بطنان
بُطْنان، منطقهای پست و آبرفتی در حدود 30 كیلومتری حلب. به نوشتۀ یاقوت (1 / 664) بطنان به مفهوم نقاطی پست و آبرفتی (جاهای فروكش كردن و تهنشین شدن سیلاب) است. برخی نیز آن را دارای ریشهای كهن و آرامی دانستهاند (نک : EI¹؛ قس: درویش، 173). وجود بستر رود بزرگ نهرالذهب و رسوبات آن موجب حاصلخیزی زمین و رواج كشاورزی، دامپروری و باغداری در این ناحیه شده، و در طول تاریخ دهكدهها و روستاهای چندی در آن پدید آمده است كه از مهمترین آنها باب و بزاعه را میتوان نام برد (نکـ: دنباله مقاله).
پیشینۀ تاریخی: بطنان به هنگام گسترش اسلام در منطقۀ شام، به دست حبیب بن مسلمۀ فهری كه از جانب ابوعبیده (یا عیاض بن غنم) بدانجا گسیل شده بود، گشوده شد و از همان زمان بطنان حبیب نام گرفت (بلاذری، فتوح...، 203؛ یاقوت، همانجا). بطنان با باغها و تفرجگاههای سرسبز خود پیوسته موردتوجه گردشگران و حتی خلفا بود (نک : ابن عدیم، بغیة...، 1 / 271، 273-274؛ ابوالفدا، 267؛ ابن شداد، 1(2) / 126) و عبدالملك بن مروان، خلیفۀ اموی آنجا را به عنوان اقامتگاه زمستانی و نیز پایگاهی برای لشكركشی برگزید. خلیفه بن خیاط به 3 جنگ در بطنان طی سالهای 66، 67 و 69ق اشاره دارد (1 / 332، 334، 336) و از آنجا كه دیگر منابع سخنی از وقوع جنگی در بطنان نگفتهاند، این اشارات كوتاه را میتوان مربوط به لشكركشیهای عبدالملك دانست.
عبدالملك پس از گرفتن بیعت (65ق / 685م) در بطنان اقامت كرد (همو، 1 / 329). همو در 66ق برای سركوب ناتل بن قیس جذامی كه از جانب عبدالله بن زبیر به شام لشكر كشیده بود، از بطنان به اجنادین (ه م) لشكر كشید و پس از پیروزی به بطنان بازگشت (بلاذری، انساب...، 5 / 158، 159؛ ابن منظور، 25 / 98)، اما در بازگشت چون از شورش عمرو بن سعید بن عاص در دمشق آگاه شد، به سرعت بطنان را برای رفتن به آنجا ترك كرد (نکـ: یعقوبی، 2 / 269-270؛ نیز نک : طبری، 6 / 140، 148، كه واقعه را در 69 یا 70ق میداند). در سالهای 68 و 69ق نیز عبدالملك زمستان را در بطنان سپری كرد (خلیفه، 1 / 336؛ طبری، 6 / 127؛ ابن اثیر، الكامل، 4 / 287). او همچنین در 71ق / 690م زمانی كه رهسپار جنگ با مصعب بن زبیر بود، با فرا رسیدن زمستان در بطنان اردو زد (طبری، 6 / 151؛ ابوعبید، 1 / 259؛ یاقوت، همانجا).
با مركزیت یافتن حلب در منطقه و نیز انتقال مركز خلافت از دمشق به بغداد، بطنان اهمیت خود را از دست داد و به تابعیت حكمرانان حلب درآمد و تا اواخر سدۀ 3ق تقریباً نامی از آن در منابع تاریخی به چشم نمیخورد. در 290ق / 903م، صاحب الشامه، فرمانده قرمطیان غلام خود مطوق را برای مقابله با ابوالاغر، والی حلب و سردار مكتفی عباسی گسیل داشت. قرمطیان در بطنان به سپاهیان ابوالاغر شبیخون زده، آنان را قتل عام كردند، اما ابوالاغر توانست با كمك اهالی بطنان، قرمطیان را از آنجا بیرون كند (نک : طبری، 10 / 104؛ ابن عدیم، زبدة...، 1 / 88؛ الیواقیت...، 74- 75). در 330ق / 942م یأنس مونسی با غلبه بر احمد بن مقاتل در بطنان، حلب را به تصرف خود درآورد (ابن عدیم، همان، 1 / 103). در 354ق / 965م به هنگام فرمانروایی سیفالدولۀ حمدانی نیكفوروس فوكاس به بطنان هجوم برد و گروهی را به اسارت گرفت (انطاكی، 115؛ قس: EI²، كه 365ق آورده است).
میان سالهای 471-472ق و برای حمایت از فرمانروایی تتش بن الب ارسلان درگیریهای مختلفی در منطقه روی داد كه به سلطۀ تتش و شكست امیر بنی كلاب كه از جانب بنی مرداس حاكم منطقه بود، منجر شد. پس از قتل عام مردم و تصرف قلعۀ بزاعه، مجدداً بطنان به بنی مرداس واگذار شد (ابن عدیم، همان، 2 / 61-62؛ ابن شحنه، 175؛ ابن قلانسی، 183؛ ابن شداد، 1(2) / 127).
در جنگهای صلیبی به سبب نزدیكی بطنان به حلب و نیز وجود قلعۀ مستحكم بزاعه، این منطقه پیوسته دستخوش تاخت و تاز مسیحیان فرنگ بود (نک : ابن اثیر، همان، 10 / 509 -510؛ ابن عدیم، همان، 2 / 175- 176). ژوسلین كه از جانب بدوئن، رها (ادسا) و تل باشر را در اقطاع داشت، دوبار از جمله در 514ق / 1120م به بطنان هجوم برد و به قتل عام و غارت و اسارت ساكنان آن اقدام نمود؛ در 518ق نیز باب و بزاعه را در وادی بطنان به آتش كشید (نک : همان، 2 / 194- 219؛ ابن قلانسی، 323).
به گفتۀ ابن اثیر در 522ق / 1128م بطنان به دست عمادالدین زنگی، هنگامی كه از موصل راهی شام بود، تصرف شد (نک : الكامل، 10 / 649 -650، التاریخ ...، 38). در 531 و 532ق بطنان دو بار به دست یوحنای دوم، امپراتور روم افتاد. او كه بار دوم با صلح قلعه را فتح كرده بود، با زیرپا گذاشتن تعهدات خویش هزاران تن را در بزاعه به اسارت گرفت و تمامی كسانی را كه به غارهای پیرامون باب پناه برده بودند، با آتش و دود به قتل رساند. در محرم 533 / سپتامبر 1138 عمادالدین زنگی بطنان را آزاد ساخت و برای اینکـه قلعۀ بزاعه بار دیگر به پایگاهی برای رومیان در منطقه بدل نگردد، آن را ویران ساخت (ابن عدیم، همان، 2 / 264- 265، 269، بغیة، 1 / 270؛ ابن شداد، 1(2) / 128).
با رواج مذهب اسماعیلیه در شام، غارهای پیرامون باب به صورت پایگاه اسماعیلیه در منطقه درآمد كه سرانجام با قتل عام پیروان این مذهب در 570ق / 1174م، به غائلۀ آنان خاتمه داده شد (ابن عدیم، همانجا؛ ابن شداد، 1(2) / 124). بطنان سرانجام در 571ق به دست صلاحالدین ایوبی افتاد (ابن اثیر، الكامل، 11 / 429) و پس از آن از جانب جانشینان وی به اقطاع داده میشد (نک : ابن شداد، 1(2) / 128-131). به گفتۀ ابن جبیر در 580ق / 1184م بزاعه شهركی با قلعۀ نظامی، بازار و تجارت خانه بوده است (ص 249).
باب به روزگار طغرل ظاهری (حك 620 -631ق / 1223-1234م) به اوج شكوفایی رسید و وسعت یافت و او در آنجا كاروانسرا و مدرسهای برای حنفیان احداث كرد (ابن عدیم، بغیة، همانجا). باب در 638ق / 1240م بار دیگر مجدداً موردتاخت و تاز و غارت سپاه خوارزمیان قرار گرفت (همو، زبدة، 3 / 252؛ ابن واصل، 5 / 285). در دوران ممالیك همواره دو تن «جندی» از جانب نایب حلب عهدهدار امور باب و بزاعه بودند (قلقشندی، 4 / 230). در اواخر سدۀ 7ق / 13م به گفتۀ ابن شداد این دو شهرك (باب و بزاعه) دارای والی و قاضی بوده است (1(2) / 120).
با پایان یافتن جنگهای صلیبی بطنان موقعیت سوقالجیشی خود را از دست داد و از اهمیت آن كاسته شد و در تقسیمات اداری به همراه باب و بزاعه در زمرۀ توابع حلب قرار گرفت. اگرچه به هنگام برپایی شهركهای باب و بزاعه، باب از توابع بزاعه و در اصل «باب البزاعه» بود (نک : ابن شحنه، همانجا؛ قس: موسوعة...، 2 / 15)، اما با ویرانی برج و باروی قلعۀ مشهور آن، بزاعه اهمیت خود را از دست داد و به صورت روستایی كوچك در حومه شهر باب درآمد (نک : المعجم...، 2 / 297). قبر عقیل بن ابی طالب در بزاعه واقع است (ابوالفدا، 267).
وادی بطنان در حال حاضر در منطقه اداری باب، و تابع استان حلب است و در اوایل دهۀ 1990م حدود 133 هزار نفر جمعیت داشته، و دارای یك شهر به نام باب و 6 ناحیۀ اداری بوده است. این منطقه از سمت شمال به مرزهای تركیه، از سمت شرق به دو منطقه جرابلس و منبج، از جنوب به منطقه سفیره، و از غرب به كوه سمعان و اعزاز منتهی میگردد (نک : المعجم، 2 / 199). محصولات عمدۀ منطقۀ گندم و جو (به صورت دیم) و باقلا، انار، پستۀ شامی، زیتون و سبزیجات است. رواج دامپروری و نیز كشت پنبه، صنعت نساجی را در آنجا توسعه بخشیده است (همان، 2 / 199، 297).
در زمینهای مجاور شهر باب تپهای باستانی است كه دیرزمانی دیر حبیب بر بلندای آن قرار داشت كه به روزگار ابن شحنه (د 890ق / 1485م) كه بخشی از منطقه را در میراث داشته است (نک : ص 174)، اثری از آن به چشم نمیخورد. از خاك این تپه برای ساختن ظروف آبخوری استفاده میشده است (همانجا). امروزه بقایای این آثار سفالین به وفور در سطح تپه به دست آمده است كه ظاهراً سابقۀ برخی از آنها به دوران حتیها و آرامیها میرسد. مسجد جامع عمری شهر باب از دیگر آثار كهن منطقه به حساب میآید ( المعجم، 2 / 199).
مآخذ
ابن اثیر، علی، التاریخ الباهر، به كوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره / بغداد، 1963م؛ همو، الكامل؛ ابن جبیر، محمد، رحلة، به كوشش دخویه، لیدن، 1907م؛ ابن شحنه، ابوالفضل محمد، الدر المنتخب، به كوشش عبدالله محمد درویش، دمشق، 1404ق / 1984م؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به كوشش یحیی زكریا عباره، دمشق، 1991م؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1408ق / 1988م؛ همو، زبدة الحلب، به كوشش سامی دهان، دمشق، 1370ق / 1951م؛ ابن قلانسی، حمزه، تاریخ دمشق، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1403ق / 1983م؛ ابن منظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق ابن عساكر، به كوشش مأمون صاغرجی، دمشق، 1409ق / 1989م؛ ابن واصل، محمد، مفرج الكروب، به كوشش حسنین محمدربیع، قاهره، 1977م؛ ابوعبید بكری، عبدالله، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفی سقا، بیروت، 1983م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به كوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ انطاكی، یحیی، تاریخ، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس، 1990م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، بغداد، مكتبه المثنی؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، 1407ق / 1987م؛ خلیفه بن خیاط، التاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1387ق / 1967م؛ درویش، عبدالله محمد، تعلیقات بر الدر المنتخب (نکـ: هم ، ابن شحنه)؛ طبری، تاریخ؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، 1383ق / 1963م؛ المعجم الجغرافی، به كوشش مصطفی طلاس، دمشق، 1992م؛ موسوعة حلب المقارنة، به كوشش اسدی خیرالدین، حلب، 1403ق / 1983م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ الیواقیت و الضرب فی تاریخ حلب، منسوب به ابوالفدا، به كوشش محمدكمال و فالح بكور، حلب، 1410ق / 1989م؛ نیز:
EI1; EI2.
مریم صادقی