهایی از كتاب موسیقی شعر، تألیف شفیعی كدكنی؛ و نگاهی تازه به عروض، نوشتۀ سیروس شمیسا از جمله آثاری است كه مؤلفان آنها در بحث از مسائل عروضی و همچنین در چگونگی آموزش عروض، طرحهایی تازه به دست دادهاند. در زمینۀ بدیع، كتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی تألیف جلالالدین همایی، گامی است نخست و برزخی است میان نگاه سنتی و نگاه نو بدین فن. بخشهایی از كتاب موسیقی شعر تألیف شفیعی كدكنی (نک : ص 293-313) هم نگاه تازهای است به بدیع، بهعنوان دانش ایجادكنندۀ موسیقی شعر و سرانجام كتاب نگاهی تازه به بدیع نوشته سیروس شمیسا، كتابی است كه میتوان در آن به طبقهبندیها و گزارشهای تازهای از صنایع بدیعی دست یافت (نک : ص 33، 39، 69، 75، 77، 87، 101، 115، 125).
در دانش بیان نیز تحولی چشمگیر پدید آمده است. جلوه گاه این تحول نخست، كتاب صورخیال در شعر فارسی تألیف شفیعی كدكنی است كه از نام آن گرفته تا عناوین فصول و بخشها و مباحث مختلف آن، تازگی دارد و از نگاهی دیگر به مسائل بیانی خبر میدهد (نک : ص 701 بب ) و سپس كتاب بیان و كتاب بیان و معانی تألیف سیروس شمیسا كه هم از بابت نگاه تازه به مسائل بیانی، هم از بابت بحثهای نظری، و هم از بابت طرح صنایع تازهای كه جای آنها در كتب بیان سنتی خالی است، مثل مبحث استعاره گونهها، یعنی سمبل، تمثیل، اسطوره و آركی تایپ (نک : شمیسا، بیان، 75-89) درخور توجه و حائز اهمیت است.
در دانش معانی آنگونه كه در بخش اول (دیدگاه موضوعی) گفته شد، كار دشوارتر و راه ناهموارتر است (نک : فروزانفر، 4-5). همایی ( معانی، 21-23) نیز در این باب به نکـات مهمی توجه كرده است. اصول علم بلاغت در زبان فارسی تألیف غلامحسین رضانژاد (نوشین) از جهت طرح پارهای مسائل نظری و یافتن شواهد شعری درخور توجه است (نک : فهرست مقدمه، شواهد سراسر كتاب).
طرح و طبقهبندی تازه از مسائل بیانی، همراه با مباحث نظری ویژه، با نگاهی نو را میتوان در كتاب معانی تألیف سیروس شمیسا ملاحظه كرد. فصل اول این كتاب (نک : ص 13-64، فهرست) حاوی نکـات تازه است و طبقهبندی جملات به خبری، پرسشی، امری و عاطفی (نک : ص 25-27) ــ كه با مباحث نظری تازه همراه است ــ گویای نگاهی نو و تلاشی دیگر در طرح مباحث بلاغی در زبان و ادب فارسی است. فشاركی (ص 243) نیز كوشیده است تا ضمن نقد عملكرد بلاغتنویسان در زبان فارسی، طرحی نو بر بنیاد دو اصل «عدم ناسازی و ناهنجاری لفظی و معنوی» و «تخییل» درافكند (همو، 246 بب ). این تلاشها همچنان تا تدوین دانش معانی و اصول بلاغت متناسب با زبان و ادب فارسی ادامه دارد.
مآخذ
آرزو، علی، عطیۀ كبری و موهبت عظمی، به كوشش سیروس شمیسا، تهران، 1381ش؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن سینا، «فن الشعر»، همراه فن الشعر (نک : هم ، ارسطو)؛ ابن ندیم، الفهرست؛ اخوان ثالث، مهدی، «آیات موزون افتادۀ قرآن كریم»، یادنامۀ علامه امینی، به كوشش جعفر شهیدی و محمدرضا حكیمی، تهران، 1352ش؛ ارسطو، فن الشعر، ترجمه و شرح عبدالرحمان بدوی، بیروت، دارالثقافه؛ اقبال آشتیانی، عباس، مقدمه بر حدایق السحر (نک : هم ، رشید وطواط)؛ تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، به كوشش عبدالمتعال صعیدی، قم، كتابفروشی كتبی نجفی؛ همو، المطول، قم، مكتبة الداوری؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به كوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، تهران، 1317ش؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1368ق / 1949م؛ جرجانی، علی، التعریفات، بیروت، 1408ق / 1988م؛ حافظ، دیوان، به كوشش منصور موحدزاده، تهران، 1370ش؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، 1405ق / 1985م؛ دادبه، اصغر، «پاسخ استادان»، نامه فرهنگ، تهران، 1379ش، س 10، شم 38؛ همو، «ساعتی در سایۀ آفتاب»، كتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، تهران، 1381ش، س 5، شم 8 و 9؛ همو، «شرحی بر حافظ پیراسته از لطافتها»، دربارۀ حافظ، تهران، 1365ش؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغة، به كوشش احمد آتش، استانبول، 1949م؛ رامیتبریزی، حسن، حقایق الحدائق، به كوشش محمد كاظم امام، تهران، 1341ش؛ رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، به كوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1308ش؛ رضانژاد، غلامحسین، اصول علم بلاغت در زبان فارسی، تهران، 1367ش؛ زرینکـوب، عبدالحسین، حدیث خوش سعدی، تهران، 1379ش؛ همو، شعر بیدروغ، شعر بی نقاب، تهران، 1355ش؛ سعدی، دیوان، به كوشش مظاهر مصفا، تهران، 1340ش؛ سكاكی، یوسف، مفتاح العلوم، قاهره، 1319ق؛ شفیعی كدكنی، محمدرضا، صورخیال در شعر فارسی، تهران، 1366ش؛ همو، موسیقی شعر، تهران، 1368ش؛ شمس قیس رازی، المعجم، به كوشش محمد قزوینی و مدرس رضوی، تهران، 1314ش؛ شمیسا، سیروس، بیان و معانی، تهران، 1376ش؛ همو، معانی، تهران، 1379ش؛ همو، نگاهی تازه به بدیع، تهران، 1368ش؛ صادقیان، محمدعلی، «سهم ایرانیان در تدوین و تكمیل علوم بلاغی»، مجموعه مقالات چهارمین كنگرۀ تحقیقات ایرانی در زمینه ادب و فرهنگ ایران، ج 1، به كوشش محمدعلی صادقیان، دانشگاه شیراز؛ صفیپوری، عبدالكریم، منتهی الارب، تهران، سنایی؛ عنصرالمعالی كیكاووس، قابوسنامه، به كوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1366ش؛ فارابی، «رسالة فی قوانین صناعة الشعراء»، همراه فن الشعر (نک : همو، ارسطو)؛ فردوسی، شاهنامه، به كوشش علی اف و دیگران، مسكو، 1965م؛ فروزانفر، بدیع الزمان، «معانی و بیان»، نامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1376ش، ضمیمۀ شم 3؛ فشاركی، محمد، «معانی بیان فارسی با روش جدید»، مجموعه مقالات چهارمین كنگرۀ تحقیقات ایرانی در زمینۀ ادب و فرهنگ ایران، ج 2، به كوشش محمدحسین اسكندری، دانشگاه شیراز؛ فقیر دهلوی، میرشمسالدین، حدایق البلاغت، لكهنو، 1872م؛ گركانی، محمدحسین، ابدع البدایع، به كوشش حسین جعفری، تبریز، 1328ق؛ مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، به كوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، 1375ش؛ نشاط، محمود، زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تهران، 1342ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، 1333ش؛ همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1361ش؛ همو، معانی و بیان، به كوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، 1370ش.
اصغر دادبه