بشر بن مروان
بِشْرِ بْن مَرْوان (د 74 یا 75ق / 693 یا 694م)، مُكنّی به ابومروان، حاكم عراق در دورهای از خلافت عبدالملك بن مروان اموی.
بشر یكی از فرزندان مروان بن حكم (د 65ق / 685م)، سر سلسلۀ خلیفگان مروانی بود و مادرش نیز از طایفۀ امویان به شمار میرفت (نك : بلاذری، 5 / 166؛ ابن حزم، 87). سال تولد او به تحقیق روشن نیست، اما از آنجا كه گفتهاند به هنگام مرگ، بیش از 40 سال داشته است، با توجه به تاریخ مشهور وفات او (نك : خلیفه، 1 / 349؛ ابن عساكر، 3 / 357؛ ذهبی، سیر...، 4 / 146)، میتوان تولد وی را میان سالهای 30 تا 35ق / 651 تا 655م دانست.
بشر به احتمال بسیار در دمشق زاده شد و هم در آنجا اقامت داشت و دِیری نیز در یكی از نواحی دمشق به او، یا پدرش مروان منسوب بوده است (ابن عساكر، 3 / 351؛ ابن كثیر، 9 / 7؛ یاقوت، بلدان، 2 / 647).
نخستین فعالیت بشر كه از آن در مآخذ یادی شده است، به واقعه «مَرْج راهِط» مربوط میشود: وی در این جنگ كه مدعیان گوناگون اموی بر سر اشغال كرسی خلافت با یكدیگر در نبرد بودند، شركت داشت و گفتهاند كه پرچمدار سپاه پدر خویش بود و هم در این نبرد یكی از سركردگان سپاه مقابل را به قتل رساند (بلاذری، 5 / 140، 166؛ طبری، 5 / 539)؛ چون پدرش در 64ق مصر را نیز گشود (ابن اثیر، 4 / 154)، حكمرانی آن ناحیه را به فرزند دیگرش عبدالعزیز سپرد و بشر را نیز برای یاری او در مصر نهاد (نك : كندی، 47؛ ذهبی، تاریخ...، 42؛ نیز نك : بلاذری، 5 / 167).
وقتی سپاهیان عبدالله بن زبیر در عراق بر سپاهیان مختار بن ابی عبید ثقفی پیروز شدند، عبدالملك بن مروان در شام برای جنگ با سپاه ابن زبیر با یاران خود رأی زد و بشر بن مروان او را به نبرد خواند (دینوری، 310). چون در 71ق عبدالملك بن مروان عراق را به تصرف خویش درآورد، برادر خود، بشر را بر كوفه گمارد و در خطبهای به كوفیان گفت كه به برادر خود توصیه كرده است تا با مطیعان نرمخویی كند و بر عصیانگران سخت گیرد (بلاذری، همانجا؛ طبری، 6 / 164). اما كوفه در این زمان دستخوش آشوبها و كشاكشهای بسیار بود و به ویژه باید به فتنه ازارقه (ه م) از خوارج اشاره كرد كه تحركات ایشان، ساكنان كوفه و بصره و دیگر شهرهای اطراف را بیمناك كرده بود. بشربن مروان به اطاعت از توصیه خلیفه با مخالفان سختگیر بود، چنانكه دستور داد یكی از ایشان را كه به حاكم توصیه رعایت جانب تقوا كرده بود، چندان تازیانه زدند كه بر اثر آن درگذشت (نك : بلاذری، 5 / 169، به نقل از كلبی)؛ در مقابل، تا آنجا كه میتوانست به اطرافیان خویش بذل و بخشش میكرد (همو، 5 / 169- 170؛ نیز نك : دنباله مقاله).
در طول مدت حكمرانی بشر بر كوفه، عبدالملك چندین بار از او خواست تا لشكری گردآورد و به یاری خالد بن عبدالله قَسْری كه سرگرم نبرد با ازارقه بود، گسیل دارد (طبری، 6 / 171، 173). در 73ق، یا 74ق عبدالملك چنین صلاح دید كه ولایت بصره را نیز به برادر خویش سپارد (بلاذری، 5 / 171، 178؛ ابن قتیبـة، المعارف، 355؛ طبری، 6 / 194). بشر، عمرو بن حُرَیث مخزومی را به جای خویش در كوفه گمارد و به سوی بصره به راه افتاد (بلاذری، طبری، همانجاها؛ ابن اعثم، 6 / 314). در بصره، نامه عبدالملك رسید كه فرمان میداد تا بشر مهلب بن ابی صُفْره را به سركوب ازارقه گسیل كند. بشر نیز بدان كار پرداخت و عبدالرحمان بن مِخنَف ــ از بزرگان كوفه ــ را نیز گفت تا به گردآوری سپاهی به همین منظور اقدام كند (طبری، 6 / 196). به روایت ابن اعثم، بشر چندان تمایلی به مهلب نداشت و در این خصوص با اشراف عراق همچون اسماء بن خارجه فَزاری - كه دختر او هند را به زنی گرفته بود (نكـ: بلاذری، 5 / 173-174) - و عِكرِمه بن ربعی رأی زد و سرانجام، مهلب را از سپهسالاری جنگ با ازارقه عزل كرد. همین امر موجب دستاندازی بیشتر ازارقه تا نواحی اهواز شد، چنانكه بشر سرانجام به فرماندهی مهلب رضا داد (ابن اعثم، 6 / 315، 318- 319).
حكمرانی بشر بر بصره، دیری نپایید و گویا دو یا 4 ماه پس از ورود به شهر، بیماری او ــ كه گویا از كوفه آغاز شده بود ــ شدت گرفت؛ مداوای او مؤثر نیفتاد و درگذشت و در بصره مدفون شد (بلاذری، 5 / 179-180؛ طبری، 6 / 193؛ ابن عساكر، 3 / 357- 358؛ ذهبی، سیر، 4 / 146؛ نیز نك : ابن اعثم، 6 / 319). گفتهاند كه عبدالملك بر مرگ او سخت محزون شد و شعرا را به مرثیه گویی واداشت (ابن كثیر، 9 / 7؛ ذهبی، همانجا).
به موجب روایت نه چندان مشهوری، بشر خواهان انضمام حكومت حجاز و یمن به قلمرو خود بود و عبدالملك نیز پذیرفت، اما بیماری و سپس مرگ به او امان نداد (همانجا). به گزارش ابن اعثم، مرگ بشر ابن مروان در روحیه ازارقه، به رهبری قَطَری بن فُجائه، تأثیری بسزا بخشید و ایشان را در نبرد با عراقیان استوار كرد (6 / 319-321).
بشر را به صفاتی همچون خوشرویی و گشادهدستی ستودهاند (مثلاً نك : بلاذری، 5 / 167؛ ذهبی، همان، 4 / 145) و گویا همین موضوع همراه شوقی كه در كار جست و جو و جلب شاعران داشت، موجب شد كه شاعران بر گرد او فراهم آیند، چندانكه بیشتر مطالب مآخذ، به معاشرت وی با شاعران و مدایح ایشان در حق او اختصاص دارد. مجالست بشر با شاعران و ظریفان كه غالباً ایشان را در مجالس بزم و شادخواری خود به ندیمی و همراهی برمیگزید، با فضای آشفته عراق آن عهد، شگفتی برانگیز است و به نظر میرسد كه خلیفه در دفع فتنههای گوناگون و به ویژه فتنه ازارقه، ناچار بوده است كه بر اشراف عراق تكیه كند، تا آنكه سرانجام، خشونت و سطوت حجاج عراق را برای امویان به آرامش درآورد. اما به هر حال، روابط بشر بن مروان، با شعرا و ظریفان، برای مؤلفان سدههای نخست هجری دستمایه نگارش تاریخ آمیخته به ادب بوده است، چنانكه در اخبار وی، كتابی خاص به ابوالحسن مدائنی (د 225ق / 840م) منسوب شده است (نك : ابن ندیم، 114) وبه نظر میرسد غالب اخبار بلاذری، درباره بشر ــ كه در مواردی صریحاً از مدائنی نقل شده است (مثلاً نك : 5 / 178-179) ــ مأخوذ از این كتاب باشد.
برپایه برخی گزارشها، بشر خود شعر نیز میسرود (نك : همو، 5 / 171-172؛ صفدی، 10 / 153؛ نیز نك : ابن اعثم، 6 / 315)، اما از اشعار او در منابع موجود، جز یكی دو قطعه نقل نشده است. در میان گروه شاعرانی كه از بخششهای بشر برخوردار میشدند و مدایح بسیار درحق او میسرودند، بزرگترین شاعران سده نخست هجری، همچون فرزدق و اخطل و جریر حضور دارند (نك : بلاذری، 5 / 168، 179؛ ابن قتیبه، عیون...، 4 / 34). بخشهایی از مناقضات ادبی میان جریر و فرزدق، در حضور، و به تشویق بشر بوده است (ابوالفرج، 8 / 37). دیگر شاعران چون اعشی ربیعه، اعشی بنی شیبان، اَیمن بن خُرَیم و ابن عَبدَل نیز با بشر روابط گرمی داشتند و در مدح او شعر میسرودند (نك : بلاذری، 5 / 169؛ ابن قتیبه، الشعر...، 345-346، عیون، 4 / 66؛ یاقوت، ادبا، 10 / 239).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن اعثم كوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دكن، 1392ق / 1972م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 1983م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، عمان، دارالبشیر؛ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، به كوشش دخویه، لیدن، 1902م؛ همو، عیون الاخبار، قاهره، دارالكتب المصریه؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن كثیر، البدایة؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالكتب المصریه؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به كوشش گویتین، بیتالمقدس، 1936م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، بهكوشش سهیل زكار، دمشق، 1960م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1959م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای 61 - 80ق، به كوشش عبدالسلام تدمری، بیروت، 1410ق / 1990م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق / 1985م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش ژاكلین سوبله و علی عماره، بیروت، 1400ق / 1980م؛ طبری، تاریخ؛ كندی، محمد، الولاة و القضاة، به كوشش ر. گست، بیروت، 1908م؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان.
علی بهرامیان