برید
بَرید، به معنای اسب یا هرگونه مركب پُست، پیك سواره، ایستگاههای پست، سپس به معنای فاصلۀ میان دو ایستگاه و از آنجا، در معنای نوعی واحد طول به كار رفته است.
ریشهشناسی
بیشتر لغتشناسان اسلامی در اینكه كلمۀ برید از فارسی به وام گرفته شده است، تردید نكردهاند و سپس چنانكه سنت دیرینۀ ایشان است، ریشهای - هر چند غریب - در زبان فارسی برای آن یافتهاند. آنگاه از سده 4ق / 10م تاكنون، همگان بر آن ریشهیابی اعتماد كردهاند. جوهری (ذیل برد) ریشه «بُریده دُم» را پیشنهاد كرد و همین نظر، تقریباً در همه كتابهای پس از آن تكرار شد (مثلاً خوارزمی، 63؛ ابن منظور، نیز صفیپور، ذیل برد؛ و در بسیاری از مقالات معاصر نیز همین نظر تأیید شده است). اشتقاق كلمهای كوتاه از یك تركیب، از نوع بسمله و حمدله هیچگاه در معربات رخ نداده، مگر در ذهن فارسی گرای دانشمندان صدر اسلام. از سویدیگر، این تعریب براساس زبان فارسی سدۀ 4ق صورت پذیرفته است، نه زبان پهلوی سدۀ نخست هجری یا حتی پیش از اسلام. وانگهی چگونه میتوان پنداشت كه ایرانیان، تنها ابزاری (دُم) را كه اسب باید به یاری آن حشرات گوناگون را از خود براند، از وی بستانند.
با اینهمه، ابن درید (نك : ذیل برد) ــ كه خود در ریشهپردازی دست توانایی دارد ــ كلمه را «عربی معروف» خوانده است، اما با شگفتی ملاحظه میشود كه او، مانند جوهری، به بیتی از امرؤالقیس، شاعر جاهلی استشهاد میكند كه در آن برید و «بُریده دُمان» (مقصوص الذُنابى) آمده است (نیز نك : ابن منظور، همانجا). حال اگر بیت به راستی اصالت داشته باشد، باید پنداشت كه مفهوم «بریده دم» از آن الهام گرفته شده است؛ اما شاید صحیحتر آن باشد كه بگوییم شاهد پردازان سدههای 3 و 4ق آن را در تأیید اشتقاق خود جعل كردهاند.
عربی بودن ریشه كلمه، مورد تأیید چند تن دیگر نیز هست (نك : خلیل، 8 / 29؛ نیز قلقشندی، 14 / 367). این گروه، ریشه كلمه را فعل بَرَدَ، به معنی فرستادن پنداشتهاند كه در حدیث نیز آمده است (نك : ابن منظور، همانجا). گویا نخستین كسی كه كوشیده است ریشه فارسی معقولتری برای آن تدارك بیند، ادّی شیر باشد كه كوشیده است آن را از «بردن» مشتق بداند (ص 18). این نظر مدافع معاصری نیز دارد (نك : دنبالۀ مقاله).
شگفتی تعریب گذشتگان (بریده دم) و عدم شاهد بر وجود كلمه در منابع پهلوی، و به خصوص وجود سازمان پست در سرزمین روم و شام در آغاز فتوحات اسلامی، خاورشناسان را بر آن داشت كه در جستوجوی خاستگاه دیگری برای كلمه برآیند. از نیمه اول سدۀ 19م، كلمۀ لاتینیveredus به معنی پست كه محققان اروپایی پیشنهاد كرده بودند (نك : آذرنوش، 129، 163)، مورد تأیید سوور (ص483-485) قرار گرفت. سوور معتقد است كه عربها، چون در مصر و سوریه با سازمان پست رومیان آشنا شدند، لفظ و سازمان را از آنان تقلید كردند و از زمان معاویه به كار گرفتند. پس از آن، گویی همگان این نظر را به عنوان امری مسلم پذیرفتند (نك : EI¹; ² EI كه اصل یونانی beredos نیز افزوده شده است؛ ایرانیكا، ذیل برید و چاپار).
این فرضیه با دو مشكل عمده مواجه است: نخست آنكه آیا این كلمه خود در زبان رومیان آن قدر شهرت داشته است كه شایستگی وامگیری بیابد؟ كلمه به معنای خود پست نیست و تنها در معنی اسب چاپار بوده است و معلوم نیست چرا مسلمانان كلمه اصلی را رها كرده، یكی از ابزارهای آن را گرفته، و بر سازمان خود اطلاق كردهاند. از سوی دیگر معلوم نیست كه خود كلمۀ veredus تا چه اندازه به كار میرفته، و موارد و چگونگی استعمال آن چه بوده است. دوم آنكه این كلمه چندین بار در شعر جاهلی (بیش از دو سده پیش از اسلام) به كار رفته است (نك : آذرنوش، 129، اشاره به ابیات امرؤالقیس (دوبار)، حارث ابن عباد و مثقّب؛ نیز نك : ابن منظور، همانجا، شعر مُزَرِّد) و این 5 مورد كه یافته شده، همه نمیتوانند جعلی باشند و حتى اگر جعلی باشند، باز این درجه تكرار بر وجود و رواج آن در عصر جاهلی دلالت روشن دارد. بنابراین، وامگیری مجدد آن در سدۀ 8م، دیگر وجهی نمیتواند داشت.
برای این كلمه، ریشههای كهن دیگر نیز پیشنهاد شده است: هُرن (ص29،حاشیه) تنها ریشۀ بابلی را معقول میپندارد. گزنیوس (د 1842م) ریشۀ عبری fered (استر) را، و دیگری كلمۀ آلمانی Pferd (اسب) را اصل آن پنداشتهاند (نك : مرمرجی، 29). اما مرمرجی خود (ص 28-34) پس از بحثی بسیار مفصل، كلمه را از ریشه عربی «برد» یا «ابرد» مشتق دانسته است. با اینهمه، وی به احتمال اشتقاق كلمه از «بَریدن» فارسی اشاره كرده، و سپس آن را رد نموده است (ص32-33). این نظریه، با آنچه بهمن سركاراتی در مقالۀ تحقیقی خود (نك : ص 319-320) عرضه كرده است، بی شباهت نیست. سركاراتی برای كلمه دو ریشۀ فارسی پیشنهاد میكند: یكی *bara-vaida (برندۀ آگاهی...) است و دیگری bar+īda ( <فارسی میانهbarītak*،قس: آوریده به جای آورده، دوشیده به جای دوخته...). وجود كلمۀ «بریدگان» در كتاب ابنبلخی (ص 93) شاید تأییدی بر این نظر باشد.
آنچه ذهن تقریباً همه خاورشناسان را به سوی جنبۀ ایرانی برید میكشاند، آن است كه اصطلاحات مربوط به این سازمان، اساساً فارسی است و از همه مشهورتر، دو كلمه فَیج (از پیك) و «فُرانق» (از پروانك = پروانه به معنی حامل كیسههای پست، نكـ: خوارزمی،64). نكته بسیار جالب توجه آنكه این دو كلمه هم در شعر جاهلی آمدهاند (فرانق 3 بار در شعر امرؤالقیس، فیج یك بار در شعر عدی بن زید) و هم در دیگر زبانهای سامی (نك : آذرنوش، 99، 138، 139). دیگر كلمه «اَسكُدار» (تقریباً معادل بارنامه) است كه خوارزمی (همانجا) از اصل «از كوداری» (از كجا آوردهای) پنداشته است كه اشتقاقی عامیانه به نظر میآید.
در دورانهای كهن، هیچ منبعی نیست كه موضوع برید را به نحو جامعی شرح داده باشد. منابع موجود، خواه تاریخی (از نوع طبری، مسعودی و...)، خواه جغرافیایی و راه شناختی(از نوع مسالك )، خواه ادبی (از نوع آثار جاحظ یا خواجه نظامالملك) و خواه فرهنگهای عمومی و یا مصطلحشناسی (از نوع خوارزمی)، همه به اشاراتی كوتاه بسنده میكنند و چگونگی كاركرد آن را غالباً باید از لابهلای حكایتها و روایتها (از نوع روایات بیهقی) استنباط كرد. ابن فضلالله عمری را شاید بتوان نخستین كسی دانست كه علاوه بر توضیح اصطلاحات برید، به دید تاریخی نیز به آن نگریسته است و بیشتر كسانی كه به تاریخچه برید میپردازند، بر همان اثر استناد میكنند (نك : 2EI). روایات ابن فضلالله، در صبح الاعشی تكرار شده، و اندكی گسترش یافته است، چندان كه آن را میتوان بهترین و جامعترین منابع به شمار آورد؛ بهخصوص كه در حوزه كار او، یعنی مصر و شام در عصر ممالیك، منابع به نحو شگفتآوری فراوان و گویاست. گستردگی این منابع به سواژه امكان داد كه «چاپار در امپراتوری ممالیك» را تدوین كند. اما او امكان دیگری نیز داشت كه شاید دیگر در سرزمینهای خاوری اسلام وجود نداشته باشد؛ و آن بازشناسی و پژوهش درباره راههای پست و منزلگاهها و رباطها و كاروانسراهای مربوط به برید است كه هنوز به صورت نیم ویرانه در آن مناطق میتوان بازیافت (نك : ص.(18
تردید نیست كه سازمان «برید» گاه با نامهای گوناگون در سراسر تاریخ ایرانیان و اعراب در چارچوبهایی متفاوت وجود داشته است. از عصر هخامنشی و اشكانی آگاهیهای اندكی به دست رسیده است. اطلاعات ما از عصر ساسانی نیز چندان فراوان نیست، اما آن قدر هست كه بر توان و گستردگی شگفتآورش دلالت كند (نك : دنباله مقاله). این سازمان، گویی با همان چارچوب ساسانی، به امویان منتقل شد، هر چند كه تأثیر بیزانس را نباید فراموش كرد؛ سپس در عصر عباسی به اوج قدرت رسید و كتابهای راه شناخت برای كار برید در همان زمان تألیف شد. در دوران سلجوقی برید اندكی راكد شد، اما از میان نرفت. تقریباً در همین زمانها، در سرزمینهای باختر اسلام نیز چندی از رونق افتاد تا دوباره در عصر ممالیك سازمانی سخت نیرومند گردید و دیرزمانی ادامه یافت. در شرق، پس از حمله مغولان شیوههای خبررسانی مغولی و اصطلاحات خاص آنان رایج شد و بسیاری از این مصطلحات هنوز در زبان فارسی به كار میرود.
تصویر عمومی برید
در آثار معاصران، خواه خاورشناس و خواه ایرانی و عرب تصویری كه معمولاً از برید داده میشود، دارای دو جنبه جغرافیایی و اداری است: از جنبه نخست، برید شبكه راههایی است كه باید سراسر كشور را پوشش دهد. این راهها، گاه همان راههای عمومی كشورند، گاه جادههایی خاص برید. در هر راه، منزلگاههایی به فاصله دو فرسنگ (نواحی شرقی) یا 4 فرسنگ (نواحی غربی) به نام «سكه» (یا گاه رباط) تأسیس شده بود كه برای استراحت یا به خصوص برای تعویض مركب (اسب، قاطر و شتر) به كار میآمد. شرح نسبتاً دقیقی از این راهها و سكهها را در كتابهای راه شناخت (از نوع مسالك و ممالك و حتی گاه الخراج) میتوان یافت.
این سازمان اداری كه صاحب دیوان البرید بر آن ریاست داشت، مخصوص دولت بود. اصحاب البرید در شهرستانها از صاحب البرید در مركز اطاعت میكردند. مأموران برید (المرتّبون) هم كارگزار بودند و هم نامهبر. نامهبران گاه سواره (كه گاه اسكدار خوانده میشدند) و گاه پیاده (فیج، فرانق، مساعی یا دونده) راه میسپاردند تا مجموعههای پستی (خرائط) را به مقصد برسانند. صاحب برید پیوسته با شخص خلیفه یا شاه و یا سلطان رابطه داشت، زیرا كار او به نامهرسانی منحصر نبود، بلكه در مقام جاسوس مخصوص دربار نیز عهدهدار وظایف حساسی بود، و اینجا نقش نامهرسانی او با نقش گزارشگر (مُنهی) یا مراقب و ناظر (مُشرف) درهم میآمیخت. از طریق هم ایشان بود كه آگاهیهای بسیار گوناگونی به مركز حكومت میرسید: درباره امیران و كارگزاران و سركشیها و توطئههای آنان، درباره مأموران خراج، وضعیت كارمندان دولتی یا چگونگی زندگی عامه، قاضیان و مستغلات دولتی.
دو سازمان موازی دیگر در كنار برید وجود داشته است: یكی دستگاهی كه به یاری كبوتران نامهها را میفرستاد و دیگر سازمانی كه برای اطلاع رسانی از آتش و نور و آینه استفاده میكرد (نك : سوور،485-483 ؛ EI¹؛ سمج،141-140 ؛ بارتولد، 231-230 ؛ لوی،302-299 ؛EI² ؛ ناظم، 146-145 ؛ ایرانیكا، ذیل چاپار).
بررسی دو روایت، نقش، شخصیت و اهمیت «صاحب برید» و دستیاران او را به نیكی باز مینمایند. راست است كه این روایتها در دو زمان معین تدوین شدهاند، اما مفهوم عمومی آنها میتواند در همه دورانها معتبر باشد. روایت نخست، دو بخش از الخراج قدامه بن جعفر است (د 337ق) كه در آن امر برید را چنین شرح میدهد و گاه توصیه میكند: برید باید دیوانی مستقل باشد. نامهها همه در آنجا گرد آید. صاحب برید باید به همه چیز آگاه باشد و خود نامههای «اصحاب برید و خبر» را به خلیفه برساند و میباید بر كار «فرانق»ها (پروانهها یا پیشتازان برید)، «موقّع»ها (دبیرانی كه باید نامهها را امضا كنند) و «مرتّب»ها (كارگزاران رسمی) نظارت داشته باشد، حقوقشان را بپردازد و مأموران نامهبر (اصحاب الخرائط) را در شهرهای دیگر منصوب كند. موضوع بسیار مهم آنكه این صاحب برید، باید كاملاً مورداعتماد باشد (ص 77).
همو در جای دیگر، باز وظایف رئیس برید را در فرمانی كه گویا در 315ق / 927م نگاشته شده، شرح میدهد كه فهرستوار، شامل این نكات است: اطلاع كامل از احوال عاملان خراج و املاك، دادن گزارشهای دقیق، اطلاع از اوضاع شهرها، احوال مردم و به خصوص مأموران دولتی، توجه خاص به وضع حاكمان و اوضاع مالی در ضرابخانهها، كسب آگاهیهای لازم از وضع بازرگانی و مالیاتها، مراقبت در ارسال پیام، اطمینان از صحت پیام، توجه به پیكها و مأموران «سكه»ها و ثبت و ضبط كار و محل آنان، ایجاد سرعت عمل در كار مأموران و ثبت زمان ورود و خروج آنان و ثبت هر گزارش به طور مستقل در نامهای جداگانه (مثلاً امر قاضیان در یك جا و امر خراج و مالیات و حقوقها در نامهای دیگر) (ص 50 -52).
روایت دوم، از سدۀ 5ق / 11م است كه در سیاستنامه نظامالملك طوسی (ص 75-76، 90) آمده است. ژرف ساخت موضوع، همان است كه قدامه نقل كرده، اما بیان خواجه صریحتر و آمرانهتر است: هدف سازمان برید، حفظ اطاعت مردم است، چنانكه كسی جسارت سركشی نیابد. جاسوسان باید در لباس بازرگان، جهانگرد، صوفی، داروفروش و درویش از احوال همه، به خصوص احوال حاكمان و كارگزاران دولت به مركز خبر دهند. مشرف و صاحب برید (یا خبر) حافظ اركان دولتند. ایشان باید حقوقی آن قدر كافی داشته باشند كه به فساد كشیده نشوند. مستمری ایشان باید نه از وجوه ایالتی و مالیاتی، كه از خزانه مركزی پرداخت شود تا وابستگی آنان به شخص پادشاه محفوظ بماند. «چشم و گوش» شاهان هخامنشی (كه از موضوع این مقاله خارج است) نیز ضرورتاً باید همین خصایص را میداشتند. از نظر نویسندگان مسلمان، همین شاهان باستانی بودند كه برید را پیریزی كردند. مثلاً ابن بلخی میپندارد كه «دیوان برید را به ابتدا، دارای بزرگ نهاد» (ص 55؛ نیز نك : حمزه، 28، كه به اسبهای بریده دم اشاره میكند؛ ثعالبی، 398؛ درباره پست هخامنشی و روایتهای یونانی، مثلاً نكـ: فرای،107-106 ؛ نیز بریان،.(382-384
در عصر ساسانی سازمان برید با اندكی تعدیل در جزئیات، به كار خود ادامه داد. اما اطلاعات درباره این سازمان كه بیگمان بسیار نیرومند بوده، سخت اندك است (نكـ: كریستنسن، 112-113؛ فرای،.(18-19
با اینهمه، روایتی كه كمتر موردتوجه بوده است و اطلاعات جالب و منحصر به فردی به دست میدهد، روایت جاحظ در كتاب القول فی البغال است كه میگوید: بریدان، نامههای شاهان را از فرغانه اقصی تا سوس اقصى حمل میكردند. ایشان در عصر وهرز، و زمانی كه مسروق حاكم حبشه كشته شد، از دورترین نقاط یمن، به سوی كسرى روانه میشدند؛ نیز بریدان كسری به حیره نزد نعمان و [پیش از آن] نزد پدرانش،همچنین بهبحریننزد جُلَندیبنمُستكبِر میرفتند.علاوهبراین، همه عربستان، چه بادیهها و چه آبادیها را بریدان پادشاه ساسانی در مینوردیدند. مگر به ناحیت شام كه آن ناحیه در دست خَثعَم و غسان و وابسته به روم بود؛ غیر از هنگامی كه فارس به روم چیره شد [و در دست كسری بود] (ص 71-72).
جاحظ در همین روایت، به وجود برید در روم نیز اشاره میكند و به عنوان شاهد دو بیت از امرؤالقیس (نك : آغاز مقاله) میآورد كه در آن شاعر «سوار بر برید» به سوی قیصر میرود، به «سكه»ای میرسد و از «فرانق» پیشی میگیرد (ص 71؛ نیز نك : آذرنوش، 163).
در عصر اموی، بیگمان سازمانی به نام برید، وجود داشته است و در این باره باید به قول نویسندگان كهن اعتماد كرد. اینان (مثلاً نك : مسعودی، 3 / 4؛ ابوهلال، 191؛ ابن فضلالله، 239-240؛ قلقشندی، 14 / 367- 368) بیشتر بر این عقیدهاند كه معاویه برید را پیریزی كرد و این، زمانی رخ داد كه امام علی(ع) به شهادت رسید و معاویه سر آن داشت كه اخبار را از اطراف كشور، هرچه زودتر به دستش برسانند؛ اما برای تأسیس این سازمان، ناچار شد از «دهقانان فارسی» و برخی كارگزاران روم یاری جوید (ابن فضلالله، همانجا). برخی عبدالملك را پایهگذار برید دانستهاند (نك : همانجا) و بر این باورند كه وی سازمانی كوچك را كه تنها به كار خبررسانی اشتغال داشت، سخت گسترش داد و بیشتر وظایفی را كه در دورانهای بعد بدانها برمیخوریم، به عهده آن نهاد (ابوهلال، همانجا).
اما از چگونگی سازمان برید در روزگار امویان اطلاعی بهدست نیامده است. از اصطلاحات مربوط به آن (فیج، اسكدار، فرانق و...) چیزی در شعر این دوره دیده نمیشود (هر چند كه در شعر جاهلی آمده است). در اواخر همین دوره بود كه عمر بن عبدالعزیز (د 101ق / 719م) میان خراسان و دمشق، بریدی ایجاد كرد (EI1 ؛ لوی،ff. (300 و ظاهراً همین برید، نخستین سازمانی بود كه پس از ساسانیان در ایران پدید آمد.
ابن فضلالله عمری گویی میان نابودی برید و سقوط امویان رابطهای مستقیم برقرار كرده است؛ وی مینویسد: چون نابودی این دولت نزدیك شد، رابطه بریدی میان عراق و خراسان قطع گردید (همانجا)، اما عباسیان نیز گویی در تأسیس آن، چندان شتاب نكردند. با اینهمه، روایاتی چند گواه بر وجود برید در همین دوره آغازین عباسی است؛ چنانكه منصور با تأكید بسیار توصیه میكند كه صاحب برید اخبار مأموران عالی مرتبه (قاضی، رئیس شرطه، مأمور خراج) را به اطلاع خلیفه برساند (نك : ابن اثیر، 6 / 26). این توصیه، پیش از آنكه بر نقش پستی برید دلالت كند، نقش جاسوسی آن را باز مینماید.
مهدی نیز در 166ق / 783م دستور داد یك راه بریدی، میان بغداد تا مكه، مدینه و یمن برقرار شود كه در آن استر و شتر به كار گرفته شد (همو،6 / 73؛ نیز نك : لوی، همانجا). همو یك سال پیش از آن نیز میان بغداد و سرزمین بیزانس سازمان برید برقرار كرد تا اخبار فرزندش هارون كه به جنگ بیزانس رفته بود، به طور منظم به او برسد (ابن فضلالله، همانجا؛ قلقشندی، 14 / 368-369).
شگفت آنكه اطلاعاتی كه از دوران خلافت هارونالرشید، درباره برید به دست رسیده، سخت اندك است. همه نویسندگان معاصر، بر گستردگی این سازمان در آن دوره تأكید ورزیدهاند؛ اما هر چه گفتهاند، برپایه اطلاعاتی استوار است كه حدود یك سده بعد پدید آمد. از دوران مأمون نیز یكی دو روایت بیشتر در دست نیست كه آنهم اندكی رنگ افسانه دارد (نك : ابن فضلالله، 241؛ قلقشندی، 14 / 369). نیز گفتهاند هنگامی كه طاهر حدود سال 207ق / 822م در خراسان نام مأمون را از خطبه انداخت، كلثوم بن ثابت كه صاحب برید خلیفه در خراسان بود، با آنكه سخت از انتقام طاهر بیم داشت، ناچار خبر را به مأمون رسانید (طبری، 8 / 594 - 595). باز در اینجا هم جنبه جاسوسی برید بر دیگر جنبههای آن غلبه دارد.
از سدۀ 3ق كار برید چندان اهمیت یافت كه ابن خردادبه (د ح 300ق) ادیب و دولتمردی كه به ندیمی خلیفه معتمد نیز برگزیده شده بود، ریاست برید ناحیه جبال را عهدهدار گردید. ابن خردادبه در كتاب خود المسالك و الممالك (راهها و مملكتها) از آمیختگی مسائل مالیاتی با شناسایی شهرها (ص 5-15، جم )، رابطه مستقیم میان برید و خراج را در دستگاه دولت نشان میدهد. جالب توجه آنكه حدود 20 سال بعد، قدامه بن جعفر كه كتابی در همین زمینه تألیف كرد، آن را الخراج نامید و نه «مسالك». وی كه صاحب برید خلیفه مكتفی (حكـ 289-295ق / 902- 908م) بود، مهمترین اطلاعات را در این زمینه به دست داده است. مقدمه او كهنترین منبعی است كه مصطلحات خاص برید را یكجا گرد آورده است. نكته مهم آنكه وی به شرح «سكه»های مأموران برید و نگهداری «خرائط» (كیسۀ نامه یا بارنامه) پرداخته، و نیز در بخش گستردهای از سرزمینهای اسلامی، شمار منزلگاههای برید را نزدیك به هزار سكه دانسته است (نك : ص 124-129).
ابن حوقل (د پس از 367ق / 978م) وجود سازمان استوار برید، و به خصوص «صاحب خبر و برید» را در نواحی سیستان تأیید میكند (ص 424).
طی سدههای 2 و 3ق، اطلاعات ما درباره برید در ایران، از آنچه گذشت فراتر نمیرود؛ تنها روایتی كه میتوان از آن بهره گرفت و اتفاقاً نظر محققان را جلب نكرده، آن است كه عمرو لیث «هزار رباط كرد» ( تاریخ...، 268). از آنجا كه در ایران لفظ رباط به معنی «سكه» نیز به كار میرفته، بعید نیست كه از آن رباطها برای كار برید هم استفاده میشده است.
از دورۀ سامانیان تقریباً هیچ خبری بر جای نمانده است. تنها مستند بازورث (ص29) نیز روایت نرشخی (ص 36) است كه میگوید امیرنصر سامانی چند دیوان از جمله دیوان برید بنا كرد. اما این لفظ در چاپ مدرس رضوی «دیوان مؤید» است. چون این كلمه بیمعنا مینماید، فرای در ترجمه انگلیسی كتاب، آن را «برید» خوانده، و بازورث نیز بر آن قرائت اعتماد كرده است.
ابن فضلالله عمری (ص 241؛ نیز نك : قلقشندی، 14 / 369) قاطعانه معتقد است كه دیلمیان كار برید را به كلی برچیدند تا آزادانه هر چه میخواهند بكنند و خبری به دستگاه خلافت نرسد. اما براساس اطلاعاتی كه میتوان از منابع جمع كرد، باید باور داشت كه دیلمیان سازمان برید را توان تازهای بخشیدند. معزالدوله ظاهراً نخستین كسی بود كه نظام «ساعیان» (دوندگان، یا فیج) را پدید آورد (2EI؛زیدان، 303؛ نیز نك : فقیهی، 358؛ آبادی،230). تردید نیست كه عضدالدوله در كار برید بیش از همه مؤثر بوده است. از صبحگاه در انتظار اخبار تازه بود و بر كسانی كه سستی میكردند، بسیار سخت میگرفت (ابن جوزی، 14 / 292-293؛ نیز نك : متز،1 / 39). وی مقرر كرده بود كه اخبار 7 روزه از شیراز به بغداد برسد (همانجاها؛ قس: اشپولر، 2 / 115). در درگاه معزالدوله، دو پیك (فیج) دونده پیدا شده بودند كه میتوانستند روزی چهل و چند فرسخ بدوند (!). صابی تأكید میكند كه در قدیم «خریطهها» (كیسههای چرمی پست) 4 روزه میرسید و خریطههای مصر 11 روزه؛ اما در عصر عضدالدوله، خریطههای فارس 8 روزه میرسید (ص 17- 18). به گفته ابن جوزی (14 / 293) میوههای تازه از شیراز به بغداد 7 روزه میرسید. زیدان به چند دسته مأمور اشاره میكند: شعوَذیها كه مأمور انتقال كارگزاران و امیران از راه برید بودند، كوهبانیان كه خبرگزاران بودند، و دستهای كه مأمور باز كردن خرائط نزد خلیفه بودند.
به هر حال، میدانیم كه در این دوره، ارتباطی منظم میان بغداد و ری، سپس میان بغداد و شیراز برقرار شده بود (قس: ایرانیكا، ذیل چاپار).
سرانجام، در دوران غزنوی است كه به یمن تاریخ بیهقی، انبوهی آگاهی از اوضاع برید فراهم میآید و آنچه برای دوران پیش یا پس از این عصر به حدس و گمان دریافته میشد، تأیید میكند. در اینجا از صاحب برید (مثلاً 1 / 66، 2 / 460)، نایب برید (مثلاً 2 / 461)، قاصد (2 / 446)، خریطه (2 / 693)، اسكدار (2 / 446؛ نیز نك : خطیب رهبر، 2 / 556 -557، به معنی پیك سواره، منزلگاه برید، خریطه یا كیسه چرمین نامهها، و یا به معنی بریدی كه در هر منزل اسب عوض میكند)، رجالان (پیكهای پیاده)، قَوَدكشان (یدك كشان اسب)، منهی (خبرگزار)، انهاء اخبار (گزارش) (1 / 66، 2 / 446؛ نیز نك : خطیب رهبر، 2 / 556) و معمانامه (2 / 456- 458) سخن رفته است.
از این روایات چنین برمیآید كه صاحب برید از بزرگان و وابستگان دربار بوده، و به ناچار با دبیران رسالت و دیوان اِشراف پیوند مداوم داشته است؛ چنانكه نامههای مهم و محرمانه را بیشتر رئیس دیوان رسالت، ابونصر مشكان میگشود. مأموران برید، یا قاصد بودند و یا منهی كه گاه پیاده (رجال) و گاه سواره (اسكدار) سفر میكردند. سواران در صورت نیاز، شبانهروز در سفر بودند و در هر منزل، اسب تازه نفس (اسب آسوده) برمیگرفتند و به تاخت (مناقله) ادامه سفر میدادند (بیهقی، 2 / 692)، تا سرانجام «خریطه» را به دست طرف مقابل میرساندند (همو، 2 / 693)؛ نیز ممكن بود كه چندین اسب بیسوار به دنبال برند (كاری كه به عهده قودكشان بود) تا در صورت نبودن منزلگاه بر سر راه، از آنها استفاده شود (همو، 2 / 446). گاه ممكن بود كه چندین قاصد را با برید همراه سازند تا از هر مرحله، یكی باز گردد و خبر باز آورد. اما چون احتمال كژ رفتاری و خیانت نیز میرفت، مردی «منهی» را پنهانی همراه گروه میكردند تا همه چیز را از احوال قاصدان، به مركز خبر دهد. گویا سلطان مسعود در تدارك جاسوسان منهی چیره دست بود (همانجا).
اما كار مأموران برید همیشه آسان نبود، زیرا گاه معارضان راه را بر آنان میبستند و نامههایشان را به زور میستاندند؛ همچنان كه ابوسهل راه خوارزم را بست و نامههایی را به چنگ آورد (نك : همو، 2 / 456). برای این كار نیز چند چاره اندیشیده بودند. جالبترین آنها شیوه رمزنگاری بود كه بیهقی «معمانامه» یا «نامۀ معما» خوانده است (2 / 457، 458). رمزگشایی این نامهها، البته آسان نبود، چنانكه گاه ناچار میشدند برای حل «معمایی» كه به چنگ میافتاد، نویسنده را یافته، به زور و نیرنگ، وادار به كشف رمز كنند (همو، 2 / 457).
راه دیگر آن بود كه جاسوسان یا مأمورانی با لباس مبدل گسیل كنند، همچون بازرگان، سیاح، درویش و داروفروش (نظامالملك، 90؛ نیز نكـ: بازورث، 93) و ایشان غالباً نامههای حساس را در جاهایی كه به آسانی قابل كشف نبود، پنهان میكردند. مثلاً بیهقی مینویسد كه سیاحی نزد بزرگی آمد و در خلوت، عصای خود را بشكافت و نامه «نایب برید» را از آن به در آورد. وی علاوه بر نامه، پیغام شفاهی نیز عرضه كرد (2 / 461-462). در جای دیگر (2 / 463) كسی كه به نوشتن نامه دروغین وادار شده بود، چنین اطلاع داد كه «هرچه پس از این نویسم، به مراد و املای ایشان باشد... كه كار من با سیاحان و قاصدان پوشیده افتاد...» (نیز نك : 2 / 460). سیاحی دیگر از جانب صاحب برید خوارزم، اخباری از توطئهها و شورشهای محلی برای سلطان مسعود آورد. نویسنده (صاحب برید) همچنان گفته بود كه هرچه به طور رسمی مینویسد، «به مراد ایشان» مینویسد (همو، 2 / 647). این سیاح، نامه (مُلَطَّفه) را در جلد چرمین یا پارچه پیرامون كوزه آب پنهان كرده بود. در جای دیگر (2 / 750-751) كفشگری كه جاسوس بغراخان بود، نامهها را به شكل ماهرانهای داخل چوبهای میان تهی (به ظاهر ابزار كفشگری) پنهان كرده بود.
امر برید برای مسعود غزنوی چندان مهم بود كه در پیماننامهای با قدرخان (از شاهان آل افراسیاب در تركستان) شرط كرد كه انتخاب قاضیان و صاحب بریدان باید با خود او باشد (همو، 1 / 66؛ نیز نك : ناظم،145 ff.؛ ایرانیكا؛ بازورث، 91 ff. ؛ آبادی، 227 بب ).
با توجه به سخن ابن فضلالله عمری (ص 241)، باید بپذیریم كه سلجوقیان به سبب كشاكشهایی كه میان خود داشتند، بنیاد سازمان برید را برچیدند و به «رسولان اسب سوار یا شتر سوار» بسنده كردند (نیز نكـ: قلقشندی، 14 / 369). این نظر را مؤلفانی كه بر احوال ایران و عراق آگاهی تمام داشتند، تأیید میكنند. در تاریخ دوله آل سلجوق، مؤلف نخست به گسترش اسماعیلیان در ایران اشاره كرده است، گویی علت آن را نبودن «اصحاب الخبر» در كشور میداند؛ سپس میافزاید كه تا آن زمان كسی به نام صاحب خبر وجود داشت. اما الب ارسلان، پس از مذاكره با نظامالملك، اظهار داشت كه دیگر به چنین شخصی نیاز نیست؛ زیرا گزارشهای آنان ممكن است دستگاه مركزی را به بیراهه كشاند. بدینسان، در 455ق / 1063م «آن رسم به كلی ساقط شد» (بنداری، 68؛ سواژه،.(11 جالب توجه آنكه نظامی عروضی نیز تأكید میكند سلجوقیان كه «مردمان بیاباننشین بودند»، دیوان برید را نابود كردند (ص 24). با اینهمه، آنچه نظامالملك طوسی در این باره نقل میكند، نباید نادیده گرفته شود. وی داشتن «صاحب خبر و منهی» را برای پادشاه واجب میداند، زیرا این سازمان از دوران باستان وجود داشته است (ص 75). سپس آنچه او درباره چگونگی مأموران نقل می كند، گویی چنان است كه باید بر احوال موجود منطبق شود: این كار باید «به دست و زبان و قلم» افراد كاملاً مطمئن باشد و ایشان باید از دست شاه مزد بگیرند تا به هیچ كس دیگر وابسته نگردند. این مأموران موجب میشوند كه بیم شاه در دل همگان افتد و كسی زهره كجرفتاری نداشته باشد (ص 75-76).
در هر حال، ملاحظه میشود كه به رغم پیشنهادهای خواجه نظامالملك، چیزی به نام دیوان برید در آغاز دوره سلجوقی وجود نداشت و گویا دو دیوان برید و اِشراف در زمان ملكشاه پدید آمد (نك : كلاوسنر، 27) و بیگمان دیوان اشراف امور جاسوسی را به عهده میگرفت.
درباره سرزمینهای شرقیتر، یعنی هندوستان بهترین گزارش از آن ابن بطوطه (2 / 406) از سده 8ق / 14م است. در آنجا دو نوع برید داشتند: «اَوُلاق» كه برید سواره و مخصوص سلطان بود كه راهشان دارای منزلگاههایی در هر 4 میل (= كُرُوه نزد هندیان) بود؛ دیگر «داوه» یا پیادگان كه در هر مرحله، یك میل راه میرفتند. مأموران برید، ورود و خروج خود را به وسیله زنگهایی اعلام میداشتند.
سرزمینهای باختری اسلام، طی چندین سده از مركز خلافت (نخست دمشق و سپس به بغداد) پیروی میكردند. اطلاعاتی كه از آن دوره به جای مانده است، بر وجود سازمان برید دلالت دارد؛ چنانكه در 292ق شفیع لؤلؤی، صاحب برید مصر بود (ابن تغری بردی، 3 / 148)، یا اینكه معتضد، حدود سال 300ق، ابن بسام شاعر (د 302 یا 303ق) را بر برید جند قِنَّسرین و عواصم گمارد (مسعودی، 4 / 213).
از سدۀ 7ق / 13م به بعد اطلاعات در این باره سخت فراوان میگردد. بیبرس (حك 658 -676ق / 1260-1277م) دوباره برید را به گونهای برقرار كرد كه نامهها 4 روزه از قاهره به دمشق میرسید. اخبار دوبار در هفته بهدستش میآمد و وی براساس آنها همه گونه تصمیم میگرفت. وی با هزینه بسیار سنگین، كار برید را در 659ق به كمال رسانید) I / 1124-1125 ،EI²) ابن فضلالله عمری نیز كه گویی هیچ اطلاعی از دورۀ غزنوی نداشته، پس از اشاره به برچیده شدن برید به دست دیلمیان، اكتفا كردن سلجوقیان به «رسول» و ادامۀ همین شیوه نزد زنگیان (هر چند كه از شترهای اصیل استفاده میكردند) و ایوبیان و نخستین سلاطین مملوك، تأكید میكند كه بیبرس (پس از 3 سده) دوباره برید را به كار انداخت. وی سپس توضیح میدهد كه عموی او، براساس آنچه از تاریخ گذشتگان میدانست، سازمان برید را برپا داشت (ص 241-242).
سواژه كه بر امر بازسازی برید در زمان بیبرس تأكید میكند، معتقد است كه دبیران بیبرس نمیتوانستند به یاری آگاهیهای نظری خویش، سازمانی را با اینهمه دقت بازسازی كنند و ناچار باید از كسی تقلید كرده باشند. به گمان او، از شیوه مغولان (الاغ، یام) كه دیگر برای مسلمانان ناآشنا نبود، تقلید شده است (ص.(10-14
برید مملوكی نیز مانند همه بریدهای اسلامی، هیچگاه پُست عمومی نشد. از منزلگاههایی كه آثارشان باقی مانده است، برمیآید كه آنها هرگز برای پذیرایی از كاروان و مسافر بنا نشده بودند؛ به عبارت دیگر بهرهبرداری اقتصادی در نظر نبوده است، بلكه برید یكی از سازمانهای مهم حكومتی گردید كه با مركز حكومتی پیوند دائمی داشت. حتێ راه آن، با راه عموم مردم متفاوت بود و «درب السلطان» یا «الدرب السلطانی» خوانده میشد و برای «المهمات الشریفه» به كار میآمد (قلقشندی، 14 / 370؛ سواژه،.(14-15
عمدهترین وظایف برید بیبرس شامل حمل فرمانها و اطلاعات نظامی، نامههای سلطان و دیگر نامههای حكومتی، اطلاعرسانی از احوال ولایات به خصوص شورشها و توطئهها، انتقال امیران و بزرگان مغضوب به تبعیدگاه، انتقال كسانی كه سلطان احضار میكرد و انتقال مأموران رسمی دولت بود (ابن كثیر، 13 / 129، 268-269، 308، 334- 335، 14 / 20، 30، 39-40). هیچ كس بدون «مرسوم» سلطان نمیتوانست بر اسبهای برید سوار شود (نیز نكـ: سواژه،.(15-16
بیبرس به راستی برید را اعتبار بخشید. وی از سپیده دم منتظر پیكهای برید بود و چند ساعت بعد جواب آن را خود تدارك میدید. حتی یك بار در حال استحمام بود كه مأمور برید را به حضور پذیرفت (همو،.(16-17
در این روزگار، تقریباً همه اصطلاحات دیوان برید تغییر یافته بود، مثلاً كیسه چرمی را نه خریطه، كه «جراب» میخواندند. «مركز» به جای «سكه»، «والی البرید» به جای «صاحب البرید» (به خصوص در دمشق)، «ساعی» برای مهتر اسبان (و نه پیك پیاده)، «بریدی» برای مأمور پست (جمع: بریدیه) و «مقدم البریدیه» برای مأمور اجرایی امور به كار میرفت و نیز پیادگانی كه اسبان را میراندند، «سوّاقون» میخواندند. علامت مخصوص بریدهای سلطان، دستمالی ابریشمین به رنگ زرد (فوطه) بود كه مأموران بر گردن خود میبستند (همو،.(19-21 وجود انبوهی كلمه فارسی (میرآخور، دواتدار، جوكاندار...) چندان غریب نیست؛ اما گاه كلماتی به راستی شگفت به چشم میخورد. مثلاً بر اسبهایی كه برای برید یا سپاه سلطان میخریدند، «الداغالسلطانی» مینهادند. سپس از همین كلمه داغ، فعلی نیز ساختند و گفتند: «یدوَّغها بالداغ السلطانی» (ابن فضلالله، 246).
از راههای برید در این دوران به نیكی آگاهیم. تاریخ تأسیس 5 راه را سواژه (ص 23) داده است. در «مراكزی» كه میان راهها قرار داشت، بریدیها اسب تازه برمیگرفتند و خود نیز در مركز بعدی تعویض میشدند. مسافتها از یك مركز تا مركز دیگر - اگرچه از نظر تئوری همان 4 فرسنگ است - بر حسب شرایط جغرافیایی بسیار متغیر بوده است (ابن فضلالله، 239؛ سواژه،.(27-28
معمولاً دو سازمان دیگر نیز در كنار برید فعالیت داشت: یكی مخصوص كبوتران نامهبر بود كه پیوسته در سراسر تاریخ اسلام رواج داشت؛ حتی در جایها و زمانهایی كه برید ضعیف یا نابود میشد، كبوتران به كار نامهرسانی ادامه میدادند و در همه منابع به آن اشاره رفته است (برای این دوره، نك : ابن فضلالله، 254- 255؛ قلقشندی، 1 / 118-119؛ اسامه، 31 بب )؛ دیگر، شیوه استفاده از آتش، نور و آینه بود كه بیشتر جنبه نظامی داشت (سواژه،.(36
پس از بیبرس كار برید هم گسترش بیشتر یافت و هم دچار تشریفات فراوان شد. الناصر محمد بن قلاوون (د741ق / 1341م) كوشید تا دولت مركزی را كه پس از بیبرس دچار ضعف شده بود، دوباره اعتبار بخشد و از جمله آداب خاصی برای برید ایجاد كرد. مراسم نامهگشایی بسیار منظم و مفصل بود: «بریدی» را بزرگان دربار، یعنی امیر جندار و دوادار و رئیس دیوان رسالت وارد میكردند. او زمین را پیشپای سلطان میبوسید و نامهها را به چهره میمالید و به سلطان میداد. او مهر از نامه برمیگرفت و به رئیس رسالت میداد تا بخواند (مقریزی، 2 / 211؛ سواژه،.(45-46
در همان زمان، حمل نشان مخصوص برید كه نشانی مسین یا زرین بود و بر یك رویه آن برخی آیات و ادعیه، و بر رویه دیگر نام سلطان و تاریخ و محل ضرب حك شده بود، معمول گردید و نیز گستردگی كار مسئولیتهای تازهای به وجود آورد: نائب البرید (در دمشق) اینك «شادّ مراكز البرید»، در شهرهای كوچكتر، كسانی در مقام ناظر البرید تعیین شدند؛ برای اسبهای برید، «امیر آخور البرید» تعیین شد... . و همه این امور، خواه در قاهره و خواه در دمشق، به همت خاندان بنی فضلالله انجام مییافت (همو،49 .(46,
با مرگ محمد بن قلاوون و به خصوص در 748ق اوضاع دگرگون شد و برید به دست منشیان دربار، به ویژه دوادار افتاد كه با تشریفات و عناوینیخاص، جواز سفر صادر میكرد.30 سالبعد برقوق(از 784ق / 1382م) كوشید تا وضع را سامان دهد، اما نتیجه كار آن شد كه هزینه برید به عهدۀ حاكمان ولایات، و از آنجا، بر دوش تودۀ مردم افتاد. با اینهمه، سازمان برید هنوز با تغییراتی (مثلاً راههای برید با راههای كاروانرو یكی شد) پابرجا بود (درباره راههای این دوره، نك : همو، .(56, 80
با حملۀ تیمور (803ق / 1401م) ضربه نهایی بر پیكر برید وارد آمد. منزلگاههای سوریه از اسب و مأمور تهی شد و كوششهای امیران دیگر به جایی نرسید تا در زمان سیفالدین شیخ محمودی، از ممالیك برجی (حكـ 815-824ق) به كلی رها شد (همو،83-80 ؛ برای برید در دورانهای بعد و نیز دولت عثمانی، نك : ه د، چاپار، یام).
مآخذ
آبادی، محمد، «بحثی در پیرامون برید»، نشریۀ دانشكدۂ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه آذر آبادگان، تبریز، 1356ش، س 29، شمـ 122؛ آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران، 1374ش؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابنبطوطه، رحلة، به كوشش محمد عبدالمنعم عریان، بیروت، 1407ق / 1987م؛ ابنبلخی، فارس نامه، به كوشش لسترنج و نیكلسن، كیمبریج، 1339ق / 1921م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق؛ ابن حوقل، محمد، صورۃ الارض، به كوشش كرامرس، لیدن، 1939م؛ ابنخردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، بهكوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن درید، محمد، جمهرۃ اللغة، بیروت، دارصادر؛ ابن فضلالله عمری، احمد، التعریفبالمصطلحالشریف، به كوشش محمدحسین شمسالدین، بیروت، 1408ق / 1988م؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة، به كوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1407ق / 1987م؛ ابن منظور، لسان؛ ابوهلال عسكری، حسن، الاوائل، به كوشش محمد سیدوكیل، مدینه، 1385ق / 1966م؛ ادیشیر، الالفاظ الفارسیة المعربة، بیروت، 1908م؛ اسامة بن منقذ، الاعتبار، به كوشش فیلیپ حتی، پرینستن، 1930م؛ اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ مریم میراحمدی، تهران، 1369ش؛ بنداری اصفهانی، فتح، تاریخ دولة آل سلجوق ( زبدۃ النصرۃ )، بیروت، 1400ق / 1980م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به كوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، 1368ش؛ تاریخ سیستان، به كوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوك الفرس وسیرهم، به كوشش زتنبرگ، پاریس، 1900م؛ جاحظ، عمرو، القول فی البغال، به كوشش شارل پلا، قاهره، 1375ق / 1955م؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، 1404ق / 1984م؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، برلین، 1340ق؛ خطیب رهبر، خلیل، حاشیه بر تاریخ (نكـ: هم، بیهقی)؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، به كوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، بیروت، 1408ق / 1988م؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به كوشش فان فلوتن، لیدن، 1895م؛ زیدان، جرجی، «تاریخ التمدن الاسلامی»، المؤلفات الكاملة، بیروت، 1415ق / 1994م، ج 11؛ سركاراتی، بهمن، «برید»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، 1376ش، ج 3؛ صابی، هلال، رسوم دارالخلافة، به كوشش میخائیل عوّاد، بیروت، 1406ق / 1986م؛ صفیپور، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، سنایی؛ طبری، تاریخ؛ فقیهی، علیاصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، 1357ش؛ قدامة بن جعفر، الخراج، به كوشش محمدحسین زبیدی، بغداد، 1979م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشێ، قاهره، 1383ق / 1963م؛ كریستن سن، آرتور، وضع ملت و دولت و دربار در دورۂ شاهنشاهی ساسانیان، ترجمۀ مجتبێ مینوی، تهران، 1314ش؛ كلاوسنر، كارلا، دیوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1363ش؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذكاوتی قراگزلو، تهران، 1362ش؛ مرمرجی، ا.س.، معجمیات، عربیة - سامیة، بیروت، 1950م؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1386ق / 1966م؛ مقریزی، احمد، الخطط، قاهرۃ، 1270ق؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به كوشش مدرس رضوی، تهران، 1363ش؛ نظامالملك، حسن، سیاستنامه، به كوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1369ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1327ق / 1909م؛ نیز:
Barthold, W.W.,Turkestan Down to the Mongol Invasion, London, 1958; Bosworth, C.E., The Ghaznavids, Beirut, 1973; Briant, P., Histoire de l'empire Perse, Paris, 1996; EI¹; EI²; Frye, R.N., The Golden Age of Persia, London, 1975; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893; Iranica; Levy, R., The Social Structure of Islam, Cambridge, 1965; Nazim, M., The Life and Times of Sultan Mahmud of Ghazna, New Delhi, 1971; Samadj, S.B.,”Some Aspects of the Theory of the State and Administration Under the Abbasids”, Islamic Culture, Hyderabad Deccan, 1955, vol. XXIX; Sauvaget, J., La Poste aux chevaux dans l'empire des Mamelouks, Paris, 1941; Sauvaire, M.H.,”Materiaux pour servir a l'histoire de la numismatique et de la metrologie musulmanes”, JA, Paris, 1886, vol. VIII.
آذرتاش آذرنوش