زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

بزرگ امید

بُزُرْگ‌ اُمید، كیا، دومین‌ رهبر دعوت‌ و دولت‌ اسماعیلیۀ نزاری‌ در الموت‌ (حك‍ 518-532ق‌ / 1124- 1138م‌). 
بزرگ‌ امید از اهالی‌ رودبار دیلم‌ بود، ولی‌ از اصل‌ و نسب‌ دقیق‌ او اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. برخلاف‌ نظر برخی‌ از محققان‌ چون‌ یوستی‌ (ص433, 457,360 -359 ؛ نیزEI²)، بزرگ‌ امید هیچ‌ نسبت‌ سببی‌ با حكام‌ و امرای‌ محلی‌ مازندران‌ و گیلان‌ نداشته‌ است‌. این‌ منابع‌، زندگی‌ و پیوندهای‌ سببی‌ كیابزرگ‌ داعی‌ الی‌ الحق‌ بن‌ هادی‌ (د ح‌ 551ق‌ / 1156م‌)، یكی‌ از حكمرانان‌ زیدی‌ دیلمان‌ را با بزرگ‌ امید اسماعیلی‌ درهم‌ آمیخته‌، و مثلاً گفته‌اند خواهر كیابزرگ‌ امید، با هزاراسف‌ بن‌ فخرالدوله‌ نماور، حاكم‌ بادوسپانی‌ رستمدار و رویان‌ ازدواج‌ كرده‌ بود (نك‍ : هاجسن‌، 118-117)؛ حال‌ آنكه‌، همسر هزاراسف‌، خواهر كیابزرگ‌ زیدی‌ بوده‌ است‌. این‌ كیا بزرگ‌ زیدی‌ كه‌ از دست‌ نشاندگان‌ شاه‌ غازی‌ رستم‌ باوندی‌ (نك‍ : ه‍ د، آل‌ باوند) بود و خواهر وی‌ را نیز به‌ همسری‌ داشت‌، از دشمنان‌ اسماعیلیه‌ در ایالات‌ پیرامون‌ دریای‌ مازندران به شمار می‌رفت‌ و پسرش‌ كیكاووس‌ (د 560ق‌ / 1165م‌) هم‌ در مدت‌ 37 سال‌ حكومت‌ خود با اسماعیلیه كشمكشهای‌ بسیار داشت‌ (برای‌ توضیحات‌ بیشتر، نك‍ : ابن‌ اسفندیار، 111؛ اولیاءالله‌، 127-129، 131؛ مرعشی‌، 17، 19، 27- 28؛ نیز نك‍ : دفتری‌، «اسماعیلیه‌...»، 371؛ رابینو،450-452 ,428 -427؛ ایرانیكا، III / 386).
به‌هر حال‌، كیابزرگ‌ امید از داعیان‌ مهم‌ نزاریه‌ در ایران‌ بود، ولی‌ از آغاز كار وی‌ در سازمان‌ دعوت‌ اسماعیلیه‌ نیز اطلاعاتی‌ در دست‌ نیست‌. به‌ نظر می‌رسد كه‌ او از همكاران‌ اولیۀ حسن‌ صباح‌ بوده‌، و از سالهای‌ آغازین‌ دولت‌ اسماعیلیۀ ایران‌ كه‌ با تسخیر قلعه الموت‌ در 483ق‌ / 1090م‌ توسط حسن‌، و بسط نفوذ نزاریان‌ در منطقۀ دیلم‌ شروع‌ شد، در خدمت‌ وی‌ بوده‌ است‌. جوینی‌، رشیدالدین‌ و ابوالقاسم‌ كاشانی‌ ــ كه‌ هر سه‌ به‌ وقایع‌ نامه‌های‌ رسمی‌ دولت‌ اسماعیلیه نزاری‌ در ایران‌ از جمله‌ كتاب‌ بزرگ‌ امید در تاریخ‌ وقایع‌ حكومت‌ بزرگ‌ امید، و دیگر اسناد نزاری‌ كه‌ اكنون‌ برجای‌ نمانده‌اند، دسترسی‌ داشته‌اند و به‌ همین‌ سبب‌، مهم‌ترین‌ مراجع‌ دربارۀ تاریخ‌ دولت‌ و دعوت‌ نزاریه‌ در ایران به شمار می‌روند ــ نخستین‌بار از كیا بزرگ‌ امید در حوادث‌ مربوط به‌ تسخیر قلعۀ لَمسَر توسط اسماعیلیان نام برده‌اند (جوینی‌، 3 / 208-209، 215؛ رشیدالدین‌، 115-116؛ ابوالقاسم‌، 150-151). 
صاحبان‌ قلعۀ لمسر، واقع‌ در مغرب‌ الموت‌ در رودبار، چندی‌ پس‌ از آنكه‌ به‌ اطاعت‌ حسن‌ صباح‌ درآمدند، پیمان‌ شكستند و خواستند قلعه‌ را به‌ انوشتگین‌ شیرگیر، امیر سلجوقی‌ كه‌ از دشمنان‌ اسماعیلیه‌ بود، واگذارند. حسن‌ صباح‌ نیز بزرگ‌ امید و برخی‌ از دیگر داعیان‌ را به‌ تسخیر لمسر گسیل‌ داشت‌ و آنها در ذیقعدۀ 489 / نوامبر 1096 آنجا را گرفتند. حسن‌ صباح‌ بلافاصله‌ بزرگ‌ امید را به‌ حكومت‌ لمسر ــ كه‌ بزرگ‌ترین‌ قلعۀ نزاریه‌ در رودبار بود ــ منصوب‌ كرد. بزرگ امید با كمك‌ كارگران‌ محلی‌ كوششهای‌ فراوان‌ برای‌ بازسازی‌ لمسر انجام‌ داد و آن‌ را به‌ یكی‌ از مستحكم‌ترین‌ قلعه‌های نزاری‌، با آب‌ انبارهای‌ پرشمار و عمارات‌ و باغهای‌ زیاد، تبدیل‌ كرد كه‌ هنوز بعضی‌ از این‌ استحكامات‌ وجود دارند (همانجاها). 
لمسر كه‌ قلعۀ الموت‌ را از جانب‌ ناحیۀ غربی‌ آن‌ محفوظ می‌داشت‌، موقعیت‌ و قدرت‌ نظامی‌ نزاریان‌ را در رودبار به‌ میزان‌ قابل‌ توجهی‌ تقویت‌ كرد. از تاریخ‌ تسخیر لمسر، بزرگ‌ امید به‌ مدت‌ 20 سال‌، تا مرگ‌ حسن‌ صباح‌، همچنان‌ به‌ عنوان‌ حاكم‌ لمسر باقی‌ ماند و این‌ قلعه‌ پیوسته‌ موقعیت‌ خود را به‌ عنوان‌ مهم‌ترین‌ دژ پس‌ از الموت‌ در شبكۀ قلاع‌ اسماعیلیه‌ در رودبار حفظ كرد. طی‌ این‌ دورۀ بحرانی‌ در تاریخ‌ آغازین‌ دولت‌ و دعوت نزاریه كه نزاریان همواره‌ موردتهاجم مخالفان‌ قرار داشتند، بزرگ‌ امید در مقابل‌ تمام‌ این‌ حملات‌، به خصوص‌ یورشهای‌ سپاه‌ سلجوقی‌ به‌ فرماندهی‌ انوشتگین‌ شیرگیر طی‌ سالهای‌ 503-511ق‌ / 1109- 1118م‌ ایستادگی‌ كرد (ابن‌ اثیر، 10 / 527 -529؛ جوینی‌، 3 / 199، 208-209؛ ظهیرالدین‌، 42؛ حسینی‌، 79، 82). 
بزرگ‌ امید نه‌ تنهاداعی‌ و فرماندهی‌ قابل‌ بود، بلكه‌ در علم‌ كلام‌ نیز تبحر داشت‌. در همان‌ سالهای‌ طولانی‌ كه‌ لمسر در محاصرۀ سلجوقیان‌ قرار داشت‌، وی‌ خود در جلسات‌ مناظره‌ با یكی‌ از علمای‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ از جانب‌ سلطان‌ محمد سلجوقی‌ گسیل‌ شده‌ بود، شركت‌ می‌جست‌ و از اصول‌ عقاید اسماعیلیۀ نزاری‌ دفاع‌ می‌كرد (رشیدالدین‌، 127-131؛ ابوالقاسم‌، 162-166). 
حسن‌ صباح‌ اندكی‌ پیش‌ از مرگ‌ (ربیع‌الا¸خر 518 / ژوئن‌ 1124)، كیابزرگ‌ امید را از لمسر به‌ الموت‌ فراخواند و او را به‌ رهبری‌ دعوت‌ و دولت‌ نزاریه‌ منصوب‌ كرد. در همان‌ حال‌، 3 نفر دیگر از رؤسای‌ نزاری‌ را به‌ عضویت‌ شورایی‌ كه‌ می‌توان‌ آن‌ را یك‌ مجمع‌ مشاوران‌ محسوب‌ كرد، گمارد تا بزرگ‌ امید را در امور دعوت‌ و دولت‌ و جامعۀ نزاری‌ یاری‌ دهند. این‌ مشاوران‌ عبارت‌ بودند از دهدار ابوعلی‌ اردستانی‌، داعی‌ با تجربه‌ای‌ كه‌ یك‌ بار حسن‌ صباح‌ را از وضع‌ دشواری‌ در الموت‌ رهایی‌ بخشیده‌ بود، حسن‌ آدم‌ قصرانی‌ و كیاباجعفر كه‌ فرمانده‌ نیروهای‌ نزاری‌ بود. بلافاصله‌ پس‌ از مرگ حسن صباح‌، كیابزرگ‌ امید در الموت‌ با عناوین‌ داعی‌ دیلم‌ و حجت‌ امام‌ مستور نزاری‌، همانند خود حسن‌، به‌ ریاست‌ دعوت‌ و دولت و جامعۀ اسماعیلیان‌ نزاری‌ رسید. داعی‌ دهدار ابوعلی‌ اردستانی‌ بلافاصله‌ به‌ دیگر قلاع‌ اسماعیلی‌ رفت‌ و از همۀ آنها برای‌ بزرگ‌ امید بیعت‌ گرفت‌. ریاست‌ بزرگ‌ امید بدون‌ هیچ‌گونه‌ مخالفتی‌ از جانب‌ تمامی‌ اسماعیلیان‌ نزاری‌ 
ایران‌ و شام‌ موردپذیرش‌ قرار گرفت‌. مقام‌ حجت‌ امام‌ كه‌ همواره‌ از عالی‌ترین‌ مراتب‌ دعوت‌ اسماعیلیه‌ و مهم‌ترین‌ مرجع‌ در غیاب‌ امام‌ نزاری‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و نخست‌ به‌ خود حسن‌ صباح‌ اختصاص‌ داشت‌، اینك‌ به‌ كیا بزرگ‌ امید رسیده‌، و او حجت‌ امام‌ نزاری‌ بود كه‌ از زمان‌ قتل‌ نزار بن‌ مستنصر در 488ق‌ / 1095م‌ همچنان‌ در استتار مانده‌ بود و حسن‌ صباح‌ و دو جانشین‌ بعدی‌ وی‌ همواره‌ نوید ظهور قریب‌ الوقوع‌ او را می‌دادند. 
بزرگ امید مدت 14 سال‌ (518-532ق‌ / 1124- 1138م‌) بر نزاریه‌ ریاست‌، و بر دولتشان‌ حكومت‌ كرد و طی‌ این‌ مدت‌ در تمام‌ زمینه‌ها سیاستهای‌ حسن‌ صباح‌ را ادامه‌ داد و مانند وی‌ احكام‌ شریعت‌ را نیز به‌ دقت‌ اجرا می‌كرد. وی‌ به‌ رغم‌ تهاجمات‌ جدید سلجوقیان‌ موفق‌ شد موقعیت‌ دولت‌ نزاری‌ را استحكام‌ بخشد و چون‌ خود از اهالی‌ رودبار بود، در آن‌ منطقه‌ نفوذ و موقعیت‌ محلی‌ قابل‌ توجهی‌ داشت‌. 
بزرگ‌ امید از آغاز حكومتش با كشمكشها و دشواریهای‌ بسیار در دیلم‌ و دیگر مناطق‌ حضور نزاریان مواجه‌ شد؛ چنانكه‌ در همان‌ سال‌ نخست‌ 700 نفر نزاری‌ در شهر آمِد در دیار بكر قتل‌ عام‌ شدند و در 520ق‌ / 1126م‌، سلجوقیان‌ بار دیگر حملات‌ خود را، شاید به‌ قصد آزمودن‌ كفایت‌ او، به‌ قلعه‌ها و دیگر پایگاههای‌ نزاری‌ در رودبار و قهستان‌ از سرگرفتند؛ در حالی‌ كه‌ روزگار درازی سلطان سنجر از هرگونه اقدام نظامی‌ برضد نزاریان‌ خودداری‌ كرده‌ بود و این‌ امر احتمالاً منعكس‌ كنندۀ نوعی‌ معاهدۀ صلح‌ میان‌ سلجوقیان‌ و نزاریه‌ بوده‌ است‌. اما سلطان‌ اكنون‌ قصد مقابله‌ داشت‌ و سپاه‌ بزرگی‌ به‌ سرداری‌ وزیرش‌، معین‌الدین‌ ابونصر احمد به‌ طُرَیثیث‌ در قهستان‌ و نیز به بیهق و طَزَر در ناحیه نیشابور فرستاد و دستور داد كه‌ نزاریان آن پایگاهها را قتل‌ عام‌، و اموالشان‌ را غارت‌كنند (ابن‌اثیر، 10 / 631؛رشیدالدین‌ 138؛ابوالقاسم‌، 172-173). این‌ سپاه‌ كه‌ از خراسان‌ گسیل‌ شده‌ بود، بدون‌ هیچ‌ توفیقی‌ مجبور به‌ بازگشت‌ شد. در همان‌ سال‌ سلطان‌ محمود سلجوقی‌ نیز سپاهی‌ به‌ سركردگی‌ اصیل‌، برادرزادۀ شیرگیر به‌ رودبار فرستاد. مأموریت‌ این‌ سپاه‌ هم‌ نافرجام‌ ماند و در واقع‌ نزاریان‌ آنها را شكست‌ دادند و موفق‌ شدند یكی‌ از امیران‌ سلجوقی‌ به‌ نام‌ طَمور طُغان‌ را به‌ اسارت‌ بگیرند. وی‌ مدتی‌ در الموت‌ نگهداری‌ شد تا عاقبت‌ به‌ درخواست‌ سلطان‌ سنجر آزادش‌ كردند. با وجود این‌ درگیریها، موقعیت‌ نزاریان‌ در رودبار در سالهای‌ آغازین‌ حكومت‌ بزرگ‌ امید استحكام‌ یافت‌؛ چندین‌ قلعه‌ در آن‌ منطقه‌، از جمله‌ قلعۀ منصوره‌ و قلاع‌ دیگر در طالقان‌ و اشكور به‌ تصرف‌ بزرگ‌ امید درآمد و نزاریان‌ خود قلاع‌ جدیدی‌ نیز در رودبار احداث‌ كردند. از همه اینها مهم‌تر، می‌توان‌ به‌ اتمام‌ بنای‌ استحكامات‌ میمون‌دز در ربیع‌الاول‌ 520 / آوریل‌ 1126 اشاره‌ كرد كه‌ ساختمان‌ آن‌ در زمان‌ حسن‌ صباح‌ آغاز شده‌ بود (رشیدالدین‌، 122، 138؛ابوالقاسم‌، 158، 173).بزرگ‌امید فرماندهی‌ میمون‌ دز را به‌ دهخدا عبدالملك‌ بن‌ علی‌ فَشندی‌ كه‌ از وقایع‌ نگاران‌ رسمی‌ نزاری‌ نیز بود، و بعداً وقایع‌ نامۀ حكومت‌ محمد بن‌ بزرگ‌ امید را تألیف‌ كرد، سپرد. در قهستان‌ نیز نزاریه‌ به‌ تقویت‌ پایگاههای‌ خود پرداختند. در 521ق‌ / 1127م‌، معین‌الدین‌ ابونصر، وزیر ضداسماعیلی‌ سلطان‌ سنجر به‌ دست‌ فداییان‌ نزاری‌ به‌ قتل‌ رسید (ابن‌ اثیر، 10 / 647؛ خواندمیر، 194- 198؛ اقبال‌، 254-260) و در 523ق‌ / 1129م‌ نزاریان‌ قهستان‌ توانستند لشكری‌ تجهیز كرده‌، برای‌ جنگ‌ به‌ سیستان‌ بفرستند ( تاریخ‌...، 391). 
در جمادی‌الاول‌ 523 / مۀ 1129 سلطان محمود سلجوقی‌ مصلحت‌ در آن‌ دید كه‌ با نزاریان‌ وارد مذاكرات‌ صلح‌ شود و نماینده‌ای‌ از الموت‌ برای‌ این‌ كار طلب‌ كرد. بزرگ‌ امید نیز خواجه‌ محمد ناصحی‌ شهرستانی‌ را به‌ اصفهان‌ گسیل‌ داشت‌. اما مذاكرات‌ به‌ جایی‌ نرسید و سفیر نزاری‌ و همراهش‌ هنگامی كه‌ از دربار سلطان‌ بیرون‌ می‌آمدند، در بازار اصفهان‌ به‌ دست‌ گروهی‌ از اهالی‌ شهر به‌ قتل‌ رسیدند. سلطان‌ به‌ درخواست‌ بزرگ‌ امید برای‌ مجازات‌ عاملان‌ این‌ قتل‌ نیز وقعی‌ نگذاشت‌. اندكی بعد نزاریان‌ خود انتقام‌ قتل‌ رفیقانشان‌ را گرفتند و با حمله‌ به‌ قزوین‌، حدود 400 تن‌ را كشتند و غنایم بسیار به دست آوردند. پس از این حادثه‌، درگیریهای‌ ممتد بین‌ اهالی‌ قزوین‌ و همسایه‌های‌ نزاری‌ آنها پدید آمد كه‌ اغلب‌ به‌ صورت‌ جنگهای‌ كوتاه‌ مدت‌ بروز می‌كرد. اندكی‌ بعد، سلطان‌ محمود حمله ناموفق‌ دیگری‌ به‌ الموت‌ تدارك‌ دید و در همان‌ حال‌ سپاهی‌ كه‌ از عراق‌ برای‌ تسخیر قلعۀ لمسر گسیل‌ شده‌ بود، نیز بدون‌ موفقیت‌ مراجعت‌ كرد (رشیدالدین‌، 140؛ ابوالقاسم‌، 174-175). 
با مرگ‌ سلطان‌ محمود در 525ق‌ / 1131م‌ و منازعاتی‌ كه‌ در پی آن بر سر جانشینی وی میان برادرانش و پسرش‌ داوود درگرفت‌، نزاریان‌ ایران‌ فرصت‌ مناسب‌ دیگری‌ برای‌ تقویت‌ موقعیت‌ خود یافتند و متوجه‌ ایالات‌ جنوبی‌ دریای‌ مازندران‌ شدند. آنها در مقابله‌ با ابوهاشم‌ علوی كه‌ در بخشی‌ از دیلم‌ ادعای‌ امامت‌ زیدیه‌ می‌كرد و پیروان‌ زیادی‌ حتى‌ در خراسان‌ داشت‌، موفقیت‌ بزرگی‌ به‌ دست‌ آوردند (رشیدالدین‌، 140-141؛ ابوالقاسم‌، 175-179). ابوهاشم‌ علوی‌ به‌ نامه‌های‌ بزرگ‌امید كه‌ وی‌ را به‌ گروش‌ به‌ نزاریه‌ خوانده‌ بود، به‌ تندی‌ پاسخ‌ داد و آنان‌ را به‌ كفر و الحاد متهم‌ كرد. سرانجام در محرم‌ 526 / دسامبر 1131 بزرگ‌امید سپاهی‌ از الموت‌ برای‌ سركوبی‌ ابوهاشم‌ به‌ گیلان‌ فرستاد. در جنگ‌ میان‌ این‌ دو فرقۀ شیعه‌، زیدیان شكست‌ خوردند و ابوهاشم‌ اسیر گشت‌ و او را به‌ الموت‌ بردند. در الموت‌، به‌ دستور بزرگ‌ امید، داعیان‌ نزاری‌ با وی‌ دربارۀ اصول‌ عقاید اسماعیلیه‌ و زیدیه‌ به‌ مناظره‌ پرداختند. به‌ موجب‌ روایت‌ وقایع‌ نگار نزاری‌ كه‌ مشروح‌ترین‌ گزارش‌ را از آن‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌، ابوهاشم‌ عاقبت‌ از مواضع‌ ضداسماعیلی‌ خود اظهار ندامت كرد و به‌ پذیرش‌ مذهب‌ اسماعیلی‌ علاقه‌ نشان‌ داد، اما سرانجام‌، نزاریان‌ به‌ دستور كیا بزرگ‌ امید او را كشتند و سوزاندند (همانجا). 
در حكومت بزرگ‌ امید، نزاریان‌ شام‌ كه‌ از زمان‌ حسن‌ صباح‌ پیوسته‌ از الموت‌ تبعیت‌ می‌كردند، سرانجام‌ پس‌ از ناكامیهایی‌ در حلب‌ و دمشق‌، به‌ یك‌ سلسله‌ قلاع‌ كوهستانی‌ در منطقۀ جبل‌ بهراء (جبل‌ انصاریۀ فعلی‌) دست‌ یافتند. نخستین‌ و مهم‌ترین‌ قلعه‌، قَدموس‌ در منطقۀ كوهستانی‌ میان‌ حماه‌ و خط ساحلی‌ جنوب‌ غربی‌ جبل‌ سُماق‌ بود كه‌ نُصَیریان‌ نیز در آنجا ساكن‌ بودند و صلیبیان‌ هم پایگاههایی داشتند. این قلعه در 527ق‌ / 1133م‌ به‌ دست‌ نزاریان‌ افتاد و ایشان‌ از همانجا به‌ بسط نفوذ خود برخاستند (برای‌ اطلاعات بیشتر، نك‍ : دفتری‌، «داستانها...»،104 -103 )؛ سپس‌ قلعۀ كَهف‌ را نیز در همان‌ منطقه‌ از صاحب‌ آن‌خریدند و دیری‌ نپایید كه‌ در جبل‌ بهراء به‌ بسیاری‌ از قلعه‌ها دست‌ یافتند كه‌ بر آنها جمعاً «قلاع‌ الدعوۃ» نام‌ نهاده‌ شد (همو، «اسماعیلیه‌»،377 ).
در آخرین‌ سالهای‌ حكومت‌ بزرگ‌ امید، نزاریان‌ پایگاههای‌ خود در ایران‌ را نیز استوار كردند و در همان حال فعالیتهای‌ داعیان‌ را به‌ مناطق‌ جدیدی‌ مانند گرجستان‌ نیز گسترش‌ دادند. در زمان‌ بزرگ‌ امید فداییان‌ نزاری شماری‌ از دشمنان‌ دیگر خود را از میان‌ برداشتند. علاوه‌ بر چند تن‌ از قاضیان‌ اهل‌ سنت‌ و امرای‌ محلی‌، از میان‌ مشهورترین‌ قربانیان‌ جدید فداییان‌ كه‌ شمارشان‌ كمتر از مقتولان‌ دورۀ حسن صباح‌ بود (رشیدالدین‌، 144- 145؛ ابوالقاسم‌، 182-183)، می‌توان‌ به‌ خلیفۀ فاطمی‌، الامر باحكام‌الله‌ و خلیفۀ عباسی‌، مسترشد اشاره‌ كرد. الامر از دشمنان‌ سرسخت‌ نزاریه‌ بود و می‌كوشید تا رسماً مشروعیت‌ ادعای‌ نزار بر امامت‌ اسماعیلیه‌ را مردود شمارد و پدر خود، مستعلی‌ و خود را امام‌ معرفی‌ كند. مسترشد عباسی‌ نیز كه‌ طی‌ جنگی‌ با مسعود سلجوقی‌ شكست‌ خورده‌، به‌ مراغه‌ فرستاده‌ شده‌ بود (529ق‌)، به‌ دست‌ گروهی‌ از فداییان‌ در ذیقعدۀ 529 / اوت‌ 1135 به‌ قتل‌ رسید. بزرگ‌ امید قتل‌ خلیفۀ عباسی‌ را یك‌ هفته‌ در الموت‌ جشن‌ گرفت‌ (رشیدالدین‌، 141- 142؛ ابوالقاسم‌، 179-180؛ ظهیرالدین‌، 56؛ راوندی‌، 227- 228؛ قس‌: بنداری‌، 177- 178). 
به‌هر حال‌، قلمرو حكومت بزرگ امید در اواخر دولتش‌ مشتمل‌ بود بر منطقۀ رودبار و قسمت عمده‌ای از قهستان‌ در جنوب‌ شرقی‌ خراسان‌ و نیز قسمت‌ جنوبی‌ جبل‌ بهراء در شام‌. وی‌ در مناطق‌ قومس‌ و زاگرس‌ هم‌ پایگاههایی‌ داشت‌. كیابزرگ‌ امید كه‌ در گسترش‌ و تقویت‌ مبانی‌ دعوت‌ و دولت‌ اسماعیلیۀ نزاری‌ پس‌ از حسن‌ صباح‌ مهم‌ترین‌ نقش‌ را داشت‌، در 26 جمادی‌الاول‌ 532ق‌ / 9 فوریۀ 1138م‌ درگذشت‌ و پیكر او را در كنار قبر حسن‌ صباح‌ در ناحیۀ الموت‌ دفن‌ كردند. این‌ قبور كه‌ تا حملۀ مغول‌ به‌ رودبار زیارتگاه‌ نزاریان‌ بود، در 654ق‌ / 1256م‌ به‌ دست‌ مغولان‌ ویران‌ شد و از میان‌ رفت‌ (دفتری‌، همان‌، 380-383 ).

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ ابن‌ اسفندیار، محمد، تاریخ‌ طبرستان‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، 1320ش‌؛ ابوالقاسم‌ كاشانی‌، عبدالله‌، زبدۃ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1366ش‌؛ اقبال‌ آشتیانی‌، عباس‌، وزارت‌ در عهد سلاطین‌ بزرگ‌ سلجوقی‌، تهران‌، 1338ش‌؛ اولیاءالله‌ آملی‌، محمد، تاریخ‌ رویان‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1348ش‌؛ بنداری‌ اصفهانی‌، فتح‌، زبدۃ النصرۃ، مختصر تاریخ‌ آل‌ سلجوق‌ عمادالدین‌ كاتب‌، به‌ كوشش‌ هوتسما، لیدن‌، 1889م‌؛ تاریخ‌ سیستان‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، 1314ش‌؛ جوینی‌، عطاملك‌، تاریخ‌ جهانگشای‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، 1937م‌؛ حسینی‌، علی‌، اخبارالدولة السلجوقیة، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، لاهور، 1933م‌؛ خواندمیر، غیاث‌الدین‌، دستور الوزراء، به‌ كوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، 1317ش‌؛ راوندی‌، محمد، راحة الصدور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، لندن‌، 1921م‌؛ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواریخ‌ (قسمت‌ اسماعیلیان‌ و فاطمیان‌ و نزاریان‌ و ...)، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌ و محمد مدرسی‌ زنجانی‌، تهران‌، 1338ش‌؛ ظهیرالدین‌ نیشابوری‌، سلجوق‌نامه‌، تهران‌، 1332ش‌؛ مرعشی‌، ظهیرالدین‌، تاریخ‌ طبرستان‌ و رویان‌ و مازندران‌، به‌ كوشش‌ محمد حسین‌ تسبیحی‌، تهران‌، 1345ش‌؛ نیز:

Daftary, F., The Assassin Legends: Myths of the Ismaºilis, London, 1994; id, The Ismaºilis: their History and Doctrines, Cambridge, 1990; EI² ; Hodgson, M.G.S., The Order of Assassins, The Hague, 1955; Iranica; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Marburg, 1895; Rabino, H.L., «Les Dynasties du Mazandaran», JA, 1936, vol. CCXXVIII.

فرهاد دفتری‌

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.