زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

برصیصا

بَرْصیصا (شخصیتی شبه تاریخی و افسانه‌ای)، زاهدی متعبد و مستجاب الدعوه که داستان عبرت‌انگیز او همواره در تفسیر برخی آیات قرآن مطرح شده است. در بیشتر منابع اسلامی نام برصیصا، در کنار نام بلعم باعور و شیطان دیده می‌شود و این امر به سبب شباهتی است که سرگذشت و سرنوشت شوم او با آنان دارد. در اخبار اسلامی برصیصا راهبی از بنی اسرائیل است که پس از روزگاری دراز ریاضت زاهدانه، تسلیم اغواگریهای ابلیس، و مرتکب گناهی بزرگ می‌شود و سرانجام به قصد نجات خود ابلیس را سجده می‌کند و کافر می‌گردد و به لعنت و خسران ابدی گرفتار می‌شود. این اشارات در تفسیر آیات 16 و 17 سورۀ حشر (59) آمده است که ــ با توجه به آیات قبل از آن ــ بیانگرِ حال منافقانی است که در پی فریب مؤمنانند (سورآبادی، 324-326؛ EI2, I/1055؛ بریتانیکا، I/841). این داستان در اغلب تفاسیر مهم ذیل آیاتِ یاد شده و نیز در مجموعه‌های احادیث به صورتهای مختلف نقل شده است و کسانی همچون علی بن ابی‌طالب(ع)، ابن مسعود، ابن عباس و ابن طاووس را از راویان آن دانسته‌اند (ﻧﻜ: طبری، ذیل این آیات)، ولی منبع و مأخذ اصلی آن هنوز مجهول است و نقاط مختلفی در جهان اسلام به عنوان محل وقوع آن مطرح شده است. این محل را گلدسیهر و لندبرگ حضرموت، اما همو و هارتمن منطقۀ حلب دانسته‌اند (گلدسیهر، EI1, II/668; 20-23).
به نظر می‌رسد که نام شخصیت اصلی این افسانه در اصل نامعلوم بوده، و از اواخر قرن 4ق/10م به بعد نام «برصیصا» به او داده شده است؛ و گویا اخبار مربوط به آنتونی قدیس، زاهد مسیحی در مصر، در پیدایش آن بی‌تأثیر نبوده است (بریتانیکا، نیز EI2 ، همانجاها). آنتونی یا آنتونیوس (251-355 یا 356م) از نخستین زاهدان و راهبان مسیحی است و در تأسیس قواعد و لوازم این نهاد سهم بزرگی داشته است. او به پیروی از سنت پاولس تبی (د 340م) سالیان دراز در بیابان و در غارها به عبادت و ترک و تجرد گذرانید («فرهنگ...»، 1053؛ بریتانیکا، I/443). زندگی زاهدانۀ او سراسر پیکاری افسانه‌ای با ابلیس و وسوسه‌های اغواگرایانۀ اوست. ابلیس به صورتهای مختلف، گاه به صورت زنی وسوسه‌انگیز و گاه در لباس راهبی زاهد، همچون شخصی که تا سر حد مرگ او را شکنجه می‌داد، بر او ظاهر می‌شد و در همۀ این احوال، آنتونی با توسل به روزه، دعاهای نیازمندانه و اعمال پرهیزگارانه‌اش در برابر کارها و شیوه‌های ابلیس پایداری می‌کرد. سرگذشت آنتونی قدیس در عالم مسیحیت و در هنر و ادبیات مسیحی تأثیر فراوان داشته، و هنوز هم شماری از راهبان از او به عنوان اسوه‌ای آرمانی پیروی می‌کنند (ﻧﻜ: همان، I/443-444؛ «دائرةالمعارف...»، I/594؛ «فرهنگ»، 67-68).
ابن‌بطوطه (د 779ق/1377م) در رحلۀ خود به قصر برصیصای عابد اشاره دارد که بین طرابلس و اسکندریه آن را دیده است (ص 20) و این نامی است که دورۀ حیات آنتونی قدیس و انزوای طولانی او رد قلعه‌ای کهن (صیصه) را به خاطر می‌آورد (EI2، همانجا). اگر ریشۀ آرامی کلمۀ «صیصا» را ــ که به معنی بخشی از پوشش آیینی کشیشان است ــ نیز در نظر بگیریم، این نام یادآور بالاترین مقام کلیسایی است (همانجا). با توجه به این شواهد، برخی این داستان را حکایتی اساساً عبری می‌دانند که بعدها به ادبیات عربی و فارسی وارد شده است (خانلری، 157).
در روایتهای اسلامی پس از طبری (قرن 4ق/10م) نام برصیصا را برای قهرمان این داستان به کار برده‌اند وظاهراً نخستین مؤلفی که نام برصیصا را ذکر کرده است، ابولیث سمرقندی (د 373ق/ 983م) در تنبیه الغالفلین (ص 480) است. پس از او این حکایت را کسانی چون بیقی (د 458ق/1066م) در شعب الایمان (4/372-373)، غزالی (د 505ق/1111م) در مکاشفةالقلوب (ص 69-70)، سهیلی (د 581ق/1185م) در التعریف والاعلام (ص 167)، ابن‌جوزی (د 597ق/1201م) در تلبیس ابلیس (ص 26-29)، قزوینی (د 682ق/1283م) در عجایب المخلوقات (ص 380-381)، ابشیهی (د 850ق/1446م) در المستطرف (ص 233) و... نقل کرده‌اند. در تفاسیری چون التبیان شیخ طوسی (د 460ق/1068م) (9/570-571)، مجمع البیان طبرسی (د 468ق/1076م) (9/397)، تفسیر بغوب (د 516ق/1122م) (4/322-325)، کشف الاسرار میبدی (د 520ق/1126م) (10/52-55)، تفسیر ابوالفتح رازی (قرن 6ق/12م) (11/107-111)، لباب التأویل خازن (د 710ق/1310م) (4/250-252)، تفسیر ابن کثیر(د 774ق/1372م) (8/101-102) و... نیز این حکایت ذیل آیات یاد شده از سورۀ حشر به صورتهای مختلف آمده است، هرچند که برخی مانند سهیلی و ابن کثیر نام برصیصا را برای این راهب با تردید ذکر کرده‌اند و برخی چون غزالی و شیخ طوسی نامی برای راهب عنوان نکرده‌اند.
فرجام بد این مرد پرهیزگار در همه‌جا کم‌وبیش یکسان است. 4 روایتی که طبری در تفسیر واژۀ «انسان» در این آیات نقل کرده است، به زاهدی معتکف اشاره دارند که یا عابد و راهبی از بنی‌اسرائیل است، یا کشیشی نصرانی (12/33-34) که مدتی طولانی (60 یا 70 یا 300 سال) در صومعه‌ای دور از خلق می‌زیست و به طاعت خداوند مشغول بود و به همین سبب، به مقام مستجاب الدعوانی نائل آمد و در مرتبۀ استدراج به جایی رسید که چون برمی‌نگریست عرش را می‌دید و چون فرو می‌نگریست ثرى را. ابلیس به سبب خشمی که از پارسیایی برصیصا و عبادت و ریاضتهای پیوستۀ او داشت، سالها در پی فریفتن او بود، اما سلاح وسوسه‌اش در جوشن ورع برصیصا اثر نمی‌کرد (همانجا؛ عوفی، 3(2)/522-525؛ میبدی، 10/52). ادامۀ داستان که بیانگر چگونگی دسیسه‌های گام به گام شیطان است، به صورتهای مختلف نقل شده است: شیطان در ابتدا به صورت مردی پارسا و متعبد و نورانی بر او ظاهر شد، به طوری که برصیصا او را در مجاهده از خود برتر دید؛ سپس دعاهای مخصوص شفای بیماران را بر برصیصا آموخت و به قولی دیگر، او را مذمت کرد که چرا از مقام مستجاب الدعواتی خویش برای خدمت به خلق استفاده نمی‌کند. آنگاه دختری صاحب جمال (دختری چوپان، یا شاهزاده خانمی از بنی اسرائیل) را بیمار و دیوانه کرد و سپس در دل بستگانش چنین القا نمود که درمان او نزد راهب است. 3برادر دختر، خواهر بیمار خود را نزد برصیصا آوردند. راهب از پذیرفتن او سرباز زد، اما آنان با اصرار دختر را به او سپردند و بازگشتند. بعد از آن شیطان وسوۀ گناه را بر راهب چیریه ساخت تا از دختر کام برگیرد، از آن رو که درهای توبه همیشه گشوده است. اغواگریهای شیطان مؤثر افتاد، برصیصا تسلیم وسوسه‌های شیطان، و مرتکب زنا شد، سپس برای رهایی از رسوایی دختر را کشت و زیر درختی مدفون ساخت. برادران پس از بازگشت، نخست قول برصیصا را که خواهرشان به مرگ طبیعی مرده است، پذیرفتند؛ ولی شیطان در رؤیا جنایت راهب را بر آنان آشکار ساخت و آنان به قصد قصاص به سراغ راهب رفتند. زمانی که راهب به مرگ محکوم شده بود، شیطان دوباره بر او ظاهر شد و به او پیشنهاد نجات و رهایی داد، به شرط اینکه او را سجده، و خدا را انکار کرد. آنگاه شیطان با ریشخند از وی تبّری جست و بر صیصا راندۀ هر دو جهان گشت (ﻧﻜ: طبری، 12/33-34؛ ابو لیث، 480-481؛ میبدی، 10/52-54؛ بیهقی، همانجا؛ عوفی، 3(2)/522-527)؛ اما در برخی از منابع آمده که ابلیس یکی از شیاطین پیرو خود را به نام «ابیض» را به اغوای برصیصا مأمور می‌کند (بغوی، 4/322؛ ابو الفتحف 11/107).
روایتی که گلدسپهر در کتاب خود از این داستان تحت عنوان «قصۀ حضرموتی شیخ برصیص» آورده است، از آنجا که شیطان خود موفق به اغفال شیخ نمی‌شود، «ام الکبائر» را به سوی او روانه می‌کند. برصیص پس از فریب خوردن از «ام الکبائر» و خارج شدن از کوهی که پیوسته در آن به عبادت مشغول بود، به گناه زنا آلوده می‌شود و در کفر می‌میرد، درحالی‌که «ام الکبائر» خود از آن پس به استغاثه و عبادت به درگاه خدا روی می‌آورد و سرانجام بخشوده می‌شود (ﻧﻜ: گلدسیهر، 20-23).
در برخی منابع اسلامی داستان ابلیس و راهب را با دسیسۀ منافقین نسبت به یهود بنی نضیر مقایسه نموده‌اند که آنان یهود را به عصیان بر پیامبر(ص) تحریض، و در وقت شدت ایشان را 
ترک کردند (ابن‌هشام، 2/192-195؛ طبری، 12/32؛ میبدی، 10/54-55؛ سیوطی، 6/199؛ حکمت، 314). صوفیه نیز در تأویل «کمثل الشیطان» در این آیه‌ها برآنند که منظور از آن وهم انسانی است که نخست لذات حسی و شهوانی را در چشم او می‌آراید، تا در دام هلاکت افتد و چون از حق دور ماند از او تبری می‌جوید و به خوف از قدرت ربانی استشعار می‌کند (ابن عربی، 2/624-625). در دوره‌های بعد، بسیاری از شعرا و مؤلفان صوفی هریک به نوعی برای بیان معانی عرفانی از این داستان بهره گرفته‌اند (ﻧﻜ: مستملی، 4/1399؛ سنایی، 23؛ سعدی، 914-916؛ مولوی، مجالس سبعه، 30-36؛ مثنوی، دفتر 6).
داستان شیخ صنعان و قصۀ جریح راهب که در بسیاری از تفاسیر همراه داستان برصیصا ذکر شده‌اند، نیز از لحاظ موضوع و مضمون با آن شبیه و از یک نوعند. ماجرای جریح راهب داستان زاهد پرهیزگار و صالحی است که در معرض اتهام قرار می‌گیرد، لیکن درپایان بی‌گناهی او ثابت می‌شود و نجات می‌یابد. از ابن عباس نقل شده است که بعد از برصیصا راهبان در زوایای گمنامی به‌سر می‌بردند تا جریح راهب ظاهر گشت (میرخواند، 1/473-475؛ ابن‌کثیر، 8/102؛ بغوی، 4/325؛ میبدی، 10/55؛ خازن، 4/252؛ اسماعیل حقی، 9/446-447).
اما در مقایسۀ داستان برصیصا با داستان قرون وسطایی «زندگی و مرگ دکتر فاوست» اثرکریستوفر مارلو (د 1593م) که بعدها توسط گوته شاعر آلمانی موضوع یک تراژدی قرار گرفت، نیز شباهتها و تفاوتهایی به نظر می‌رسد که قابل بررسی و تأمل است. دکتر فاوست، قهرمان به ظاهر موجه این اثر نیز با تسلیم (البته آگاهانه) در برابر وساس شیطانی، مستوجب طرد و لعن می‌شود. در اینجا نیز سخن از عشقی است که سرانجام قهرمان داستان را به دام گناه می‌افکند (برای شرح بیشتر، ﻧﻜ: مهران، 154-160).
از داستانهای مشهور در ادبیات عرفانی ما قضیۀ «شیخ صنعان» است که عطارد (د 627ق/1230م) در منطق‌الطیر (ص 67-88) آن را به نظم کشیده است؛ اما برخلاف داستان برصیصا که به شقاوت ابدی او منجر می‌شود، در این داستان به رغم وسوسه‌های شیطان و عشق دختری ترسا، سرانجام رحمت الٰهی شیخ را دریافته، به توبه نائل می‌سازد.
برخی از محققان اروپایی مانند گلدسیهر، لندبرگ و مک دانلد دربارۀ اصل داستان برصیصا و سیر تحول آن تحقیقاتی کرده‌اند. گلدسیهر و لندبرگ در «قصۀ برصیصای راهب، تاریخ پیدایش و تحول این قصه را با اشاره به نوشته‌های قزوینی، ابشیهی، سیوطی، و نیز با در نظر داشتن داستان «چهل وزیر» (چ استانبول) که شرح مبسوطی از این قصه را در بر دارد، تشریح کرده‌اند (EI2, I/1055). ظاهراً صورت نقل شده در «چهل وزیر» در اواخر قرن 18م به انگلستان وارد شده، و الهام‌بخش لوئیس در نگارش داستان بدفرجام «آمبروسیو یا راهب» گردیده است (بریتانیکا، EI2; I/841، همانجا). این رمان که در 3جلد تألیف شده است، بیانگر کوششی شگرف برای حفظ اصول و منش زاهدانه از یک‌سو، ارضای جاه‌طلبیها و امیال شخصی از سوی دیگر است. شخصیت این داستان شوم، راهبی از مادرید است که عهد و میثاق پارسایانه را زیر پا نهاده، در دام وسوسه‌های شهوانی و ارتکاب زنا می‌افتد و سرانجام برای کتمان گناهان خود، مرتکب قتل نیز می‌شود (ﻧﻜ: «مثیو...، npn).

مآخذ

ابشیهی، محمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، به کوشش محمد سعید، بیروت، 1416ق/1996م؛ ابن بطوطه، رحلة، بیروت، 1384ق/1964م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، قاهره، 1928م؛ ابن عربی، محیی الدین، تفسیر، به مصطفى غالب، بیروت، 1978م؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر، به کوشش محمد ابراهیم بنا و دیگران، استانبول، دارقهرمان؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرةالنبویة، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1355ق/1936م؛ ابوالفتح رازی، تفسیر، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1387ق؛ ابولیث سمرقندی، نصر، تنبیه الغافلین، به کوشش احمدسلاح، بیروت، 1406ق/1986م؛ اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح‌البیان، بیروت، 1405ق/1985م؛ بغوی، حسین، تفسیر، به کوشش خالدعبدالرحمان عک و مروان سوار، بیروت، 1407ق/1987م؛ بیضاوی، عبدالله، انوار التزیل، قاهره؛ 1388ق/1968م؛ بیهقی، احمد، شعب الایمان، به کوشش محمد سعید ابن‌بسیونی، زغلول، بیروت، 1410ق/1990م؛ حکمت، علی‌اصغر، امثال قرآن، تهران، 1333ش؛ خازن، علی، لباب التأویل، بیروت، دارالمعرفه؛ خانلری، پرویز، «هشت تحریراز داستان برصیصای عابد»، سخن، تهران، 1341ش، دورۀ 13، ﺷﻤ 2؛ سعدی، «نصیحةالملوک»، کلیات، به کوشش محمد علی فروغی، تهران، 1365ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1336ش؛ سورآبادی، عتیق، قصص قرآن مجید، برگرفته از تفسیر او، تهران 1347ش؛ سهیلی، عبدالرحمان، التعریف و الاعلام، به کوشش غ. مهنا، بیروت، 1407ق/1987م؛ سیوطی، عبدالرحمان، الدرالمنثور، قم، 1404ق/1983م؛ شیخ طوسی، محمد، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضل‌الله یزدی طباطبایی، بیروت، 1408ق/1988م؛ طبری، تفسیر، بیروت، 1392ق؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران، 1374ش؛ عوفی، محمد، جوامع‌الحکایات، به کوشش امیر بانو مصفا و مظاهر مصفا، تهران، 1353ش؛ غزالی، محمد، مکاشفة القلوب، بیروت، 1402ق/1982م؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361ش؛ مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف، به کوشش محمد روشن، تهران، 1363-1366ش؛ مولوی، «مجالس سبعه»، مکتوبات و مجالس سبعه، تهران، 1379ش؛ همو، مثنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1933م؛ مهران، ایرج، «نبرد انسان و سرنوشت»، کاوه، مونیخ، 1342ش، س1، ﺷﻤ3؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1357ش؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، 1338ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.