برسق
بُرْسُق (ﻣﻘ 490ق/1097م)، از امیران سلاجقۀ بزرگ، از روزگار طغرل تا برکیارق، برسق (پرسق) در زبان ترکی شرقی، به معنی حیوانی به نام «گورکن» (EI2, I/336). از زندگی برسق تا دورۀ طغرل اول اطلاعاتی در دست نیست. اولین اشاره به نام وی، زمانی است که طغرل در 452ق/1060م اورا به شحنگی بغداد گماشت (ابن اثیر، 10/8-9). از این رو، برسق را میتوان از گروه اولین غلامان پرورش یافته در دستگاه سلجوقیان به شمار آورد.
انتخاب برسق به عنوان شحنۀ بغداد، دارای اهمیت بسیار بوده است و دلالت بر موقعیت برتر وی در میان دیگر امرای نظامی دربار طغرل دارد. این منصب، شغلی نظامی بود که به سبب شرایط ویژه، در روابط میان طغرل با خلافت عباسی ایجاد گردید. شحنه مسئولیت امنیت شهر و تأمین منافع سلاطین سلجوقی را برعهده داشت (امین، 201). طغرل سلجوقی، هنگامی برسق را برای شحنگی بغداد در نظر گرفت که آن شهر به دنبال وقوع آتشسوزی و آشوبهای اجتماعی سال پیش از آن در وضعیت نابسامانی قرار داشت (ابن اثیر، 10/7-8).
منابع تاریخی از مدت زمانی که برسق تصدی منصب مزبور را داشته است، گزارشی ارائه نمیکنند، به نظرمیرسد که اقتدار سیاسی و نظامی فزایندۀ طغرل در ایجاد آرامش در شهر بغداد و منطقه مؤثر بوده است. اما در 453ق نام برسق در جریان خواستگاری طغرل از دختر خلیفۀ عباسی شنیده میشود. ابن کثیر (11/92) اشاره میکند که پس از آنکه طغرل با رد پیشنهاد وصلت خود با خاندان عباسی مواجه شد، ؛ در نامهای به برسق، دستور داد بر خلیفه و اطرافیان او تا رسیدن به مقصود سختگیری کند، عاقبت این سختگیری کارساز افتاد و خواستۀ طغرل اجابت شد. آنگاه برسق در رأس عدهای از اعیان کشوری و لشکری، جهاز مفصل عروس را به دربار خلیفه حمل کردند. مدتی بعد در 455ق، از برسق بهعنوان حاجب و همراه سلطان یاد میشود (سبط ابن جوزی، 97). این امر نشاندهندۀ ارتقاء مقام او در دستگاه سلجوقیان و توجه خاص طغرل در آخرین روزهای حیاتش، به وی بوده است.
برسق موقعیت برجستۀ خود را در دربار، پس از جلوس الب ارسلان (455ق/1063م) نیز حفظ کرد. بدون شک این امر با حمایت برسق از ادعای سلطنت الب ارسلان و ابراز وفاداری به او، در جریان نزاع جانشینی پس ازمرگ طغرل، مربوط بوده است (ﻧﻜ: همانجا). برسق در 456ق، از سوی الب ارسلا مأمور شد تا برای دریافت خراج عقب افتادۀ یکی از حکام دست نشاندۀ سلجوقیان اقدام کند (همو، 119). پس از آن از برسق به عنوان یکی از امرای بزرگ که الب ارسلان را که سفرش به شیراز در 457ق همراهی کرد، یاد شده است (همو، 121). آنگاه تا سالهای طولانی از سرنوشت برسق گزارشی در دست نیست. این دورۀ طولانی که تا 471ق/1078م ادامه یافت، با روزگار اقتدار چشمگیر خواجه نظامالملک طوسی، وزیر الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی همزمان است. تسلط خواجه نظامالملک بر امور اداری و گاه نظامی سلجوقیان، به کاهش اقتدار امرای بزرگ انجامید. از این رو، به احتمال بسیار در این ایام، برسق بنا بر اوضاع زمان، به اقطاعاتی که در حدود اهواز و شوشتر در اختیار داشت، میپرداخت (ابن اثیر، 10/398-399؛ نیز ﻧﻜ: بازورث، 108).
تنها سالها پس از جلوس ملکشاه بر تخت سلطنت (465ق/ 1072م)، از برسق ذکری به میان میآید، ملکشاه در 471ق/ 1078م برسق را مأمور دفع فتنۀ سلیمان و منصور، دو پسر ناآرام و سرکش قتلمش در آسیای صغیر نمود، سلطان سلجوقی فتوحات چشمگیر این دو امیر ترکمن در آناتولی و همچنین همکاری آنها با امپراتوری بیزانس را برای روابط دو دولت زیانآور میدانست، ابنعبری تنها راوی ماجرای لشکرکشی برسق به آناتولی، شرح مفصلی دربارۀ چگونگی وقوع نبرد میان برسق و منصور بن قتلمش (ﻧﻜ: I/227، که از وی به نام قتلمش یاد میکند که درست نیست) ارائه میدهد. با وجود پیروزی برسق، وی نتوانست بر سلیمان دست یابد (همانجا)؛ حتى بیشتر نواحی غربی و جنوبی آناتولی رد دست سلیمان باقی ماند. بعدها بار دیگر برسق بر ضد وی وارد عمل شد. توسعه طلبیهای سلیمان در منطقۀ شرق مدیترانه و فعالیتهای دیگر امرای سلجوقی و حکام بانفوذ منطقه، وضعیت پیچیدۀ سیاسی را در آن حدود پدید آورد. سرانجام، پس از توسل اهالی شهر حلب به ملکشاه، او با سپاهی که فرماندهی بخشی از جلوداران آن بر عهدۀ برسق بود، برای سر و ساماندادن به امور آشفتۀ آن منطقه در 479ق/1086م از اصفهان به آن سو حرکت کرد. در این سفر جنگی، شهرهای موصل، حران، حلب و انطاکیه بار دیگر تحت نظارت مستقیم حکومت سلجوقی قرار گرفت (ابن اثیر، 10/148-149).
پس از آن، برسق به دستور ملکشاه و در فاصلۀ زمانی میان مرگ سلیمان بن قتلمش تا جلوس فرزندش قلیج ارسلان، به آسیای صغیر لشکر کشید. این لشکرکشی بهویژه بر ضد ابوالقاسم ــ که از سوی سلیمان حکومت نیقیه را داشت و با تأسیس نیروی دریایی در سواحل آسیای صغیر قدرتی به هم زده بود ــ صورت گرفت؛ اما برسق از این لشکرکشی، نتیجۀ مشخصی به دست نیاورد (ﻧﻜ: کائن، 80). کائن اشارۀ بنداری به مأموریت برسق به آسیای صغیر را که در دورۀ ملکشاه صورت گرفت، مربوط به همین واقعه میداند (ﻧﻜ: EI2، همانجا). به روایت بنداری، ملکشاه، برسق را به روم فرستاد و او چندان به آنها سخت گرفت که رومیان تعهد کردند در هر سال 300 هزار دینار خراج به سلطان پرداخت کنند (ص 70)، اما روایت بنداری فاقد تصریح به زمان واقعه است و روایت تاریخی مکملی نیز در این باره وجود ندارد.
برسق در 480ق/1087م ادارۀ جشن ازدواج دختر ملکشاه با خلیفۀ عباسی، مقتدی را بر عهده گرفت (ابن اثیر، 10/160).
مرگ ملکشاه (485ق/1092م) جنگهای جانشینی را میان مدعیان سلطنت پدید آورد. برسق از دعاوی سیاسی برکیارق پشتیبانی میکرد. این موضعگیری را میتوان نشانۀ نزدیکی تمایلات سیاسی او با موضع سیاسی خواجه نظامالملک طوسی به شمار آورد. برسق در جریان مقابله با لشکرکشی تتش (عموی برکیارق) از دمشق به سوی بغداد و سپس آذربایجان، نقشی چشمگیر در جلب نظر امرای بزرگ سلجوقی که از دورۀ ملکشاه در رکاب تتش حاضر بودند، ایفا کرد (همو، 10/222). وفاداری برسق به برکیارق، در نبرد او با تتش در شوال 487ق که منجر به شکست برکیارق و پراکندگی نیروهای او شد، به اثبات رسید، ابناثیر روایت میکند که بجز برسق و دو تن از امرای بزرگ، دیگران، برکیارق را ترک کرده بودند (10/234).
چندی بعد برکیارق، پس از غلبه بر تتش و تسلط بر اوضاع سیاسی مناطق غربی قلمرو سلجوقیان، درصدد تثبیت قدرت خود در شرق و بهویژه خراسان برآمد. وی در 488ق/1095م، برسق را ــ که در آن زمان «امیر سپاه سالار برسق کبیر» خوانده میشد (مجمل...، 409) ــ مأمور کرد تا سنجر (برادر سلطان) را به خراسان برده، پس از مطیع کردن امرای ترک، او را در آن ولایت فرماندهی دهد. برسق در هنگام مأموریت خود در خراسان، در 490ق/1097م به دست یکی از باطنیان مضروب شد و به قتل رسید (ﻧﻜ: همانجا؛ ابناثیر، 10/271؛ صفدی، 10/115).
قتل برسق را باید با توجه به وضعیت سیاسی آن روزگار، واقعهای بسیار مهم به شمار آورد و انتخاب وی برای مأموریت خراسان را با جریانهای حاکم در دربار برکیارق مربوط دانست. پس از آنکه برکیارق بر رقبای خود برتری یافت، نفوذبرسق نیز افزایش بسیار پیدا کرد؛ در نتیجه، عوامل قدرتمند دربار با هماهنگی برکیارق، به بهانۀ همراهی با سنجر در سفر به خراسان، موفق به کاهش نفوذ او شدند. با اینهمه، بازگشت او به دربار برکیارق حتمی به نظر میرسید. ازاینرو، مداخلۀ برخی از عوامل درباری و از جمله مجدالملک مستوفی قمی وزیر برکیارق، در ماجرای قتل برسق محتمل است. براساس همین تصور بود که فرزندان برسوق و دیگر امرای دربار وزیر را متهم به همدستی با باطنیان در قتل برسق کردند و او را در 492ق به قتل رساندند (ظهیرالدین، 37-38؛ راوندی، 145-146).
پس از مرگ برسق، فرزندان او که به «بنی برسق» معروف شدند، ابتدا به برکیارق پیوستند (بازورث، 108)، اما پس از به قدرت رسیدن محمدسلجوقی و در جریان جنگهای صلیبی بدو پیوستند؛ چناکه برسق ابن برسق و عدهای دیگر از امیران سلجوقی، برای رهایی طرابلس از دست صلیبیان، به سوریه لشکر کشیدند، اما موفقیت چندانی به دست نیاوردند (همو، 116).
در 499ق، منکوبرس پسر بوی برس، بر محمد سلجوقی شورید و کوشید تا فرزندان برسق را با خود هماهنگ سازد؛ اما سلطان محمد شورش او را سرکوب کرد و با استفاده از فرصت بهدست آمده، اقطاعات پسران برسق را در خوزستان گرفت و به جای آن، دینور را به آنان واگذاشت. ظاهراً سلطان محمد به این وسیله، قصد داشت تا از قدرت بنی برسق در نواحی جنوب غربی خود بکاهد (ﻧﻜ: ابن اثیر، 10/398-399؛ بازورث، همانجاها).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابناثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1407ق/1987م؛ امین، حسین، تاریخ العراق فی العصر السلجوقی، بغداد، 1385ق/1965م؛ بنداری اصفهانی، فتح، زبدة النصرة، به کوشش هوتسما، لیدن، 1889م؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، 1333ش؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، به کوشش علی سویم، آنکارا، 1968م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، 1402ق/1982م؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، تهران، 1332ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ نیز: