زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

برقع

بُرْقَع، یا بُرقُع، چهره‌بند و از جمله ارکان پوشاک زنان برخی مناطق ایران، افغانستان و برخی از کشورهای عربی و افریقایی.
واژۀ برقع اصلاً عربی است و بر معانی چندی دلالت دارد. در بسیاری از فرهنگهای فارسی و لغت‌نامه‌های عربی برقع اصلاً به معنای روبند و نقاب ستوران آمده است (ابن‌منظور؛ صفی‌پوری؛ نفیسی). نویسندگان برخی آثار تاریخی و ادبی کهن پارسی نیز برقع را در این معنا به کار برده‌اند (برای نمونه، نک‍ : حدود ... ، 161؛ ناصرخسرو، 258). همچنین از برخی منابع کهن تاریخی و فرهنگهای فارسی چنین استنباط می‌شود که از برقع معنای کلی نقاب، پرده، حجاب و هر آنچه روی را با آن پوشند، اراده می‌شده است؛ چنان‌که به عنوان مثال، نیشابوری در قصص الانبیاء (سدۀ 5 ق) (ص 237) در بیان کرامات موسى(ع) آورده است: «چون به پا خاستند، روی موسى را نتوانستند دید. موسى پیراهن خویش برقع کرد. نور او پیراهن را سوخت» (برای برقع در معنای کلی نقاب و روبند، نک‍ : صفی‌پوری؛ سجزی؛ آنندراج؛ رضازاده شفق، 62). نوعی روبند زنانه که بخشهایی از چهره با آن مستور می‌شود، نیز از دیگر معانی برقع است (صفی‌پوری؛ آنندراج).
امروزه فقط معنای اخیر برقع مورد نظر است که زنان برخی از مناطق ایران و برخی از کشورهای دیگر برای پوشاندن چهره از نامحرمان و حفظ عفت و نجابت از آن استفاده می‌کنند؛ هرچند در سالهای اخیر برقع بر چهره زدن یا پوشاندن چهره با آن، رسمی رو به زوال است و زنان جوان و نسلهای امروزی به عنوان آدابی کهنه و منسوخ به آن می‌نگرند. در کشورهای عربی، زنان مرفه شهری از برقع به عنوان ابزاری تزیینی یا زیوری که آرایش آنها را کامل می‌کند، استفاده می‌کنند. در این کشورها گاه در آگهیهای مصور مجلات یا نمایشهای تبلیغاتی تلویزیون و ماهواره زنان مدل، چهره‌های خود را برای دلفریبی بیشتر پشت برقعهای مرصع به سنگهای قیمتی و فلزات گرانبها پنهان می‌کنند. از این‌رو به نظر می‌رسد ماهیت اصلی برقع که بر رسم و سنت مستورگی و پوشیدگی کامل تأکید داشت، از دست رفته است (برای نمونۀ طراحیهای پوششهای جدید همراه با برقع، نک‍ : «برقع ... »، بش‍‌ ).

خاستگاه و پیشینۀ تاریخی

اگرچه در بسیاری از منابع رسم پوشاندن چهره و برقع زدن از جمله رسمهایی دانسته شده که پس از ظهور اسلام و تأکید دستورهای اسلامی بر پوشیدگی و محجوب بودن زنان رواج یافته است (برای نمونه، نک‍ : شهشهانی، 146؛ دایرةالمعارف زن ... ، 1 / 182)، لکن آثار و منابع کهن تاریخی بر دیرینگی این رسم در تمدنهای کهن دلالت دارد. نیکی کدی در مقدمۀ «زنان در تاریخ خاورمیانه» با استناد به سنگ‌نوشته‌ها و آثار کهن به پوشیدگی زنان نجیب و محترم آسوری در سدۀ 13 ق‌م اشاره می‌کند (ص 3). چتی نیز در مقاله‌ای به خاستگاه مستورگی چهره و در حجاب بودن زنان اقوام حاشیۀ جنوبی دریای مدیترانه به‌ویژه زنان ایرانی و یونانی اشاره می‌کند. وی همچنین به اشاعۀ رسم پوشش و آداب مستورگی از ایران و یونان به مصر در حدود سدۀ 3 ق‌م تأکید می‌کند (ص 128). در ایران دورۀ هخامنشی نیز ملکه‌های پارسی و گاه پادشاهان بر چهرۀ خود حجاب می‌افکندند. گزنفن، مورخ یونانی، در شرح پادشاهی اردشیر (404- 359 ق‌م) به ملکه استاتیرا اشاره می‌کند که برخلاف عادت معهود، بی‌حجاب چهره با عموم زنان ملاقات می‌کرد (II / 197؛ نیز برای حجاب بر چهره داشتن خسرو انوشیروان در دیدار با سیف بن ذی‌یزن، نک‍ : ابن اسحاق، 1 / 42؛ نیز دربارۀ حجاب داشتن خسروپرویز، نک‍ : دینوری، 102؛ طبری، 2 / 218- 219).
از این‌رو درمی‌یابیم که حجاب داشتن و مستور نگاه داشتن چهره، نشانی از منزلت و مقام اشرافی زنان و نیز مردان بوده که از دیرباز در تمدنهای کهن رواج داشته است. کدی نیز به پوشیدگی و انزواگزینی زنان محترم یونانی و رومی و محافظت شدید از زنان شرق نزدیک در اعصار کهن اشاره می‌کند (همانجا). در برخی از متون فقهی زردشتی نیز بر روبند (چادر) بر چهره داشتن زنان اشاراتی آمده است (برای نمونه، نک‍ : ایرانیکا، V / 812: متن پهلوی، مادیان یوشت فریان).
در حجاریهای مرمرین منطقۀ پالمیرا در سدۀ 1م، زنان با حجابی که کاملاً سر و صورتشان پوشیده شده است، نشان داده شده‌اند (همانجا؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ حجاب، نک‍ : ه‍ م). همچنین، نقاب بر چهره داشتن زنان در بیشتر مضامین داستانی و افسانه‌ای شعر و ادب فارسی انعکاس یافته است. مثلاً در داستان ویس و رامین، ویس در پس پرده‌ای در حالی که نقاب بر چهره دارد، با رامین گفت‌وگو می‌کند (فخرالدین اسعد، 95). در منظومۀ خسرو و شیرین نیز، شیرین پس از مرگ خسرو، برای نمایاندن چهرۀ زیبای خود به شیرویه، نقاب از چهره برمی‌افکند (نظامی، 423؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ نقاب، نک‍ : ه‍ م).
در لابه‌لای اسناد و متون تاریخی و سفرنامه‌های پیش از دورۀ صفوی اشاره‌هایی دربارۀ حجاب بر چهره داشتن یا برقع زدن زنان برخی طبقات و مناطق ایران در دست است (برای نمونه، نک‍ : کلاویخو، 161؛ مظاهری، 73-74؛ ابن بطوطه، 203؛ نیز برای برقع و ترکیبات آن در اشعار پارسی‌سرایان سده‌های مختلف، نک‍ : خاقانی، 5، 135، 221؛ عطار، 448؛ سعدی، 345، 585؛ حافظ، 115؛ برای نمونۀ مباحث عارفانۀ برخی شاعران دربارۀ برقع، نک‍ : جامی، 397).
از گزارشهای منابعی که ذکر شد، چنین استنباط می‌شود که زنان توده به‌ویژه زنـان ایلی ـ عشایری و روستایی بر چهرۀ خود برقع نمی‌زدند و خود را در حجاب و چادر، همانند زنان طبقات مرفه نمی‌پوشاندند (دوزی، 65). با رسمی شدن مذهب تشیع در ایران در دورۀ صفوی، انگیزه‌ها و گرایشهای مذهبی گسترش فراوان یافت. دربارۀ پوشش زنان نیز تحولات چشم‌گیری در این دوره رخ داده است، به نحوی که عموماً زنان هنگام بیرون رفتن از خانه خود را به طور کامل در پوشش می‌پیچیدند و برقع بر چهره می‌زدند (کدی، 12؛ شاردن، 4 / 217- 218).
پوشاندن چهره با برقع، نقاب، پیچه، روبند، حجاب و دیگر انواع چهره‌بندها، تا اواخر دورۀ قاجار بسیار رایج بود. پس از آن به سبب آشنایی و تمایل رؤسای حکومتها به انواع پوششهای غربی و همچنین متحجر و سنتی خواندن زنانی که خود را در لفافهای مختلفی می‌پوشاندند، به تدریج استفاده از آنها منسوخ شد؛ به طوری که امروزه زنان مناطق محدودی از ایران برقع بر چهره می‌زنند (بـرای پراکندگی استفـاده از برقع توسط زنان ایرانی، نک‍ : ادامۀ مقاله).

پراکندگی و انواع

مستور نگاه داشتن چهره از دیرباز نزد زنان بلوچ و عرب‌زبان ایران و زنان مناطق حاشیۀ خلیج فارس به‌ویژه مناطق قشم، میناب، بندرعباس، بندر لنگه و برخی از مناطق خراسان رایج بوده است. «بُرکه» نام محلی برقع در نواحی کرانه‌های خلیج فارس است. در برخی مناطق جنوبی ایران به‌ویژه در هرمزگان، بوشهر، کنگان و لارستان به برقع «بتوله» می‌گویند (انجم روز، 33-34). بتوله واژه‌ای عربی است هم‌ریشه با بتول که از مصدر «بَتَل» گرفته شده است. واژۀ بتول به معنای انزواگزیده، دوری‌گزیده، زن زاهد و پارسا و جز آن است (بستانی، 27). به نظر می‌رسد میان معنای لغوی بتول و کاربرد بتوله رابطه وجود داشته باشد؛ یعنی به آن چیزی که بخشی از چهره را پنهان، و از دید نامحرمان دور می‌کند، بتوله نام نهاده‌اند. همچنین، می‌توان بتوله را به معنای ابزار حفظ عفت و پاک‌دامنی نیز معنا کرد. شهناز نجم‌آبادی به عنوان پژوهشگر مردم‌شناسی که سالها در مناطق حاشیۀ خلیج فارس دربارۀ بتوله به پژوهش پرداخته است، خاستگاه جغرافیایی و زمان رایج شدن بتوله در هرمزگان را نامشخص عنوان می‌کند (نک‍ : ایرانیکا، V / 850).
بتوله انواع گوناگونی دارد که به نام هریک از مناطق و گروههای قومی که آن را می‌سازند، معروف شده است، مانند بتولۀ «مقای»، بتولۀ «قَطَری» و جز آن (همانجا). برقع یا بتوله‌ای که زنان مناطق جنوبی ایران به کار می‌برند، انواع مختلف دارد. گاه مانند نقابی فقط بخشهای اندکی از چهره مانند ابروان و تیغۀ بینی را می‌پوشاند (نک‍ : انجم روز، 33). نوع دیگری از برقع تمامی پیشانی، بینی، گونه‌ها و لبها را تا چانه می‌پوشاند. این نوع برقع فقط در ناحیۀ چشم دو شکاف برای دیدن دارد (برای تصاویر و شرح انواع برقعهای نواحی جنوب ایران، نک‍ : «برقع»، بش‍ ‌).
برقعهای کوچک امروزی نواحی جنوبی ایران، بازمانده و تغییرشکل‌یافتۀ برقعهای قدیمی است. برقعهای قدیمی مانند مقنعه تا روی سینه امتداد می‌یافت و گاه با سکه یا فلزاتی چون نقره و طلا، سنگها، پولکها و گل‌دوزیها تزیین می‌شد؛ لکن به جهت دشواری استفاده از چنین برقعهایی، به تدریج انواع کوچک و سبک آن رایج شد (همانجا). برقعهای زنان منطقۀ خلیج فارس به رنگهای سیاه، قرمز، نارنجی و طلایی است. برقع زنان شیعی‌مذهب غالباً سیاه رنگ است. زنان بلوچی برقعهای قرمز مستطیلی شکل خود را با ظرافت تمام سوزن‌دوزی می‌کنند.
در افغانستان و برخی نواحی فرارود (ماوراءالنهر) نیز زنان پوششی دارند که سر تا پای آنها را می‌پوشاند و به بُرقُع یا «بُقرا» (= برقع) معروف است (دوزی، 68؛ ایرانیکا، V / 812). برقع یا بقرا پوششی کامل مانند چادر ایرانی است که صورت را نیز می‌پوشاند و در جلو چشمان شکافی مشبک دارد. زنان پشتون افغانستان به پوششی که سر تا پا و چهرۀ آنها را به طور کامل می‌پوشاند، «چادری» می‌گویند (همانجا؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ چادر، نک‍ : ه‍ م).
در دورۀ حکومت طالبان بر افغانستان دستورهای بسیار سخت‌گیرانه‌ای برای زنان افغانستان، مبنی بر پوشیدن برقعهای عموماً آبی رنگ وجود داشت که آزادی آنها را کاملاً سلب می‌کرد؛ لکن امروزه پس از فروپاشی حکومت طالبان، زنان در کابل و برخی از شهرهای بزرگ، به سبکهای غربی یا محلی لباس می‌پوشند. با وجود آزادی نسبی و تسامح دولت امروزی افغانستان دربارۀ پوشش، بسیاری از زنان تحت تأثیر فشارهای اجتمـاعی ـ مذهبی و پـایبندی به سنتها، باز هم برقع را به عنوان بهترین پوشش رسمی خود انتخاب می‌کنند. امروزه فروشگاههای برقع فروشی که به چادَری‌فروشی معروف‌اند، از کسب و کار خوبی برخوردارند. همچنین، برقع در برخی از آداب و سنتهای مردم جامعۀ افغانستان، نقش پراهمیتی ایفا می‌کند. مثلاً خانوادۀ داماد هنگام خرید عروسی که پیش از جشن عروسی برگزار می‌شود، برای عروس برقع می‌خرد و آن را به او هدیه می‌کند. حتى امروزه در نقاط بسیاری از افغانستان برقع به عنوان کفن زنان به کار می‌رود. در افغانستان هنگامی که زنی فوت می‌کند، بستگان او از بازار دو قواره برقع می‌خرند؛ یکی از برقعها را به عنوان کفن بر تن زن تازه درگذشته می‌کنند و برقع دیگر را به عنوان خلعتی یا پیشکش به زنی که متوفا را شسته و غسل داده است، هدیه می‌دهند («نگاهی ... »، 7). برخی از گروههای آزادی‌خواه زنانه نیز به اشکال مختلف اقدام به «تقبیح چنین پوشش متحجرانه‌ای» می‌کنند (برای نمونه، نک‍ : «گروه موزیک ... »، بش‍ ؛ «نروژیها ... »، بش‍ ‌). خرید برقعهای رنگی به عنوان سوغاتی افغانستان از سوی جهانگردان یا نیروهای نظامی خارجی ساکن در افغانستان، بسیار مرسوم شده است («نگاهی»، همانجا).
برخی از زنان سرزمینهای عربی مانند امارات متحدۀ عربی، بحرین، عربستان سعودی، عمان، قطر، کویت، برخی از مناطق جنوبی فلسطین و برخی از کشورهای افریقایی چون سودان، الجزایر و مغرب برقع بر چهره می‌زنند (انجم روز، 77، 101، جم‍ ؛ دربارۀ برقع در سرزمینهای افریقایی، نک‍ : عبدالرازق، 243-245؛ دوزی، 65-68).
جنس و نوع برقع در این سرزمینها متفاوت است. زنان برقع‌پوش اماراتی برقعهایی لطیف و کوچک با نوارهای رنگی بر چهره می‌زنند. برقعهایی آراسته به سنگهای قیمتی و سکه‌های طلایی نیز مرسوم است. امروزه در کشورهای عربی، گاه شاهد تغییر کاربری برقع از ابزار نمادین نجابت و پوشیدگی به ابزار نشان‌دهندۀ مُد و خودنمایی هستیم (انجم روز، 78؛ برای نمونه‌های تصاویر برقعهای زینتی الماس‌نشان عربی، نک‍ : «برقع»، بش‍‌ ).
در عربستان بیشتر زنان روستایی و عشایر، برقع بر چهره می‌زنند و آن را برقع میلایه یا نقاب می‌نامند. برقع زنان عربستانی سفید رنگ است و تا سینه یا نوک پا امتداد می‌یابد. سکه‌های طلا و نقره، مرواریدهای سفید، تکمه و گل‌دوزی، تزیینات برقعهای زنان عربستانی را تشکیل می‌دهد (شهشهانی، 147). در جنوب فلسطین و نوار غزه و به‌ویژه در بئر شبع به برقع «عِصابه» یا «عَصبه» می‌گویند. عصابه یا عصبه به سربند متصل است (همانجا). شکل برقعهای زنان شمال افریقا شبیه برقعهای عربی است. آنها غالباً از پارچه‌های سیاه یا سفید نخی نازک که به اشیاء زینتی مزین است، برقع می‌سازند. برقعهای زنان مصری و سودانی تا روی پاها امتداد می‌یابد.

شیوۀ ساخت و کاربرد

در جنوب ایران برقع را از پارچه‌های آهارداری به نام شیله تهیه می‌کنند. شیله را با نیل هندی یا مواد رنگی دیگر رنگ می‌کنند. گاه پارچه‌های کتانی را با سوزن‌دوزی رنگارنگ می‌کنند. پیش‌تر از شاخۀ درخت خرما به عنوان تکه چوبی برای وسط برقع که در قسمت بینی قرار می‌گرفت، استفاده می‌کردند. بومیان هرمزگان این قسمت از برقع را «مهر» می‌گویند. بند برقع از جنس خود پارچه، چرم یا زنجیر طلا و نقره ساخته می‌شود. حلقه‌ای بند را به برقع وصل می‌کند که این حلقه در برقعهای گران قیمت از طلا یا نقره ساخته می‌شود (نک‍ : «برقع»، بش‍‌ ). در امارات متحدۀ عربی برقع از کتان سیاه ساخته می‌شود. پارچۀ کتان را با نیل درخشان می‌کنند و به اشکال مختلف می‌برند. پس از آن حاشیۀ پارچه را با کتان یا نخهای رنگی سردوزی می‌کنند. از وسط پارچه در محل بینی، چوب یا فلزی سبک قرار می‌گیرد. در قسمت چشم شکافی برای دیدن تعبیه می‌شود. عرض برقع و اندازه و انحنای آن در برقعهای مختلف، متفاوت است (شهشهانی، 146). به غیر از پوشاندن چهره از نامحرمان، برقع کاربرد محافظت چهره از نور، گرما و بادهای شدید را نیز دارد، چرا که برقع‌پوشان معمولاً در نواحی خشک و سوزان زندگی می‌کنند.

مآخذ

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌اسحاق، محمد، سیرة النبی (ص)، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1971 م؛ ابن‌بطوطه، رحلة، بیروت، دارصادر؛ ابن‌منظور، لسان؛ انجم روز، عباس، سیر تاریخی برقع از باستان تا به امروز، تهران، 1371 ش؛ «برقع یا برکه»، خندغ (مل‍‌ )؛ بستانی، بطرس، محیط المحیط، بیروت، 1994 م؛ جامی، عبدالرحمان، مثنوی هفت اورنگ، به کوشش مرتضى مدرس گیلانی، تهران، 1361 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد، تهران، 1367 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ دایرةالمعارف زن ایرانی، تهران، 1382 ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، بغداد، 1959 م؛ رضازاده شفق، صادق، فرهنگ شاهنامه، به کوشش مصطفى شهابی، تهران، 1320ش؛ سجزی، محمود، مهذب الاسماء، به کوشش محمدحسین مصطفوی، تهران، 1364 ش؛ سعدی، دیوان، تهران، 1340 ش؛ شاردن، ژان، سفرنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336ش؛ شهشهانی، سهیلا، «برقع»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1376 ش، ج 3؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ش؛ طبری، تاریخ؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، سنایی؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش م. تودوا و ا. گواخاریا، تهران، 1349 ش؛ کلاویخو، ر.، سفرنامه، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1337 ش؛ «گروه موزیک زنان برقع پوش»، کانون زنان ایرانی (مل‍‌ )؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1367ش؛ «نروژیها برای برقع زنان افغان نیز مد لباس افتتاح کردند»، ایرانیان انگلیس  (مل‍‌ )؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، 1378 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1318 ش؛ «نگاهی متفاوت به پوشش زن افغان، برقع سوغاتی غربیها از افغانستان»، اعتماد، تهران، 25 / 5 / 1385 ش؛ نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1359 ش؛ نیز:

ªAbd ar Rāziq, A., La Femme au temps des Mamlouks en Egypte, Cairo, 1973; Chatty, D., «The Burqa Face Cover: An Aspect of Dress in Southeastern Arabia», Languages of Dress in the Middle East, ed. N. Lindisfarne-Tapper and B. Ingham, London, 1997; Dozy, R., Dictionaire détaillé des noms des vêtements, Amsterdam, 1845; Iranian Uk, www.Iranian uk.com / article.php?id=26169; Iranica ; Kānūn-e Zanān Īrānī, http: / / irwomen.net / spip.php?article 5046; Keddie, N. R., introd. Women in Middle Eastern History, London, 1991; Khondagh, www. khondagh.blogsky.com / 1386 / 02; Mazaheri, A., La Vie quotidienne des Musulmans au moyen âge, Florance, 1951; Xenophon, Cyropaedia, tr. W. Miller, London, 1968.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.